2010-04-30 ساعت 22:37
(2010-02-28 ساعت 11:32)sahar21 نوشته: نمیدونم شما چقدر با من موافقید ولی من از دیدن کامنت بعضیها به این فکر میافتم که ایا واقعا تصویر ایران ما اینقدر سیاهه که به چشم اون بعضیها میاد؟یعنی صرف اینکه مثلا من نوعی تصمیم به مهاجرت میگیرم کافیه تا همه زیباییهای گوشه و کنار مملکتم را انکار کنم تا بتونم راحتتر دل بکنم؟شاید دردسر هایی که من در این یکسال اخیر کشیدم در نوع خودش بی نظیر باشه و بهانه خوبی برای متنفر شدن هر کسی از مملکتش باشه ولی فقط یک بهانه خوب ! منظورم اینه که برای مهاجرت و قبول سختیهاش دنبال بهانه نباشیم.دلایل واقعی پیدا کنیم.بهانه ها به سرعت از بین میرند و اونوقت ما هستیم و دلتنگیها.به نظر من سیاه دیدن اونجایی که متولد شدیم و رشد کردیم و از گوشه و کنارش خاطره داریم و عزیزانمون همچنان دارند زندگی میکنند یعنی انکار هویت.هویتی که در روزهای سخت پیش رو در زندگی جدید بعد از مهاجرت و در لحظه های ناب تنهایی در کوچه پس کوچه های دلتنگی به کمکمون میاد.ما به این هویت احتیاج پیدا میکنیم.به خاطر یک بهانه خرابش نکنیم.اینو از مهاجرین قدیمی تر بپرسید.
من از تهران که این روزها حسابی بهاری شده به شما سلام میکنم.
با بیشتر حرفاتون موافقم و مثل شما معتقدم که همه جای دنیا خوبی و بدی رو در کنا هم داره.ایران بد مطلق نیست و یه وجب دورتر از مرز ایران هم بهشت برین نیست اما دلایلی که دوستان برای مهاجرت از ایران دارن و بخشی از اون مربوط به سختی های جامعه مون هست رو بهونه تلقی نمیکنم.اینا هم بخشی از دلایل اصلی رفتن هر کدوم از ما هستن و به هیچ وجه هم به این معنی نیست که با عنوان این موارد قصد در انکار همه زیبائی ها و خوبیهای ایران داریم فقط از نظر برخی از ما من جمله خود من بدیهای ایران متاسفانه اونقدر بیشتر از خوبیهاشه که بقول معروف ما عطای این دلخوشی ها و خوبیها رو به لقای سختی ها و مشکلاتش می بخشیم هرچند بعد از سالها زندگی در شهرهای کم ترافیک و بدون الودگی هنوز هم دلم برای زادگاهم همون تهران پردود و ترافیک دیوونه کننده اش گاه گاه تنگ میشه