2010-09-08 ساعت 22:24
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-09-08 ساعت 22:37 توسط iust_software.)
سلام به همه بروبچ گل
این مهدی جان سفرنامش مفصل و خوب قسمت بندی شده من حسشو ندارم اینجوری بشینم تایپ کنم
شما به بزرگواری خودتون مارو عفو کنین
اگر هم نمیکنین مردی بیا سرکوچه D:
خب سفرنامه به ترکیه برام اونقدر ها حال نداد چون یه ماه تقریبا تنها توی ترکیه بودم و بغیر از رامین، کیارش و پویای عزیز کس دیگه از بچه ها برای بودن با من لبیک نگفتن و دست بیعت به سوی من دراز نکردن که امیدوارم جیزجیگر بگیرن
و اما سفرنامه آیدین پلو
من روز سوم آگوست از تهران با یک فروند اتوبوس با قیمت 45000 تومن به سوی بلاد نیمه کفر آنکارا حرکت کردم؛ نکته جالبش این بود که در آخرین لحظات هم هموطنهای گلم سعی در خالی نمودن جیب این جانب با نامردی کردن، آخه ما یه آشنای دور در یکی از این ترمینالهای اتوبوس رانی پیداکردیم و ایشون لطف نمودن بلیط 45 تومنی را 75 تومن در پاچمون نمودند که هیچ، منت هم سرمون گذاشتن؛ البته با رشادت های دایی بنده دست این عنصر استکبار رو شد و حسابی حالشو گرفت
خلاصه سرتون درد نیارم، تنها صحنه ای که یادش میافتم تنم مورمور میشه و دلم تنگ میشه؛ نگاه مادرمه که اتوبوس راه افتاد دیدم زیرلب گفت "رفت ...
" بگذریم ...
در کنار من توی اتوبوس یک عدد ترک بنام "ستین ساواش اردوغان" نشسته بود 36 ساله از ارزروم که ما باهم سعی در برقراری ارتباط نمودیم و در این امرخطیر تا حدودی هم موفق بودیم چون الان در فیسبوک بنده ادد میباشند
البته انگلیسیش با اینکه نماینده شرکتشون بودو به کشورهای مثل ایران رومانی روسیه و ... سفرنموده بود(از روی پاسش میگفت) از من بهتر نبود! در کل با ادا و اطوار منظور همو به همدیگه میفهموندیم و دمش گرم منو یه ناهار هم مهمون کرد 
خلاصه، من بلاخره بعد 32 ساعت در جاده بودن به شهر مقدس آنکارا رسیدم البته راستش با مددهای غیبی بنده وقتی رسیدم آنکارا و مسافرا که پیاده شدن و قبل از اینکه اتوبوس راه بیافته یهو از خواب پریدم و واقعان شانس با من یار بود که همینجا تشکر میکنم از شانس عزیز و روی گلشو میبوسم
من هتل دنیزآتلانتا رو رزرو نموده بودم اما بلاخره با یکسری عملیات ویژه و کماندویی سر از هتل اوزیلهان درآوردم و با شخص "مجید شیرین بیگ" آشنا شدم، و بهش 50$ اخ کردم تا کارای پزشکی منو انجام بده البته شما درست میگید (فحش دادی خودتی) این پول نیاز نبود اما این شخص یه کمک بزرگی که بهم کرد این بود که منو خونه یه خانمی برد که برای اقامت اونجا شبی 25$ پرداختم و این خانمه با اینکه غذا با خودم بود ولی بهم غذا هم داد البته منم حدود 120 لیر برای غذا بهش دادم ولی درکل برای نزدیک یک ماه اقامت در ترکیه من هزینه کمی (850$) پرداختم
توی این مدتی که در آنکارا بودم یکی دوبار با رامین (منصور) در سطح خیابان چرخی زدیم، با کیا یه بار رفتیم آنکامال، یه بارم رفتیم پارک آبی که بنده با چند فروند ترک هم آشنا شدمو دو سه باری هم گردشی رفتیم، و در نهایت با پویای عزیز هم قراری داشتیمو خیابان تونالی را باهم متراژ نمودیم و اینقدر سرگرم حرف بودیم که با شکم گشنه برگشتیم خانه!
بقیه روزها اتفاق خاصی نبود چون دیگه بروبچ رفتن منم تنها شدم و صبح تا شب پای اینترنت مفت صاحبخونه نشسته بودم و هی کلیپ تو فیسبوک میدیمو لایک میکردم و با بقیه شیرش می نمودم تا اینکه لحظه موعود فرا رسید و کلیرشدمو رفتم سفارت پاسو بهشون دادم و بعد یه بلیط اینترنتی گرفتم برای 4 سپتامبر با ترکیش ایرلاین
8 صبح پرواز از انکارا به استانبول، 11 صبح از استانبول به شیکاگو و 8 شب از شیکاگو به هوستون
من اولین بار بود تو عمرم سوار هواپیما میشدم؛ چون تو ایران میترسیدم سوار شم؛ و اولین بارم 18-19 ساعت در آسمان بودیم که به نوبه خودش جالب بود! تو مسیر استانبول شیکاگو هم یک فروند داف در کنار بنده سکنی گزیده بود و منم سرشار از شادی باهاش صحبت می نمودم البته چون انگلیسیم خوب نبود در حد وسعمون حرف زدیم
ایشون اصلیتشون از بلاد یوگسلاوی بود و در ایالت میسوری زندگی مینمودند که متاسفانه در هواپیما حالشون بد شد که این البته برای من پوئن مثبتی بود که حرف بزنم (خانم های محترم احتمالا مقداری بدوبیراهه که نثار بنده می فرمائید اما خداییش بچه خوبیم
) خلاصه ساعت 3 ظهر به وقت شیکاگو رسیدیم به فرودگاه و من قبل فرود به این فکر میکردم اگه هواپیما موقع لندینگ بخوره تو دیوار احتمالا ملت فک و فامیل برام گریه نمیکنن بلکه میخندن !! فک کن طرف لاتاری برنده شده باشه تا رسید امریکا رفت تو دیوار خیلی خنده داره :d بعد اینکه پامو گذاشتم زمین گفتم بلاخره رسیدم بلادکفر! اما هرچی اینور اونور نگاه کردم از اوباما خبری نبود آخه باهاش طی کردم بیاد پیشوازم! نامرد نیومد!! آقا سرتونو درد نیارم ساعت 8 از شیکاگو راه افتادم به سمت هوستون و در نهایت 12 شب در خانه لمیده بودم
حق کپی رایت محفوظه! اگه ببینم کپی کردین! میدم اف بی آی شمارو دیپورت کنه ها
به امید دیدارتان در بلاد کفر و استکبار خونخوار جهانی که راه به راه داره خون ماهارو میمکه و ما اومدیم اینجا از نزدیک بزنیم تو دهنشون!
تکبیر
این مهدی جان سفرنامش مفصل و خوب قسمت بندی شده من حسشو ندارم اینجوری بشینم تایپ کنم

اگر هم نمیکنین مردی بیا سرکوچه D:
خب سفرنامه به ترکیه برام اونقدر ها حال نداد چون یه ماه تقریبا تنها توی ترکیه بودم و بغیر از رامین، کیارش و پویای عزیز کس دیگه از بچه ها برای بودن با من لبیک نگفتن و دست بیعت به سوی من دراز نکردن که امیدوارم جیزجیگر بگیرن

و اما سفرنامه آیدین پلو
من روز سوم آگوست از تهران با یک فروند اتوبوس با قیمت 45000 تومن به سوی بلاد نیمه کفر آنکارا حرکت کردم؛ نکته جالبش این بود که در آخرین لحظات هم هموطنهای گلم سعی در خالی نمودن جیب این جانب با نامردی کردن، آخه ما یه آشنای دور در یکی از این ترمینالهای اتوبوس رانی پیداکردیم و ایشون لطف نمودن بلیط 45 تومنی را 75 تومن در پاچمون نمودند که هیچ، منت هم سرمون گذاشتن؛ البته با رشادت های دایی بنده دست این عنصر استکبار رو شد و حسابی حالشو گرفت





خلاصه، من بلاخره بعد 32 ساعت در جاده بودن به شهر مقدس آنکارا رسیدم البته راستش با مددهای غیبی بنده وقتی رسیدم آنکارا و مسافرا که پیاده شدن و قبل از اینکه اتوبوس راه بیافته یهو از خواب پریدم و واقعان شانس با من یار بود که همینجا تشکر میکنم از شانس عزیز و روی گلشو میبوسم
من هتل دنیزآتلانتا رو رزرو نموده بودم اما بلاخره با یکسری عملیات ویژه و کماندویی سر از هتل اوزیلهان درآوردم و با شخص "مجید شیرین بیگ" آشنا شدم، و بهش 50$ اخ کردم تا کارای پزشکی منو انجام بده البته شما درست میگید (فحش دادی خودتی) این پول نیاز نبود اما این شخص یه کمک بزرگی که بهم کرد این بود که منو خونه یه خانمی برد که برای اقامت اونجا شبی 25$ پرداختم و این خانمه با اینکه غذا با خودم بود ولی بهم غذا هم داد البته منم حدود 120 لیر برای غذا بهش دادم ولی درکل برای نزدیک یک ماه اقامت در ترکیه من هزینه کمی (850$) پرداختم
توی این مدتی که در آنکارا بودم یکی دوبار با رامین (منصور) در سطح خیابان چرخی زدیم، با کیا یه بار رفتیم آنکامال، یه بارم رفتیم پارک آبی که بنده با چند فروند ترک هم آشنا شدمو دو سه باری هم گردشی رفتیم، و در نهایت با پویای عزیز هم قراری داشتیمو خیابان تونالی را باهم متراژ نمودیم و اینقدر سرگرم حرف بودیم که با شکم گشنه برگشتیم خانه!
بقیه روزها اتفاق خاصی نبود چون دیگه بروبچ رفتن منم تنها شدم و صبح تا شب پای اینترنت مفت صاحبخونه نشسته بودم و هی کلیپ تو فیسبوک میدیمو لایک میکردم و با بقیه شیرش می نمودم تا اینکه لحظه موعود فرا رسید و کلیرشدمو رفتم سفارت پاسو بهشون دادم و بعد یه بلیط اینترنتی گرفتم برای 4 سپتامبر با ترکیش ایرلاین
8 صبح پرواز از انکارا به استانبول، 11 صبح از استانبول به شیکاگو و 8 شب از شیکاگو به هوستون
من اولین بار بود تو عمرم سوار هواپیما میشدم؛ چون تو ایران میترسیدم سوار شم؛ و اولین بارم 18-19 ساعت در آسمان بودیم که به نوبه خودش جالب بود! تو مسیر استانبول شیکاگو هم یک فروند داف در کنار بنده سکنی گزیده بود و منم سرشار از شادی باهاش صحبت می نمودم البته چون انگلیسیم خوب نبود در حد وسعمون حرف زدیم


حق کپی رایت محفوظه! اگه ببینم کپی کردین! میدم اف بی آی شمارو دیپورت کنه ها
به امید دیدارتان در بلاد کفر و استکبار خونخوار جهانی که راه به راه داره خون ماهارو میمکه و ما اومدیم اینجا از نزدیک بزنیم تو دهنشون!
تکبیر