بالاخره سفر طولانی من برای دیدن پدر و مادرم به ایران به پایان رسید.البته این بار اصلا زمان خوبی رو برای سفر انتخاب نکردم اول به دلیل اینکه تعطیلات کریسمس رو از دست دادم و دوم اینکه در ایام عزاداری در ایران بودم و بنظرم این بخش از کره زمین همینجوری هم در روزهای عادی اونقد غمزده هست که تحملش گاها از توان من خارجه دیگه چه برسه به روزهای .........بگذریم خوب یا بد گذشت و الان خونه خونواده همسرم در پراگ هستم و هفته آینده به اسلو بر میگردم. فرصت کوتاهی بدست آوردم تا اتفاقات و فراز و نشیبهای این سفر رو به یادگار ثبت کنم!!!
ندرتا از KLM استفاده میکنم اما این بار از این ایرلاین بلیط گرفتم.اضافه بار اندکی داشتم که با چند اسکناس مشکلش حل شد خوشبختانه در ایران برای حل مشکلات راه حل های زیادی وجود داره از جمله روابط عمومی قوی!!!،اسکناس و یا پارتی(نمی خوام فقط از معایب وطن گفته باشم)
طولی نکشید که فهمیدم مشکل علما همچنان با بوت پوشیدن خانوما پابرجاست منتها در حال حاضر بنابدلایلی چون امکان بازخواست خانوما در خیابان توسط افرادی بسیار محترم و گاها پاره کردن بوتها و گرفتن عکسهای یادگاری برای نگهداری در پرونده این مجرمان نیست این عزیزان به نحوی دیگه عقده های روانی خودشون رو خالی می کنن.در زمان کنترل چمدونها فقط خانمائی که بوت پوشیدن باید بوتها رو در بیارن!!!!همه جا باید تبعیض جنسیتی رو داشته باشیم وگرنه جهان سومی نیستیم که!!!خلاصه ما نیم ساعتی به تنهائی پابرهنه در حال جابجا کردن کیف و ساک داخل کابین و سین جیم شدن بودیم و هیچ کس ککش نگزید که البته چیز تازه ای نبود فقط مشکل فراموشی بنده حقیر بود که طی 5 سال زندگی در خارج از ایران همه این پروسه ها رو از یاد برده بودم.در مرحله آخر هم خانومی محترم با چهره ای دلنشین و جذاب به گربه من نگاه کرد و پرسید این چیه و این عجیب ترین سوالی بود که من به عمرم شنیده بودم!زیر لب کلمات قصاری بارش کردم و به راه خودم ادامه دادم.
هواپیما خیلی خوب بود و مهماندارا از هواپیما بهتر.من همیشه به محض خروج از سالن فرودگاه خمینی و ورود به هواپیما احساس راحتی عجیبی می کنم انگار توی کشور جنگ زده ای هستم که هر لحظه ممکنه کشته بشم و یییییییهو به سفارت یه کشور درست حسابی میرسم و درش به روم باز میشه و یه نفس راحت میکشم .
پرواز کردیم و نفسی به راحتی کشیدم .در طی پرواز فیلمها رو چک کردم و در بین اونا یه فیلم رو که هیچ وقت فرصت نکرده بودم کامل ببنیم یافتم و کلی ذوق مرگ شدم که بالاخره میتونم با خیال راحت اینجا به تماشای این فیلم بشینم که متاسفانه چون برخی از بخشهای فیلم حاوی تصاویر بازیگران ژیمناست بود و همه مسافرای عزیز ایرانی فقط از سر کنجکاوی سرشون به مونیتور جلوی من بود و چنان با تاسف و تامل و عصبانیت به من نگاه میکردن که یه لحظه احساس کردم گناه کارترین و منحرف ترین انسان روی زمین هستم بنابراین کلا از خیر دیدن فیلم گذشتم.
بین دو تا پروازم فقط یه ساعت فاصله بود بنابراین باید به محض رسیدن به فرودگاه امستردام به سرعت برق و باد کارامو انجام میدادم.مادر عزیز هم که لطف کرده و بدون توجه به التماسای من 40 کیلو بار هدیه کردن که 25 کیلو رو در کارگو تحویل دادم و 15 کیلو در کابین در یه ساک کوچیک و کیف دستی ام بود به اضافه گربه 6 کیلوئی نازنینم که ایرلاین لطف فرموده بودن و 160 یورو ناقابل برای ایشون دریافت کردن هرچند در سایت ایرلاین من عدد 150 دلار رو دیده بودم!!!!حالا خدا داند این اختلاف حساب داخل جیب مبارک چه کسی رفت یا وافعا قیمتها در سال جدید تغییر کرده بود و KLM هنوز مطالب سایت رو بروز نکرده بود؟؟!!
فکر کنم بتونین تجسم کنین من با این همه بار چجوری وسط فرودگاه بال بال میزدم تا به کنترل پاسپورت برسم و پاسپورتم تو هوا گرفته بودم تا همه عالم بدونن من عجله دارم که خوشبختانه موثر بود و پلیس با حرکت دست منو به بخشی که فقط برای مسافرائی که فاصله زمانی کمی بین پروازاشون وجود داشت در نظر گرفته شدو بود راهنمائی کرد و صفش طولانی نبود و سریع هم مهر میزدن(البته چون من برای بار اول بود که فاصله دو تا پروازم اینقد کم بود همش نگران بودم خلبان بدون من گازشو بگیره و بره که بعد فهمیدم همیشه برای این مسافرا در فرودگاه های ترانزیت پیش بینی هائی شده تا کاراشون سریع انجام شه تا جا نمونن)
گیتم رو پیدا کردم و حسابی خسته بودم چون اصلا توی پرواز اول نخوابیده بودم بنابراین روی صندلی لم دادم تا چرتی بزنم که یه دفعه اعلام کردن گیت پرواز من عوض شده دوباره 20 کیلو بارو رو چرخ گذاشتم و به راه افتادم و همین که رسیدم اعلام کردن پرواز ما 10 دقیقه تاخیر داره.با خودم گفتم 10 دقیقه خیلی مهم نیست اما 5 دقیقه بعد گفتن 30 دقیقه تاخیر خواهیم داشت،از پنجره نگاه کردم زمین حسابی یخ زده بود و داشتن با ماشینهای مخصوص یخها رو میشکوندن و زمین رو خشک میکردن.از مامور چک این هم هیچ خبری نبود و حس ششمم می گفت تاخیر خیلی بیشتر از ایناست خصوصا اینکه در یخبندون کریسمس فرودگاه امستردام از فرودگاه هائی بود که خیلی از پروازاش کنسل شده بود و مسافرای زیادی بخشی از تعطیلات خودشون رو در فرودگاه گذرونده بودن. می خواستم کم کم دنبال جای مناسبی برای خواب تو فرودگاه بگردم که مامور چک این اومد و همه چی به خیر گذشت.
پرواز پراگ مسافرای زیادی نداشت بنابراین یه هوپیما اندازه مینی بوس برای ما در نظر گرفته بودن،از تونل هم خبری نبود و چون هواپیما نزدیک سالن توقف کرده بود اتوبوس هم برامون نذاشتن و باید روی باند هواپیما مسیری رو پیاده می رفتیم.عجب حالی داد توی سرما منفی 15 درجه ساعت 6 صبح این پیاده روی!
مهماندارای این پرواز هم خیلی خوش اخلاق و صبور بودن و یکیشون گیر داده بود مطمئنی اب و غذائی به گربه ات نمی خوای بدی و منم هی توضیح می دادم برای همه مسافرا و همینطور خودش بهتره چیزی نخوره نگران نباشین چیزیش نمیشه.بیشتر از یه مسافری که بچه کوچیک داره تو هر دو پرواز حواسشون به من بود.توی پرواز اول هم صندلی منو عوض کردن و یه ردیف سه تائی خالی بهم دادن و پرواز دوم هم که ردیف آخر کاملا خالی بود رفتم اونجا.
دو تا برادر و خواهر 5 6 ساله هم تو پرواز دوم بودن که مرتب می اومدن پیش من و درباره گربه ازم سوال میکردن و من جوابی برای بعضی از سوالهای سختشون نداشتم البته کلا من میونه جالبی با بچه ها ندارم ولی اینجا وضع فرق داره مثل بعضی از بچه های ایرانی لوس و بی ادب و غیرقابل تحمل نیستن بنابراین مشکلی نبود و تا رسیدن به مقصد کلی با من صمیمی شده بودن
کلا 40 دقیقه تاخیر داشتیم اما نمیدونم چرا نهایتا ما با 10 دقیقه تاخیر نشستیم احتمالا خلبان میانبر اومد یا بیشتر گاز داد
با توجه به اینکه بین دو پرواز فقط یه ساعت فاصله بود به احتمال زیاد چمدونای ما روز بعد میرسید اما شانس آوردم و 40 دقیقه تاخیر در اینجا کمک کرد تا بلافاصله چمدونا رو بدون کوچکترین آسیب تحویل بگیرم.
در مجموع با همه سختی های قبل از پرواز و تاخیر در فرودگاه امستردام پرواز خوبی بود و من از KLM راضی بودم.اینم انشای من درباره ایرلاین KLM و مصائب فرودگاه خ!!!
فقط یه نکته الان به ذهنم رسید برای دوستانی که قصد سفر به محدوده شینگن رو دارن و از ایران به کشور مقصدشون یه پرواز نیست بنظر من ترازیتشون رو حتما یه کشوری شنگین انتخاب کنن چون به محض ورود به ترانزیت همه کنترلهای لازم انجام میشه و وقتی به مقصد برسن دیگه هیچ جا چکشون نمی کنن اما اگه بطور مثال از ترکیه برین وقتی به مقصد برسین تازه خسته باید به سوالات پلیس قبل از دریافت مهر خروج جواب بدین.گاهی اصلا سوالی نمی پرسن گاهی کلی وقتتون رو می گیرن و با سوالات عجیب روی اعصابتون میرن پس بهتره زمانیکه انرژی و حوصله کافی دارین کاراتون رو انجام بدین.
اگه احیانا بخشی از مطالب نیاز به ویرایش داره دوستان زحمتش رو بکشن من هر زمان میرم ایران و می بینم وضع داره بدتر و بدتر میشه بدجور قاط میزنم البته سعی کردم خیلی حواسم به کلمات باشه اما خب شاید بعضی از بخشهای متن مشکل داشته باشه
ندرتا از KLM استفاده میکنم اما این بار از این ایرلاین بلیط گرفتم.اضافه بار اندکی داشتم که با چند اسکناس مشکلش حل شد خوشبختانه در ایران برای حل مشکلات راه حل های زیادی وجود داره از جمله روابط عمومی قوی!!!،اسکناس و یا پارتی(نمی خوام فقط از معایب وطن گفته باشم)
طولی نکشید که فهمیدم مشکل علما همچنان با بوت پوشیدن خانوما پابرجاست منتها در حال حاضر بنابدلایلی چون امکان بازخواست خانوما در خیابان توسط افرادی بسیار محترم و گاها پاره کردن بوتها و گرفتن عکسهای یادگاری برای نگهداری در پرونده این مجرمان نیست این عزیزان به نحوی دیگه عقده های روانی خودشون رو خالی می کنن.در زمان کنترل چمدونها فقط خانمائی که بوت پوشیدن باید بوتها رو در بیارن!!!!همه جا باید تبعیض جنسیتی رو داشته باشیم وگرنه جهان سومی نیستیم که!!!خلاصه ما نیم ساعتی به تنهائی پابرهنه در حال جابجا کردن کیف و ساک داخل کابین و سین جیم شدن بودیم و هیچ کس ککش نگزید که البته چیز تازه ای نبود فقط مشکل فراموشی بنده حقیر بود که طی 5 سال زندگی در خارج از ایران همه این پروسه ها رو از یاد برده بودم.در مرحله آخر هم خانومی محترم با چهره ای دلنشین و جذاب به گربه من نگاه کرد و پرسید این چیه و این عجیب ترین سوالی بود که من به عمرم شنیده بودم!زیر لب کلمات قصاری بارش کردم و به راه خودم ادامه دادم.
هواپیما خیلی خوب بود و مهماندارا از هواپیما بهتر.من همیشه به محض خروج از سالن فرودگاه خمینی و ورود به هواپیما احساس راحتی عجیبی می کنم انگار توی کشور جنگ زده ای هستم که هر لحظه ممکنه کشته بشم و یییییییهو به سفارت یه کشور درست حسابی میرسم و درش به روم باز میشه و یه نفس راحت میکشم .
پرواز کردیم و نفسی به راحتی کشیدم .در طی پرواز فیلمها رو چک کردم و در بین اونا یه فیلم رو که هیچ وقت فرصت نکرده بودم کامل ببنیم یافتم و کلی ذوق مرگ شدم که بالاخره میتونم با خیال راحت اینجا به تماشای این فیلم بشینم که متاسفانه چون برخی از بخشهای فیلم حاوی تصاویر بازیگران ژیمناست بود و همه مسافرای عزیز ایرانی فقط از سر کنجکاوی سرشون به مونیتور جلوی من بود و چنان با تاسف و تامل و عصبانیت به من نگاه میکردن که یه لحظه احساس کردم گناه کارترین و منحرف ترین انسان روی زمین هستم بنابراین کلا از خیر دیدن فیلم گذشتم.
بین دو تا پروازم فقط یه ساعت فاصله بود بنابراین باید به محض رسیدن به فرودگاه امستردام به سرعت برق و باد کارامو انجام میدادم.مادر عزیز هم که لطف کرده و بدون توجه به التماسای من 40 کیلو بار هدیه کردن که 25 کیلو رو در کارگو تحویل دادم و 15 کیلو در کابین در یه ساک کوچیک و کیف دستی ام بود به اضافه گربه 6 کیلوئی نازنینم که ایرلاین لطف فرموده بودن و 160 یورو ناقابل برای ایشون دریافت کردن هرچند در سایت ایرلاین من عدد 150 دلار رو دیده بودم!!!!حالا خدا داند این اختلاف حساب داخل جیب مبارک چه کسی رفت یا وافعا قیمتها در سال جدید تغییر کرده بود و KLM هنوز مطالب سایت رو بروز نکرده بود؟؟!!
فکر کنم بتونین تجسم کنین من با این همه بار چجوری وسط فرودگاه بال بال میزدم تا به کنترل پاسپورت برسم و پاسپورتم تو هوا گرفته بودم تا همه عالم بدونن من عجله دارم که خوشبختانه موثر بود و پلیس با حرکت دست منو به بخشی که فقط برای مسافرائی که فاصله زمانی کمی بین پروازاشون وجود داشت در نظر گرفته شدو بود راهنمائی کرد و صفش طولانی نبود و سریع هم مهر میزدن(البته چون من برای بار اول بود که فاصله دو تا پروازم اینقد کم بود همش نگران بودم خلبان بدون من گازشو بگیره و بره که بعد فهمیدم همیشه برای این مسافرا در فرودگاه های ترانزیت پیش بینی هائی شده تا کاراشون سریع انجام شه تا جا نمونن)
گیتم رو پیدا کردم و حسابی خسته بودم چون اصلا توی پرواز اول نخوابیده بودم بنابراین روی صندلی لم دادم تا چرتی بزنم که یه دفعه اعلام کردن گیت پرواز من عوض شده دوباره 20 کیلو بارو رو چرخ گذاشتم و به راه افتادم و همین که رسیدم اعلام کردن پرواز ما 10 دقیقه تاخیر داره.با خودم گفتم 10 دقیقه خیلی مهم نیست اما 5 دقیقه بعد گفتن 30 دقیقه تاخیر خواهیم داشت،از پنجره نگاه کردم زمین حسابی یخ زده بود و داشتن با ماشینهای مخصوص یخها رو میشکوندن و زمین رو خشک میکردن.از مامور چک این هم هیچ خبری نبود و حس ششمم می گفت تاخیر خیلی بیشتر از ایناست خصوصا اینکه در یخبندون کریسمس فرودگاه امستردام از فرودگاه هائی بود که خیلی از پروازاش کنسل شده بود و مسافرای زیادی بخشی از تعطیلات خودشون رو در فرودگاه گذرونده بودن. می خواستم کم کم دنبال جای مناسبی برای خواب تو فرودگاه بگردم که مامور چک این اومد و همه چی به خیر گذشت.
پرواز پراگ مسافرای زیادی نداشت بنابراین یه هوپیما اندازه مینی بوس برای ما در نظر گرفته بودن،از تونل هم خبری نبود و چون هواپیما نزدیک سالن توقف کرده بود اتوبوس هم برامون نذاشتن و باید روی باند هواپیما مسیری رو پیاده می رفتیم.عجب حالی داد توی سرما منفی 15 درجه ساعت 6 صبح این پیاده روی!
مهماندارای این پرواز هم خیلی خوش اخلاق و صبور بودن و یکیشون گیر داده بود مطمئنی اب و غذائی به گربه ات نمی خوای بدی و منم هی توضیح می دادم برای همه مسافرا و همینطور خودش بهتره چیزی نخوره نگران نباشین چیزیش نمیشه.بیشتر از یه مسافری که بچه کوچیک داره تو هر دو پرواز حواسشون به من بود.توی پرواز اول هم صندلی منو عوض کردن و یه ردیف سه تائی خالی بهم دادن و پرواز دوم هم که ردیف آخر کاملا خالی بود رفتم اونجا.
دو تا برادر و خواهر 5 6 ساله هم تو پرواز دوم بودن که مرتب می اومدن پیش من و درباره گربه ازم سوال میکردن و من جوابی برای بعضی از سوالهای سختشون نداشتم البته کلا من میونه جالبی با بچه ها ندارم ولی اینجا وضع فرق داره مثل بعضی از بچه های ایرانی لوس و بی ادب و غیرقابل تحمل نیستن بنابراین مشکلی نبود و تا رسیدن به مقصد کلی با من صمیمی شده بودن
کلا 40 دقیقه تاخیر داشتیم اما نمیدونم چرا نهایتا ما با 10 دقیقه تاخیر نشستیم احتمالا خلبان میانبر اومد یا بیشتر گاز داد
با توجه به اینکه بین دو پرواز فقط یه ساعت فاصله بود به احتمال زیاد چمدونای ما روز بعد میرسید اما شانس آوردم و 40 دقیقه تاخیر در اینجا کمک کرد تا بلافاصله چمدونا رو بدون کوچکترین آسیب تحویل بگیرم.
در مجموع با همه سختی های قبل از پرواز و تاخیر در فرودگاه امستردام پرواز خوبی بود و من از KLM راضی بودم.اینم انشای من درباره ایرلاین KLM و مصائب فرودگاه خ!!!
فقط یه نکته الان به ذهنم رسید برای دوستانی که قصد سفر به محدوده شینگن رو دارن و از ایران به کشور مقصدشون یه پرواز نیست بنظر من ترازیتشون رو حتما یه کشوری شنگین انتخاب کنن چون به محض ورود به ترانزیت همه کنترلهای لازم انجام میشه و وقتی به مقصد برسن دیگه هیچ جا چکشون نمی کنن اما اگه بطور مثال از ترکیه برین وقتی به مقصد برسین تازه خسته باید به سوالات پلیس قبل از دریافت مهر خروج جواب بدین.گاهی اصلا سوالی نمی پرسن گاهی کلی وقتتون رو می گیرن و با سوالات عجیب روی اعصابتون میرن پس بهتره زمانیکه انرژی و حوصله کافی دارین کاراتون رو انجام بدین.
اگه احیانا بخشی از مطالب نیاز به ویرایش داره دوستان زحمتش رو بکشن من هر زمان میرم ایران و می بینم وضع داره بدتر و بدتر میشه بدجور قاط میزنم البته سعی کردم خیلی حواسم به کلمات باشه اما خب شاید بعضی از بخشهای متن مشکل داشته باشه