کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در ابوظبی
سلام به تمام دوستان مهاجرسرايي
من ١٠ نوامبر مصاحبه داشتم و تصميم گرفتم سفرناممو بنويسم ، اميدوارم براتون مفيد باشه .

از همون روز اولي كه برنده شدنمو توي سايت ديدم برعكس بقيه من زياد خوشحال نبودم! من چون دانشجو بودم و وضعيت تحصيلي عجيب غريبي داشتم (انصراف ازغ دانشگاه و ...) اون زمان فكر ميكردم عمراً راهي نداره كه بتونم پاسپورت بگيرم و از كشور خارج شم .. در واقع اطلاعاتمم زياد نبود . فكر ميكردم حتي اگه بتونم از كشور خارج شم بازم بهم كليرنس ميخوره و بايد برگردم ايران و تا شيش ماه بازم نميتونم از كشور خارج شم .. خلاصه كه درگير اين فكرا بودم و خيلي به اين قبولي دل نبسته بودم . تو اين مدت يه درس بزرگ رو ياد گرفتم كه توي زندگي خيلي بهم كمك خواهد كرد و اون اينه كه تا وقتي سعي خودتو نكردي نگو نميشه و نميتونم .. برو تو دل كار بعدش هر چه بادا باد ، حد اقل اون موقع ميگي من تلاشمو كردم ولي نشد .. سرتونو درد نيارم خلاصه ي حرفم اينه كه ادم اگه يكم ايمان داشته باشه قلبش اروم ميگيره و خدا دستشو ميگيره .

قبل از سفر به ابوظبي:

چون من كيس نامبرم پايين بود حدس ميزدم مصاحبم توي آبان باشه براي همين اواسط مرداد شروع كردم به واكسن زدن .. ما خونمون شيرازه و من هر ماه يكبار با اتوبوس ميرفتم تهران ( پاستور تجريش ) براي واكسن هاي ام ام ار و ... هزينه كل واكسن ها در حد ١٠٠ هزار تومن شد و ازمايش انتي بادي ابله مرغون هم يه هزينه ي جدا داشت .

وقتي نامه ي دومم ٢٠ سپتامبر اومد فرداش رفتم سازمان نظام وظيفه براي كاراي پاسپورت و خروج از كشورم ، دو سه روز درگيرش بودم و ١٥ مليون وثيقه رو گذاشتم و در خواست پاسپورت دادم (يه هفته بعد با پست رسيد) ، من يه ريسك بزرگ كردم و دو هفته قبل از مصاحبه درخواست ويزا دادم كه ممكن بود برام بد شه ، در كمال ناباوري چهار روز بعد از درخواست ويزاي يك ماهه ي اماراتم اومد . يه نكته بگم من ٢١ سالمه و وقتي ميخواستم درخواست ويزا بدم آژانسهاي هواپيمايي بهم گفتن چون سنت كمه بايد پدر و مادرتم همرات باشن، حالا تو اون شرايط من نه مادرم پاسپورت نه پدرم ايران بود ، بالاخره خدا كمك كرد و يكي از دوستامون كه آژانس داره گفت كه اگه ١٠٠ درهم بيشتر بدي ويزاتو اوكي ميكنم و همينطورم شد.

سفر به ابوظبي:

ساعت ٤ و نيم بعد از ظهر با پرواز ماهان كه نيم ساعتم تاخير داشت و خيلي هم تعريفي نداشت از شيراز به سمت دوبي پرواز كردم ، توي دبي شوهر عمم و پسر عمم اومدن جلوم و با ماشين رفتيم به سمت ابوظبي . توي فرودگاه كه بوديم بخاطر عكس ريشدارم مامورشون بهم شك كرد و گفت اين خودت نيستي و ازم كارت ملي و شناسنامه خواست ، خلاصه با هزار دنگ و فنگ قضيه حل شد .. بخاطر اين عكسه من هنوزم خودمو سرزنش ميكنم .. انقد نگران بودم توي سفارتم اينجوري بگن و كارم پيچ بخوره اما خدا رو شكر اينجوري نشد.

خب همونطور كه گفتم من خونه ي عمم اينا توي ابوظبي اومدم براي همين خيلي درباره ي هتل و قيمتا آشنايي ندارم. دوبي رو نميدونم اما ابوظبي شهر خيلي خوبيه و تو يه نظرسنجي كلي بعنوان زيباترين شهر دنيا انتخاب شده . انواع مول ها و مراكز تفريحي هم موجوده و قبل از مصاحبه واقعا اينجور جاها به آرامشتون كمك ميكنه


ان ام سي ابوظبي:


من شب پنجشنبه رسيدم امارات و برنامم اين بود كه جمعه صبح برم براي مديكال ، همون شب با بچه هاي عمم رفتيم ان ام سي و بهمون گفتن كه جمعه تعطيله و بايد شنبه بريد .. ان ام سي كلا سه تا ساختمون داره كه همشون تقريبا نزديك به همن . من كارامو توي يه ساختمون آبي رنگ انجام دادم و جوابشو توي ساختمون بغليش گرفتم .

صبح شنبه رفتم ان ام سي يه آقاي هندي پشت باجه بود،ازم نامه ي دوم و پاسپورت و پنج تا عكس ٥*٥ گرفت ، پنج تا!! بهم گفت كه جديدا پنج تا عكس ميگيرن (من از ايران شيش تا عكس اورده بودم سه تا براي ان ام سي سه تا سفارت ، بعد از اين قضيه رفتم دوباره عكس چاپ كردم => ٢٠ درهم).

مرد هنديه مداركمو گرفت و بهم گفت تو راهرو منتظر باشيد اتاق ٢٠١ صداتون ميكنه . بعد از نيم ساعت معطلي يه خانوم هندي صدام زد و رفتم تو .. مشخصاتمو ازم خواست ، آدرس ايران و آمريكا ، شماره تلفن توي امارات و اين چيزا .. بعد گفت برين تو راهرو تا دكتر shetty بياد باز صداتون ميكنيم ، بعد از ده دقيقه دكتر اومد و برگشتم همون اتاق. سوالايي كه ازم پرسيد :

تا حالا مشكل قلبي داشتي ؟ چند تا بيماري رو گفت كه گفتم نه نداشتم ، گفت مشكل عصبي داشتي ؟ تا حالا خواستي كسي رو بكشي Smile) تا حالا خواستي خودتو بكشي ، تعجب منو كه ديد گفت بخاطر سفارت مجبورم اين سوالارو بپرسم، بهم گفت عينكي هستي كه گفتم اره بعد ازم آزمايش بينايي هم با عينك هم بدون عينك گرفت . بعدش بهم گفت پيرهن و شلوارتو در بيار و رو تخت دراز بكش .. روي تخت تپش قلبمو ازمايش كرد و يه نگاه به بدنم انداخت كه ببينه مشكلي داره يا نه ، ازين چكشاي طبي هم داشت كه روم امتحان كرد و كلا از هيچي دريغ نكرد حتي گلاب به روتون جاهاي حساس بدن رو هم بررسي ميكرد :دي

، بعد دكتر شتي گفت برو طبقه ي اول براي ايكس ري و بعدش طبقه ي m براي ازمايش خون ، گفت كه فردا صبح جوابش آمادست و پرستاره از پنجره به ساختمون اونيكي اشاره كرد و گفت جوابشو اونجا بگير ،

يه چيز مهم اينه كه حتما زبانتون بايد خوب باشه ، با اينكه امارات كشور عربيه اما من چون زبانم در حد متوسطيه تونستم كارامو راحت انجام بدم

ايكس ري و ازمايش خونو انجام دادم و فردا صبحش ( يكشنبه) رفتم جوابشو گرفتم ، دو تا پوشه بهم داد كه گفت يكيشو بده به سفارت و يكيشو اگه رفتي امريكا تو فرودگاه ازت ميگيرن .. كل هزينه هام شد ٤٧٥ درهم

روز مصاحبه :

صبح دوشنبه ساعت ٦ و نيم از خواب بيدار شدم و بعد از لباس پوشيدن و اماده كردن همه مدارك با ماشين عمم به سمت سفارت رفتيم ، توي راه يه چايي گرفتيم كه كمك كرد سر حالتر بشم ، به توصيه عمم يه آدامس هم جويدم كه خيلي كمك كرد استرسمو كنترل كنم .. بعد از كلي پرسيدن و گشتن دنبال آدرس بالاخره ساعت ٧:٥٠ رسيدم دم در سفارت ، خيلي شلوغ نبود و انگار همه قبل از من رفته بودن تو ، ورودي سفارت از يه دستگاه امنيتي رد شدم و موبايلمو دادم و يه برگه ي صورتي بهم داد كه بعدا پسش بگيرم، بعدش وارد يه اتاق شدم كه صندلي هاي چوبي داشت و سه چهار نفر نشسته بودن كه بنظرم هيچ كدوم هم ايراني نبودن و براي ويزاي توريستي اومده بودن ، يه دقيقه اونجا نشستم و بلافاصله بهمون گفتن ميتونين برين ، وارد يه حياط شديم و ماهم بالاخره اون شمشادها رو ديديم ، ٢٠ متر تو حياط راه رفتم و وارد يه ساختمون جدا شدم ، قسمت وروديش يه خانوم آسيايي بود كه ازم پرسيد مهاجرتي يا توريستي كه گفتم مهاجرتي ، شماره ي هشت نصيب من شد .. فضاي اون قسمت همونطور كه دوستان گفتن دقيقا مثل بانكه ، حتي چيدمان صندلي هاش .. صندلي هارو كلا دو قسمت كرده بودن ، اولي براي توريستي دومين قسمت براي ويزاي مهاجرتي ، بازم يه خانوم چشم بادومي راهنماييم كرد كه كجا بشينم . اينجا بود كه بالاخره هم وطنان عزيز رو زيارت كرديم .. اكثرا با بچه اومده بودن و به جز من و يه خانوم محترم ديگه كسي كيس مجردي نبود .. درباره لباس بگم ، اكثر ايراني ها كه من ديدم كراوات زده بودن ، نميگم بده اما از نظر من اونچنان تاثيري نداره ... من خودم يه پيرهن دكمه دار تقريبا رسمي و شلوار جين پوشيده بودم .. مهمترين مسئله تميز و شيك بودنه نه كراوات و اين چيزا ...

٤٥ دقيقه نشسته بودم تا اينكه بالاخره شمارمو خوندن و رفتم به سمت باجه ، همون خانم ايراني بد اخلاقه كه همه ازش ترس داريم خورد به پستم :دي ، بهم گفت فرماتو بهم بده ، من گفتم منظورتون فرم ds 260 ـه ؟ گفت هر چي بهت گفتن بايد بياري بهم بده ، تو دلم گفتم خوب بگو مدارك ، فرم چيه اخه!؟ مدارك ترجمه شده رو بهش دادم ازش پرسيدم اصلشو ميخواين كه گفت نه .. مداركي كه من ارائه دادم :

١- ترجمه شناسنامه و كپي فارسي كه به ترجمه چسبيده
٢- ترجمه كارت ملي و كپي فارسي كه به ترجمه چسبيده
٣-ترجمه مدرك ديپلم و كپي فارسي
٤- ترجمه مدرك پيش دانشگاهي و كپي فارسي
٥- ترجمه ريزنمرات سه سال ديپلم و كپي فارسي
٦- ترجمه ريزنمرات پيش دانشگاهي و كپي فارسي
٧-ترجمه كارت دانشجويي (در حال تحصيلم) و كپي فارسي
٨- ترجمه نامه ي وثيقه ي ١٥ مليوني بانك كه براي خروج از كشور به نظام وظيفه دادم و كپي فارسي
٩- سه قطعه عكس پنج در پنج كه فقط دو تا شو گرفت
١٠- پاسپورت + كپي از صفحه ي اولش (براي احتياط همه ي صفحات پاستونو كپي كنيد)
١١- پاكت ان ام سي
١٢- برگه ي تمكن مالي (مانده حساب) (55 مليون تومان)

نكته : من سربازي نرفتم براي همين كارت پايان خدمت ندادم


مداركو ازم گرفت و گفت برو باجه ي اول (قسمت ورودي محوطه) پول پرداخت كن .. رفتم و ٣٣٠ دلارمو دادم و مرده كه باز هم اسيايي بود بهم گفت برو باجه ي اخر انگشت نگاري كن ، اثر انگشتمو گرفتن و بهم گفتن منتظر باش براي مصاحبه شمارتو ميخونيم .
نيم ساعت منتظر موندم ، تو اين مدت از چند تا از ايراني ها مصاحبه شد كه ميتونستم صداشونو بشنوم، يكيشون مدارك پزشكي كاملي نداشت ولي شرايط ويزاي يكضربو داشت ، بهش گفتن چهارشنبه مدارك پزشكيتو بيار ، بنده خدا تو هتل بود و با افيسر سر اينكه مداركو زودتر بياره چونه ميزد.

از همون اول استرس داشتم و توي ذهنم به همه چي فكر ميكردم اما آدامسه باعث ميشد ريلكس به نظر برسم .. بالاخره انتظار به پايان رسيد و منو صدا كردن كه برم تو يه اتاق ... رفتم تو يه آقاي امريكايي بود كه فارسي را با لهجه اما خوب صحبت ميكرد .. ازينجا به بعدشو ديالوگي ميگم

-سلام خوبي
- سلام خوبم مرسي
- شما اقاي ... هستيد؟
-بله
-خب شما دست راستتونو ببريد بالا و قسم بخوريد چيزايي كه نوشتيد و ميگيد درسته
- قبلش يه چيزي بگم ، توي فرمها يه روز تاريخ تولدمو جابجا نوشتم ، و اينكه اسم كامل من سيد ... .. وقتي ميخواستم ثبت نام كنم قسمت سيدشو ننوشتم ولي توي فرم ds 260 همه چيو تصحيح كردم
- اشكالي نداره
- منم دستمو بالا بردم و گفتم قسم ميخورم
- شما كجا بدنيا اومدين
- ...
- چيكار ميكنيد
- دانشجو ام
- چه رشته اي ؟ ترم چندي؟
- مهندسي عمران ترم شيشم
- سربازي رفتي
- نه معافيت تحصيلي دارم
- آها ، كجا زندگي ميكنيد
- شيراز اما توي فرمها ادرس تهران رو دادم (پدر مادرم اونجا ان)
- پدرتون چيكارست
- ....
- توي امريكا كسي رو داريد ؟
- خير
- ازدواج كرديد ؟
- خير

خب با ويزاي شما موافقت شده ، يه برگه ي صورتي در اورد و گفت پنج شنبه ساعت دو بيايد پاسپورتتونو بگيريد ... تا اينو گفت يه برقي چشام زد و تشكر كردم و خداحافظي ، از خوشحالي عينكمو جا گذاشتم Smile)

خب اينم داستان ما بود.. فردا قراره برم پاسپورتمو بگيرم ، اميدوارم همه بتونن ويزا رو بگيرن و از پس مصاحبه بر بيان ... باور كنيد همونطور كه بقيه ميگفتن چيز خاصي نيست ، فقط يه سوال جوابه ... اميدوارم همه موفق باشين، براي منم ارزوي موفقيت كنيد

Ps: ببخشيد ديگه عجله اي نوشتم ، انشامم زياد جالب نيست اما سعي كردم چيزاي مهمو گفته باشم ، ايشالا كه بدردتون بخوره
-شماره کیس:2015AS10##
-کنسولگری: ابوظبي
-ارسال فرمهای سری اول: 23 May
- نامه دوم: 20 September
-مصاحبه: 2014 November 10
- ویزا: November 13
- ورود به آمریکا: November 24


پیام‌های این موضوع
RE: سفرنامه و تجربه مصاحبه در ابوظبی - توسط Mrng93 - 2014-11-12 ساعت 18:03



کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان