سلام
داشتم تصاویر سایت pic4ever.com را نگاه میکردم که به سرم زد با اونایی که میدونم بهشون بر نمیخوره یه شوخی کرده باشم......
بقیه هم اگر شباهتی دیدند و یا نظری داشتند و یا دلشون خواست داستانی تعریف کنند، لطفا تعارف نکنند. .....
متاسفانه در هر پست بیشتر از ده تصویر نمیشه لینک داد برای همین من تیکه تیکه میفرستم و آخرش همه را با هم ادغام میکنم. آره ادمین جون ما کارمونو بلدیم
آرش:
این پسر دوست داشتنی وقتی که حوصله داره و تایپ میکنه محشره: و وقتی حوصله نداره و میره ماهیگیری نباید طرفش رفت: اما همیشه اینقدر بی تحرک نیست چون در حین ماهیگیری حرفه ای واقعا زحمت میکشه و خیلی عرق میریزه:
اما همه اینا قابل مقایسه با وقتی نیست که میره دیسکو و در واقع داستان ما از همینجا شروع میشه که آرش سوار ماشینش میشه و میره به یک دیسکوی باحال: وای عجب شلوغ پلوغه امشب چه شود... آرش تصمیم میگیره امشب یه کارایی بکنه... و بعد از کمی دید زدن میبینه که یک دختر جیگربلا داره و اینجاست که آرش تمام تخصص خودشو به کار میگیره و شروع میکنه و کم کم بیشتر خودمونی میشه و حسابی خودشو برای روابط دیپلماتیک آماده میکنه که ناگهان:
حالا دیگه باید دو تا شات بیشتر سفارش داد.....
شب با حواس پریشون و رنگ پریده میره خونه و میخواد برای فراموشی غم و قصه هاش با ویولون جدیدش یه چیزی بزنه اما غافل از اینکه نصفه شبه و دوست پسر خانم صاحبخونه بیدار میشه و و وقتی میبینه با داد و بیداد کارش درست نمیشه از پنجره میاد تو و
بیچاره آرش حالا باید بخوابه ولی مگه میشه....؟
و بالاخره با هزار تا جون کندن ساعت پنج صبح خوابش میبره و دو ساعت بعد با صدای زنگ ساعتش بیدار میشه که دوشنبه صبح بره سرکار
عجب زندگی داریما.... خلاصه آرش هی به بدشانسیش فکر میکنه و هی غصه میخوره
اما قصه ما نباید غمگین تموم بشه... همیشه در این جور مواقع یک اتفاق خوب میافته. مثلا فرض کنیم صدرا با اسبش میاد که آرش را از غصه دربیاره و این میشه داستان بعدی ما....
داشتم تصاویر سایت pic4ever.com را نگاه میکردم که به سرم زد با اونایی که میدونم بهشون بر نمیخوره یه شوخی کرده باشم......
بقیه هم اگر شباهتی دیدند و یا نظری داشتند و یا دلشون خواست داستانی تعریف کنند، لطفا تعارف نکنند. .....
متاسفانه در هر پست بیشتر از ده تصویر نمیشه لینک داد برای همین من تیکه تیکه میفرستم و آخرش همه را با هم ادغام میکنم. آره ادمین جون ما کارمونو بلدیم
آرش:
این پسر دوست داشتنی وقتی که حوصله داره و تایپ میکنه محشره: و وقتی حوصله نداره و میره ماهیگیری نباید طرفش رفت: اما همیشه اینقدر بی تحرک نیست چون در حین ماهیگیری حرفه ای واقعا زحمت میکشه و خیلی عرق میریزه:
اما همه اینا قابل مقایسه با وقتی نیست که میره دیسکو و در واقع داستان ما از همینجا شروع میشه که آرش سوار ماشینش میشه و میره به یک دیسکوی باحال: وای عجب شلوغ پلوغه امشب چه شود... آرش تصمیم میگیره امشب یه کارایی بکنه... و بعد از کمی دید زدن میبینه که یک دختر جیگربلا داره و اینجاست که آرش تمام تخصص خودشو به کار میگیره و شروع میکنه و کم کم بیشتر خودمونی میشه و حسابی خودشو برای روابط دیپلماتیک آماده میکنه که ناگهان:
حالا دیگه باید دو تا شات بیشتر سفارش داد.....
شب با حواس پریشون و رنگ پریده میره خونه و میخواد برای فراموشی غم و قصه هاش با ویولون جدیدش یه چیزی بزنه اما غافل از اینکه نصفه شبه و دوست پسر خانم صاحبخونه بیدار میشه و و وقتی میبینه با داد و بیداد کارش درست نمیشه از پنجره میاد تو و
بیچاره آرش حالا باید بخوابه ولی مگه میشه....؟
و بالاخره با هزار تا جون کندن ساعت پنج صبح خوابش میبره و دو ساعت بعد با صدای زنگ ساعتش بیدار میشه که دوشنبه صبح بره سرکار
عجب زندگی داریما.... خلاصه آرش هی به بدشانسیش فکر میکنه و هی غصه میخوره
اما قصه ما نباید غمگین تموم بشه... همیشه در این جور مواقع یک اتفاق خوب میافته. مثلا فرض کنیم صدرا با اسبش میاد که آرش را از غصه دربیاره و این میشه داستان بعدی ما....