ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
من در ایران خجالت می کشیدم که ته مانده غذا در رستوران را به خانه ببرم چون مثل بقیه گمان می کردم این کار بی کلاسی است. ولی در امریکا حتی اگر یک لقمه از غذا هم مانده باشد می گویم آن را در جعبه بریزند و می برم چون همه امریکایی ها هم این کار را می کنند. البته نه فقط به خاطر پولی که بابت آن پرداخته ایم بلکه به خاطر اینکه غذای ته مانده من به غیر از خود من برای هیچ فرد دیگری قابل استفاده نیست و اگر از آن استفاده نکنم به هدر می رود. در امریکا و در میان مردم دور ریختن و هدر دادن غذا بسیار بد است گرچه با اینحال مقادیر زیادی غذای ته مانده به طور روزانه دور ریخته می شود.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
سعید جان . اون بند اولش گویای همه چیزه ! مهمترین ایراد اکثریت ما نداشتن ذهن پرسشگر و عادت به قصه شنوی است.
یکی هم من اضافه کنم ! که یکجورایی نتیجه همین جمله بالاست
انتخاب ساده ترین راه بجای بهترین راه و لاجرم همرنگ جماعت شدن و ماندن.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 1,469
موضوعها: 8
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
41
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
تا حالا دقت کردین یکى از سرگرمى هاى خاص مردم ایران اینه که :وقتى از مطب دکتر میان بیرون،حساب کنن ببین این دکتره روزى چقد درآمد داره ….
ارسال مدارک F2A (همسرم): 4Sep ,2013, رسید مدارک: 9Sep, 2013, اپرو: 9Oct, 2013 , دریافت کیس نامبر (سفارت ابوظبی): 18Nov, 2013
پرداخت 22Nov, 2013: DS 261 $88 ,پرداخت 230$ :2013, Dec 11, ارسال مدارک: 2013, 19 Dec , تکمیل پرونده: 2014, 27 NVC) Jan). تاریخ مصاحبه 2015, Jun 3 , کلیر 1Sep, 2015، تاریخ ویزا 2015, 9Sep
سفرنامه
لیست تمام مدارک ارسالی به USCIS , NVC ,و مدارک مدیکال و روز مصاحبه ویزای ازدواج Interview Questions+
ارسالها: 120
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
2
تشکر: 1
0 تشکر در 0 ارسال
فقط یه ایرانی میتونه آدرس بده:سید خندان پلاک 385
I have a dream
حالا!!!
ارسالها: 30
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
فقط تو ایرانه که میشه قانون را خرید و سر ادم ها را کلاه گذاشت و ...
ارسالها: 6
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
فقط در ایرانه که دکتر را بر مبنای شلوغی مطبش میسنجن نه بر اساس علم و توانایش.
فقط در ایران که به محض بیمار شدن همه دکتر و جراح و فوق متخصص میشن.
فقط در ایرانه که طرف در تابستون سوار ماشین روز و مدل بالا میشه و از کولر استفاده نمیکنه میگه موتور ماشین ضعیف میشه.
فقط در ایرانه که میشه با یک زبون گرم و گیرا و به کمک شغل شریف دلالی یک شبه راه صدساله را رفت.
فقط در ایرانه که ملت با دیدن اب مفت رودخونه و دریا شروع به شستن ماشین میکنن.
ارسالها: 741
موضوعها: 14
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
62
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
فقط در ایرانه که معنی افعال و صفات در گفتار برعکس معنی نوشتاریه:
- باشه باشه برررداررر. = اگر برداری می کشمت.
باشه بشکن ... بشکن ... این خط و این نشان.
شدیدا تکذیب می کنیم = با خجالت تایید می شود.
اجازه نخواهیم داد دلار گران شود = راهی برای جلوگیری از گرانی دلار نداریم.
به مقدار زیادی سکه و طلا وارد بازار خواهیم کرد = هر چی سکه و طلا باشه را از بازار جمع می کنیم.
سازندگی =
پیشرفت =
اخلاق =
فقط در ایرانه که بچه از تن و لحن صدای بابا یا مامانش می فهمه که باید اون کار را انجام بده یا نه وگرنه افعال همان افعاله
فقط در ایرانه که افعال و صفات اگر کلمه واقعاااا جلویشان نباشه ممکنه معنی برعکس بده ...
..
..
فقط در ایرانه که ما چیزی می گیم و انتظار داریم چیز دیگه برداشت کنند.
فقط در ایرانه که همیشه می گیم منظور من این نبود.
فقط در ایرانه که ما می گیم درسته اینو گفتی ولی منظور تو چیز دیگه ای بود.
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
گر کمی با خودمان صادق باشیم، حتما به یاد میآوریم مواردی را که بی هیچ استدلال، صرفاً به پیروی از جمعی خاص، مرتکب کنشی خاص شدهایم.
تعدد مصادیق و فراگیری آنها حاکی از این است که جوزدگی تا مغز استخوان جامعه ایرانی نفوذ کرده، در حدی که رواج اپیدمیک آن را هیچ کس نمیتواند انکار کند. از نمونههای ساده و پیش پا افتاده همچون بوقزنی دستهجمعی پشت چراغ قرمز بگیرید تا سطوح رفتاری کلانتر از جمله کنشهای جمعی سیاسی و اجتماعی، همه و همه موید درستی همین گزاره هستند.
اندکی غور در ادبیات و فرهنگ ایرانی و تامل در سرنوشت جنبشهای اجتماعی و سیاسی، حداقل در چند سده اخیر نشان میدهد که جوزدگی، نه یک معضل نوظهور که آسیبی دیرپا در سپهر فرهنگ ایرانزمین است و جایگاه رفیع و خدشهناپذیر ضربالمثل «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» در فرهنگ شفاهی و مکتوب ما هم شاید از همین مسئله نشات گرفته باشد.
پیشینه «جوزدگی ایرانی» هر چه که باشد، قطعاً پیدایش فیسبوک و رواج آن در میان ایرانیان، نقطه عطفی در تاریخ آن است، هر کس که فقط یک بار گذرش به این شبکه مجازی افتاده باشد، در درستی این گزاره لحظهای تردید نمیکند که رفتارهای ایرانیها در فیسبوک به شکل دراماتیکی متاثر از «جو» است؛ چه آن که تنها اگر ایرانی باشید میتوانید یک روز از خواب برخیزید و در کمال تعجب ببینید بسیاری از دوستانتان عکسهای پروفایل خود را به تصویر گوسفند تغییر دادهاند و این همه برای اعتراض به کشتار حیوانات در عید قربان انجام شده است. نه اشتباه نکنید! اینکه همین اعتراضکنندگان همیشه، گوشت قرمز میخورند و همین عید قربان را در زندگی واقعی خود، به نزدیکانشان تبریک میگویند، به شما و هیچ کس دیگر ربطی ندارد، اینگونه چونوچراتراشیهای منطقی و جستجوی روابط علی-معلولی در گفتمان جوزدگی هیچ جایگاهی ندارد.
واکنشهای فیسبوکی ایرانیان به واقعه درگذشت بنیانگذار شرکت کامپیوتری اپل نیز، نمونه تمامعیار دیگری از جوزدگی مجازی ایرانی بود. در آن روزها نقل قولی به مطایبه، دهان به دهان میگشت که« طرف فرق آیفون در خانهاش را با Iphone نمیداند اما عکس پروفایل خود را به عکس استیو جابز تغییر داده است»، این شوخی به اعتبار شوخی بودنش، رگههایی از اغراق هم با خود داشت اما کیست که نداند، اندوه مجازی ایرانیها برای مرگ استیو جابز، تنها در گفتمان جوزدگی ایرانی بود که میتوانست قابل تعریف و تفسیر باشد.
نمونههای جوزدگی مجازی ایرانیها، به دو موردی که ذکرش رفت محدود نمیشود. برشمردن تک تک مصادیق این مسئله در رفتار فیسبوکی ایرانیان، به مثنوی هفتادمنی ختم میشود که نه گفتنش در توان نگارنده هست و نه شنیدنش در حوصله مخاطب. مرگ فلان نویسنده، توهین فلان خواننده، پوشش فلان بازیگر، رای دادن فلان سیاستمدار، خاطره گویی از فلان رخداد سیاسی وغیره، همه و همه مصادیق همین فرایند رفتاری آزاردهنده هستند.
حدیث جوزدگی ایرانی در عرصه مجازی و خصوصاً فیسبوک بسی بغرنجتر از عرصه واقعیت است و این شاید در مسئولیتگریزی ذاتی که وب برای اهالی هزاره سوم به ارمغان آورده، ریشه داشته باشد.
از مصادیق که بگذریم، در این خصوص نکاتی وجود دارد که شایسته تامل و تدقیق است؛ جوزدگی-چه از نوع مجازی و چه از نوع واقعیاش- هر چه که باشد با توسعهیافتگی فرهنگی و اجتماعی نسبت عکس دارد. شاید یک مقایسه سرانگشتی با کشورهای دیگر، قضاوت در این باره را آسانتر کند. کافی است رفتار فیسبوکی ایرانیان در دو واقعه مرگ استیو جابز و ازدواج مارک زاکربرگ-صاحب فیسبوک- را بررسی کنیم و آن را با رفتار آمریکائیها که در واقع هموطنان دو فرد ذکر شده هستند، مقایسه کنیم. در خصوص مورد اول نه آمریکائیها که بعید است حتی خود خانواده جابز هم به اندازه ایرانیان حاضر در فیسبوک، برای جابز شیون و زاری کرده باشند. در خصوص مورد دوم هم که در میان تبریکها و شادمانیهای دیگران، کمپین سنجش اندازه دماغ همسر زاکربرگ و اعلام انزجار از زشتی نامبرده در فیسبوک ایرانی شکل گرفت و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
ظریفی از استادش نقل میکرد که «حماقت وقتی جمعی شود، ناپدید میشود.» در پارادایم جوزدگی ایرانی اما، گاهی نه تنها وجه حماقتبار برخی کنشها نادیده انگاشته میشود، که در کمال ناباوری آن کار واجد ارزش تلقی میشود، به طوری که شخصِ "به جَو نپیوسته" چنان مغبون و مطرود میشود که انگار از مهمترین قافله روشنفکری عالم جا مانده است!
در این فضا منطق به شکل بیرحمانهای مورد تعرض قرار میگیرد و قضاوتها به شدت کاریکاتوری و مضحک میشود. بیش از آنکه ماهیت و معنای ذاتی کنشها مهم باشد، وجه نمایشی آنها اهمیت مییابد و بدین ترتیب دیوار واقعگرایی روزبهروز کوتاه و کوتاهتر میشود.
کمرنگ شدن حس مسئولیتپذیری یا به تعبیر بهتر تقویت روحیه مسئولیتگریزی از دیگر پیامدهای محتوم جوزدگی است. این پدیده فضایی را فراهم میکند که در آن هر کسی با انتساب عواقب کار خود به دیگران، از پذیرفتن مسئولیت میگریزد و این با ایجاد نوعی آنارشی، در دراز مدت مناسبات انسانی جامعه را غیرمسئولانه میکند.
فراتر از این مسئله، امواج هیجانی، همیشه موجسواران خاص خود را هم تربیت میکند، در جامعهای این چنین مستعد برای جوزدگی، خیلیها –از رسانهداران و سیاسیون گرفته تا کارتلهای بزرگ اقتصادی- برای استفاده از این پتانسیل اغوا میشوند.
اینگونه است که در بزنگاههای مهم، افکار عمومی به سادهترین شکل ممکن منحرف میشود و در این میان بیش از کسی که آدرس غلط میدهد، جامعهای که مترصد دریافت آدرس غلط است اهمیت دارد.
آسیبهای منتج از جوزدگی را میتوان بیش از این نیز به شمارش و بررسی نشست اما چه چیزی مهمتر از این که جوزدگی دقیقاً در تقابل با مفهوم «گفتوگو» قرار میگیرد و چه چیز غمانگیزتر از این که در جامعهای اینچنین امکان گفتوگو سلب و عرصه بر گفتوگران تنگ شود.
فضای هیجانی از آنجا که ضداستدلال است، با گفتوگو نسبتی نمیتواند داشته باشد و این نکتهای است برای اهل نظر؛ خصوصاً آن دسته که میخواهند بفهمند چرا این روزها جامعه ایرانی بیش از همیشه از گفتوگو رویگردان است
نقل شده از وبلاگ ...
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند