2007-10-21 ساعت 22:15
دو روز قبل از پرواز بليط خريدم با توجه به اينکه فصل پاييز هست بليط زياده و نيازي به رزرو کردن نيست دو تا انتخاب بيشتر نداشتم يکي از طريق لندن و ديگري با خط قطر حالا چرا نميشد جاي ديگه اول گرونتر در ميايد و در ثاني اين دو تا تنها جاهايي هستند که ويزاي ترانزيت نميخواهند که مثلا اگر ميخواستم برم هلند و با کي ال ام برم بايد ويزاي ترانزيت ميگرفتم( البته ويزاي ترانزيت زياد سخت نيست خود آژانسها ميگرين) اولش خواستم قطر بگيرم که هم ارزونتره(حدود 650 هزار تومن تا واشنگتن) تازه از فرودگاه هيترو لندن هم خيلي بد شنيده بودم حالا ما گفتيم خانم قطر بده براي واشنگتن گفت که الا و بلا بايد دو طرفه بگيري چون پاس امريکا نداري البته بهونه بود که خط قطر مي آورد حالا دليلش چيه من نميدونم خواستم دو طرفه بگيرم تازه ارزونتر هم ميشد(حدود 900 هزار رفت و برگشت) ولي گفتم ولش کن همون ميريم انگليس بالاخره 775 هزار تومن دادم با ايران اير تا لندن و بعدش با ويرجين اتلتيک تا واشنگتن خريدم
من در تاريخ 30 سپتامبر براي عزيمت به ايالات متحده در صبح زود بعد از خودرن سحري راهي فرودگاه شدم البته در اينجا عرض کنم که اول فرودگاه را اشتباه رفتيم و به فرودگاه امام خميني رفتيم که در واقع بايد به فرودگاه مهر آباد ميرفتيم اين تقصير اون آژانسي بود که ازش بليط گرفتم با اينکه ازش پرسيدم با تاکيد گفت که پرواز از فرودگاه امام هست و وقتي که متوجه موضوع شديم به سرعت به سمت مهر آباد رفتيم و بعد از خداحافظي از فاميل به داخل سالن رفتم که چمدان من را از اين ايکس ري عبور دادند و ما رفتيم براي واريز وجه عوارض که با توجه به اينکه بار دومي بود که امسال از کشور خارج ميشدم مبلغ 40000 تومان پياده شدم و به سمت تحويل بار رفتم که بعد از گذشتن صف نوبت من رسيد من با خوشحالي که فقط يک چمدان دارم و کارم زود راه مي افتد چون بعضي ها گمان کرده بودند که هواپيماي باري سوار شده اند و وقتي نوبت کشيدن چمدان رسيد چمدان من 38 کيلو بود و گفتند که اضافه بار داري حالا من هر چه سعي ميکنم که بگويم من ميتوانم 2 تا 32 کيلو بياورم که ميشود 64 کيلو اينها متوجه نيستند رفتم به قسمتي که بارها را بسته بندي ميکنند و مقداري از وسايل را خالي کردم حالا چيدن اينها کلي دردسر بوده براي ما و کلي مرتب کرده بوديم و يک گوني گرفتم و مسئول آنجا اين را براي من با يک طناب بست و من براي اينکه خيلي لارج بازي در بياورم و حالي به طرف بدم درآوردم يه هزار توماني بهش دادم گفت ميشه 2600 گفتم چي گفت گوني و بستن!! انصافتو شکر! هزار و ششصد تومن ديگه هم دادم و برگشتم به سمت ميز تحويل بار و حالا بدون صف رفتم جلو ديگه داشت دير ميشد و من ساعت 8 پرواز داشتم و الان يک ربع بيشتر نمانده بود خانم تحويل گرفت و کارت پرواز را داد به ما به مقصد واشنگتن يعني هم کارت پرواز ايران اير تا لندن را داد و هم يک کارت ديگر براي لندن تا واشنگتن و شماره بار را هم چسبوند روي اين کارت و من که دو برگه بليط داشتم يکي را کند و يکي ماند پيش من رفتم به طبقه بالا و پاسپورت را دادم براي مهر زدن و رفتيم پايين روي باند و سوار يک اتوبوس شديم به سمت هواپيما و يک هواپيماي بوئينگ 747 منتظر ما بود و رفتم بالا جاي من درست رديف وسط پشت نميدونم چيه اين آبدارخانه حالا ما ميگيم دو تا دانشجو لندن هم پيش من بودند که تعريف کردند از رشادتهايشان در لندن آقا حالا ما هم ميخواهيم از شر اينها در امان باشيم و هم اينکه پايمان را دراز کنيم ديدم که يک جاي خالي طرف راست هواپيما هست گفتم ميشه برم اونجا به مهماندار. گفت واستا بلند بشه بعد حالا مگه حرکت ميکنيم ساعت 9 شد هنوز توي هواپيما بوديم روي زمين ميگفتند يکي بارش را داده خودش نيومده حالا تاخير داريد چرا بهونه مياريد بالا خره هواپيما بلند شد و ما هم رفتيم سمت راست اينجا درست جلوي در وسط بود و تنها چيزي که بيرون ديده ميشد بال هواپيما و موتور هم درست زير ما که صداش مي اومد ولي هر چي بود از اون رديف وسط بهتر بود و من هم ميخواستم بخوابم که صبحانه آورند خوابم پريد حالا ما سحري که خورديم صبحانه هم ميخوريم بد نبود گذشت مانيتور هواپيما که اون وسط بود داشت نقشه را نشان ميداد و ما نگاه ميکريم در واقع چيز ديگه اي براي نگاه کردن نبود و چند تا روزنامه هم بود از قبيل کيهان و اطلاعات که همون نخوندشون بهتره خلاصه ما به هر زحمتي بود از اين گوشه هواپيما سعي ميکرديم بيرون را ببينيم و از روي نقشه ببينيم کجا هستيم از ايران گذشتيم و ترکيه و رفتيم روي صربستان و اتريش و چک و آلمان و فرانسه و آخرش هم انگليس حالا اگر اشتباه نکرده باشم راستي وسطاش ناهار هم دادند که گفتند دو جور غذا هست شنسيل مرغ که نداريم و چلو گوشت که داريم گفتم همون که داريد بياريد که آوردند ما هم خوريديم غذاش نميدونم مال چند روز پيش بود ولي سالادش خيلي وقت بود که مونده بود پلاسيده بود ديگه اين هم بگذرد البته هواپيماش زياد هم بد نبود بغير از اينکه زيادي قديمي بود و غذاي مونده دادند مشکل ديگه اي نداشت مهماندارهاش خوب بودند
بالاخره رسيديم لندن به وقت محلي ساعت 12 با يک ساعت تاخير و ما از داخل يک تونل رد شديم اينجا اتوبوس نداشت البته اين را بگم که مثل اينکه چند تا باند داره و بعضي هاش مثل اينکه دور هست ولي از شانس ما، ما جاي خوبي پياده شديم (باند شرقي)البته بعد از فرود ملت داخل هواپيما همچين دست زدند براي خلبان انگار که باور نداشتند قراره زنده برسيم بالاخره ما زنده و سالم رسيديم ها داشتم ميگفتم از يه تونل گذشتيم توي يه جايي وسطاش يک سري مستقيم رفتد جلو اينها ميخواستند برند لندن ما اينجا پيچيديم به راست توي سالن ترانزيت و ما را گشنتد و کفشمون را هم انداختيم توي دستگاه کل اين گشتن 4 دقيقه هم نشد سه چار نفر صف و تمام که با اون تعريفي که از فرودگاه هيترو شنيده بوديم خيلي خوب به نظر اومد حالا ساعت 12 هست و تا ساعت 5:30
حدود 5 ساعت وقت داريم که بچرخم اينجا را
اول رفتم سراغ گيشه هواپيمايي ويرجين براي تحويل بليط البته من کارت پرواز داشتم ولي خوب از سر بيکاري رفتم پيش اينها و اون يکي برگه بليط را هم برداشتن و خلاص داخل سالن ترانريت که تقريبا بزرگ هم هست کلي فروشگاه هست که همه چيز را به سه چهار برابر قيمت ميفروشند و کلي صندلي براي نشستن حالا ما هي بالا رفتيم پايين رفتيم همه مغاره ها را نگاه کرديم تا ساعت پنج بشه وسطاش هم يک نگاهي به اين تابلو ميانداختيم تا اين شماره پرواز ما را هم بنويسند البته شماره بود ولي بايد جلوش مينوشتند که کدوم گيج که اين قسمت خالي بود تا ابنکه حدوداي ساعت 4 اين شماره افتاد و من رفتم به گيج و بعد از کنترل پاسپورت و کارت پرواز که اين هم چند دقيقه بيشتر طول نکشيد وارد دالان شديم و سوار هواپيما جاي من گوشه سمت راست کنار پنجره بود يه جاي خوبي بود ولي حيف که همش اقيانوس هست اون هم هواي ابري و هيچي نديدم ولي جلوي صندلي يک مانيتور داشت که ميشد از توش سه چهار تا فيلم انتخاب کرد و گيم هم داشت که من تخته نرد بازي کردم و همش هم ميبردم اين بغلي مونده بود توي کار ما اين رديف ما دو تا صندلي بود که بغل من يک پسر روس بود که توي امريکا دانشجو بود مشقهاشو داشت مينوشت توي هواپيما چه حالي ميکرد رياضيات جديد بود درست در درست ميشه درست ما اينها را اول دبيرستان خونديم البته طرف رشته فلسفه بود حالا بماچه هواپيما با 20 دقيقه تاخير بلند شد که با توجه به شلوغي باند زياد هم بد نبود يه 7 -8 تا هواپيما جلوي ما صف بودند براي بلند شدن هواپيماش ايرباس بود حالا شمارش رو نميدوم ولي بزرگ بود و ما خوابيديم يعني همه خوابيدند چون وقتي که من بلند شدم هيچکي بيدار نبود بعد شام دادند که چند تا غذا داشتن چونکه کلا به زبانهاي خارجه صحبت ميکردند من نفهميدم چي بود و چند تا به اين بغلي م که حالا ديگه رفيق شده بوديم گفتم براي من هم سفارش بده هر چي خودش خورد واسه من هم گفت دادند به ما خورديم بد نبود حالا چي بود من نميدونم ديگه آخراش بود هواپيما درست سر وقت رسيد ساعت 9 به وقت محلي توي فرودگاه دالاس ويرجينيا نشست البته کسي اينجا دست نزد براي خلبان يک اتوبوس اومد ما سوار شديم البته از پله نيومديم پايين نميدونم چه جور بود مثل اينکه آسانسور بود بالاخره اتوبوس راه افتاد رفت سمت ترمينال يک سري کارمند که خواب بودند پا شدند مسافرها بياند اينها مهر بزنند نميدونم چند تا از اين ترمينالها داره اين فرودگاه ولي هر پرواز که ميشينه ميرند توي يکي که اين هم خودش نزديک 20 تا گيشه داره که کل مسافرها را ظرف نيم ساعت راه انداختند حالا من نفر اول رفتم تو. دو قسمت شديم آمريکايي و غير آمريکايي. يعني اونهايي که پاسپورت دارند و ندارند ما اومدم اينور يه خانم پليس گفت ويزا گفتم بيا گفت پاکت گرين کارت گفتم توي چمدونه ديگه بقيش رو تند تند يه چيزهايي به انگليسي گفت بعد به من گفت برو پيش اين بابا يه سياهي بود اونجا مثل اينکه کارگر بود من گفتم که مدارکم توي چمدونم هست کارت پروازم را گرفت و رفت و من واستادم حالا همه رفتند و همه چمدانهاشون رو هم گرفتند و کارمندها هم دارند ميرند تا پرواز بعدي بياد بالاخره اين آقا سياهه چمدان من را پيدا کرد با خودش آورد و من از توش پاکت زرد دربسته را برداشتم دادم به يکي از اين گيشه ها که هنوز نرفته بود با پاسپورت راستي يه فرمي دادند توي هواپيما به ما که مشخصات توش نوشتيم که توي خود اين ترمينال هم داشتند و همين کارمندها هم داشتند که يکي داد به من گفت پر کن چون من قبلا توي هواپيما پر کرده بودم اين را برداشتم براي خودم دادم بهش پاکت را باز کرد توش همون فرمهايي که داده بوديم به کي سي سي و همچنين اونهايي که داديم به سفارت توش بود گفتم ميخواهم آدرس را عوض کنم البته اگر نميگفتم هم خودش ميفهميد چون آدرسي که توي اون فرمهايي که داديم به کي سي سي مال غرب آمريکا بود حالا ورداشت همون را با خودکار خط زد و آدرس جديد را نوشت (کجا؟ توي صفحه اول همون پاکت که از پاکت زده بيرون و ديده ميشه) بعد يک چيزهايي توي کامپيوتر زد و گفت برو من که چمدان را داشتم با همون رفتم تو اين سياهه هم با من اومد نمدوينم ديگه چي ميخواست من را راهنمايي کرد به يه جايي که شبيه اين گيج هاي اشعه ايکس بود البته براي چمدانها اينجا از ما اثر انگشت گرفتند و ما رفتيم بيرون
(از من هيچ سوالى در مورد كار و مقدار پول نكردند فقط يه سوال پرسيد اون هم اين بود كه چه ماده خوراكى با خودت دارى من هم گفتم سبزيجات چون توى فرم اين را علامت زده بودم)
چمدانها را هيچ جا باز نکردند نه توي تهران نه توي لندن و نه اينجا ما رفتيم بيرون از فرودگاه حالا اينجا امريکاست
welcome to united states
الان ساعت از 10 هم گذشته
يه دوستي منتظر ما بود (با تشکر ويژه از اين دوست عزيز و خانمش که توي اين چند روزه خيلي کمک کردند) ...
من در تاريخ 30 سپتامبر براي عزيمت به ايالات متحده در صبح زود بعد از خودرن سحري راهي فرودگاه شدم البته در اينجا عرض کنم که اول فرودگاه را اشتباه رفتيم و به فرودگاه امام خميني رفتيم که در واقع بايد به فرودگاه مهر آباد ميرفتيم اين تقصير اون آژانسي بود که ازش بليط گرفتم با اينکه ازش پرسيدم با تاکيد گفت که پرواز از فرودگاه امام هست و وقتي که متوجه موضوع شديم به سرعت به سمت مهر آباد رفتيم و بعد از خداحافظي از فاميل به داخل سالن رفتم که چمدان من را از اين ايکس ري عبور دادند و ما رفتيم براي واريز وجه عوارض که با توجه به اينکه بار دومي بود که امسال از کشور خارج ميشدم مبلغ 40000 تومان پياده شدم و به سمت تحويل بار رفتم که بعد از گذشتن صف نوبت من رسيد من با خوشحالي که فقط يک چمدان دارم و کارم زود راه مي افتد چون بعضي ها گمان کرده بودند که هواپيماي باري سوار شده اند و وقتي نوبت کشيدن چمدان رسيد چمدان من 38 کيلو بود و گفتند که اضافه بار داري حالا من هر چه سعي ميکنم که بگويم من ميتوانم 2 تا 32 کيلو بياورم که ميشود 64 کيلو اينها متوجه نيستند رفتم به قسمتي که بارها را بسته بندي ميکنند و مقداري از وسايل را خالي کردم حالا چيدن اينها کلي دردسر بوده براي ما و کلي مرتب کرده بوديم و يک گوني گرفتم و مسئول آنجا اين را براي من با يک طناب بست و من براي اينکه خيلي لارج بازي در بياورم و حالي به طرف بدم درآوردم يه هزار توماني بهش دادم گفت ميشه 2600 گفتم چي گفت گوني و بستن!! انصافتو شکر! هزار و ششصد تومن ديگه هم دادم و برگشتم به سمت ميز تحويل بار و حالا بدون صف رفتم جلو ديگه داشت دير ميشد و من ساعت 8 پرواز داشتم و الان يک ربع بيشتر نمانده بود خانم تحويل گرفت و کارت پرواز را داد به ما به مقصد واشنگتن يعني هم کارت پرواز ايران اير تا لندن را داد و هم يک کارت ديگر براي لندن تا واشنگتن و شماره بار را هم چسبوند روي اين کارت و من که دو برگه بليط داشتم يکي را کند و يکي ماند پيش من رفتم به طبقه بالا و پاسپورت را دادم براي مهر زدن و رفتيم پايين روي باند و سوار يک اتوبوس شديم به سمت هواپيما و يک هواپيماي بوئينگ 747 منتظر ما بود و رفتم بالا جاي من درست رديف وسط پشت نميدونم چيه اين آبدارخانه حالا ما ميگيم دو تا دانشجو لندن هم پيش من بودند که تعريف کردند از رشادتهايشان در لندن آقا حالا ما هم ميخواهيم از شر اينها در امان باشيم و هم اينکه پايمان را دراز کنيم ديدم که يک جاي خالي طرف راست هواپيما هست گفتم ميشه برم اونجا به مهماندار. گفت واستا بلند بشه بعد حالا مگه حرکت ميکنيم ساعت 9 شد هنوز توي هواپيما بوديم روي زمين ميگفتند يکي بارش را داده خودش نيومده حالا تاخير داريد چرا بهونه مياريد بالا خره هواپيما بلند شد و ما هم رفتيم سمت راست اينجا درست جلوي در وسط بود و تنها چيزي که بيرون ديده ميشد بال هواپيما و موتور هم درست زير ما که صداش مي اومد ولي هر چي بود از اون رديف وسط بهتر بود و من هم ميخواستم بخوابم که صبحانه آورند خوابم پريد حالا ما سحري که خورديم صبحانه هم ميخوريم بد نبود گذشت مانيتور هواپيما که اون وسط بود داشت نقشه را نشان ميداد و ما نگاه ميکريم در واقع چيز ديگه اي براي نگاه کردن نبود و چند تا روزنامه هم بود از قبيل کيهان و اطلاعات که همون نخوندشون بهتره خلاصه ما به هر زحمتي بود از اين گوشه هواپيما سعي ميکرديم بيرون را ببينيم و از روي نقشه ببينيم کجا هستيم از ايران گذشتيم و ترکيه و رفتيم روي صربستان و اتريش و چک و آلمان و فرانسه و آخرش هم انگليس حالا اگر اشتباه نکرده باشم راستي وسطاش ناهار هم دادند که گفتند دو جور غذا هست شنسيل مرغ که نداريم و چلو گوشت که داريم گفتم همون که داريد بياريد که آوردند ما هم خوريديم غذاش نميدونم مال چند روز پيش بود ولي سالادش خيلي وقت بود که مونده بود پلاسيده بود ديگه اين هم بگذرد البته هواپيماش زياد هم بد نبود بغير از اينکه زيادي قديمي بود و غذاي مونده دادند مشکل ديگه اي نداشت مهماندارهاش خوب بودند
بالاخره رسيديم لندن به وقت محلي ساعت 12 با يک ساعت تاخير و ما از داخل يک تونل رد شديم اينجا اتوبوس نداشت البته اين را بگم که مثل اينکه چند تا باند داره و بعضي هاش مثل اينکه دور هست ولي از شانس ما، ما جاي خوبي پياده شديم (باند شرقي)البته بعد از فرود ملت داخل هواپيما همچين دست زدند براي خلبان انگار که باور نداشتند قراره زنده برسيم بالاخره ما زنده و سالم رسيديم ها داشتم ميگفتم از يه تونل گذشتيم توي يه جايي وسطاش يک سري مستقيم رفتد جلو اينها ميخواستند برند لندن ما اينجا پيچيديم به راست توي سالن ترانزيت و ما را گشنتد و کفشمون را هم انداختيم توي دستگاه کل اين گشتن 4 دقيقه هم نشد سه چار نفر صف و تمام که با اون تعريفي که از فرودگاه هيترو شنيده بوديم خيلي خوب به نظر اومد حالا ساعت 12 هست و تا ساعت 5:30
حدود 5 ساعت وقت داريم که بچرخم اينجا را
اول رفتم سراغ گيشه هواپيمايي ويرجين براي تحويل بليط البته من کارت پرواز داشتم ولي خوب از سر بيکاري رفتم پيش اينها و اون يکي برگه بليط را هم برداشتن و خلاص داخل سالن ترانريت که تقريبا بزرگ هم هست کلي فروشگاه هست که همه چيز را به سه چهار برابر قيمت ميفروشند و کلي صندلي براي نشستن حالا ما هي بالا رفتيم پايين رفتيم همه مغاره ها را نگاه کرديم تا ساعت پنج بشه وسطاش هم يک نگاهي به اين تابلو ميانداختيم تا اين شماره پرواز ما را هم بنويسند البته شماره بود ولي بايد جلوش مينوشتند که کدوم گيج که اين قسمت خالي بود تا ابنکه حدوداي ساعت 4 اين شماره افتاد و من رفتم به گيج و بعد از کنترل پاسپورت و کارت پرواز که اين هم چند دقيقه بيشتر طول نکشيد وارد دالان شديم و سوار هواپيما جاي من گوشه سمت راست کنار پنجره بود يه جاي خوبي بود ولي حيف که همش اقيانوس هست اون هم هواي ابري و هيچي نديدم ولي جلوي صندلي يک مانيتور داشت که ميشد از توش سه چهار تا فيلم انتخاب کرد و گيم هم داشت که من تخته نرد بازي کردم و همش هم ميبردم اين بغلي مونده بود توي کار ما اين رديف ما دو تا صندلي بود که بغل من يک پسر روس بود که توي امريکا دانشجو بود مشقهاشو داشت مينوشت توي هواپيما چه حالي ميکرد رياضيات جديد بود درست در درست ميشه درست ما اينها را اول دبيرستان خونديم البته طرف رشته فلسفه بود حالا بماچه هواپيما با 20 دقيقه تاخير بلند شد که با توجه به شلوغي باند زياد هم بد نبود يه 7 -8 تا هواپيما جلوي ما صف بودند براي بلند شدن هواپيماش ايرباس بود حالا شمارش رو نميدوم ولي بزرگ بود و ما خوابيديم يعني همه خوابيدند چون وقتي که من بلند شدم هيچکي بيدار نبود بعد شام دادند که چند تا غذا داشتن چونکه کلا به زبانهاي خارجه صحبت ميکردند من نفهميدم چي بود و چند تا به اين بغلي م که حالا ديگه رفيق شده بوديم گفتم براي من هم سفارش بده هر چي خودش خورد واسه من هم گفت دادند به ما خورديم بد نبود حالا چي بود من نميدونم ديگه آخراش بود هواپيما درست سر وقت رسيد ساعت 9 به وقت محلي توي فرودگاه دالاس ويرجينيا نشست البته کسي اينجا دست نزد براي خلبان يک اتوبوس اومد ما سوار شديم البته از پله نيومديم پايين نميدونم چه جور بود مثل اينکه آسانسور بود بالاخره اتوبوس راه افتاد رفت سمت ترمينال يک سري کارمند که خواب بودند پا شدند مسافرها بياند اينها مهر بزنند نميدونم چند تا از اين ترمينالها داره اين فرودگاه ولي هر پرواز که ميشينه ميرند توي يکي که اين هم خودش نزديک 20 تا گيشه داره که کل مسافرها را ظرف نيم ساعت راه انداختند حالا من نفر اول رفتم تو. دو قسمت شديم آمريکايي و غير آمريکايي. يعني اونهايي که پاسپورت دارند و ندارند ما اومدم اينور يه خانم پليس گفت ويزا گفتم بيا گفت پاکت گرين کارت گفتم توي چمدونه ديگه بقيش رو تند تند يه چيزهايي به انگليسي گفت بعد به من گفت برو پيش اين بابا يه سياهي بود اونجا مثل اينکه کارگر بود من گفتم که مدارکم توي چمدونم هست کارت پروازم را گرفت و رفت و من واستادم حالا همه رفتند و همه چمدانهاشون رو هم گرفتند و کارمندها هم دارند ميرند تا پرواز بعدي بياد بالاخره اين آقا سياهه چمدان من را پيدا کرد با خودش آورد و من از توش پاکت زرد دربسته را برداشتم دادم به يکي از اين گيشه ها که هنوز نرفته بود با پاسپورت راستي يه فرمي دادند توي هواپيما به ما که مشخصات توش نوشتيم که توي خود اين ترمينال هم داشتند و همين کارمندها هم داشتند که يکي داد به من گفت پر کن چون من قبلا توي هواپيما پر کرده بودم اين را برداشتم براي خودم دادم بهش پاکت را باز کرد توش همون فرمهايي که داده بوديم به کي سي سي و همچنين اونهايي که داديم به سفارت توش بود گفتم ميخواهم آدرس را عوض کنم البته اگر نميگفتم هم خودش ميفهميد چون آدرسي که توي اون فرمهايي که داديم به کي سي سي مال غرب آمريکا بود حالا ورداشت همون را با خودکار خط زد و آدرس جديد را نوشت (کجا؟ توي صفحه اول همون پاکت که از پاکت زده بيرون و ديده ميشه) بعد يک چيزهايي توي کامپيوتر زد و گفت برو من که چمدان را داشتم با همون رفتم تو اين سياهه هم با من اومد نمدوينم ديگه چي ميخواست من را راهنمايي کرد به يه جايي که شبيه اين گيج هاي اشعه ايکس بود البته براي چمدانها اينجا از ما اثر انگشت گرفتند و ما رفتيم بيرون
(از من هيچ سوالى در مورد كار و مقدار پول نكردند فقط يه سوال پرسيد اون هم اين بود كه چه ماده خوراكى با خودت دارى من هم گفتم سبزيجات چون توى فرم اين را علامت زده بودم)
چمدانها را هيچ جا باز نکردند نه توي تهران نه توي لندن و نه اينجا ما رفتيم بيرون از فرودگاه حالا اينجا امريکاست
welcome to united states
الان ساعت از 10 هم گذشته
يه دوستي منتظر ما بود (با تشکر ويژه از اين دوست عزيز و خانمش که توي اين چند روزه خيلي کمک کردند) ...
اي دل اندر بند زلفش از پريشاني منال _ _ _ _ _ مرغ زيرك چون به دام افتد تحمل بايدش