2013-07-19 ساعت 22:22
دوستان نه بااینکه دیروز آپدیت شدم اما امروز خبری نبود.دوست عزیز من 2 سال از این پروسم داره می گذره ودیگه بیشتر از این نمی تونم ول کنم تمام زندگیم به این کلیر شدن هست .منم با نظر دوستمون k1موافقم .ما می خوایم زندگی کنیم .این دوریها استرسها همه برای زنگیمون سمه .وقتی من این ور همسرم اونجا تما م مناسبتها تولدها ،سالگرد عقد ،ازدواح می یادو ما تنهاییم همه اینها ناراحتی ایجاد می کنه .
من خودمو می گم همش می گم من که بچه نیستم بالاخره همین طور سنم داره می ره بالا .پس کی می خوام برم سر خونه زندگیم .نه دوران نامزدی فهمیدیم نه تازه عروس بودنو .زماهتایی که میره دیگه بر نمی گرده وفقط افسوسش می مونه.دارم سعی می کنم خودمو با زبان خوندن سرگرم کنم اما خودمون می دونیم که تو این شرایط نمیشه تمرکز کرد.من سعی می کنم کمتر مجالس برم کی هی ازم نپرسن پس چی شد.
من خودمو می گم همش می گم من که بچه نیستم بالاخره همین طور سنم داره می ره بالا .پس کی می خوام برم سر خونه زندگیم .نه دوران نامزدی فهمیدیم نه تازه عروس بودنو .زماهتایی که میره دیگه بر نمی گرده وفقط افسوسش می مونه.دارم سعی می کنم خودمو با زبان خوندن سرگرم کنم اما خودمون می دونیم که تو این شرایط نمیشه تمرکز کرد.من سعی می کنم کمتر مجالس برم کی هی ازم نپرسن پس چی شد.
خدایا فقط به تو پناه میارم خودت دستمو بگیر .آمین
