نوشتن در مهاجرسرا برای من خاطره انگیز است و احساس خوشی از این کار به من دست می دهد. امروز صبح پنجشنبه است و من یک مقدار زیادی زود به سر کار آمده ام. معمولا شب هایی که دیر می خوابم به خاطر ترس ناخودآگاه از خواب ماندن خیلی زودتر از خواب بیدار می شوم و دیگر خوابم نمی برد. امروز صبح هم همین طور شد و برای همین به یک قهوه خانه رفتم و یک قهوه داغ با پنیر و نان گرد سوراخ دار خشخاشی خریدم و جای شما خالی تناول کردم. ولی باز هم یک ساعت زودتر از وقت معمول به اداره رسیدم و گفتم که یک مطلبی هم در اینجا برای شما دوستان عزیزی که در امتداد امور مهاجرتی هستید بنویسم.
گرچه همه شما این چیزهایی که من می گویم را خودتان می دانید ولی من سعی می کنم که آنها را دسته بندی کنم زیرا خوب می دانم که وقتی آدم درگیر کار مهاجرت است فکرش آشفته و نگران می شود و هر مطلب کوچکی ممکن است که یک گشایشی در افکار او به وجود بیاورد. می خواهم با همدیگر بررسی کنیم و ببینیم که داشته ها و نداشته های یک مهاجر قبل و بعد از مهاجرت به چه شکل خواهد بود. فرض می کنیم که من یک فرد عادی در ایران هستم و داشته هایم هم به صورت زیر است:
1- خانواده و فامیل.
در ایران من همیشه در کنار پدر و مادر و برادران و خواهران خودم هستم. عادت کرده ام که تمام مشکلات و مسائل روزانه خودم را با آنها در میان بگذارم و یا به مشکلات و مسائل روزانه آنها گوش کنم. اگر در جایی به خنسی بخورم و یا در کاری وا دهم آنها به من کمک می کنند که آن را رفع کنم. نیازهای عاطفی من را برآورده می کنند و در مواجهه با جامعه به من دلگرمی می دهند. تنوع و سرگرمی در رفت و آمد به خانه فامیل و آشنایان دارم و خودم را درگیر حرف و حدیث های جاری در فامیل می کنم.
2- شغل و امنیت شغلی.
در ایران من یک کاری دارم که به آن علاقه چندانی هم ندارم. درآمدش خوب نیست ولی عادی است و مثل بقیه مردم اموراتم با کمی بالا و پایین و به قول معروف این کلاه و آن کلاه می گذرد. یا کارم دولتی است و در اداره کار می کنم و یا اینکه در یک شرکت خصوصی که متعلق به یکی از آشنایان است کار می کنم و یا اینکه لااقل از طرف یک نفر سفارش شده ام که هوایم را داشته باشند. برای خودم برو و بیایی دارم و یاد گرفته ام که چگونه با پاچه خواری از مدیر و یا مسئولان اداره امنیت شغلی خودم را حفظ کنم. در طول سال ها یاد گرفته ام که چگونه خودم را با محیط کار هماهنگ کنم و هم رنگ جماعت شوم تا مشکلی برایم پیش نیاید.
3- تحصیلات و مدرک.
با خرج پدر و مادر و خانواده به یک دانشگاه دولتی و یا آزاد رفته ام و یک مدرکی گرفته ام که فقط لیسانسه و یا مهندس و دکتر باشم. در دانشگاه درس ها را یلخی پاس کرده ام و دم این و آن را دیده ام که برای من نمره پاس کنند. یا اینکه شب و روز کتاب ها را جلوی خودم گذاشته ام و مطالب آن را حفظ کرده ام تا در روز امتحان نمره خوب بگیرم و اصلا محتوا و کاربرد آنها برای مهم نبوده است. پروژه ها را کپی کرده ام و یا اینکه فقط یک چیزی درست کرده ام که بتوانم نمره بگیرم. در مجموع در ایران دانشگاه را خیلی ساده گذرانده ام و پس از کنکور همچون قیف وارونه به سختی وارد شده ام و من را فارغ التحصیل پس انداخته اند. حالا مدرکم را قاب کرده ام و اصلا هیچ کدام از واحدهای درسی را هم یادم نمی آید و اصلا نیازی هم به آنها ندارم.
4- درآمد و وضع مالی.
یک ماشین معمولی دارم که مال پدرم است و یا اینکه کمک کرده است تا بخرم. پول عروسی من را خانواده داده است و یک خانه کوچک هم برای من دست و پا کرده اند که دست زنم را بگیرم و ببرم آنجا. جهیزیه ام را پدرم داده است و شوهرم هم یک خانه اجاره کرده است که پول رهن آن را پدرش داده است. یک درآمد ثابت از اداره و شرکت دارم و گهگاهی هم موبایل و یا ماشین خرید و فروش می کنم و یک پول قلمبه دستم می آید. گهگاهی سفر کیش و دوبی می رویم و یا اینکه وسایل جدید برای خانه می خریم. ممکن است یک پولی هم به من به ارث رسیده باشد که با آن یک کاسبی راه انداخته باشم. یا اینکه پدرم یک کارگاه و یا مغازه دارد و من هم به او کمک می کنم و پول می گیرم. شاید هم چند دنگ خانه و مغازه به نامم است و پول اجاره می گیرم. به هرحال اموراتم می گذرد و از دیگرانی که در اطرافم هستند کم نمی آورم.
5- موقعیت اجتماعی و شخصیت فردی
در ایران برای خودم کسی هستم و به من می گویند آقا و یا خانم مهندس. بقال و چقال محل من را می شناسند و برای خودم اعتباری دارم و با همه اهل محل سلام و علیک دارم. روی حرف من حساب می کنند و با من مشورت می کنند. اگر هر حرفی پیش بیاید بالاخره در یک موضوعی صاحب نظر هستم و حرفی برای گفتن دارم. مطالعه می کنم و فیلم می بینم و در بحث ها اجتماعی شرکت می کنم. جوک می گویم و از شنیدن جوک می خندم. آنقدر بر زبان خودم مسلط هستم که تمامی ریزه کاری ها و گوشه و کنایات را می فهمم و به آنها عکس العمل مناسب نشان می دهم.
البته داشته های ایران بیش از اینها است ولی من به همین پنج مورد بسنده می کنم. ممکن است تعجب کنید ولی من به شما می گویم که اگر قصد مهاجرت و زندگی در امریکا را دارید باید پنج مورد بالا را به طور کامل ببوسید و بگذارید کنار چون همه آنها را به یکباره از دست خواهید داد.
ولی بیایید ببینیم که داشته های امریکا چه چیزهایی هستند که ما را به سمت مهاجرت سوق می دهد. در واقع بیشتر ما مهاجرت می کنیم که موارد زیر را به دست بیاوریم:
1- آزادی و امنیت اجتماعی.
در امریکا شما می توانید هر جوری که می خواهید زندگی کنید, لباس بپوشید, بخورید و بیاشامید و کسی نمی تواند شما را از انجام کاری که در چهارچوب قوانین امریکا باشد منع کند. شما از امنیت اجتماعی مناسبی برخوردار هستید و حقوق شهروندی شما به طور کامل رعایت می شود. اگر شغل خود را از دست بدهید و یا بازنشسته شوید می توانید همچنان حداقل نیازهای یک زندگی معمولی متمایل به خوب را در مقایسه با سطح زندگی در ایران داشته باشید. از خدمات پزشکی و بهداشتی خوبی برخوردار می شوید و اگر حادثه ای برای شما رخ دهد هر بیمارستانی مجبور است که به بهترین نحوی شما را معالجه کند حتی اگر پولی نداشته باشید. جان, امنیت و حقوق اجتماعی شما در جامعه امریکا مهم است و به آن بها داده می شود.
2- تکنولوژی و امکانات علمی و رفاهی
در امریکا هرگونه امکانات رفاهی به بهترین نحوی یافت می شود و مثلا شما اینترنت پرسرعت و نامحدود دارید و یا از امکانات ارتباطی خوبی با قیمت ارزان برخوردار می شوید. بهترین رستوران ها و مکان های ورزشی و رفاهی در امریکا وجود دارد و شما می توانید جدیدترین مدل ماشین را بخرید و سواری آن لذت ببرید.
3- پیشرفت در تحصیل و کار
در امریکا اگر شما توان و قدر کافی داشته باشید می توانید تا بالاترین مدارج علمی به پیش بروید و در کارتان هم می توانید تا رتبه های بالا ارتقاء پیدا کنید. برای مدیر شدن در امریکا هیچ نیازی به پارتی و فک و فامیل وجود ندارد و در دانشگاه هم بدون داشتن کوچک ترین آشنایی به شما تسهیلات کافی می دهند. البته در امریکا اینطوری نیست که همه بتوانند با پول خانواده تحصیل کنند بلکه فقط کسانی با شرایط عالی تحصیل می کنند که واقعا شایستگی آن را داشته باشند. در محیط کار هم بهره وری و دانش و مهارت کاری تنها عاملی است که تعیین کننده میزان پیشرفت شما در کار است.
البته موارد بیشتری هم وجود دارد که فعلا آنها را نمی گویم. من نمی توانم بگویم که ارزش داشته های ایران بیشتر است یا ارزش داشته های امریکا. برای من امریکا بسیار بهتر است زیرا من بسیاری از داشته های ایران را نداشتم ولی اگر مثلا یک پدر متوسط المالی داشتم و یا فک و فامیل و آشنا و یا کاسبی خوبی در ایران می داشتم شاید در خوبی و یا بدی مهاجرتم کمی مردد می شدم. متاسفانه دوستانی که مهاجرت می کنند و یا قصد مهاجرت دارند فقط داشته های امریکا را می بینند و خیال می کنند که تمام داشته های ایران را هم می توانند با خودشان به امریکا منتقل کنند و این مسئله باعث می شود که در بدو ورودشان دچار یک خلا اساسی می شوند و به قول معروف در ذوقشان می خورد.
من به دوستان نصیحت می کنم که این موارد را در مورد مهاجرت هرگز فراموش نکنند.
1- در امریکا فک و فامیل و خانواده نیست و آدم هیچ پشت و پناهی ندارد
2- در امریکا امنیت شغلی وجود ندارد و کار به سختی پیدا می شود.
3- تحصیلات و مدارک آبدوغ خیاری ما در امریکا مثل ایران به درد نمی خورد
4- درآمد و وضع مالی در امریکا فقط بستگی به کار دارد و در صورت عدم شغل مناسب وضع مالی هم خراب است. در امریکا پدر پولدار و یا پول پدر پر!
5- در امریکا موقعیت اجتماعی و شخصیت فردی پر. اعتبار و سواد عمومی پر. مهارت های اجتماعی پر.
امیدوارم که این نوشته به درد عزیزانی که قصد مهاجرت دارند بخورد.
گرچه همه شما این چیزهایی که من می گویم را خودتان می دانید ولی من سعی می کنم که آنها را دسته بندی کنم زیرا خوب می دانم که وقتی آدم درگیر کار مهاجرت است فکرش آشفته و نگران می شود و هر مطلب کوچکی ممکن است که یک گشایشی در افکار او به وجود بیاورد. می خواهم با همدیگر بررسی کنیم و ببینیم که داشته ها و نداشته های یک مهاجر قبل و بعد از مهاجرت به چه شکل خواهد بود. فرض می کنیم که من یک فرد عادی در ایران هستم و داشته هایم هم به صورت زیر است:
1- خانواده و فامیل.
در ایران من همیشه در کنار پدر و مادر و برادران و خواهران خودم هستم. عادت کرده ام که تمام مشکلات و مسائل روزانه خودم را با آنها در میان بگذارم و یا به مشکلات و مسائل روزانه آنها گوش کنم. اگر در جایی به خنسی بخورم و یا در کاری وا دهم آنها به من کمک می کنند که آن را رفع کنم. نیازهای عاطفی من را برآورده می کنند و در مواجهه با جامعه به من دلگرمی می دهند. تنوع و سرگرمی در رفت و آمد به خانه فامیل و آشنایان دارم و خودم را درگیر حرف و حدیث های جاری در فامیل می کنم.
2- شغل و امنیت شغلی.
در ایران من یک کاری دارم که به آن علاقه چندانی هم ندارم. درآمدش خوب نیست ولی عادی است و مثل بقیه مردم اموراتم با کمی بالا و پایین و به قول معروف این کلاه و آن کلاه می گذرد. یا کارم دولتی است و در اداره کار می کنم و یا اینکه در یک شرکت خصوصی که متعلق به یکی از آشنایان است کار می کنم و یا اینکه لااقل از طرف یک نفر سفارش شده ام که هوایم را داشته باشند. برای خودم برو و بیایی دارم و یاد گرفته ام که چگونه با پاچه خواری از مدیر و یا مسئولان اداره امنیت شغلی خودم را حفظ کنم. در طول سال ها یاد گرفته ام که چگونه خودم را با محیط کار هماهنگ کنم و هم رنگ جماعت شوم تا مشکلی برایم پیش نیاید.
3- تحصیلات و مدرک.
با خرج پدر و مادر و خانواده به یک دانشگاه دولتی و یا آزاد رفته ام و یک مدرکی گرفته ام که فقط لیسانسه و یا مهندس و دکتر باشم. در دانشگاه درس ها را یلخی پاس کرده ام و دم این و آن را دیده ام که برای من نمره پاس کنند. یا اینکه شب و روز کتاب ها را جلوی خودم گذاشته ام و مطالب آن را حفظ کرده ام تا در روز امتحان نمره خوب بگیرم و اصلا محتوا و کاربرد آنها برای مهم نبوده است. پروژه ها را کپی کرده ام و یا اینکه فقط یک چیزی درست کرده ام که بتوانم نمره بگیرم. در مجموع در ایران دانشگاه را خیلی ساده گذرانده ام و پس از کنکور همچون قیف وارونه به سختی وارد شده ام و من را فارغ التحصیل پس انداخته اند. حالا مدرکم را قاب کرده ام و اصلا هیچ کدام از واحدهای درسی را هم یادم نمی آید و اصلا نیازی هم به آنها ندارم.
4- درآمد و وضع مالی.
یک ماشین معمولی دارم که مال پدرم است و یا اینکه کمک کرده است تا بخرم. پول عروسی من را خانواده داده است و یک خانه کوچک هم برای من دست و پا کرده اند که دست زنم را بگیرم و ببرم آنجا. جهیزیه ام را پدرم داده است و شوهرم هم یک خانه اجاره کرده است که پول رهن آن را پدرش داده است. یک درآمد ثابت از اداره و شرکت دارم و گهگاهی هم موبایل و یا ماشین خرید و فروش می کنم و یک پول قلمبه دستم می آید. گهگاهی سفر کیش و دوبی می رویم و یا اینکه وسایل جدید برای خانه می خریم. ممکن است یک پولی هم به من به ارث رسیده باشد که با آن یک کاسبی راه انداخته باشم. یا اینکه پدرم یک کارگاه و یا مغازه دارد و من هم به او کمک می کنم و پول می گیرم. شاید هم چند دنگ خانه و مغازه به نامم است و پول اجاره می گیرم. به هرحال اموراتم می گذرد و از دیگرانی که در اطرافم هستند کم نمی آورم.
5- موقعیت اجتماعی و شخصیت فردی
در ایران برای خودم کسی هستم و به من می گویند آقا و یا خانم مهندس. بقال و چقال محل من را می شناسند و برای خودم اعتباری دارم و با همه اهل محل سلام و علیک دارم. روی حرف من حساب می کنند و با من مشورت می کنند. اگر هر حرفی پیش بیاید بالاخره در یک موضوعی صاحب نظر هستم و حرفی برای گفتن دارم. مطالعه می کنم و فیلم می بینم و در بحث ها اجتماعی شرکت می کنم. جوک می گویم و از شنیدن جوک می خندم. آنقدر بر زبان خودم مسلط هستم که تمامی ریزه کاری ها و گوشه و کنایات را می فهمم و به آنها عکس العمل مناسب نشان می دهم.
البته داشته های ایران بیش از اینها است ولی من به همین پنج مورد بسنده می کنم. ممکن است تعجب کنید ولی من به شما می گویم که اگر قصد مهاجرت و زندگی در امریکا را دارید باید پنج مورد بالا را به طور کامل ببوسید و بگذارید کنار چون همه آنها را به یکباره از دست خواهید داد.
ولی بیایید ببینیم که داشته های امریکا چه چیزهایی هستند که ما را به سمت مهاجرت سوق می دهد. در واقع بیشتر ما مهاجرت می کنیم که موارد زیر را به دست بیاوریم:
1- آزادی و امنیت اجتماعی.
در امریکا شما می توانید هر جوری که می خواهید زندگی کنید, لباس بپوشید, بخورید و بیاشامید و کسی نمی تواند شما را از انجام کاری که در چهارچوب قوانین امریکا باشد منع کند. شما از امنیت اجتماعی مناسبی برخوردار هستید و حقوق شهروندی شما به طور کامل رعایت می شود. اگر شغل خود را از دست بدهید و یا بازنشسته شوید می توانید همچنان حداقل نیازهای یک زندگی معمولی متمایل به خوب را در مقایسه با سطح زندگی در ایران داشته باشید. از خدمات پزشکی و بهداشتی خوبی برخوردار می شوید و اگر حادثه ای برای شما رخ دهد هر بیمارستانی مجبور است که به بهترین نحوی شما را معالجه کند حتی اگر پولی نداشته باشید. جان, امنیت و حقوق اجتماعی شما در جامعه امریکا مهم است و به آن بها داده می شود.
2- تکنولوژی و امکانات علمی و رفاهی
در امریکا هرگونه امکانات رفاهی به بهترین نحوی یافت می شود و مثلا شما اینترنت پرسرعت و نامحدود دارید و یا از امکانات ارتباطی خوبی با قیمت ارزان برخوردار می شوید. بهترین رستوران ها و مکان های ورزشی و رفاهی در امریکا وجود دارد و شما می توانید جدیدترین مدل ماشین را بخرید و سواری آن لذت ببرید.
3- پیشرفت در تحصیل و کار
در امریکا اگر شما توان و قدر کافی داشته باشید می توانید تا بالاترین مدارج علمی به پیش بروید و در کارتان هم می توانید تا رتبه های بالا ارتقاء پیدا کنید. برای مدیر شدن در امریکا هیچ نیازی به پارتی و فک و فامیل وجود ندارد و در دانشگاه هم بدون داشتن کوچک ترین آشنایی به شما تسهیلات کافی می دهند. البته در امریکا اینطوری نیست که همه بتوانند با پول خانواده تحصیل کنند بلکه فقط کسانی با شرایط عالی تحصیل می کنند که واقعا شایستگی آن را داشته باشند. در محیط کار هم بهره وری و دانش و مهارت کاری تنها عاملی است که تعیین کننده میزان پیشرفت شما در کار است.
البته موارد بیشتری هم وجود دارد که فعلا آنها را نمی گویم. من نمی توانم بگویم که ارزش داشته های ایران بیشتر است یا ارزش داشته های امریکا. برای من امریکا بسیار بهتر است زیرا من بسیاری از داشته های ایران را نداشتم ولی اگر مثلا یک پدر متوسط المالی داشتم و یا فک و فامیل و آشنا و یا کاسبی خوبی در ایران می داشتم شاید در خوبی و یا بدی مهاجرتم کمی مردد می شدم. متاسفانه دوستانی که مهاجرت می کنند و یا قصد مهاجرت دارند فقط داشته های امریکا را می بینند و خیال می کنند که تمام داشته های ایران را هم می توانند با خودشان به امریکا منتقل کنند و این مسئله باعث می شود که در بدو ورودشان دچار یک خلا اساسی می شوند و به قول معروف در ذوقشان می خورد.
من به دوستان نصیحت می کنم که این موارد را در مورد مهاجرت هرگز فراموش نکنند.
1- در امریکا فک و فامیل و خانواده نیست و آدم هیچ پشت و پناهی ندارد
2- در امریکا امنیت شغلی وجود ندارد و کار به سختی پیدا می شود.
3- تحصیلات و مدارک آبدوغ خیاری ما در امریکا مثل ایران به درد نمی خورد
4- درآمد و وضع مالی در امریکا فقط بستگی به کار دارد و در صورت عدم شغل مناسب وضع مالی هم خراب است. در امریکا پدر پولدار و یا پول پدر پر!
5- در امریکا موقعیت اجتماعی و شخصیت فردی پر. اعتبار و سواد عمومی پر. مهارت های اجتماعی پر.
امیدوارم که این نوشته به درد عزیزانی که قصد مهاجرت دارند بخورد.
با آرزوی موفقیت برای شما