کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
ایرانیان موفق خارج از کشور
از دوستان خواهش میکنم برای انرژی مثبت هم که شده، اینجا به بحث درباره موفقیت ایرانیان خارج از کشور بپردازید.
من با زحمت فراوان با چند دگمه ، موفق شدم که این مطلب را برای شما کپی و پیست کنم.

بیژن پاکزاد


علت موفقیتم ایرانی بودنم است

بیژن اولین بوتیک مدرن، به قول خودش اولین بوتیک خارج از خرازی را در تهران تأسیس کرد

بیژن پاکزاد طراح مد احتمالاً میان غیرایرانیها شناخته شده ترین ایرانی مقیم خارج از کشور است.
بوتیک بیژن که برای دیدار یا خرید از آن باید از قبل وقت گرفت، در بهترین خیابان بورلی ‌هیلز، اختصاصی ترین بوتیک آمریکاست و عطر بیژن یکی از عطرهای محبوب جهان است.

طراحیهای لباسی هم که او برای استودیوهای هالیوود انجام داده تا به حال چند بار نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین طراحی لباس در فیلم شده است.

بیژن طراحی را در آلمان آموخت و در بازگشت به ایران اولین بوتیک مدرن، به قول خودش اولین بوتیک خارج از خرازی را به نام پلنگ صورتی در تهران تأسیس کرد، او سپس بوتیک دیگری به نام سسیل جی یا نیکولا بلازی گشود که اختصاصی ترین بوتیک تهران و محل خرید اعضای خانواده سلطنتی، دولتمردان و ثروتمندان ایران بود.

سی و شش سال پیش بیژن کار موفق خود در ایران را ترک و به آمریکا مهاجرت کرد، دلیلش را خودش توضیح می دهد:
با تمام علاقه ای که به ایران داشتم، دوستش داشتم و دوستش دارم و عاشقش هم هستم، کوله بار و اثاثیه ‌ام را جمع کردم و خدا حافظ که بیایم به آمریکا این کار را بکنم.
[عکس: 4f49915aea.jpg]

سی و پنچ شش سال پیش من وارد نیویورک شدم شروع کردم یک جایی را پیدا کردن که این طرحهایی را که در مغز من بود، اینها را درست بکنم و در آمریکا عرضه بکنم.

می توانم بپرسم آن موقع چقدر سرمایه داشتید؟
بی پول نبودم، نمی دانم چه جوری به عرضتان برسانم مثلا من در عرض این سی سال حدود چهار میلیارد دلار به اسم بیژن فروختم، چهار میلیارد دلار خیلی پول است در مقایسه با آن موقع که من هفتاد هشتاد هزار تومان پول داشتم، ولی هفتاد هشتاد هزار تومان هم سی و پنج سال پیش خیلی پول بود.

یعنی ده دوازده هزار دلار حدوداً.

[عکس: ee0cf5133b.jpg]


وقتی ده دوازده هزار دلار را می توانستم بسازم که سالهای سال قبلش در آلمان، وقتی وارد اروپا شدم که تحصیل کنم فقط دویست مارک داشتم.

مثلاً الآن پول من هفتصد هشتصد میلیون دلار شده، هشتصد میلیون دلار با آن هشتاد هزار یک خورده تفاوت دارد.

در این مدت که اینجا بودیم تمام برنامه من این بود که محصولاتی برای مردها به دنیا عرضه بکنم، برای این عمل آمریکا، آمدن به نیویورک، یا آمدن به بورلی هیلز کالیفرنیا مناسب بود، جاهای خوب مثل منهتن نیویورک یا بورلی هیلز کمک بزرگی است.

حدود سی و اندی سال پیش تصمیم گرفتم که نیویورک را بگذارم برای ده سال بعد و به عوض ماندن در آنجا بیایم اینجا و در لس آنجلس باشم، چون هم قشنگ است، هم هوایش خوب است و در عین حال همین طور که به عرضتان رساندم محلی است که می توانم این طغیان بدنی خودم را نشان بدهم و نشان بدهم که به عنوان ایرانی می توانم موفق باشم، بخصوص در رشته ای که خیلی ثقیل بود، چون ما نه خاویار می فروختیم، نه قالی ایرانی و نه هنرهای قدیمی ایران.

من لباس طراحی می کردم و لباسهای آخرین مد و شیک مردانه برای مردان معروف دنیا که خیلیهایشان سختگیرند، البته خیلی متمولند، پس روی همین اصل خیلی خوشحال بودم که این کار را بکنم و بگویم من ایرانی ام ولی نه آن ایرانی که با واقعیت تعارف می ‌کند، بلکه ایرانی ‌ای که از غولهای بزرگ صنعتی است و آدمها و مردهای سرسخت دنیا را به زانو درمی ‌آورد.

شاید این حرف زشت است که بگویم به زانو دربیاورم اما من می ‌خواستم به اینها بفهمانم که اگر قدت بلند نیست، اگر انگلیسی ‌ات سلیس نباشد، مهم نیست، باید آن قدر کارهای دیگر بکنی که اینها مجبور بشوند که دربزنند، بیایند تو و محصول تو را بخرند.

این توی مغز من بود، البته این قدر عقلم می رسید که در بهترین جای شهر بیایم بهترین محل خیابان را به دست بیاورم و شروع بکنم جایی را درست بکنم، توی دلم می خواستم که اینجا مثل منزلی باشد، اتاق پذیرایی بزرگی درست بکنم که مردم بتوانند بیایند داخلش، اتاق پذیرایی هم آن شکلی بود که من سی و خرده ‌ای سال پیش اینجا را درست کردم، اتاق پذیرایی بزرگ شکیل فرانسوی.

این جایی که شما گرفتید در بورلی هیلز، در بهترین نقطه تجارتی بورلی هیلز که شما جا گرفتید با ده دوازده هزار دلار که امکان نداشته حتماً پول قرض کردید یا وام گرفتید؟
همین طور است که شما می گویید، یعنی قدرتهایی داخل من بود که آنهایی را که باید این کار را بکنند مجاب بکنم؛ یکی از رفقای من که خیلی هم با من رفیق بود، هنوزهم رفیق من است، من از طرف خودم دست یا علی دادم او هم از طرف خودش دست کلیمی مهربان خودش را جلو آورد با هم دست دادیم، به هم گفتیم نمی دانیم بین اسرائیل و فلسطین چی می گذرد ولی من و تو باید با همدیگر کار بکنیم، همان مقداری که من داشتم او هم قاطی کرد، همان ماههای اول کار ما از نظر مالی خیلی موفق شد برای اینکه متفاوت بود.

البته یک چیز هم به عرضتان برسانم که به عقیده من واقعیتی که می گویند آمریکا محلی است که می توانی خودت را نشان بدهی و رشد بکنی حقیقت دارد ولی الکی هم نمی شود رشد کرد و رفت بالا.

[عکس: 6b10439a11.jpg]


باید مایه ‌اش را هم داشته باشی؟
نخیر. مایه پولی را عرض نمی کنم.


یعنی استعداد.
بله استعداد، باید چیزی داشته باشی و کارهایی باید بکنی که خلاف سنت ولی در عین حال برای مردم جالب باشد، بخصوص در آن رشته ای که می خواهی کار بکنی.

اولین کاری که من کردم که از موفقیتهای من بود، من ده پانزده سال قبلش این کار را در تهران کرده بودم. من یادم می آید آن زمانی که پلنگ صورتی را در تهران راه انداختم، تنها چیزهایی که در شهر بود آن خرازیهایی بود که در خیابان نادری و خیابان شاه و آنجاها بود، بعد یکی آمد که مثل کریستین دیور پاریس بود.

روی همین اصل من با شریکم این سرمایه‌ گذاری مساوی را با هم کردیم و اسم و این لوگوی بیژن را اختراع کردیم، دیگر نه پلنگ صورتی می خواستیم باشد و نه سسیل جی نه نیکولا بلازی، باشد: "بیژن برای آقایان".

و شروع کردیم با یک کارهایی و یک ریسکهایی، من اولین پول زیادی که به دست آوردم سرمایه گذاری کردم، معمولاً خیلیها وقتی یکی دو سه میلیون دلار در می آورند راضی اند ولی من همان دو سه میلیون دلار را که در آوردم اولین کاری که کردم یک عطر درست کردم، تازه آن هم بعد از وامهایی که برای موفق شدن عطر لازم بود، بعد آن عطر خیلی موفق شد چون آن استعدادی که شما گفتید آنجا بود و آن همکاریهایی که بین من و شریکم بود به وجود آمد.

یواش یواش دیگر کار به جایی رسیده بود که در اواخر دهه هشتاد میلادی، بی اغراق به عرضتان برسانم، روزی یک یا دو آدم متمول دنیا را توی بوتیکم داشتم؛ وزیر و پادشاه و غیره بیشتر توی بوتیک نیویورک من می آمدند و آن باعث جهش بزرگی بود که من در نیویورک کردم و دوازده سیزده میلیون دلار خرج کردم ولی صد و پنجاه، دویست میلیون دلار درآوردم، همان دو سه سال اول. نیویورک هم به علت سازمان ملل متحد که در نیویورک است رئیس جمهور و پادشاه و وزیر خارجه و سفرای کشورها زیادند، هیچ راهی اینها نداشتند جز اینکه سری به بیژن منهتن در خیابان پنجم (فیفت اونیو) بزنند و می زدند.
در یکی از آن مسافرتها بود که من یک پادشاه از خاور دور را شناختم که با من قرارداد صد میلیون دلاری بست و من انجام دادم به صورت بسیار صحیح.

موفقیت از همینجاها شروع می شود اما به طور کلی فکر می کنم علت موفقیت من ایرانی بودنم است، منظورم این است که به خاطر ایرانی بودنم، یک چیزهایی از بچگی توی خون من بود که می خواستم نعره بکشم مثل شیر، شیری که شما کرده باشیدش توی قفس و نعره بکشد، این شیر می تواند متأسفانه توی باغ وحش باشد ولی در هر صورت شیر است و می غرد.

من همیشه در کارهایی که کردم بر اساس این اصل بوده که درست کار بکنی و صحیح کار کنی و این استعداد را اگر بخواهیم از نظر سلیقه ای بسنجیم باید در نهایت زییایی باشد.


من فکر نمی کنم که شما قبول نمی کنید که این قشنگترین نمایشگاه لباس مردانه است، چون من نمی گذارم از این بهتر به وجود بیاید، اگر می گذاشتم، چهار سال پیش نمی گفتم اینجا را برای دو سال سه سال ببندند که آن چهره زیبایی را که همه دوست دارند به وجود بیاورم، لازم بود این چهره آرایی انجام بشود تا من بتوانم کارم را ادامه بدهم چون مردم بخصوص مردمی که سر کار می روند بسیار باهوشند و مواظب هر یک دلاری اند که خرج می کنند.

اما باید بتوانی این ها را اداره کنی با استعدادت، با حرفت، با کارت با عملت و با پابرجا بودنت.

اینجا من الآن حدود یک میلیارد دلار پول دارم ولی هفته ای پنج روز اینجا هستم، اگر هم اینجا نیستم جای دیگری هستم و دارم کار می کنم، یا در ایتالیا هستم که این چیزهایی که دارم درست می کنم بدرستی طراحی بشود، به عمل برسد و به اینجا بیاید.

ببینید من همیشه دوست داشتم که مردم را تحت تأثیر قرار دهم یعنی می خواستم کاری بکنم که آنها دهانشان باز بماند و بعد ازشان پول در بیاورم، او هم متوجه باشد که اگر پول می دهد، بهترین را، که جای دیگری نیست، می برد بیرون.
مثلا کراوات من همان کراوات است اما هزار دلار ارزش دارد، اولین چیزی که می خواهم به عرضتان برسونم این است که کراوات و دستمال من به غیر از کیفیتی که دارد جعبه ای دارد که چهل دلار در ایتالیا خرج آن شده.

وقتی شما کراوات را خریدید آن را به گردن می زنید اما جعبه اش را چکار می کنید که پولش را داده اید ولی من فکر می کنم موقعی که می خواهید بخرید اگر متمول باشید حاضرید هزار دلار بدهید چون نوعی که عرضه می شود ایجاب می کند، من فکر می کنم یکی از موفقیتهایم این است که بلدم، یعنی یاد گرفتم چگونه طرحها و محصولاتم را عرضه کنم.
[عکس: beff906ace.jpg]

هیچوقت در کارتان اتفاق افتاده که می خواستید چیزی را به کسی بفروشید و نتوانستید؟
این اواخر خیر، این ده سال اخیر هر چه من طرح کردم فروختم.

بگذارید جوابتان را جور دیگری بدهم؛ این تشکیلات هرفصل شاید دو هزار و خرده ای کت و شلوار به اصطلاح معمولی، هزارها پیراهن، هزارها کراوات و کارها و طرحهای چرمی، اسپورتی و غیره دارد، در واقع سی و دو سال است که اینجا بازاست، تا به امروز هیچوقت بحث تخفیف دادن روی لباسها نبوده و هیچوقت مسأله حراج مطرح نبوده، برخلاف آنچه در آمریکا معمول است، دلیل اصلی این است که وقتی مثلاً شما سیصد تا پیراهن طرح می کنید سی عددش باقی می‌ ماند، من می خواهم به عرضتان برسانم که در این سی و دو ساله چیزی از طرحهای من باقی نمانده، اگر هم مانده باشد سی درصد هم گرانتر به فروش رفته.

حالا چرا؟ به خاطر آن کیفیتی که این جنسها دارند آن فرمی که درست شده اند، من هم کلاسیک بودن آنها را مراعات کردم که سال دیگر از مد نیفتد و هم کیفیتش که سال آینده گرانترش می‌ کند.

الآن کشمیر و ابریشم و کتان مصری گرانتر از سال گذشته است، الان کروکودیل که من امسال برای مردها درست کردم اصلاً وجود ندارد، کروکودیل خوب دیگر نمی توانید گیر بیاورید، برای اینکه همه را ژاپنیها خریدند و بردند و بسختی می شود گیر آورد.

این کیفهای دستی کروکودیل که اینجا الآن بیست و چهار هزار دلار قیمت دارد، حدود مثلاً چهار پنج هزار دلار خرج این کیف دستی شده است، سال دیگر ماده اصلی آن سی در صد گرانتر می‌ شود، حالا آن کیفی که فروش نرفته، چون کلاسیک بوده سال دیگر هنوز از مد نیفتاده اما سی درصد گرانتر شده است.


شما الآن تمام طراحیها را خودتان می کنید یا طراحهای مختلف دارید برای کارهای مختلف؟
در تشکیلات بنده در فلورانس ایتالیا که آنجا محصولات را درست می ‌کنم، حدود صد و بیست نفر کار می ‌کنند، البته بیشتر بودند که کمترشان کردم و فقط نخبه ها را نگه داشتم، علت هم بسته شدن فروشگاه نیویورک بود و یازدهم سپتامبر، حالا دوباره دارم نیویورک را باز می ‌کنم اما در هر حال همان صد و بیست نفر در نزدیک فلورانس، بیست و چهار ساعته در شهرکی به نام کارارا کار می کنند.


طراحند یا خیاط؟
طراح اصلی تمام این تشکیلات خوشبختانه یا بدبختانه یا متأسفانه یا هر چه می خواهید بگویید خود منم، البته زیاد خوشایند نیست بگویم منم چون در تشکیلات نیویورک و در تشکیلات اینجا عده ای از ایرانیها هستند که با من همکاری دارند و بسیار فهمیده شده اند، گفتن اینکه همه را من کردم نه درست است و نه صحیح و نه حقیقت دارد.


یعنی فکر کلی را شما می دهید، آنها پرورشش می ‌دهند؟
کمی بیشتر. طرح کلی را من می دهم، آنها می پرورانند و بعد من نگاه می کنم که چه جوری می پرورانند و اصلاحاتی می کنم، از آنجا به بعدش را هم خودشان دیگر فهمیده اند که بعد از سی سال من چه می خواهم. دیگر از آن حالت تک نفری و دویدن گذشته است.


خوب حالا بپردازیم به رابطه شما با جامعه ایرانی، کارمند و کارگر ایرانی که گفتید دارید؟
داشتن کارمندهای ایرانی چندین دلیل دارد، یکی اینکه آدمهای بسیار با هوشی اند و من دوست دارم، برای اینکه خودم ایرانی ام و دوست دارم کارمند ایرانی داشته باشم.

البته همه کارکنانم ایرانی نیستند، حدود شصت درصدشان ایرانی اند، چهل درصد غیر ایرانی، بخصوص که در مورد تولید این کارها هیچکدامشان ایرانی نیستند، متأسفانه فقط منم و خانمی که با هم کار می کنیم.

اما از نظر خانمها و آقایان ایرانی که در کالیفرنیا و در آمریکا و در لس آنجلس زندگی می کنند، به علت کار زیاد، یعنی پانزده ساعت کار در روز دیگر نمی رسم با آنها قاطی بشوم، غذاهای ایرانی که خیلی خوشمزه است ولی چاق می کند هم که اصلاً نمی توانم بخورم، وقت هم ندارم جایی بروم ولی احترامم را برایشان دارم چون خودم ایرانی ام.
[عکس: 2184819c75.jpg]

معمولاً وقتی محبتی می کنند و می آیند به این خیابان و می خواهند به این تشکیلات سری بزنند و نگاهی بکنند، چون ما تشکیلاتمان با قرار قبلی است یعنی سی و خورده ای سال است که به این شکل است، ولی خوب خانواده های ایرانی بخصوص اگر توریست باشند، در را که زور می دهند، البته خانمهائی که هستند من و من می ‌کنند اما من اگر باشم فوراً از صورتشان می فهمم که ایرانی اند، می گویم خواهش می کنم تشریف بیاورید تو، آنها هم می آیند تو دوری می زنند و عکسی می گیریم و بعد می روند ولی به طور کلی برای خرید از من، نه، عطر من سلیقه و مزه ایرانی دارد ولی لباس من را کم هموطنان می خرند.


برای کار دیگری سراغ شما نمی آیند؟ مثلاً رادیو تلویزیونها کمک بخواهند یا روزنامه ها کمک بخواهند یا تجارتهای دیگر بیایند کمک بخواهند؟ اگر بیایند شما کمک می ‌کنید؟
والله عرض کنم خدمتتان بلی، من ایرانی ام، چه بخواهم و چه نخواهم تحت تأثیر چیزهایی قرار می گیرم، به دلیل فرهنگ ایران، زبان فارسی و وضع سابق و حال میهنم.

من خودم را آمریکایی نمی دانم با اینکه پاسپورتم آمریکایی است خودم را خیلی خیلی ایرانی می دانم، روی همین اصل تا آنجایی که بتوانم کمکهایی می کنم، نه فقط به لس آنجلس، حتی با اشتیاق بیشتری کمک می کنم به زلزله زدگان بم یا زنجان یا غیره.

وقتی اتفاق بدی برای ایرانی که در آن متولد شدم می افتد خوب من متأثر می شوم، چندین بار این مسأله ایران را با خانواده های رئیس جمهورهایی که با آنها مرتبطم، در آمریکا بخصوص، در میان گذاشتم.


اتفاقاً می خواستم بپرسم که شما که در شهری کاملاً سیاستزده از نظر جامعه ایرانی زندگی می کنید، چطور خودتان را از سیاست دور نگه داشتید؟
کارهایی را که طی این سی و سه چهار سال کردم، شما در یک کلمه به بنده بگویید برای ایران و ایرانی خوب بوده یا بد بوده؟ حرف من همین است که من این پرچم را افراشته نگاه داشتم چون ایرانی ام و همه هم این را می دانند که من ایرانی ام.
این پانزده میلیون خانمی که عطر مرا خریده اند، این آقایانی که این قدرت مالی و فکری دارند و میلیونها دلار می دهند که این چیزها را بخرند، بعد از این همه سال اینها همه می دانند که من صد درصد لهجه ام، صحبتم، قیافه ام، هیکلم، همه ایرانی است، روی همین اصل این خودش نوعی کار سیاسی است. آنهایی که سیاستبازی می کنند چه آمریکایی چه ایرانی خارج از ایران یا داخل ایران، نمی دانم چه جوری بگویم، من جوری با اعمالی که انجام می دهم به عنوان ایرانی، فکر می کنم به نوعی وظیفه ام را انجام داده ام .


یعنی با کارهایتان پیام می فرستید؟
بیشتر از پیام، مثل اینکه شما دکتر تحصیلکرده ای بفرستید آفریقا طبابت بکند با آن آدمهای جذامی و ایدزی و اینها.

این را می خواهم بگویم که با این همه مشکلاتی که برای ایران وجود دارد، حالا یا راست یا دروغ هر تلویزیونی را که باز می کنید، هر روزنامه ای که شما می خوانید از نیویورک تایمز تا فیگارو، پاریس و لندن و همه جا همه اش همین است که ملاحظه می فرمایید: منفی است درباره ایرانی که من در آن بزرگ شده ام.

حالا چه درست چه غلط، من به عنوان طراح نمی خواهم قاطی سیاست بشوم ولی کاری که می کنم این است که می دانم اعمال من برای خارجیها، آمریکایی، فرانسوی، انگلیسی، پیامی است که این در و دیوار و تشکیلات که از آن تعریف می کنید مال ایرانی است و پولی که می دهید مال یک ایرانی است.


من دقت کردم برای کسی که سی و دو سال اینجا بوده، شما خیلی خوب فارسی حرف می زنید، یعنی این مدت فارسی حرف زده و نگذاشته اید فارسی یادتان برود، چون خیلیها کمتر از شما اینجا بوده و فارسی یادشان رفته است. آیا فرزندانتان هم فارسی صحبت می کنند؟


اجازه بدهید خوبش را بگویم و بدش را هم بگویم، من سه تا بچه دارم یکی فارسی، انگلیسی و آلمانی را بسیار خوب صحبت می کند یعنی به قول معروف پرفکت (کامل).


یعنی بزرگه؟
بله بزرگه، بچه های دوم و سومم که یکی پانزده ساله و یکی هیجده ساله شده، متأسفانه نه.

این به علت اختلافات خانوادگی بود، من الآن متأهل نیستم و بچه های من با مادرشان زندگی می کنند که آمریکایی است و من برایش احترام زیادی قائلم، بنابراین خواهی نخواهی زبان فارسی یاد نگرفتند.


آن فرزند بزرگتان که گفتید فارسی می داند همان خانمی است که با خودتان کار می کند؟
بله اسمش دانیلا است، فارسی را به این شکیلی صحبت می کند و آلمانی هم می داند چون مادرش آلمانی است، انگلیسی هم که دانشگاه یو سی ال ای (دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس) را تمام کرده، او طراح قسمت جواهر و عطریات من است.


اصلاً درس طراحی خوانده؟
باور می کنید که نه؟ او درسش را با موفقیت در رشته بازرگانی تمام کرد ولی در سالهایی که با من بود، چیزی را که باید یاد می گرفت، یاد گرفت، البته در مورد لباس آن نظارتی را که خودم دارم هرگز ول نمی کنم.



افرادی که بیژن برای آنها طراحی کرده است:
جرج دبلیو بوش
آرنولد شوارتزنگر
تام کروز
جان کری
آنتونی هاپکینز
ولادیمیر پوتین
رونالد ریگان
شهرام ناظری
و ...

برای اطلاعات بیشتر و آشنایی با این ابر مرد به سایتش مراجعه کتید.
www.bijan.com
پاسخ
خیلی جالب بود. بعضی ها برعکس من پول درآوردن در خونشان است. من مطمئنم که اگر آن کراوات هزار دلاری را به من بدهند بیشتر از بیست دلار نمیتوانم بفروشمش!
پس اون چند تا مغازه بیژن که توی وزرا عطر میفروشند قلابیه؟ من فکر میکردم که اونها هم شعبه بیژن هستند.
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو ، usa.lover ، mahdis ، zara man ، yek_mosafer ، mavarfan ، farshadsh ، msar ، takpar1371
محمد جان حالا بگیریم سیر بزنیمت؟؟

آخه اگه رفته بودی و ما هم منت کشی نمیکردیم الان کی این مطلب بیژن رو برای ما میگذاشت؟؟ Big Grin
من سوات ندارم امزا بزارم. نمیشه انگشط بزنم؟؟ په ای چه وب صاتی یه
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، usa.lover ، Ali Sepehr ، laili ، ChairMan ، sousangerd ، mahdis ، yek_mosafer ، mavarfan ، farshadsh ، msar
یک بوتیک در خیابان معروف مد لوس آنجلس - EL RODEO DRIVE که تقریبا تمام غول های مذ ذنیا در آنجا بوتیک دارند - و یکی هم در بورلی هیلز دارد. طرح بیرون مغازه ایی که ذر EL RODEO DRIVE دارد را به شکل چندین کوزه که درون دیوار جای گرفته درست کرده. دکوراسیون مغازه اش هم با بقیه بوتیک ها کاملا متفاوت است. اگه شد عکسی که ازش گرفتم را براتون میگذارم. طرح کت و شلوارهایی که برای بوش و اوباما طراحی کرده را هم پشت ویترین گذاشته.Big Grin

از این جور ایرانی های موفق و پولدار تو آمریکا زیاد هستند. اینجا وقتی میگویی ایرانی هستی، میگویند : هوم پس پولدارید!!!!!!!!!!!!!
لاتاری 2008
شماره پرونده: ***14
مصاحبه: روزهای پایانی ماه آگوست
دریافت ویزا: 13 روز بعد از مصاحبه
پاسخ
صنعت، تجارت و فناوری:

آوین مجتبایی
امید کردستانی(مدیر ارشد بازاریابی گوگل)
سینا تمدن(معاونت برنامه های کاربردی در شرکت اپل)
پیر امیدیار(ebay)
بیژن داوری(معاون ارشد شرکت IBM)
انوشه انصاری(رییس موسسه فناوری تل کام و حامی مالی جایزه انصاری)
فرزاد ناظم(معاون ارشد فناوری در شرکت یاهو تا ژوئن سال 2007)
وحید تارخ(مخترع کدهای فضا-زمان در مخابرات)
حسین اسلامبلوچی(شرکت مخابرات آمریکا)
محسن معظمی(معاون ارشد شرکت سیسکو سیستم)
ناصر بزرگ گرایلی(نائب رییس شرکت اینتل)
گلبرگ پارس تبار(نائب رییس شرکت جوهرسازی هری وینتسون)

پژوهش‌های فضایی


دکتر فیروز نادری
آزیتا ولی نیا(استاد فیزیک دانشگاه در آمریکا و عضو پژوهشگران ناسا)
آزاده تبازاده(استاد داتشگاه استنفورد و متخصص فیزیک اتمسفری در ناسا)

علمی

صبا ولدخان
فریناز کوشانفر
علی عمادی(رییس آزمایشگاه تحقیقاتی خودرو های الکتریکی هایبریدی در موسسه فناوری ایلینوی)
همایون سراجی(محقق برجسته روباتیک در ناسا)
محمد شاهیده پور(رییس دانشکده مهندسی برق موسسه فناوری ایلینوی)
یحیی رحمت سمیعی(رییس سابق دانشکده مهندسی برق دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس و مدیر آزمایشگاه تحقیقات،تحلیل و راه اندازی آنتن(ARAM) یو سی ال ای)
بهزاد رضوی(استاد برجسته مدارهای آنالوگ دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس)
پردیس ثابتی(یکی از 8 نابغه برتر جهان در سال 2007 به گفته CNN)
مریم میرزاخانی(استاد ریاضی دانشگاه پرینستون ویکی از ده مغز برگزیده در آمریکا)
پروفسور لطفی زاده(پدر منطق فازی)
عبدالحسن آستانه اصل(استاد دانشگاه برکلی و محقق چگونگی ریزش برجهای دوقولو در حادثه 11 سپتامبر)
پرویز معین(استاد مهندسی مکانیک سیالات دانشگاه استنفورد)
علی جوان(کاشف لیزر هلیومی)
کامران وفا(استاد فیزیک دانشپاه هاروارد)
لاله بختیار
سید حسین نصر
شهلا مسعود(محقق برجسته وریاست محترم گروه بیماری شناسی در دانشگاه فلوریدا)
علی محمدی(ریاست محترم دانشکده باستان شناسی دانشگاه هاروارد)
نیما ارکانی حامد(فیزیکدان دانشگاه هاروارد)
پاتریسیا مختاریان(ریاست آموزشی موسسه مطالعات حمل و نقل دانشگاه کالیفرنیا در دیویس)
منیژه ازقی(ریاست مرکز تجهیزات کوانتمی دانشگاه نورث وسترن)
سیمین نیکبین میدانی(ریاست مرکز پژوهشی وزارت کشاورزی ایالات متحده آمریکا در دانشگاه تافنر)
روشن باستانی(ریاست پژوهش دانشکده بهداشت دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجس)
فرهاد معمارزاده(ریاست بخش منابع فنی موسسات ملی بهداشت ایالات متحده آمریکا)
بهمن امامی(ریاست گروهRadiation Oncology دانشگاه لویولا)
علی ناجی(ریاست مرکز پیوند کبد و کلیه دانشگاه پنسیلوانیا)
عبدالمحمد رستمی(ریاست دانشکده عصب شناسی دانشگاه توماس جفرسون)

سینما


شهره آغداشلو(بازیگر)
رضا بدیعی(کارگردان)
کاترین بل(بازیگر)
نازنین بنیادی(بازیگر)
نادیا بیورلین(بازیگر)
مازیار جبرانی(بازیگر)
بهار سومخ(بازیگر)
سیروس کار(کارگردان)
مسلم (منصوری)

مد

بیژن پاکزاد(سازنده عطر وطراح لباس)
بهناز صرافپور(طراح لباس)

سیاست

فریار شیرازی(معاونت وزارت بازرگانی آمریکا و دستیار ریاست جمهوری آمریکا در کاخ سفید)
گلی عامری(مدیر کل(معاونت وزیر) امور آموزشی و فرهنگی وزارت امور خارجه ایالات متحده)
جیمی(جمشید) دلشاد(شهردار بورلی هیلز در کالیفرنیا از سال 2003 تا کنون)
ناتاشا کامرانی(معاون دوم در سازمان آموزش و پرورش در تگزاس)
فرید جواندل(عضو ارشد شورای شهری آلبانی در کالیفرنیا)
راس میرکریمی(عضو هیئت ناظر در شورای شهری سانفرانسیسکو)
سوزان اعتضادی(قاضی ارشد دادگاه عالی شهرستان سانماتئو در کالیفرنیا)
شیلا مشکین هنسون(قاضی ارشد دادگاه عالی شهرستانارنج در کالیفرنیا)

رسانه‌ها


کریستین امانپور(رئیس بخش جهانی پخش خبر CNN)
آسیه نامدار(گوینده اخبار در CNN)
رودی بختیار(از مجریان خبری در CNN)
داور اردلان(از تهیه کنندگان رادیو عمومی ملی)
لونا شاد(گوینده برنامه شباهنگ پخش فارسی صدای آمریکا)

ورزش


آندره آغاسی(قهرمان تنیس)
نیما کاتلر(قهرمان مسابقات مستر المپیا)
افشین قطبی(مربی فوتبال)
محمد خاکپور(مربی فوتبال و مدیر عامل باشگاهKFC)

ادبیات


رضا اصلان
آذر نفیسی

موسیقی

سیاوش قمیشی
دکتر داریوش دولتشاهی (دارای دکترای موسیقی الکترونیک از دانشگاه کلمبیا در نیویورک-آهنگساز-نوازنده و استاد دانشگاه کلمبیا و پورتلند-برنده دوبار جایزه بین المللی فستیوال جهانی آهنگسازی در هلند.)
غیره

کتیا فلک شاهی(مدیر شرکت NEA)
دکتر عباس علیزاده

همانطور که مشاهده میکنید، اینها فقط تعداد بسیار کمی از ایرانیان موفق خارج از کشور هستند.
حالا که بحث مد شد، یک ایرانی دیگر د این عرصه رو معرفی میکنم. البته این مطلب از سایت www.dukht.com که یک سایت بسیار خوب و قوی در این عرصه هست ، برگرفته شده.



طراح ایرانی عضو انجمن طراحان فشن آمریکا


بهناز صراف پور


بهناز صراف پور که متولد ایران است، حرفه طراحی خود را با تحصیل در
دانشکده طراحی پارسونز (دانشکده ای در دهکده گرینویچ در همسایگی شهر
نیویورک، که تقریبا 3100 دانشجوی لیسانس دارد) آغاز کرد؛ او توانست در
آنجا جایزه معتبر و مهم انگشتانه طلایی را دریافت کند.

[عکس: bqofm8ht9d4cegnzteho.jpg]

او قبل از فارغ التحصیلی از پارسونز، کار خود را با آن کلین آغاز کرد.
صراف پور پس از فارغ التحصیلی، در حالی که باز هم با آن کلین کار می
کرد، با تعدادی از معروف ترین و بزرگترین نام های صنعت فشن امروز مانند
نارسیزو رودریگز، ریچارد تیلور و آیزک میزراهی مشغول به کار شد؛ بهناز
از آیزک به عنوان مربی و راهنمای خود یاد می کند. او همچنین زمانی
طراحی مجموعه نیویورک بارنی (فروشگاه های بزرگ زنجیره ای، که بارنی در
سال 1923 اولین فروشگاه خود را درمان هاتان افتتاح کرد) به عهده داشت.
[عکس: dkxwq67b4spt3h3gv9t.jpg]

صراف پور نخستین مجموعه خود را در فصل پاییز 2001 به نمایش گذاشت. در
فوریه 2002، او اولین نمایش راهرویی خود را با حمایت و پشتیبانی سایت
استایل، وب سایت مهم فشن، ارائه داد.
[عکس: 987qeg60j76flwgob1u.jpg]
صراف پور در فصل بعدی توسط Moet &
chandon (یکی از بزرگترین تولیدکنندگان شامپاین در دنیا که در سال 1743
تاسیس شده است) پشتیبانی شد. شرکت تیفانی و کو( Tiffany & Co - شرکت
نقره آلات و جواهرات که توسط تیفانی و چارلز لوئیس و جان بی یانگ در
سال 1837 در نیویورک تاسیس شد و در حال حاضر فروشگاه هایی در شهرهای
مهم سراسر دنیا دارد)، نمایش بهار 2005 او را سرپرستی کردند. نمایش
پاییز 2005 صراف پور توسط HP حمایت شد.

[عکس: r00lzhhded5gqi8jyt7.jpg]زمانی که صراف پور در سال 2002 نامزد دریافت جایزه پری الیز سواروسکی
شد( جایزه سالانه پری الیز در سال 1986 که برای تجلیل از استعدادهای
نوظهور در طراحی فشن زنانه و مردانه ایجاد شد و امروزه با نام جایزه
پری الیز سواروسکی خوانده می شود)، ارتباط نزدیک او با CFDA (انجمن
طراحان فشن آمریکا) آغاز شد. این کاندید شدن در سال 2003 و 2005 هم
ادامه یافت.

[عکس: x44perqbbishyvq5wnd.jpg]سال 2004، سالی تاریخی و بزرگ برای این طراح بود و او به عنوان عضوی از
سازمان CFDA پذیرفته شد.
در مدل های او پارچه ها و برش های ساده، استفاده زیاد از رنگ مشکی با
نقطه ها و تکه های رنگی، طرح های مردانه نرم و ملایم و با طراوت و
جوان، تفکیک های هماهنگ خطی شکل، و استفاده مناسب از جزئیات دیده می
شود.
[عکس: 5tf02sr4lpnig4tbzdhp.jpg]
پاسخ
محمد جان لطفا زیرش منبعت رو بنویس و بنویس با تشکر از ویکی پدیا
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
پاسخ
تشکر کنندگان: yek_mosafer ، mavarfan ، msar
قابل توجه شما صدرا جان:
سایت ویکی پدیا جزء معدود سایتهایی است که منع کپی رایت نداره.
سایت دوخت هم که بهش اشاره کردم.
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، hvm ، Ali Sepehr ، espahbod ، R.F ، kianoush ، zara man ، yek_mosafer ، mavarfan ، farshadsh ، Aero ، msar
مرسی
ضمنا خودت هم گفته بودی که کپی پیست هست پس ایرادی نداره
فقط اشتباها دکتر فیروز نادری رو نوشته بودید فیروزه نادری

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: usa.lover ، yek_mosafer ، mavarfan ، farshadsh ، msar
+ خانوم مشکاتی رئیس انجمن مدارس بورلی هیلز -
لاتاری 2008
شماره پرونده: ***14
مصاحبه: روزهای پایانی ماه آگوست
دریافت ویزا: 13 روز بعد از مصاحبه
پاسخ
تشکر کنندگان: usa.lover ، espahbod ، یه مهاجر ، zara man ، yek_mosafer ، mavarfan ، farshadsh ، msar
آقای جمشید (جیمی) دلشاد برای بار دوم بعنوان شهردار شهر بورلی هیلز انتخاب شد. مراسم تحلیف وی با شب چهارشنبه سوری ایرانی ها متقارن است. آقای دلشاد در س.ی.ا.س.ت هم شرکت کرده و به نفع ایرانی ها با سازمان ملل و... جلساتی داشته. از کارهای برجسته ایی که برای شهر بورلی هیلز ( گرانترین شهر آمریکا ) انجام داده، یکی این است که شهر را به دوربین هایی مجهز کرده که ضمن اسکن کردن پلاک ماشینها، در همان لحظه از گذشته آنها یک بررسی میکنه. اگر ماشین دزدی باشه یا مشکل امنیتی داشته باشه خودش به پلیس بورلی هیلز خبر میده و حتی میتونه چراغ راهنمایی را تا رسیدن پلیس به آنها قرمز کند!! همین کارها باعث شده تا این شهر اینقدر امن شده بطوریکه خلافکارها این محدوده را دور میزنند تا وارد شهر نشوند!!! این دوربین ها در اطراف مدرسه های این شهر هم فعال است و مرتب در حال عکس گرفتن هستند.
از کارهای دیگر آقای دلشاد، سیستم هوشمند یا smart آبیاری فضای سبز است. که در زمان بارندگی خودبخود قطع میشوند. و هم چنین دوربین هایی که بدون حضور اپراتور خودشون همدیگر را کنترل میکنند. نام دیگر این شهر را smart city گذاشته اند.
من که بوجود این ایرانی ها افتخار میکنم و براشون آرزوی موفقیت میکنم.
One day your life will flash before your eyes, make sure it's worth watching.
پاسخ
گوگل و امید کردستانی عزیز

زمانی‌که امید کردستانی به شرکت گوگل پیوست، هیچ مدل کسب و کار برای درآمد‌زایی در آن شرکت نوپا وجود نداشت.



امید کردستانی، نایب‌رئیس ارشد بخش فروش، عملکرد جهانی و توسعه کسب و کار در شرکت گوگل است. او همچنین مسئول مستقیم برنامه‌ریزی جهت درآمدزایی و نیز سازماندهی فروش روزانه شرکت گوگل می‌باشد. امید کردستانی در سال 1999 به عنوان دوازدهمین کارمند گوگل، درست یک سال پس از تاسیس شرکت به آن پیوست. به همین سبب او به نوعی به عنوان بنیان‌گذار بخش کسب‌و‌کار گوگل شناخته می‌شود. همچنین مدل تجاری داخلی شرکت توسط وی طراحی و پیاده‌سازی شده است. از زمان پیوستن کردستانی به گوگل در ماه می ‌1999 تا سال 2006 این شرکت بیش از 10 میلیارد دلار درآمدزایی داشته است.

او در‌باره نخستین ملاقاتش با لری و سرگی، بنیان‌گذاران گوگل می‌گوید: «احساس کردم که این دو آدم اعتماد به نفس، عزم و اراده و ایده‌های بلندپروازانه بسیاری دارند؛ و حتا اگر به‌جای اینترنت، می‌خواستند تجارت لحاف‌فروشی هم راه بیندازند، باز هم موفق می‌شدند. این‌گونه بود که به تیم آن‌ها پیوستم.»

امید کردستانی در سال 1963 در تهران به دنیا آمده و در سن چهارده سالگی، پس از مرگ پدرش به کالیفرنیا رفته‌است. او مدرک کارشناسی مهندسی برق خود را از دانشگاه ایالتی سن‌خوزه گرفته‌است. وی پس از آن در سال ۱۹۹۱ مدرک کارشناسی‌ارشد خود را در رشته «مدیریت بازرگانی» (mba) از دانشگاه استنفورد گرفت.

امید کردستانی دارای سابقه‌ای بیش از 20 سال در زمینه فن‌آوری‌های سطح بالا است. او پیش از پیوستن به گوگل، نایب‌رئیس بخش توسعه کسب و کار و فروش در شرکت netscape بوده و توانسته بازده مالی وب‌سایت netscape را در عرض 18 ماه از 88 میلیون دلار در سال به بیش از ۲۰۰ میلیون دلار در سال برساند. او معتقد است خوش‌بینی و امیدواری به آینده، که از خصلت‌های مهاجرین است، نقش موثری در موفقیت شغلی‌اش داشته است.

کردستانی کارش را در netscape در بخش فروش oem آغاز کرد و در طی چهار سال فعالیت در آن شرکت، مسئولیت برقراری ارتباطات تجاری با شرکت‌هایی چون citibank، aol، amazon، intuit، travelocity، intel، @home، ebay و excite را برعهده داشت. وی پیش از آغاز کار در netscape، در بخش‌هایی چون بازاریابی، مدیریت محصولات و توسعه‌ی کسب و کار در شرکت‌هایی نظیر 3do، go corporation و hp فعالیت می‌کرده است.

زمانی‌که امید کردستانی در بهار سال 1999 به شرکت گوگل پیوست، هیچ مدل کسب و کار و برنامه‌ای برای درآمد‌زایی در آن شرکت نوپا وجود نداشت. کردستانی در نگاه اول به گوگل فهمید که ترافیک زیاد این سایت مهم‌ترین دارایی آن است. او از این ترافیک استفاده کرد و ارزش آگهی‌های تکی و کوچکی که هزینه‌های آن‌ها از طریق کارت‌های اعتباری به گوگل پرداخت می‌شد را به میلیون‌ها دلار رساند.


امید کردستانی که به واسطه‌ی کار در netscape تجارب زیادی در زمینه‌ی فروش و بازاریابی محصولات پیدا کرده بود، ایده‌ی تبلیغاتی بدیعی را مطرح کرد: فرمولی که درآمدی میلیونی برای شرکت در پی داشت؛ امید کردستانی مفهوم adwords مبتنی بر متن را مطرح کرد؛ یعنی همان متن‌هایی که در زمان جستجو در موتور گوگل به کاربران نشان داده می‌شود. شاید کمی باورش سخت باشد که در حدود 99 درصد از درآمد شرکت گوگل از محل همین تبلیغات است. در حقیقت کار اصلی امید کردستانی مدیریت ایجاد ارتباط بین آژانس‌هایی است که علاقمندند کنترل بیشتری بر روی مشتری‌هایشان داشته باشند، و نیز طرف‌های دیگری که گوگل را به عنوان اصلی‌ترین منبع درآمدزایی آنلاین خود می‌بینند؛ اما در عین حال آن را در دراز مدت تهدیدی برای کسب و کار خود می‌دانند.

کردستانی اولین کسی است که در گوگل با لباس رسمی، یعنی کت و شلوار در محل کار حاضر ‌شده است. او را در گوگل به‌عنوان یک دیپلمات هم می‌شناسند: در فضای استرس آلود و پرشتاب چنین شرکتی، تقریبن هر روزه در اتاق مدیران ارشد جر و بحث‌های شدیدی در می‌گیرد و امید همیشه میانجی و قاضی است. برای شرکت‌هایی مثل گوگل، وجود چنین خصلت‌هایی در یک کارمند، در لحظات بحرانی بسیار ارزشمند و حساس است. شعار همیشگی کردستانی ایجاد رابطه، اعتمادسازی، انجام وعده و قول‌ها، و در نهایت پول‌دارتر کردن سهام‌داران و شرکا است.

امید کردستانی در سال 2008 از طرف سایت اینترنتی فوربس (www.forbes.com) به عنوان پانصد‌و‌پنجاه‌و‌سومین فرد ثروتمند جهان، و نیز دویست‌و‌چهل‌و‌ششمین فرد ثروتمند ایالات متحده شناخته شد. همچنین مجله تایم در ماه می ‌2006 کردستانی را به عنوان یکی از ‌صد نفری که دنیا را شکل داده‌اند معرفی کرد.

فعالیت‌های امید کردستانی تنها به دنیای کسب‌و‌کار و اینترنت خلاصه نمی‌شود. او در سال 2005 بنیاد پارسا که یک نهاد کارآفرین و بشردوستانه در آمریکا است را بنا می‌نهد. هدف این بنیاد کمک‌های خیرخواهانه به ایرانیان و ایجاد شغل و کسب‌و‌کار برای آن‌ها می‌باشد. بیتا دریاباری، همسر امید کردستانی نیز یکی از فعالین حقوق زنان و امور خیرخواهانه و بشردوستانه در آمریکا است. او همچنین موسس و مدیر فعلی موسسه‌ی unique zan foundation است که از فعالیت‌های آن می‌توان به ارتقای سطح آموزش و بهداشت زنان در خاورمیانه و ساخت مدرسه در شهرهای افغانستان اشاره کرد.

منبع : ماهنامه مونوريل
پاسخ
.................. بیتا دریاباری همسر ایشان بود که از ایشان جدا شده ( اجبارا )و هر دو همسر دیگر اختیار کردند.... چه خوبه وقتی خدا پول میده، ظرفیتش را هم بده....
One day your life will flash before your eyes, make sure it's worth watching.
پاسخ
تشکر کنندگان: usa.lover ، mahdis ، yek_mosafer ، msar
کپی از ویکی‌پدیا به داخل مهاجرسرا ممنوع است.
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، yek_mosafer ، msar
سایت ویکیپدیا حتی اگر هم منع کپی رایت نداشته باشه اما قوانین مهاجرسرا این اجازه رو نمیده که ازش کپی کنیم.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
پاسخ
تشکر کنندگان: ADONIS ، yek_mosafer ، msar
اصلاً نصف دنیا برای خودت، بزن پاک کن عزیزم!

این همه خود مدیرا از ویکی پدیا کپی پیست میکنند، حالا که به ما رسید، اوفه؟
نه تو میخواهی گیر بدی!
گیر بده تا ... Big Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: yek_mosafer ، mavarfan ، amir2640 ، msar




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان