2015-04-30 ساعت 12:28
.
نلسون ماندلا در كتاب خاطراتش ميگه:
من و زندانبانم يه فرق با هم داشتيم : هروقت كه او دريچه سلول مرا باز ميكرد تاريكي و غم مي ديد، اما من روشنايي و اميد مي ديدم...
ديد خود را به همه چيز مثبت كنيم... حتي قبول نشدن در لاتاري
نلسون ماندلا در كتاب خاطراتش ميگه:
من و زندانبانم يه فرق با هم داشتيم : هروقت كه او دريچه سلول مرا باز ميكرد تاريكي و غم مي ديد، اما من روشنايي و اميد مي ديدم...
ديد خود را به همه چيز مثبت كنيم... حتي قبول نشدن در لاتاري
یک روز، بر گونهی این خاك بوسه ميزنم، بالای سرش یک یادداشت میگذارم و میروم:
آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…
آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…