2015-05-08 ساعت 22:52
(2015-05-08 ساعت 22:27)ProEngineer نوشته:
وقتی Has Not بینو دیدم، میدونید چی شد؟ چه اتفاقی درونم افتاد؟
این اولین بار بود اینقدر به خودم مصمم شده بودم!
اون موقعی که دیدم زده شما انتخاب نشدید، به خودم گفتم من میرم، مهم نیست از چه راهی، من باید برم، بایــــــد.....
بعدش چند دقیقه ای نشستمو با خودم گفتم واقعا میخوای بری سعید؟
بعدش سعید گفت آره، دوباره سعید پرسید پس اگه میخواستی بری باید تا حالا به تکاپو افتاده بودی. این همه سال برای رفتن چیکار کردی؟
چه تلاشی انجام دادی؟
انگلیست در چه حده؟
چقدر دوست و آشنا تو آمریکا داری ؟
چه تلاشی کردی ببینی توی آمریکا چیکار می تونی انجام بدی که در آمد داشته باشی؟
بعدش سعید دید سعید جوابی برای اینهمه سوال نداره بهش گفت :
باید بلند شی، باید آغاز کنی، باید با همینی که داری شروع کنی و همیشه اینو گوشه ذهنت تکرار کنی :
معجزه زمانی اتفاق می افتد که تو تمام آنچه را که میتوانستی انجام داده باشی... ( اون موقع است که روح الهی برای معجزه کردن وارد میشه!!! )
اون جمله های پر از خرد و حکمت استاد یادت باشه سعید، اونجایی که نوشته بود:
همیشه درب دیگری برای گشودن هست.......، همیشه بهشتی دیگر برای درنوردیدن هست، همیشه راهی دیگر هست......
ميخوام فقط بگم دمت گرم حرف دلمو زدي ايول
بايد برم از اينجا
چاره نمونده جز كوچ...
چاره نمونده جز كوچ...