ارسالها: 2,356
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Mar 2012
رتبه:
49
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من خودم بدم نمیاد در مورد آفیسرها بدونم. ولی اصلا نه بخاطر اینکه بگم فلانی بد ویزا میده، فلانی خوب ویزا میده. نه، این حرف کاملا بی معنیه. فقط واسه این دوست دارم بدونم که احساس کنم محیط اونجا واسم آشناست و حس خوبی بهم دست میده اگه آفیسرا رو بشناسم. حتی اگه همشون بد و بداخلاق و گیر باشن، تاثیر بدی اصلا رو من نداره، برعکس وقتی وارد سفارت بشم احساس آشنا بودن بهم دست میده
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
ارسالها: 2,356
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Mar 2012
رتبه:
49
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
فردا جان قضیه چی بوده؟
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
ارسالها: 338
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
22
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
بعضی از آقایون رو نمیشه گفت آقا بهتره بگی آغا. چه مجرد چه متاهل.
امیدوارم همه به آرزوهامون برسیم.
ارسالها: 475
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2011
رتبه:
22
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-10-26 ساعت 16:26
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-10-26 ساعت 20:07 توسط mercedeh2011.)
روزی هم که من رفتم برای مصاحبه ؛ تعدادمون فقط 7 نفر بود و یک آفیسر؛
آفیسر یه پسر جوون و باهوش آمریکایی بود که یک هدست بزرگ روی گوشهاش بود؛ صداش به خوبی این طرف می اومد و واضح و مسلط فارسی صحبت می کرد که البته بسته به شرایط مصاحبه شونده ها باهاشون فارسی یا انگلیسی صحبت می کرد؛ حتی یکی بود که درخواست فارسی داشت ولی چون نامزدش خارجی بود بهش گفت باید انگلیسی صحبت کنی ببینم چطور با نامزدت ارتباط برقرار می کنی و تمام مصاحبه رو به انگلیسی ازش پرسید
خیلی مودب؛ مهربانانه؛ صمیمی و تیزهوشانه سوال می پرسید ؛
وقتی یه نفر مصاحبه اش تموم میشد حدود یک ربع تا 20 دقیقه طول می کشید که شماره نفر بعدی ظاهر بشه که مشخص بود تو این فاصله داره پرونده قبلی رو جمع و پرونده نفر جدید رو باز می کنه؛
نوبت من که شد روی میز جلوی روش و دست چپش پر از کاغذهای من بود، بعد از پرسیدن یه سری سوالها و جمع بندی آنها رو توی کامپیوتری که کنارش بود تایپ کرد که شما اصلا مونیتورش رو نمی دیدی
آلبوم عکس هم جلوی روش باز بود و مشخص بود همه با دقت خونده شده و تصمیم نهایی انگار از قبل گرفته شده بود؛ مگر اینکه نکته حائز اهمیت دیگه ای در مصاحبه ات پیدا میشد.
من برگه آبی گرفتم
ناخودآگاه رو باید تربیتش کرد
هر آنچه دلش بخواد فکر می کنه و عملی می کنه
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
ارسالها: 792
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2011
رتبه:
51
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
سلام دوستان ،
روزی که من مصاحبه داشتم ، بسیار بسیار روز خاطره انگیزی بود !! دلم خیلی شور میزد و نمیدونستم که آفیسر چه برخوردی باهامون داره . قبلاً گفته بودن که یه آفیسر هستش که یه آقای جوون با مو و ریش بلونده که خیلی هم بد ویزا میده !! وقتی صدامون کردن ، دیدم توی اون باجه همون آقا نشسته . آقایی جوون و بسیار خوشرو . گفتم یا خدا خودت کمک کن . وقتی وارد شدم بلند شد و سلام کرد ( البته به فارسی ) . و من هم به فارسی پاسخ ایشون رو دادم . وقتی رنگ و روی منو دید ، گفت فکر کن اومدی یه دوست قدیمی رو ببینی !! منم یه کمی آرامش پیدا کردم . برخلاف تمام نوشته های بچه ها ، ایشون یه آدم بسیار با شخصیت و مهربون و شوخ بودن . وقتی مصاحبه تموم شد ، بهش گفتم ، چه ویزا بگیرم و چه نگیرم ، بسیار خوشحالم که با انسانی محترم مثل شما برخورد کردم و ممنون از اینکه به من این فرصت رو دادین که با شما ملاقات کنم و درخواست ویزا رو تقدیم شما کنم . من هرگز چهره شما رو فراموش نخواهم کرد . ایشون هم خندیدن و گفتن ، منم هرگز چهره نگران شما رو فراموش نخواهم کرد . از الآن هم ورودتون رو به آمریکا خوش آمد میگم و امیدوارم که زندگی خوبی رو در اونجا شروع کنید . فکر کردم که ویزای یکضرب گرفتم ، ولی برخلاف تصورم ، برگه آبی رو داد !! اما بلافاصله گفت حالا کجا میخواید برید ؟ گفتم همونطور که نوشته بودم ، میشیگان . گفت اونجا خیلی سرده ، چرا نمیری کالیفرنیا ، آخه همه ایرانیا اونجان . منم گفتم ، دوست من میشیگانه و ایشون قراره که به من کمک کنه . ایشون هم گفت تا سه چهار هفته دیگه سایت رو چک کن ، امیدوارم که اسمتون رو ببینید ، هر وقت که دیدین ، یکیتون بیاید و ویزاها رو بگیرید . و دقیقاً هم سر 29 روز اونطور که در ویزا زده شده بود من کلیر شده بودم . اما سایت 36 روز و با هفت روز تاخیر اسمم رو اعلام کرد . من هرگز اون روز رو و اون آفیسر عزیز رو فراموش نخواهم کرد و ازش هم ممنونم که دل منو خانواده منو شاد کرد . خیلی هم آدم خوبی بود . یادش بخیر . امیدوارم هرکجا که باشه در پناه ایزد بزرگ موفق و پیروز و سربلند باشه . موفق باشید .
ارسالها: 117
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2012
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام دوستان
من 27,2013,jun در آنکارا مصاحبه داشتم(به اتفاق همسر و فرزندم) ساعت 8 رسیدم جلو سفارت و مستقیم رفتیم توی ردیف صف هایی که هیچکس توش نبود و یارو گارد امنیتیش هم که حسابی مسلح بود یه نگاهی به من کرد و گفت همینجا وایسا . بعدش اطرافمو که نگاه کردم دیدم چیزی حدود 100 تا ایرانی اونور خیابون وایسادن و دارن تو دلشون به من بد و بیراه میگن. من خیلی ناراحت شدم چون اصلا زرنگ بازی رو دوست ندارم.یک دقیقه بعد به اونا هم اشاره کرد بیان تو صف پشت سر من وایسن. البته از این 100 تا شاید 90 تاشون توریستی بودن و فقط 10 نفرمون اقامتی بودیم که بین ما دو خانواده بودن که بچه هاشون فلج بودن و ما رفتیم کنار تا اونا برن جلو و شدیم نفر یکی مونده به آخر.وارد سفارت که شدیم مدارکمونو تحویل خانمی که دادیم که توی ورودی نشسته بود . به نظر میومد فیلیپینی یاهمچین چیزایی باشه . اون فقط میگفت چه مدرکی میخاد و من میدادم. بعدش هم یه شماره داد و رفتیم تو سالن اصلی. که خیلی شلوغ بود و اکثرشون ترک بودن و شمارشونو میخوند و میرفتن جلو باجه و حدودا هر نفر یک دقیقه کارش طول میکشید و ریجکت میشد. خلاصه همینجوری آدم میومد تو و ریجکت میشد و میرفت . و سالن از جمعیت پر و خالی میشد. بنظر میرسید ترک ها خیلی هم برنامه ریزی خاصی نداشتن. بعد از یک ساعت شماره ما رو خوند و رفتیم انگشت نگاری که یه خانم جوون بود با موی بلوند که فارسی بلد نبود و خیلی مهربون و خندون بود ولی معلوم بود کارمند بلند پایه ای نبود چون هم خیلی جوون بود و هم کارش خیلی تاثیرگذار نبود. انگشت نگاری که تموم شد حال ساعت 10 بود.تا 11 نشستیم باز همون خانم جوونه از یه باجه دیگه پیجمون کرد و ازم پایان خدمت و ترجمشو خواست که دادمش و گفت بشین تا صداتون کنم دیگه حوصلمون سر رفته بود که حدود 12-12.30 باز همون دختره پیجمون کرد و یه کاغذ داد که پرونده شما رو هنوز بررسی نکردیم وبرید عصر با این کاغذ بیاید تو. رفتیم نهار خوردیم و یه دور زدیم و 2 برگشتیم و باز یه 2 ساعتی نشستیم که شمارمونو خوند . یه آقای آمریکایی لاغر با قد متوسط و بلوند بود که ته ریش داشت. خوش اخلاق بود ولی جدی بود و اصلا نمی خندید. اول گفت کو بچتون؟ بچمون هم که به شدت در حال بازی با اسباب بازیهای سفارت بود دل به کار نمیداد و نمیومد تا اینکه مجبور شدم برم دنبالش و بیارمش. افسره که دیدش گفت خوب حالا برو. الان دیگه بچه ما ول کن نبود و نمیرفت و میخاست خودشو به افسره نشون بده. چند تا سوال از پروندم پرسید میخاست ببینه ساختگی هست یا نه . میخاست ببینه مدرک سازی کردم یا واقعی هست. البته یه جاشو اشتباه کردم ولی بعدش درستش کردم. تقریبا مثل این بود که پرونده من مثل کتاب علوم بود که داره ورق میزنه و از جاهای مختلفش ازم سوال میکنه. حدود ربع ساعت مصاحبمون طول کشید . در مورد سربازی هم ازم سوال کرد که گفتم معاف شدم وگفت چجوری که گفتم خرید خدمت. بعدش گفت همه چیز خوب به نظر میرسه و کاغذ صورتی رو داد و گفت هر وقت شمارتون رو تو سایت دیدید بیاید. خلاصه 9 ساعت کامون طول کشید با یه آنتراکت بینش.الان شده 9 ماه و هنوز اسممون رو نزدن.
Interview 27-jun-2013/ ankara/ clearance 2- july -2014