2010-06-14 ساعت 17:05
اخبار فارسی سوئد – خانواده شهناز و مسعود گراکویی صاحبان رستوران ایرانی “خان سالار” در گوتنبرگ بدنبال شهامتی که در معرفی و بدام انداختن اعضای سوئدی و همکاران ایرانی گروه موتورسواران جنایتکار موسوم به “باندیدوس” که منتهی به محکومیت ۹ نفر در این زمینه گردید تبدیل به چهره ای شناخته شده در سراسر سوئد گردیدند. اما حتی محکومیت ۹ نفر از اعضای این گروه به معنی پایانی بر تهدیدات و مزاحمت ها ی ایجاد شده برای این خانواده ایرانی نبود هنگامی که اتوموبیل آنان در طی تعطیلات کریسمس به آتش کشیده شد این خانواده تصمیم به تعطیلی رستوران خود و نقل مکان از گوتنبرگ گرفتند.
وی گفت که امنیت دو کودکش که خشونت بزهکاران هر چه بیشتر به آنان نزدیک میشود از عوامل اصلی تصمیم او بوده است. او گفت که به همراه خانواده اش از اختناق ملایان در ایران فرار کرده و به سوئد آمده اند تا در جامعه ای آزاد و دمکراتیک زندگی کنند. آرزوی آنها این بود که روزی رستورانی دایر کنند اما اضافه میکند: “هرگز دوباره رستورانی در سوئد دایر نخواهم کرد…. من فکر میکرم که سوئد جامعه ای است که در آن عدالت در مقابل بزهکاران تسلیم نمیشود. اما در اشتباه بودم”.
رسانه های سوئد از مدتها قبل در سطحی وسیع وضعیت این خانواده ایرانی را بازتاب داده و حتی برخی از روزنامه ها با ارائه محل تبلیغ رایگان برای رستوران آنان تلاش کرده بودند تا کمکی به رونق کار این زوج شجاع ایرانی ببخشند. تصمیم تعطیلی رستوران توسط این زوج ایرانی نیز بازتابی گسترده در سطح کل کشور پیدا نمود و حتی وزیر دادگستری سوئد نیز در مورد آن به اظهار نظر پرداخته و در حمایت از شهروندانی که مورد چنین تهدیداتی قرار میگیرند خواستار تغییر قوانین گردید.
به گفته مسعود گراکویی به جراید, پلیس شهر گوتنبرگ نهایت همکاری را در این زمینه با آنان به انجام رسانده است که در نهایت منجر به دستگیری و محکومیت ۹ نفر سوئدی و ایرانی گردید اما به نظر او مجازاتهای ملایم و سبک در سیستم قضائی سوئد از عوامل اصلی بی نتیجه بودن تلاشهای پلیس و صاحبان مشاغل در متوقف نمودن چنین فعالیتهای بزهکارانه است.
طولانی ترین مدت زندانی که نه نفر تهدید کننده خانواده گراکویی به آن محکوم شده اند ۴ سال و نیم بوده است. سر دادستان سوئدی نیز با مسعود گراکویی هم عقیده است و میگوید مجازات چنین جرایمی که امنیت شغلی افراد را تهدید میکند میبایست حداقل ۱۲ الی ۱۵ سال باشد تا آنان قادر به ادامه فعالیتهای بزهکارانه خود نباشند. افکار عمومی سوئد نیز شدیدا با این نظریه موافق بوده و خواستار اعمال مجازاتهای بسیار شدیدتر در مورد جنایتکاران و بزهکاران هستند.
تاریخچه تهدیدات نسبت به رستوران خان سالار و زوج گراکویی
گروه جنایتکار موتورسواران “باندیدوس” (راه زنها) گروهی هستند که همراه دو گروه دیگر یعنی موتورسواران “هلز انجلس” (فرشته های جهنم) و “برودراشکاپت” (برادری) سه دسته بزرگ جنایتکاران در سوئد را تشکیل میدهند. این سه گروه که اعضای آن عموما از سابقه داران تشکیل شده اند به زعم خود در “جنگ” با یکدیگر نیز هستند.
بزرگترین حیطه فعالیت این سه گروه, تهدید صاحبان مشاغل و بخصوص صاحبان بار و رستوران, شانتاژ و “باج گیری” از آنان است. در کنار این فعالیت که منبع اصلی درآمد آنان را تشکیل میدهد فعالیتهای دیگری از قیبل قاچاق موارد مخدر, سرقت, سازماندهی روسپیگری و غیره نیز در جریان است.
کمتر صاحب رستوران یا بار در سوئد وجود دارد که مورد “سرکشی” اینگونه گروههای جنایتکار قرار نگرفته باشد. بسیاری از صاحبان رستوران و بار که مورد “بازدید” آنان قرار میگیرند پرداخت “باج” به آنان را قبول میکنند. در غیر اینصورت از قربانیان “حوادث غیر مترقبه” خواهند بود. برای مثال “اتصال سیم برق” و در نتیجه انهدام تمامی رستوران در آتش سوزی و یا “خراب شدن ترمز اتوموبیل” خود یا اعضای فامیل و “بدشانسیهای” دیگری از این قبیل.
پلیس سوئد و حتی پلیس امنیتی سوئد بخوبی فعالیتهای این سه گروه جنایتکار را زیر نظر دارند و فعالیتهای آنان را بسیار جدی تلقی میکنند. اما بواسطه اینکه هیچ فردی از بیم انتقام آنان حاضر به شکایت نزد پلیس و به دادگاه کشیدن آنان نیست, نه پلیس و نه سیستم قضایی دمکراسی سوئد که بر اساس وجود شهود و نیز ارائه مدارک مستدل تامین امنیت قضایی افراد استوار است نیز در اینگونه موارد قادر به کمک نیستند.
این وضعیت یکی از نقاط ضعف سیستم قضایی یک دمکراسی در تامین امنیت افراد جامعه بشمار میرود. در حالیکه به گفته یک پلیس ایرانی تبار در سوئد به همکار اخبار فارسی سوئد “اگر چنین وضعیتی مثلا در ایران بوجود می آمد خیلی راحت میتوانستیم همه این کله پوکها را یک شبه تار و مار کنیم و برای همیشه به جایی بفرستیم که “عرب نی انداخت” و مردم را برای همیشه از شرشان راحت سازیم. اما متاسفانه یا خوشبختانه در سوئد هستیم و در یک سیستم قضایی فعالیت میکنیم که مجبور است تابع قوانینی سختگیرانه در رابطه با امنیت قضایی افراد باشد و در نتیجه پلیس با وجود علم کامل به فعالیتهای جنایتکارانه این افراد بدون مدارک بسیار مستدل و نیز شهودی که حاضر به شهادت باشند قادر به خنثی کردن آن نیست”.
پلیس سوئد در نتیجه تلاشهای خود را بر روی زیر نظر گذاشتن این گروهها متمرکز کرده است تا آنان را در حین ارتکاب به جرم مانند سرقت های مسلحانه, حمل مواد مخدر و نظایر آن بدام بیندازد. پلیس سوئد برخلاف پلیس مثلا آمریکا حتی اجازه قانونی جهت به “تله انداختن” جنایتکاران را ندارد. در آمریکا پلیس میتواند با مثلا صحنه سازی, خود را بعنوان قاچاقچی مواد مخدر, خودفروش ووو معرفی کرده و مجرمین را به این صورت به دام بیندازد. اما پلیس سوئد از چنین حقی برخوردار نیست. البته صدای بلند اعتراض شهروندان جهت اعطای چنین حقی به پلیس سوئد مرتبا در حال افزایش است.
مسعود گراکویی و همسرش شهناز زوج ایرانی صاحب رستوران “خان سالار” در منطقه “هیسینگن” در گوتنبرگ نیز از قربانیان گروه جنایتکار “باندیدوس” بوده اند. اما حتی این زوج با شهامت نیز از ابتدا جرات شکایت نزد پلیس را پیدا نکردند. مسعود گراکویی و همسرش مجبور گردیدند مبلغ ۱۴۰ هزار کرون “باج” به اعضای گروه “باندیدوس” پرداخت نمایند تا از گزند انتقام آنان در امان بمانند. اما هنگامی که جنایتکاران آنان را جهت اخذ ۱۲۰ هزار کرون دیگر مورد فشار قرار دادند این دو سرانجام به پلیس مراجعه نمودند. این زوج ایرانی به جراید گفته اند که بر خلاف توصیه هموطنان ایرانی خود که مرتبا به آنها توصیه مینمودند که “پلیس سوئد هیچ کاری برایتان نمیکند”, پلیس سوئد بزرگترین حامی آنان در همه مراحل پرونده بوده است.
شهامت این زوج و کمکهای پلیس گوتنبرگ به این دو سرانجام منجر به محاکمه کشیده شدن ۹ عضو گروه “باندیدوس” و همکاران ایرانی آنان در گوتنبرگ گردید. در جراید سوئد اشاره شده است که تعدادی از افراد تحت محاکمه هموطن این زوج ایرانی هستند و حتی از برخی رادیوهای محلی شهر گوتنبرگ جهت حمله به آنان استفاده شده است.
شهناز همسر مسعود گراکویی میگوید: “هنگامی که این مسئله آشکار شد ما مشتریان زیادی را از دست دادیم.از این میترسند که در اینجا تیراندازی شود”.
روزنامه اکسپرسن از جمله نوشته بود: “عوامل رئیس گروه باندیدوس در گوتنبرگ که خود صاحب رستورانی در همان نزدیکی است در رادیوی محلی ایرانی به رستوران این زوج حمله میکنند” و از قول شهناز مینویسد: “میگویند که غذای رستوران ما کثیف است”.
مسعود گراکویی و همسرش شهناز که در سال ۱۹۸۹ به سوئد مهاجرت کرده اند از تاثیر روحی شدید این تهدیدات بر روی خود دو فرزند خردسالشان نیز به خبرنگار روزنامه اکسپرسن گفته اند و اضافه کرده اند که جهت تامین امنیت خود و خانواده شان در تدبیر فروش خانه و رستوران خود و نقل مکان از گوتنبرگ به نقطه ای دیگر هستند. مسعود گراکویی گفت که این مدت بدترین دوره از تمام زندگی او بوده است. وی ادامه داد که بدنبال این تهدیدات خود را ضعیف و بی حمایت احساس کرده است, همان احساسی که باعث شد در سال ۱۹۸۹ از ایران مهاجرت کند. او گفت که بارها از اینکه به حرف همسرش گوش نکرده و از پرداخت باج به این افراد خودداری نموده احساس پشیمانی کرده است. او توضیح داد که چگونه خشم و عصبانیتش بر روی همسرش خالی شده است. شهناز همسر او نیز در جلسه دادگاه و در حالی که شدیدا متاثر بود و اشک میریخت گفت که چگونه فشار این وضعیت ,زندگی آنان را تبدیل به جهنمی کرده و بدنبال مشاجرات همیشگی زندگی مشترک آنان را به مرز فروپاشی کشانده است.
در رسانه های سوئد از وکیلی بنام “هانس گشتادیوس” که بعنوان وکیل “باندیدوس” در مراحل دادگاه به دفاع از محکومین پرداخته است شدیدا انتقاد شد. از جمله اکسپرسن نوشته بود که این وکیل بصورتی بیرحمانه زوج ایرانی حاضر در دادگاه را به شلاق سوالات بی ربط کشیده است. اکسپرسن مینویسد در حالی که موضوع اتهام تهدید و شانتاژ بوده این وکیل مرتبا سوالاتی پیرامون اینکه زوج ایرانی ۱۴۰ هزار کرون باجی را که به “باندیدوس” پرداخت کرده اند از کجا آورده اند: “پولها را از کجا آوردید, مال خودتون بود, پس انداز کرده بودین, پول رستوران بود, قرضی بود..”. به نوشته روزنامه اکسپرسن همه اعضای دادگاه از دادستان گرفته تا هیئت قضات, شاکیان و اکثریت حاضرین در جلسه از خود یک سوال میپرسیدند: “چه ربطی دارد؟”
اکسپرسن ادامه میدهد که اینکه پولها از کجا آمده هیچ ربطی به پرونده ندارد اما این تاکتیک مخصوص وکلا جهت زیر سوال بردن حقانیت افراد است با این هدف که “اگر به اطلاعات این زوج در مورد پولها اطمینان نکنیم چگونه به دیگر ادعاهای آنان اطمینان کنیم”.
اما خبرنگار روزنامه اکسپرسن در آن زمان نوشته بود که چنین تاکتیکی توسط وکیل به ضرر خود محکومین تمام شد و اضافه نمود: “فکر نمیکنم دیگر هیچکس در سالن جلسات دادگاه به حقانیت او (شهناز) شکی داشته باشد. او با بازوان گره کرده و سربلند به تشریح دشوارترین سال زندگی خود و خانواده اش پرداخت”.
شهناز در مورد شهامتی که او و همسرش در به دادگاه کشیدن اعضای گروه “باندیدوس” بخرج داده اند به روزنامه اکسپرسن چنین میگوید:
“این کار را هم به خاطر جامعه سوئد و هم به خاطر جامعه مهاجرین انجام دادیم. چون میدانیم که خیلیها در چنین وضعیتی هستند اما جرات گشودن لبهای خود را ندارند”.
دادگاه بدوی گوتنبرگ سرانجام در روز چهارشنبه ۱۱ ماه مه احکام ۹ متهم به شانتاژ و باجگیری از مسعود و شهناز گراکویی و نیز شرکت دیگری را صادر نمود. صاحب شرکت دیگری نیز مجبور به پرداخت ۵۰ هزار کرون باج در این زمینه گردیده بود.
حکم دادگاه بدوی گوتنبرگ یک پیروزی بزرگ قضائی برای شهناز و مسعود گراکویی بشمار رفت, چرا که هر ۹ متهم پرونده در داگاه مجرم شناخته شده و محکوم گردیدند. ۹ نفر در این زمینه توسط دادگاه محکوم به مجازاتهای مختلف شدند که ۵ نفر از آنها ایرانی, ۳ نفر سوئدی و یک نفر نیز تونسی تبار بودند. فقط یک نفر که کم سن ترین متهم پرونده نیز بود از مجازات زندان جان سالم بدر برد. هشت نفر دیگر همگی به مجازاتهای زندان محکوم گردیدند. سنگین ترین حکم پرونده در مورد یک مرد ایرانی ۴۵ ساله صادر گردید. وی محکوم به چهار سال و نیم زندان گردید. محکومین از ۲۲ تا ۴۶ سال سن داشتند:
پس از افشای این موضوع که بزهکاران و محکومین در رابطه با تهدید خانواده گراکویی از افراد سوئدی, ایرانی و تونسی تبار تشکیل شده اند برخی از رسانه های سوئد با طعنه گفته بودند که جای خوشوقتی است که سیاست “همپیوستگی” و “جامعه چند فرهنگی” دولت سوئد حداقل در مورد بزهکاران و جنایتکاران به موفقیت منتهی شده است!
*****
چنین وضعیتی در دنیای “بار و رستوران” استکهلم نیز ناآشنا نیست. پلیس میداند که بسیاری ار صاحبان رستوران و بار در این کشور در بیم انتقام گروههای جنایتکار و “باجگیر” به آنان مبالغ هنگفت پرداخت میکنند. سرنگونی کمونیسم در اروپای شرقی نیز سیل جنایتکاران این کشورها را به سوی غرب ثروتمند کشانده و به تشدید این وضعیت کمک کرده است. در حال حاضر بخشی از هولناک ترین جنایات انجام شده در سوئد توسط اعضای باندهای جنایتکاران کشورهای کمونیستی سابق صورت میگیرد و پلیس سوئد در گزارشات متعدد به دولت نگرانی شدید خود را از ادامه این روند به اطلاع سیاستمداران این کشور رسانده است.
با سقوط اتحاد جماهیر شوروی سابق و سرنگونی کمونیسم دربهای کشورهای اقمار شوروی که بلوک شرق نامیده میشدند ناگهان باز شد و موجی از جنایت و تبهکاری بصورت قتل, آدم ربایی, راهزنی, مواد مخدر و خرید و فروش انسان بسوی اروپای غربی به حرکت درآمد. تاثیرات این موج جدید امروز بخوبی در جامعه سوئد دیده میشود و ایرانیان زیادی نیز از این تغییرات متاثر بوده و صدمه دیده اند. از روز اول ماه مه سال ۲۰۰۴ تعداد ۱۰ کشور سابق بلوک شرق به عضویت اتحادیه اروپا درآمدند و تعداد دیگری نیز در راه هستند. بسیاری از مردم کشورهای اروپای غربی و سوئد با نگرانی به پیامدهای این واقعه نگاه میکنند که چهره اروپای غربی و سوئد را بصورتی منفی دگرگون کرده است و فرمی از تبهکاری و جنایت که این کشورها خصوصا سوئد تاکنون با آن بیگانه بوده اند را به این کشورها وارد نموده است.
تعداد زیادی از مردم سوئد بر خلاف سیاستمداران خود شدیدا با پیوستن کشورهای کمونیستی و بلوک شرق سابق که هیچ تجربه ای از دمکراسی ندارند و سیستم اداری و کشوری آنها در رشوه خواری, فساد و دسته های مافیایی غرق بوده و دارای آمار بالای جرم و جنایت هستند به اتحادیه اروپا مخالفت میورزند. ایرانیان قاره اروپا نیز با پیوستن کشورهای قدیم بلوک شرق به اتحادیه اروپا بدون شک تحت تاثیر آن قرار دارند. بسیاری معتقدند که اروپا دیگر هرگز بمانند گذشته نخواهد بود.
جامعه ایرانی در استکهلم نیز از چنین درگیریهایی در امان نمانده است. جنگ “کنسرت گزاران” در گذشته بارها منتهی به از جمله به آتش کشیده شدن یک رادیوی محلی, تهدید به بمب گذاری محل برقراری یک کنسرت و لغو آن, تیراندازی و حتی به گلوله بستن افراد گردیده است. فرزند ۱۷ ساله یک رستوران دار ایرانی در استکهلم چند سال قبل با هدف اخاذی توسط آدم ربایانی از منزلش در شیستا حومه استکهلم ربوده شد و در یک “چمدان” به محلی مخفی منتقل گردید. این نوجوان ۱۷ ساله به طرز معجزه آسایی موفق شد در حالیکه پاهایش متصل به زنجیر بود, با استفاده از یک غفلت آدم ربایان خود را از چنگال آنان برهاند و پس از عبور از جنگلی, به یک پمپ بنزین رسانده و پلیس را در جریان قرار دهد. با وجود مدارک تکنیکی و نیز جستجوی گسترده توسط پلیس نه تنها هیچ مظنونی در این رابطه پیدا نشد بلکه پلیس استکهلم تصمیم به بستن پرونده این آدم ربایی گرفت.
موارد بالا تنها چند مورد کوچک از جرایم در رابطه ایرانیان دراستکهلم و سوئد است. رقم ایرانیانی که هم اکنون در زندانهای سوئد زندانی بوده و همچنین بواسطه ارتکاب به جرایم بسیار سنگین تحت تعقیب پلیس سوئد و بین الملل قرار دارند رقم قابل توجهی را, در کنار ایرانیان موفق این کشور, تشکیل میدهد.
وی گفت که امنیت دو کودکش که خشونت بزهکاران هر چه بیشتر به آنان نزدیک میشود از عوامل اصلی تصمیم او بوده است. او گفت که به همراه خانواده اش از اختناق ملایان در ایران فرار کرده و به سوئد آمده اند تا در جامعه ای آزاد و دمکراتیک زندگی کنند. آرزوی آنها این بود که روزی رستورانی دایر کنند اما اضافه میکند: “هرگز دوباره رستورانی در سوئد دایر نخواهم کرد…. من فکر میکرم که سوئد جامعه ای است که در آن عدالت در مقابل بزهکاران تسلیم نمیشود. اما در اشتباه بودم”.
رسانه های سوئد از مدتها قبل در سطحی وسیع وضعیت این خانواده ایرانی را بازتاب داده و حتی برخی از روزنامه ها با ارائه محل تبلیغ رایگان برای رستوران آنان تلاش کرده بودند تا کمکی به رونق کار این زوج شجاع ایرانی ببخشند. تصمیم تعطیلی رستوران توسط این زوج ایرانی نیز بازتابی گسترده در سطح کل کشور پیدا نمود و حتی وزیر دادگستری سوئد نیز در مورد آن به اظهار نظر پرداخته و در حمایت از شهروندانی که مورد چنین تهدیداتی قرار میگیرند خواستار تغییر قوانین گردید.
به گفته مسعود گراکویی به جراید, پلیس شهر گوتنبرگ نهایت همکاری را در این زمینه با آنان به انجام رسانده است که در نهایت منجر به دستگیری و محکومیت ۹ نفر سوئدی و ایرانی گردید اما به نظر او مجازاتهای ملایم و سبک در سیستم قضائی سوئد از عوامل اصلی بی نتیجه بودن تلاشهای پلیس و صاحبان مشاغل در متوقف نمودن چنین فعالیتهای بزهکارانه است.
طولانی ترین مدت زندانی که نه نفر تهدید کننده خانواده گراکویی به آن محکوم شده اند ۴ سال و نیم بوده است. سر دادستان سوئدی نیز با مسعود گراکویی هم عقیده است و میگوید مجازات چنین جرایمی که امنیت شغلی افراد را تهدید میکند میبایست حداقل ۱۲ الی ۱۵ سال باشد تا آنان قادر به ادامه فعالیتهای بزهکارانه خود نباشند. افکار عمومی سوئد نیز شدیدا با این نظریه موافق بوده و خواستار اعمال مجازاتهای بسیار شدیدتر در مورد جنایتکاران و بزهکاران هستند.
تاریخچه تهدیدات نسبت به رستوران خان سالار و زوج گراکویی
گروه جنایتکار موتورسواران “باندیدوس” (راه زنها) گروهی هستند که همراه دو گروه دیگر یعنی موتورسواران “هلز انجلس” (فرشته های جهنم) و “برودراشکاپت” (برادری) سه دسته بزرگ جنایتکاران در سوئد را تشکیل میدهند. این سه گروه که اعضای آن عموما از سابقه داران تشکیل شده اند به زعم خود در “جنگ” با یکدیگر نیز هستند.
بزرگترین حیطه فعالیت این سه گروه, تهدید صاحبان مشاغل و بخصوص صاحبان بار و رستوران, شانتاژ و “باج گیری” از آنان است. در کنار این فعالیت که منبع اصلی درآمد آنان را تشکیل میدهد فعالیتهای دیگری از قیبل قاچاق موارد مخدر, سرقت, سازماندهی روسپیگری و غیره نیز در جریان است.
کمتر صاحب رستوران یا بار در سوئد وجود دارد که مورد “سرکشی” اینگونه گروههای جنایتکار قرار نگرفته باشد. بسیاری از صاحبان رستوران و بار که مورد “بازدید” آنان قرار میگیرند پرداخت “باج” به آنان را قبول میکنند. در غیر اینصورت از قربانیان “حوادث غیر مترقبه” خواهند بود. برای مثال “اتصال سیم برق” و در نتیجه انهدام تمامی رستوران در آتش سوزی و یا “خراب شدن ترمز اتوموبیل” خود یا اعضای فامیل و “بدشانسیهای” دیگری از این قبیل.
پلیس سوئد و حتی پلیس امنیتی سوئد بخوبی فعالیتهای این سه گروه جنایتکار را زیر نظر دارند و فعالیتهای آنان را بسیار جدی تلقی میکنند. اما بواسطه اینکه هیچ فردی از بیم انتقام آنان حاضر به شکایت نزد پلیس و به دادگاه کشیدن آنان نیست, نه پلیس و نه سیستم قضایی دمکراسی سوئد که بر اساس وجود شهود و نیز ارائه مدارک مستدل تامین امنیت قضایی افراد استوار است نیز در اینگونه موارد قادر به کمک نیستند.
این وضعیت یکی از نقاط ضعف سیستم قضایی یک دمکراسی در تامین امنیت افراد جامعه بشمار میرود. در حالیکه به گفته یک پلیس ایرانی تبار در سوئد به همکار اخبار فارسی سوئد “اگر چنین وضعیتی مثلا در ایران بوجود می آمد خیلی راحت میتوانستیم همه این کله پوکها را یک شبه تار و مار کنیم و برای همیشه به جایی بفرستیم که “عرب نی انداخت” و مردم را برای همیشه از شرشان راحت سازیم. اما متاسفانه یا خوشبختانه در سوئد هستیم و در یک سیستم قضایی فعالیت میکنیم که مجبور است تابع قوانینی سختگیرانه در رابطه با امنیت قضایی افراد باشد و در نتیجه پلیس با وجود علم کامل به فعالیتهای جنایتکارانه این افراد بدون مدارک بسیار مستدل و نیز شهودی که حاضر به شهادت باشند قادر به خنثی کردن آن نیست”.
پلیس سوئد در نتیجه تلاشهای خود را بر روی زیر نظر گذاشتن این گروهها متمرکز کرده است تا آنان را در حین ارتکاب به جرم مانند سرقت های مسلحانه, حمل مواد مخدر و نظایر آن بدام بیندازد. پلیس سوئد برخلاف پلیس مثلا آمریکا حتی اجازه قانونی جهت به “تله انداختن” جنایتکاران را ندارد. در آمریکا پلیس میتواند با مثلا صحنه سازی, خود را بعنوان قاچاقچی مواد مخدر, خودفروش ووو معرفی کرده و مجرمین را به این صورت به دام بیندازد. اما پلیس سوئد از چنین حقی برخوردار نیست. البته صدای بلند اعتراض شهروندان جهت اعطای چنین حقی به پلیس سوئد مرتبا در حال افزایش است.
مسعود گراکویی و همسرش شهناز زوج ایرانی صاحب رستوران “خان سالار” در منطقه “هیسینگن” در گوتنبرگ نیز از قربانیان گروه جنایتکار “باندیدوس” بوده اند. اما حتی این زوج با شهامت نیز از ابتدا جرات شکایت نزد پلیس را پیدا نکردند. مسعود گراکویی و همسرش مجبور گردیدند مبلغ ۱۴۰ هزار کرون “باج” به اعضای گروه “باندیدوس” پرداخت نمایند تا از گزند انتقام آنان در امان بمانند. اما هنگامی که جنایتکاران آنان را جهت اخذ ۱۲۰ هزار کرون دیگر مورد فشار قرار دادند این دو سرانجام به پلیس مراجعه نمودند. این زوج ایرانی به جراید گفته اند که بر خلاف توصیه هموطنان ایرانی خود که مرتبا به آنها توصیه مینمودند که “پلیس سوئد هیچ کاری برایتان نمیکند”, پلیس سوئد بزرگترین حامی آنان در همه مراحل پرونده بوده است.
شهامت این زوج و کمکهای پلیس گوتنبرگ به این دو سرانجام منجر به محاکمه کشیده شدن ۹ عضو گروه “باندیدوس” و همکاران ایرانی آنان در گوتنبرگ گردید. در جراید سوئد اشاره شده است که تعدادی از افراد تحت محاکمه هموطن این زوج ایرانی هستند و حتی از برخی رادیوهای محلی شهر گوتنبرگ جهت حمله به آنان استفاده شده است.
شهناز همسر مسعود گراکویی میگوید: “هنگامی که این مسئله آشکار شد ما مشتریان زیادی را از دست دادیم.از این میترسند که در اینجا تیراندازی شود”.
روزنامه اکسپرسن از جمله نوشته بود: “عوامل رئیس گروه باندیدوس در گوتنبرگ که خود صاحب رستورانی در همان نزدیکی است در رادیوی محلی ایرانی به رستوران این زوج حمله میکنند” و از قول شهناز مینویسد: “میگویند که غذای رستوران ما کثیف است”.
مسعود گراکویی و همسرش شهناز که در سال ۱۹۸۹ به سوئد مهاجرت کرده اند از تاثیر روحی شدید این تهدیدات بر روی خود دو فرزند خردسالشان نیز به خبرنگار روزنامه اکسپرسن گفته اند و اضافه کرده اند که جهت تامین امنیت خود و خانواده شان در تدبیر فروش خانه و رستوران خود و نقل مکان از گوتنبرگ به نقطه ای دیگر هستند. مسعود گراکویی گفت که این مدت بدترین دوره از تمام زندگی او بوده است. وی ادامه داد که بدنبال این تهدیدات خود را ضعیف و بی حمایت احساس کرده است, همان احساسی که باعث شد در سال ۱۹۸۹ از ایران مهاجرت کند. او گفت که بارها از اینکه به حرف همسرش گوش نکرده و از پرداخت باج به این افراد خودداری نموده احساس پشیمانی کرده است. او توضیح داد که چگونه خشم و عصبانیتش بر روی همسرش خالی شده است. شهناز همسر او نیز در جلسه دادگاه و در حالی که شدیدا متاثر بود و اشک میریخت گفت که چگونه فشار این وضعیت ,زندگی آنان را تبدیل به جهنمی کرده و بدنبال مشاجرات همیشگی زندگی مشترک آنان را به مرز فروپاشی کشانده است.
در رسانه های سوئد از وکیلی بنام “هانس گشتادیوس” که بعنوان وکیل “باندیدوس” در مراحل دادگاه به دفاع از محکومین پرداخته است شدیدا انتقاد شد. از جمله اکسپرسن نوشته بود که این وکیل بصورتی بیرحمانه زوج ایرانی حاضر در دادگاه را به شلاق سوالات بی ربط کشیده است. اکسپرسن مینویسد در حالی که موضوع اتهام تهدید و شانتاژ بوده این وکیل مرتبا سوالاتی پیرامون اینکه زوج ایرانی ۱۴۰ هزار کرون باجی را که به “باندیدوس” پرداخت کرده اند از کجا آورده اند: “پولها را از کجا آوردید, مال خودتون بود, پس انداز کرده بودین, پول رستوران بود, قرضی بود..”. به نوشته روزنامه اکسپرسن همه اعضای دادگاه از دادستان گرفته تا هیئت قضات, شاکیان و اکثریت حاضرین در جلسه از خود یک سوال میپرسیدند: “چه ربطی دارد؟”
اکسپرسن ادامه میدهد که اینکه پولها از کجا آمده هیچ ربطی به پرونده ندارد اما این تاکتیک مخصوص وکلا جهت زیر سوال بردن حقانیت افراد است با این هدف که “اگر به اطلاعات این زوج در مورد پولها اطمینان نکنیم چگونه به دیگر ادعاهای آنان اطمینان کنیم”.
اما خبرنگار روزنامه اکسپرسن در آن زمان نوشته بود که چنین تاکتیکی توسط وکیل به ضرر خود محکومین تمام شد و اضافه نمود: “فکر نمیکنم دیگر هیچکس در سالن جلسات دادگاه به حقانیت او (شهناز) شکی داشته باشد. او با بازوان گره کرده و سربلند به تشریح دشوارترین سال زندگی خود و خانواده اش پرداخت”.
شهناز در مورد شهامتی که او و همسرش در به دادگاه کشیدن اعضای گروه “باندیدوس” بخرج داده اند به روزنامه اکسپرسن چنین میگوید:
“این کار را هم به خاطر جامعه سوئد و هم به خاطر جامعه مهاجرین انجام دادیم. چون میدانیم که خیلیها در چنین وضعیتی هستند اما جرات گشودن لبهای خود را ندارند”.
دادگاه بدوی گوتنبرگ سرانجام در روز چهارشنبه ۱۱ ماه مه احکام ۹ متهم به شانتاژ و باجگیری از مسعود و شهناز گراکویی و نیز شرکت دیگری را صادر نمود. صاحب شرکت دیگری نیز مجبور به پرداخت ۵۰ هزار کرون باج در این زمینه گردیده بود.
حکم دادگاه بدوی گوتنبرگ یک پیروزی بزرگ قضائی برای شهناز و مسعود گراکویی بشمار رفت, چرا که هر ۹ متهم پرونده در داگاه مجرم شناخته شده و محکوم گردیدند. ۹ نفر در این زمینه توسط دادگاه محکوم به مجازاتهای مختلف شدند که ۵ نفر از آنها ایرانی, ۳ نفر سوئدی و یک نفر نیز تونسی تبار بودند. فقط یک نفر که کم سن ترین متهم پرونده نیز بود از مجازات زندان جان سالم بدر برد. هشت نفر دیگر همگی به مجازاتهای زندان محکوم گردیدند. سنگین ترین حکم پرونده در مورد یک مرد ایرانی ۴۵ ساله صادر گردید. وی محکوم به چهار سال و نیم زندان گردید. محکومین از ۲۲ تا ۴۶ سال سن داشتند:
پس از افشای این موضوع که بزهکاران و محکومین در رابطه با تهدید خانواده گراکویی از افراد سوئدی, ایرانی و تونسی تبار تشکیل شده اند برخی از رسانه های سوئد با طعنه گفته بودند که جای خوشوقتی است که سیاست “همپیوستگی” و “جامعه چند فرهنگی” دولت سوئد حداقل در مورد بزهکاران و جنایتکاران به موفقیت منتهی شده است!
*****
چنین وضعیتی در دنیای “بار و رستوران” استکهلم نیز ناآشنا نیست. پلیس میداند که بسیاری ار صاحبان رستوران و بار در این کشور در بیم انتقام گروههای جنایتکار و “باجگیر” به آنان مبالغ هنگفت پرداخت میکنند. سرنگونی کمونیسم در اروپای شرقی نیز سیل جنایتکاران این کشورها را به سوی غرب ثروتمند کشانده و به تشدید این وضعیت کمک کرده است. در حال حاضر بخشی از هولناک ترین جنایات انجام شده در سوئد توسط اعضای باندهای جنایتکاران کشورهای کمونیستی سابق صورت میگیرد و پلیس سوئد در گزارشات متعدد به دولت نگرانی شدید خود را از ادامه این روند به اطلاع سیاستمداران این کشور رسانده است.
با سقوط اتحاد جماهیر شوروی سابق و سرنگونی کمونیسم دربهای کشورهای اقمار شوروی که بلوک شرق نامیده میشدند ناگهان باز شد و موجی از جنایت و تبهکاری بصورت قتل, آدم ربایی, راهزنی, مواد مخدر و خرید و فروش انسان بسوی اروپای غربی به حرکت درآمد. تاثیرات این موج جدید امروز بخوبی در جامعه سوئد دیده میشود و ایرانیان زیادی نیز از این تغییرات متاثر بوده و صدمه دیده اند. از روز اول ماه مه سال ۲۰۰۴ تعداد ۱۰ کشور سابق بلوک شرق به عضویت اتحادیه اروپا درآمدند و تعداد دیگری نیز در راه هستند. بسیاری از مردم کشورهای اروپای غربی و سوئد با نگرانی به پیامدهای این واقعه نگاه میکنند که چهره اروپای غربی و سوئد را بصورتی منفی دگرگون کرده است و فرمی از تبهکاری و جنایت که این کشورها خصوصا سوئد تاکنون با آن بیگانه بوده اند را به این کشورها وارد نموده است.
تعداد زیادی از مردم سوئد بر خلاف سیاستمداران خود شدیدا با پیوستن کشورهای کمونیستی و بلوک شرق سابق که هیچ تجربه ای از دمکراسی ندارند و سیستم اداری و کشوری آنها در رشوه خواری, فساد و دسته های مافیایی غرق بوده و دارای آمار بالای جرم و جنایت هستند به اتحادیه اروپا مخالفت میورزند. ایرانیان قاره اروپا نیز با پیوستن کشورهای قدیم بلوک شرق به اتحادیه اروپا بدون شک تحت تاثیر آن قرار دارند. بسیاری معتقدند که اروپا دیگر هرگز بمانند گذشته نخواهد بود.
جامعه ایرانی در استکهلم نیز از چنین درگیریهایی در امان نمانده است. جنگ “کنسرت گزاران” در گذشته بارها منتهی به از جمله به آتش کشیده شدن یک رادیوی محلی, تهدید به بمب گذاری محل برقراری یک کنسرت و لغو آن, تیراندازی و حتی به گلوله بستن افراد گردیده است. فرزند ۱۷ ساله یک رستوران دار ایرانی در استکهلم چند سال قبل با هدف اخاذی توسط آدم ربایانی از منزلش در شیستا حومه استکهلم ربوده شد و در یک “چمدان” به محلی مخفی منتقل گردید. این نوجوان ۱۷ ساله به طرز معجزه آسایی موفق شد در حالیکه پاهایش متصل به زنجیر بود, با استفاده از یک غفلت آدم ربایان خود را از چنگال آنان برهاند و پس از عبور از جنگلی, به یک پمپ بنزین رسانده و پلیس را در جریان قرار دهد. با وجود مدارک تکنیکی و نیز جستجوی گسترده توسط پلیس نه تنها هیچ مظنونی در این رابطه پیدا نشد بلکه پلیس استکهلم تصمیم به بستن پرونده این آدم ربایی گرفت.
موارد بالا تنها چند مورد کوچک از جرایم در رابطه ایرانیان دراستکهلم و سوئد است. رقم ایرانیانی که هم اکنون در زندانهای سوئد زندانی بوده و همچنین بواسطه ارتکاب به جرایم بسیار سنگین تحت تعقیب پلیس سوئد و بین الملل قرار دارند رقم قابل توجهی را, در کنار ایرانیان موفق این کشور, تشکیل میدهد.