کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
آسیب شناسی خانواده های مهاجر ایرانی
سعيد سلطان پور
روزنامه نگار در تورنتو

مدتها ست که در فکر جمع آوری و منتشر کردن مطالبی هستم در مورد ایرانیانی که به کانادا مهاجرت کرده اند تا بتوانم آسيب های محیط را برای مهاجرین جدید که می خواهند مرحله جدیدی را شروع کنند تشریح کنم.
معمولا مهاجران غیرسیاسی برای اینکه ثابت کنند تصمیم درستی اتخاذ کرده اند از بیان مشکلاتی که خود و خانواده شان با آن روبرو شده اند خودداری می کنند. یعنی در بهترین حالت سکوت می کنند.

شاید عدم انتشار کتاب خاطرات بویژه در بین مهاجرین خارج کشور که مشکل سانسور هم ندارند دلیلی بر این فرهنگ سکوت باشد.

از طرف ديگر امکانات اجتماعی در جامعه ايرانيان مهاجر نيز برای اين امر پيش بينی نشده است.

مثلا در تورنتو و منطقه "ریچموند هیل" در حومه آن که منطقه تمرکز ایرانیان است، علیرغم حضور بيش از 60 تا 100 هزار ایرانی، هنوز ما از وجود خانه فرهنگ ایرانی بر خوردار نیستیم.

فقدان نهادهای ايرانی برای کمک به خانواده ها

ایرانیان از نظر ثروت و درآمد در استان انتاریو و نیز در بین دانشجویان در مراکز
آموزش عالی در سطح بالايی از نطر کمی و کیفی هستند ولی بدلیل ضعيف بودن فرهنگ همکاری جمعی، انجمن ایرانیان تورنتو از ضعیف ترین نهادها در تورنتوست.

انجمن ایرانیان علیرغم سابقه زیاد و تلاش اعضای جدید برای سر وسامان دادن به اوضاع آن همچنان در محلی که متعلق به جامعه سری لانکايی هاست واقع شده است.

ایرانی ها گرچه در حرکت های انفرادی بسیار موفق هستند ولی در کار گروهی کارنامه مهاجران بهتر از کارنامه ايرانيان داخل نيست.

به همین دلیل، خانوادهای ایرانی از دسترسی به گروهای حمایتی که با فرهنگ ما هم آشنايی داشته باشند بر خوردار نیستند.

يک نمونه

برای روشن شدن بهتر است تجربه شخصی خودم را مثال بزنم. در سال 1996 بود که حسین دوستم گفت آقايی با همسرش مشکل داشته و از خانه رفته است. برویم آنها را آشتی بدهیم.

موضوع این بود که پسر بزرگ اين آقا 25 سالش بود، تقریبا 6- 7 سالی از من جوانتر بود. یعنی من و حسین شده بودیم ریش سفید. هر چند آن شب مشکل را موقتا حل کردیم ولی بعدا آنها برای همیشه از هم جدا شدند. بدلیل اینکه اين آقا الکلی شده بود و بعدش هم به همسرش بد و بيراه می گفت و بعضی وقتها هم وی را مورد ضرب و شتم قرار می داد.

در هر حال، این حالت باعث شده بود که این خانواده که انسانهای بسیار فهمیده ای بودند با هیچ کسی رابطه نداشته باشند واین مشکل جدی برای هر خانواده ای در مهاجرت است.

چه کسی جای خويشاوندان را پر می کند؟

در ایران بزرگترهای خانواده بدلیل تجربه ای که دارند می توانند تاثیر زیادی بر زن و شوهرها داشته باشند ولی در کانادا با اولین مسئله - که معمولا در بسیاری از مواقع به پلیس خبر داده می شود - دخالت اعضای خارج از خانواده در بیشتر مواقع زخم جدی بر خانوادها و بخصوص مردها وارد می کند.

در این صورت مرد به دستور قاضی و پليس حق نزدیک شدن تا 500 متری خانه را ندارد. در واقع دخالت سیستم تنها به قطع تماس می انجامد تا زن مورد حمايت قرار گيرد ولی برای حل شدن اختلاف هیچ گونه برنامه ای ندارد.

به همين ترتيب، کودکان و جوانان در کانادا بر عکس ایران که در ارتباط نزدیک با همسن و سال های خود در فامیل هستند، امکان دسترسی به خويشان ندارند. اولیا هم چندان امکان مانور ندارند. در نتيجه بچه ها بطور کلی از نوعی الگوی فاميلی و سنت های خانوادگی محروم می مانند.

سیستم برای یزرگتر ها احترام خاصی بر عکس فرهنگ شرق قائل نیست. بسیاری از خانواده ها دچار بحران هستند زیرا نمی توانند با نوجوانان و جوانان گفتگو داشته باشند.

شمار جوانان ایرانی که در اين ميان در باندهای اجتماعی جوانان عضو هستند کم نيست. یعنی نمی شود گفت همه بچه هايی که در کاناداهستند درس خوان شده اند - دلیل عمده ای که خانواده ها برای مهاجرت خودشان عنوان می کنند.

سوی تاريک تر زندگی در مهاجرت

من در اينجا تنها نمونه هايی از آنچه تا امروز به آنها برخورده ام می آورم بدون آنکه بخواهم قضاوتی کرده باشم. اما اين نمونه ها دست کم می تواند سويه تاريک تر زندگی در مهاجرت را نشان دهد:

نمونه يک: آقايی که مهندس کشاورزی است به اتفاق همسر لیسانسه زبان و یک فرزند 8 ساله در 2003 به کانادا مهاجرت کرده اند. بدلیل وابستگی های فامیلی از يکسو و ضرورت حضور مرد در تهران که کار آزاد دارد فرزند آنها بین مدارس تهران و تورنتو سرگردان شده است.

نمونه دو: يک آقای ديگر کمک می کند که همسرش به دانشگاه برود بعد از فارغ التحصیل شدن زن از وی می خواهد که از رانندگی تاکسی دست بردارد بدلیل اینکه مایه سرافکندگی اوست. همسر نمی تواند. زن علیرغم اینکه پسرش را دوست دارد مجبور است که جدا بشود. وی جدیدا به ایران رفت و در آنجا ازدواج کرد و ماندگار شد.

نمونه سه: آقای ديگری باتفاق همسر جوانش در سال 2000 به کانادا می آید. مرد به کار تحويل غذا می پردازد تا خرج زندگی دانشجويی را بدهد. همسر اهل دیسکو است. مرد عاشق همسرش است ولی زن علاقه چندانی به ادامه زندگی ندارد. مرد دیگری را درخانه اش می بیند. جدا می شود و به شهر دیگری می رود و در رشته دکترا قبول می شود. زنش بعد از چند سال رابطه با مرد دوم متوجه شده است که در کانادا کمتر علاقه ای به ازدواج هست.

نمونه چهار: يک فارغ التحصیل هند به اتفاق همسر در دهه 90 به کانادا مهاجرت کردند. به علت ورشکستگی در کار همسر تصمیم می گیرد به اتفاق دختر 6 ساله شان که هم پدر و هم دختر به هم وابستگی دارند به ایران برگردد. همسر بعد از چند ماه همچنان دچار ناراحتی روحی است. وی نمی تواند به دلیل مشکلات سیاسی به ایران برود.

نمونه پنج: يک مهندس مکانیک به اتفاق همسر لیسانسه طراحی لباس در سال 1995 به همراه دختر و پسرشان به کانادا مهاجرت کردند. قصد آنها تامين آینده بهتر فرزندان بود. پدر تا سن 15 سالگی پسر روی رفتار وی کنترل شدید دارد. بخصوص در مورد فوتبال وی. پسر که به مدرسه ای که ایرانیان زیادی در آن هستند می رود، درس را رها می کند و به کار می پردازد. آرایش مو و نحوه صحبت کردن او تغییر می کند. خوشبختانه بعد از 5 سال وی به مدرسه بر می گردد و دیپلم می گیرد. پدر در کارخانه ای تراشکار است. درآمد مناسبی دارد. مادر در یک فروشگاه زنجیره ای با ساعتی 8 دلار دستمزد کار می کند. دختر الان 16 ساله شده و خوشبختانه درس خوان است. زبان انگلیسی هر دو در حد محاوره است.

نمونه شش: خانم متخصص آلرژی در ایران. 41 ساله عاشق مهاجرت به کانادا. وی با یک ایرانی مقیم آمریکا وقتی که در ایران بود ازدواج می کند. بعد از 2 سال جدا شده است. حال در یک بیمارستان به طور داوطلبانه کار می کند.

برادر او مهندس معدن است و به اتفاق همسرش که مهندس شیمی است و پسر 5 ساله شان بعد از 3 سال انتظار به کانادا مهاجرت می کنند. وی مانند خواهرش عاشق مهاجرت به کاناداست. مدتی به کار نصب پارکت مشغول می شود. زن درآمد بیشتری از همسرش دارد. در مدت یک سالی که اینجا در یک زیرزمین زندگی می کنند هر روز در خانه جر و بحث است. او تصمیم به برگشتن به ایران می گیرد. همسرش حاضر به برگشت نیست. او به ایران بر می گردد و چندهزار دلار پولی را که در حساب مشترک بوده با بستن حساب به ایران می برد.

نمونه هفت: يک لیسانس حسابداری به اتفاق همسر خانه دارش در 1988 به کانادا آمده اند. یک فرزند نیازمند مراقبت های مخصوص دارند. او به توزیع مشروب اشتغال دارد . درآمد خوبی دارد. او قبلا یکبار به دلیل سیلی زدن به همسرش با تلفن همسر به پليس دستگیر شده و به همین دلیل شهروندی وی به تعویق افتاده است. مرد با یک زن ایرانی که همسر دارد آشنا شده است. زن خودش بدلیل داشتن بچه نمی خواهد از همسرش جدا شود.

نمونه هشت: خانمی با همسر و فرزندش در سال 2002 به کانادا مهاجرت می کند. همسر در شهرستان مدیر بوده است. وی اصرار دارد که همسرش به ایران برود و تن به کارهايی که مها جران می دهند، ندهد. مرد اکثر ماههای سال در تهران است. خانم روابط خیلی بازی با مردها دارد.

نمونه نهم: آقای که مهندس راه و ساختمان است با همسرش که اهل ترکیه است در 1990 به کانادا مهاجرت می کنند. بدلیل اشتغال به کار تاکسیرانی در شیفت شب مشکلاتی برای خانواده بوجود می آید. وی در سال 1998 با وجود داشتن 2 بچه از زنش جدا می شود. هیچ کدام از فرزندان نتوانسته اند وارد دانشگاه شوند.

نمونه دهم: آقايی در سال 1998 زن و 2 پسرش را قاچاقی به کانادا می فرستد. وی قبلا مدت 5 سال بود که در ژاپن کار می کرد. دراین مدت خانه کوچکی می خرد. وی دراین مدت با یک زن ژاپنی آشنا می شود. مدت کوتاهی با همسرش در کانادا با هم زندگی کردند ولی بعد از هم جدا شدند. پسر بزرگ بدلیل اینکه مادر مجبور بود ساعتهای زیادی کار بکند عملا در سن 15سالگی درس نخواند و بعد هم به کوکائین معتاد شد. پسر کوچکتر که 16 ساله است مجبور است برای کمک به زندگیشان کار کند.


مبع: BBCP
پاسخ
چه نمونه های تلخی!!! Sad
این آدمارو از کجا پیدا کردن؟!
امیدوارم هیچ کدوم از بچه های مهاجرسرا دچار این آسیب ها نشن.
پاسخ
تشکر کنندگان: Saeed_Med82 ، مسافر تنها ، msar
با تشکر از ام اس نازی که این مطلب رو نوشت من سوالی از آقای سعید سلطانپور که این متن را نوشته است دارم. شما به مردی که زنش را مورد ضرب و شتم قرار میدهد میگویید آدم فهمیده؟ من اگر جای پلیس کانادا بودم 500 متر که خوبه اجازه نمیدادم که ایشان به دو کیلومتری منزل همسرش هم نزدیک شود.
تمام این جریاناتی که در بالا آمده است در واقع بخش بسیار کوچکی از مشکلات ایرانیها است که اگر شما یک روز به دادگستری تهران بروید ده برابر این داستانها را پیدا میکنید و ربط زیادی به مهاجرت ندارد. فقط چون این مشکلات در جامعه امریکا و کانادا غیر عادی است توجه همه رو بخودش جلب میکنه. مثلا اگر شما به دادگستری بروید میبینید که خیلی از شکایات بخاطر این است که یه نفر زده توی گوش یه نفر دیگه. منتها آن فرد باید خودش به دادگستری بره و شکایت کنه و 6 ماه علاف بشه ولی در امریکا و کانادا طرف زنگ میزنه به پلیس و خودشات میایند و ضارب را میبرند.
پاسخ
قصد من سیاه نمایی نبود. فقط مطلب جالبی دیدم خواستم «نقل قول» کنم. اگر شکایتی دارید ازآقای سلطانپور بپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: Saeed_Med82 ، Kaveh90 ، farzad24 ، msar
(2009-10-23 ساعت 16:34)msnazi نوشته:  سعيد سلطان پور
روزنامه نگار در تورنتو

مدتها ست که در فکر جمع آوری و منتشر کردن مطالبی هستم در مورد ایرانیانی که به کانادا مهاجرت کرده اند تا بتوانم آسيب های محیط را برای مهاجرین جدید که می خواهند مرحله جدیدی را شروع کنند تشریح کنم.
معمولا مهاجران غیرسیاسی برای اینکه ثابت کنند تصمیم درستی اتخاذ کرده اند از بیان مشکلاتی که خود و خانواده شان با آن روبرو شده اند خودداری می کنند. یعنی در بهترین حالت سکوت می کنند.

شاید عدم انتشار کتاب خاطرات بویژه در بین مهاجرین خارج کشور که مشکل سانسور هم ندارند دلیلی بر این فرهنگ سکوت باشد.

از طرف ديگر امکانات اجتماعی در جامعه ايرانيان مهاجر نيز برای اين امر پيش بينی نشده است.

مثلا در تورنتو و منطقه "ریچموند هیل" در حومه آن که منطقه تمرکز ایرانیان است، علیرغم حضور بيش از 60 تا 100 هزار ایرانی، هنوز ما از وجود خانه فرهنگ ایرانی بر خوردار نیستیم.

فقدان نهادهای ايرانی برای کمک به خانواده ها

ایرانیان از نظر ثروت و درآمد در استان انتاریو و نیز در بین دانشجویان در مراکز
آموزش عالی در سطح بالايی از نطر کمی و کیفی هستند ولی بدلیل ضعيف بودن فرهنگ همکاری جمعی، انجمن ایرانیان تورنتو از ضعیف ترین نهادها در تورنتوست.

انجمن ایرانیان علیرغم سابقه زیاد و تلاش اعضای جدید برای سر وسامان دادن به اوضاع آن همچنان در محلی که متعلق به جامعه سری لانکايی هاست واقع شده است.

ایرانی ها گرچه در حرکت های انفرادی بسیار موفق هستند ولی در کار گروهی کارنامه مهاجران بهتر از کارنامه ايرانيان داخل نيست.

به همین دلیل، خانوادهای ایرانی از دسترسی به گروهای حمایتی که با فرهنگ ما هم آشنايی داشته باشند بر خوردار نیستند.

يک نمونه

برای روشن شدن بهتر است تجربه شخصی خودم را مثال بزنم. در سال 1996 بود که حسین دوستم گفت آقايی با همسرش مشکل داشته و از خانه رفته است. برویم آنها را آشتی بدهیم.

موضوع این بود که پسر بزرگ اين آقا 25 سالش بود، تقریبا 6- 7 سالی از من جوانتر بود. یعنی من و حسین شده بودیم ریش سفید. هر چند آن شب مشکل را موقتا حل کردیم ولی بعدا آنها برای همیشه از هم جدا شدند. بدلیل اینکه اين آقا الکلی شده بود و بعدش هم به همسرش بد و بيراه می گفت و بعضی وقتها هم وی را مورد ضرب و شتم قرار می داد.

در هر حال، این حالت باعث شده بود که این خانواده که انسانهای بسیار فهمیده ای بودند با هیچ کسی رابطه نداشته باشند واین مشکل جدی برای هر خانواده ای در مهاجرت است.

چه کسی جای خويشاوندان را پر می کند؟

در ایران بزرگترهای خانواده بدلیل تجربه ای که دارند می توانند تاثیر زیادی بر زن و شوهرها داشته باشند ولی در کانادا با اولین مسئله - که معمولا در بسیاری از مواقع به پلیس خبر داده می شود - دخالت اعضای خارج از خانواده در بیشتر مواقع زخم جدی بر خانوادها و بخصوص مردها وارد می کند.

در این صورت مرد به دستور قاضی و پليس حق نزدیک شدن تا 500 متری خانه را ندارد. در واقع دخالت سیستم تنها به قطع تماس می انجامد تا زن مورد حمايت قرار گيرد ولی برای حل شدن اختلاف هیچ گونه برنامه ای ندارد.

به همين ترتيب، کودکان و جوانان در کانادا بر عکس ایران که در ارتباط نزدیک با همسن و سال های خود در فامیل هستند، امکان دسترسی به خويشان ندارند. اولیا هم چندان امکان مانور ندارند. در نتيجه بچه ها بطور کلی از نوعی الگوی فاميلی و سنت های خانوادگی محروم می مانند.

سیستم برای یزرگتر ها احترام خاصی بر عکس فرهنگ شرق قائل نیست. بسیاری از خانواده ها دچار بحران هستند زیرا نمی توانند با نوجوانان و جوانان گفتگو داشته باشند.

شمار جوانان ایرانی که در اين ميان در باندهای اجتماعی جوانان عضو هستند کم نيست. یعنی نمی شود گفت همه بچه هايی که در کاناداهستند درس خوان شده اند - دلیل عمده ای که خانواده ها برای مهاجرت خودشان عنوان می کنند.

سوی تاريک تر زندگی در مهاجرت

من در اينجا تنها نمونه هايی از آنچه تا امروز به آنها برخورده ام می آورم بدون آنکه بخواهم قضاوتی کرده باشم. اما اين نمونه ها دست کم می تواند سويه تاريک تر زندگی در مهاجرت را نشان دهد:

نمونه يک: آقايی که مهندس کشاورزی است به اتفاق همسر لیسانسه زبان و یک فرزند 8 ساله در 2003 به کانادا مهاجرت کرده اند. بدلیل وابستگی های فامیلی از يکسو و ضرورت حضور مرد در تهران که کار آزاد دارد فرزند آنها بین مدارس تهران و تورنتو سرگردان شده است.

نمونه دو: يک آقای ديگر کمک می کند که همسرش به دانشگاه برود بعد از فارغ التحصیل شدن زن از وی می خواهد که از رانندگی تاکسی دست بردارد بدلیل اینکه مایه سرافکندگی اوست. همسر نمی تواند. زن علیرغم اینکه پسرش را دوست دارد مجبور است که جدا بشود. وی جدیدا به ایران رفت و در آنجا ازدواج کرد و ماندگار شد.

نمونه سه: آقای ديگری باتفاق همسر جوانش در سال 2000 به کانادا می آید. مرد به کار تحويل غذا می پردازد تا خرج زندگی دانشجويی را بدهد. همسر اهل دیسکو است. مرد عاشق همسرش است ولی زن علاقه چندانی به ادامه زندگی ندارد. مرد دیگری را درخانه اش می بیند. جدا می شود و به شهر دیگری می رود و در رشته دکترا قبول می شود. زنش بعد از چند سال رابطه با مرد دوم متوجه شده است که در کانادا کمتر علاقه ای به ازدواج هست.

نمونه چهار: يک فارغ التحصیل هند به اتفاق همسر در دهه 90 به کانادا مهاجرت کردند. به علت ورشکستگی در کار همسر تصمیم می گیرد به اتفاق دختر 6 ساله شان که هم پدر و هم دختر به هم وابستگی دارند به ایران برگردد. همسر بعد از چند ماه همچنان دچار ناراحتی روحی است. وی نمی تواند به دلیل مشکلات سیاسی به ایران برود.

نمونه پنج: يک مهندس مکانیک به اتفاق همسر لیسانسه طراحی لباس در سال 1995 به همراه دختر و پسرشان به کانادا مهاجرت کردند. قصد آنها تامين آینده بهتر فرزندان بود. پدر تا سن 15 سالگی پسر روی رفتار وی کنترل شدید دارد. بخصوص در مورد فوتبال وی. پسر که به مدرسه ای که ایرانیان زیادی در آن هستند می رود، درس را رها می کند و به کار می پردازد. آرایش مو و نحوه صحبت کردن او تغییر می کند. خوشبختانه بعد از 5 سال وی به مدرسه بر می گردد و دیپلم می گیرد. پدر در کارخانه ای تراشکار است. درآمد مناسبی دارد. مادر در یک فروشگاه زنجیره ای با ساعتی 8 دلار دستمزد کار می کند. دختر الان 16 ساله شده و خوشبختانه درس خوان است. زبان انگلیسی هر دو در حد محاوره است.

نمونه شش: خانم متخصص آلرژی در ایران. 41 ساله عاشق مهاجرت به کانادا. وی با یک ایرانی مقیم آمریکا وقتی که در ایران بود ازدواج می کند. بعد از 2 سال جدا شده است. حال در یک بیمارستان به طور داوطلبانه کار می کند.

برادر او مهندس معدن است و به اتفاق همسرش که مهندس شیمی است و پسر 5 ساله شان بعد از 3 سال انتظار به کانادا مهاجرت می کنند. وی مانند خواهرش عاشق مهاجرت به کاناداست. مدتی به کار نصب پارکت مشغول می شود. زن درآمد بیشتری از همسرش دارد. در مدت یک سالی که اینجا در یک زیرزمین زندگی می کنند هر روز در خانه جر و بحث است. او تصمیم به برگشتن به ایران می گیرد. همسرش حاضر به برگشت نیست. او به ایران بر می گردد و چندهزار دلار پولی را که در حساب مشترک بوده با بستن حساب به ایران می برد.

نمونه هفت: يک لیسانس حسابداری به اتفاق همسر خانه دارش در 1988 به کانادا آمده اند. یک فرزند نیازمند مراقبت های مخصوص دارند. او به توزیع مشروب اشتغال دارد . درآمد خوبی دارد. او قبلا یکبار به دلیل سیلی زدن به همسرش با تلفن همسر به پليس دستگیر شده و به همین دلیل شهروندی وی به تعویق افتاده است. مرد با یک زن ایرانی که همسر دارد آشنا شده است. زن خودش بدلیل داشتن بچه نمی خواهد از همسرش جدا شود.

نمونه هشت: خانمی با همسر و فرزندش در سال 2002 به کانادا مهاجرت می کند. همسر در شهرستان مدیر بوده است. وی اصرار دارد که همسرش به ایران برود و تن به کارهايی که مها جران می دهند، ندهد. مرد اکثر ماههای سال در تهران است. خانم روابط خیلی بازی با مردها دارد.

نمونه نهم: آقای که مهندس راه و ساختمان است با همسرش که اهل ترکیه است در 1990 به کانادا مهاجرت می کنند. بدلیل اشتغال به کار تاکسیرانی در شیفت شب مشکلاتی برای خانواده بوجود می آید. وی در سال 1998 با وجود داشتن 2 بچه از زنش جدا می شود. هیچ کدام از فرزندان نتوانسته اند وارد دانشگاه شوند.

نمونه دهم: آقايی در سال 1998 زن و 2 پسرش را قاچاقی به کانادا می فرستد. وی قبلا مدت 5 سال بود که در ژاپن کار می کرد. دراین مدت خانه کوچکی می خرد. وی دراین مدت با یک زن ژاپنی آشنا می شود. مدت کوتاهی با همسرش در کانادا با هم زندگی کردند ولی بعد از هم جدا شدند. پسر بزرگ بدلیل اینکه مادر مجبور بود ساعتهای زیادی کار بکند عملا در سن 15سالگی درس نخواند و بعد هم به کوکائین معتاد شد. پسر کوچکتر که 16 ساله است مجبور است برای کمک به زندگیشان کار کند.


مبع: BBCP
ba salam,mamnoun az inke in etelaate vaghei va sahih ra dar ekhtiare baghiye gharar dadid shoma be 10 mored eshare kardid man dar ashnayan va atrafian bish az 50 mored shabihe mavarede fogh ra mishenasam.baz ham moteshakarem .montazere neveshtehaye baadiye shoma hastam


با سلام
ممنون از اينكه اين اطلاعات واقعي و صحيح را در اختيار بقيه قرار داديد. شما به 10 مورد اشاره كرديد من در آشنايان و اطافيان بيش از 50 مورد شبيه موارد فوق را مي شناسم. باز هم متشكرم. منتظر نوشته هاي بعدي شما هستم



_____
برابر با قوانين سايت نوشتن به پينگليش در انجمن ممنوع است.
_____
پاسخ
تشکر کنندگان: Saeed_Med82 ، farzad24 ، ghorbat ، مسافر تنها ، msar ، copol
فروزن عزيز
من هم اومدم ببينم اين زيرخاكي چيه كه اينجا گردوخاكش بلند شده!!
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، Saeed_Med82 ، OverLord ، msar
msnazi با تشکر از شما که این مطلب رو گذاشتید ولی من زیاد به این شکل پرداختن به موضوع موافق نیستم میخواهید دهها نه صدها نمونه عینی از شکست و بحران های شدید خانوادگی رو در همین اطراف خودم (یک شهر کوجک ) در ایران براتون بنویسم؟ به واسطه شغلی که دارم براحتی میتونم چندین مورد و شرایط بسیار بسیار بدتر از اونی که آقای سلطان پور نوشتند رو بنویسم.فکر میکنید مهاجرت عامل همه مشکلات پیش آمده است ؟ خانمی که روابط خیلی بازی با مردان در کانادا دارد واقعا برای این امر مانعی در تهران برایش وجود دارد؟ و یا اینکه مردی به علت کار در شیفت شب دچار مشکل خانوادگی شده است !!!!!!!!!!!آیا در ایران خانواده ها کم از این دست مشکلات دارند ؟ و یا اگر هزاران مرد در ایران به صورت زنهایشان سیلی میزنند و مجازات نمیشوند به این معنی است که این خانواده ها در امن و امان زندگی میکنند ؟ اینها چه ربطی به مهاجرت دارد؟ در اینکه مهاجرت میتواند مشکلاتی برای خانواده ها پیش آورد شکی نیست ولی این موضوع باید دقیق و مو شکافانه بررسی شود و اینکه هر مشکلی راه حلی دارد مطمئنا راههایی هم برای پیشگیری از آسیب های مهاجرت وجود دارد در امر مهاجرت هر کس باید بر اساس شرایط خود و خانواده اش تصمیم بگیرد و یک نسخه برای همه قابل تجویز نیست.
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، Saeed_Med82 ، es96 ، OverLord ، mohsen324 ، fgh747 ، Shiva7223 ، Kaveh90 ، humsun ، rad_95 ، مسافر تنها ، maria2000 ، a6l3i ، msar ، lighthouse ، kpks ، omid2004
با سلام خدمت دوستان . به عقیده من فرایند مهاجرت یک جورایی باعث تغییرات جزیی و نه کلی در رفتارهای افراد میشه که کاملا طبیعی میباشد . نکته اینجاست که مهاجرت یکسری مزایا و یکسری معایب داره بطور مثال با مهاجرت ، شما میتونید به آزادیهای اجتماعی و حتی فردی بهتری دست پیدا بکنید . در اکثر موارد سطح کیفی زندگی افراد چه از لحاظ بهداشت ، تحصیلات و ... بهتر میشه . اما مهاجرین دچار مشکلاتی خواهند شد مثل دوری از خانواده و هموطنان و دوستان و از این قبیل که بسته به روحیه افراد این آیتم تلورانس دارد . اما اینکه یه مرد بخواد دست رو زن وبجش بلند کنه ، منطقی نیست که این رو بندازیم گردن محیط و فرهنگ و جو اونجا قطعا این شخص خودش مشکل داره و راجع به مشکلات دیگه ، مثلا یکی اینجا مهندس بوده و اونجا رفته رو تاکسی کار میکنه باز هم این رو می تونست پیش بینی کنه که البته من این رو اصلا قبول ندارم چرا که خیلی ها رو میشناسم که مهندس بودند و رفتن اونجا یه چند تا دوره دیدن و رفتن تو همون فیلد کاری مشغول شدند . خلاصه این رو میخوام بگم مهاجرت یک پروسه بسیار حیاتی و حساس است و نیاز به بررسی همه جانبه و دقت نظر داره .
پاسخ
تشکر کنندگان: mavarfan ، laili ، امیلا ، Shiva7223 ، humsun ، maria2000 ، a6l3i ، msar ، omid2004 ، copol
وقتي گزارش و تحليل يك جانبه باشد طبيعي است كه صحت و سقم آن براي شنونده محسوس نخواهد بود و ارزش علمي و واقعي درستي نخواهد داشت.
قطعا موارد نا موفق ذكر شده و يا حتي خيلي بيشتر از اين دست موارد هست ولي طي چند سال اخير هزاران هزار خانواده ايراني و بخصوص از قشر تحصيل كرده و جوان به اروپا كانادا و آمريكا استراليا و ... مهاجرت كرده اند و هر روز هم با شوق و علاقه فراوان داره به تعدادشون افزوده ميشه.

اون جناب روزنامه نگاري كه گزارش دادند چنانچه در كنار موارد منفي و ناموفق، موارد كثير مثبت و موفق رو هم ليست مي كردند و اينكه بر اساس چه جامعه آماري و چه تعداد نمونه اين كار رو انجام دادند، اونوقت به بي طرفي و همچنين صحت نتيجه گزارش ميشد پي برد و تحليل درستي ارائه داد. در غير اينصورت مثل بقيه تحليل هايي هست كه هر روز ميشنويم و ديگه همه از حفظ هستند!
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، humsun ، maria2000 ، a6l3i ، msar ، پریســـــا
گزارش بی بی سی از مشکلات مهاجرین در کانادا:

http://www.youtube.com/watch?v=zVIopifJMbo
لطفا هرگونه سوال مرتبط با موضوعات مهاجرت را در انجمن مطرح کنید، از پاسخ به پیامهای خصوصی و ایمیل در موارد فوق معذورم

".We do not inherit the Earth from our Ancestors, we borrow it from our Children"
پاسخ
تشکر کنندگان: ParsTrader ، mohsen324 ، WIKIMAN ، msar ، copol
با تشکر از msnazi عزیز و دوستان دیگه .همه در نظراتشون یه جورایی درست می گن. این مشکلات که ما در کشور خودمون هزاران هزار تا شو داریم و گاهی حتی عادی تلقی می شه ، مثل ضرب و شتم زن توسط شوهرش و ... که به قول بعضیا نمک زندگیه ! و این حرفا همه هست و در اینکه این گزارش یکجانبه نگاه کرده به موضوع شکی نیست و مثل داستانهایی ست که تو مجلات زرد خودمون هر روز نوشته می شه تا بگه فلان چیز جیزززه ! اما فکر می کنم هدف اصلی این گزارش ( که نویسنده درست بهش نپرداخته ) فقدان NGO های فرهنگی بومی ایرانیه که به مشکلات مهاجرین متناسب با فرهنگ و سبک زندگی اونها بپردازه ! و شاید پلیس کانادا یا هر جای دیگه نتونه مشکل خانواده ایرانی رو ریشه ای حل کنه ! دوستان اگه یه بار دیگه گزارش بالا رو بخونند فکر کنم بهتر متوجه منظور من بشوند! وجه اشتراک آیتم های بالا هم تقریباً این بوده که خانواده ها در ایران موقعیت بهتری داشتن و اونجا مسافرکش و ... شدن که به قول es96 عزیز بستگی به تلاش و پشتکار افراد داره ! ما فامیلی در امریکا داریم که سی سال پیش به اونجا مهاجرت کرد و با ظرفشویی در رستوران شروع کرد و بعد کار در پمپ بنزین و ... حالا صاحب یک کارخونه تولید قطعات یدکی ست ! و حتی وقتی مرحوم شد شبکه های فارسی زبان مراسم تشییع جنازه ش رو پخش کردن... و نقل قول از ایشون که ( کسی که می یاد امریکا باید امریکایی فکر کنه تا بتونه موفق بشه! ) و الا اینکه ایرانی فکر کنیم و در امریکا زندگی کنیم میشیم همون آش شعله قلمکاری که الآن در بعضی از مهاجرین می بینیم!
ببخشید رفتم سر منبر !
بهشت آنجاست که انسان به خاطر انسان بودنش محترم است. آنجا که آرامش و منطق در سرتا سر زندگی جاریست...Wink
پاسخ
تشکر کنندگان: mavarfan ، anab ، satusa ، laili ، humsun ، مسافر تنها ، maria2000 ، msar
(2009-10-24 ساعت 01:29)rs232 نوشته:  با تشکر از ام اس نازی که این مطلب رو نوشت من سوالی از آقای سعید سلطانپور که این متن را نوشته است دارم. شما به مردی که زنش را مورد ضرب و شتم قرار میدهد میگویید آدم فهمیده؟ من اگر جای پلیس کانادا بودم 500 متر که خوبه اجازه نمیدادم که ایشان به دو کیلومتری منزل همسرش هم نزدیک شود.
تمام این جریاناتی که در بالا آمده است در واقع بخش بسیار کوچکی از مشکلات ایرانیها است که اگر شما یک روز به دادگستری تهران بروید ده برابر این داستانها را پیدا میکنید و ربط زیادی به مهاجرت ندارد. فقط چون این مشکلات در جامعه امریکا و کانادا غیر عادی است توجه همه رو بخودش جلب میکنه. مثلا اگر شما به دادگستری بروید میبینید که خیلی از شکایات بخاطر این است که یه نفر زده توی گوش یه نفر دیگه. منتها آن فرد باید خودش به دادگستری بره و شکایت کنه و 6 ماه علاف بشه ولی در امریکا و کانادا طرف زنگ میزنه به پلیس و خودشات میایند و ضارب را میبرند.


اين كه ما بگيم فقط در ايران اين اتفاق ميوفته غلطه همه جاي دنيا اين اتفاق ميوفته فقط قانون ها متفاوت
پاسخ
تشکر کنندگان: msar ، copol
من خودم فكر مي كنم كه سرنوشت هر كسي رو خود اون فرد مي سازه . من خودم در فكر مهاجرت هستم و دوست دارم زندگي موفقي رو براي خودم و خانواده ام درست كنم و حتما اينكارو مي كنم . من فقط به اين موضوع فكر مي كنم و حس و انرژي خوبي هم از اين بابت دارم . بقيه چيزا هم بايد درست بشن چون چاره ديگه اي ندارن . حتما در آينده اگه خبري در خصوص مهاجرين منتشر بشه ، مي تونن از من به عنوان يه آدم موفق نام ببرند .
پاسخ
تشکر کنندگان: msar ، omid2004
(2011-05-04 ساعت 15:53)raha5433 نوشته:  
(2009-10-24 ساعت 01:29)rs232 نوشته:  با تشکر از ام اس نازی که این مطلب رو نوشت من سوالی از آقای سعید سلطانپور که این متن را نوشته است دارم. شما به مردی که زنش را مورد ضرب و شتم قرار میدهد میگویید آدم فهمیده؟ من اگر جای پلیس کانادا بودم 500 متر که خوبه اجازه نمیدادم که ایشان به دو کیلومتری منزل همسرش هم نزدیک شود.
تمام این جریاناتی که در بالا آمده است در واقع بخش بسیار کوچکی از مشکلات ایرانیها است که اگر شما یک روز به دادگستری تهران بروید ده برابر این داستانها را پیدا میکنید و ربط زیادی به مهاجرت ندارد. فقط چون این مشکلات در جامعه امریکا و کانادا غیر عادی است توجه همه رو بخودش جلب میکنه. مثلا اگر شما به دادگستری بروید میبینید که خیلی از شکایات بخاطر این است که یه نفر زده توی گوش یه نفر دیگه. منتها آن فرد باید خودش به دادگستری بره و شکایت کنه و 6 ماه علاف بشه ولی در امریکا و کانادا طرف زنگ میزنه به پلیس و خودشات میایند و ضارب را میبرند.


اين كه ما بگيم فقط در ايران اين اتفاق ميوفته غلطه همه جاي دنيا اين اتفاق ميوفته فقط قانون ها متفاوت
رها جان, موضوع اختلافات خانوادگی نیست چون طبق فرمایش شما همه جا کم و بیش وجود دارد. بلکه موضوع اصلی مرد سالاری حاکم بر ایران و فرهنگ برتری جویی و زورگویی و خشونت مردان نسبت به زنان در جامعه است. به نظر من یک زن اگر از شوهرش کتک بخورد حتما باید از او جدا شود. حالا اگر در ایران قوانین و شرایط طوری است که چنین امکانی برایش وجود ندارد در کشوری مثل امریکا و کانادا چنین خبری نیست و زن با گرفتن تمام حق و حقوقش جدا می شود و مرد را به خاطر خشونت محاکمه می کنند. ما نباید اختلافات خانوادگی معمولی و یا طلاق به خاطر عدم سازگاری را با خشونت و زورگویی بر علیه زن ها و یا بچه ها و یا اصولا مبحث خشونت ورزی تلفیق کنیم. در امریکا هیچ کسی نمی تواند بگوید که مثلا زنم است و اختیارش را دارم و یا بچه ام است و می خواهم ادبش کنم. اشاره من فقط به این مطلب بود و بر خلاف نظر شما اعتقاد دارم که لااقل در امریکا و کانادا چنین اتفاقاتی به ندرت رخ می دهد زیرا قانون مدافع حقوق برابر انسانی برای زن و مرد و بچه و کهنسال است.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: soheilbadami ، arash1986 ، nastaran86 ، سارا کوچولو ، humsun ، maria2000 ، msar
به نظر من هر كي بايد سرنوشت خودشو ، خودش بسازه . شايد مشكل ماها اين باشه كه همش دنبال اينيم كه خودمون رو شبيه آدمهايي تصور كنيم كه يا موفق شدند يا موفق نشدند . خوش بين ها خودشون رو شبيه آدمهاي موفق مي بينند ، بد بينها و وسواسي ها هم نگرانند كه نكنه شبيه آدمهاي ناموفق بشن . اگه يه برنامه خوب داشته باشيم و اونجا رو خوب بشناسيم مي تونيم به راحتي موفق بشيم و سرونوشت خودمونو خودمون رقم بزنيم .
من حتي بعضي وقتها به اين فكر مي كنم كه اونايي كه پروسه ها شون شبيه به هم و هم زمان داره طي ميشه ، اگه باهم آشنا بشن و تيم درست كنند ، مي تونن خودشونو خوب تر آماده كنند و مهم تر اينكه اونجا خيلي خيلي به درد همديگه خواهند خورد .
پاسخ
تشکر کنندگان: msar ، omid2004




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان