منم از 2004 خودم شرکت کردم،یادش به خیر
هر سال منتظر بودم برنده بشم،میزدم به این در اون در هر ماه میرفتم گمرک پُست که نکنه بسته من نرسیده باشه
امسال آذرماه قرار بود برم سوئد با ویزای کار و پذیرش از kth که یکی از استادام برام جور کرده بود و خیلی خوشحال بودم
به خاطر همین حتی یه لحظه بهش فکر نکردم
26 ماه مِی یه روز مادرم اومد توی اتاقم،گفت اینو ببین چیه
منم که مجله و ماهنامه خارجی و کاتالوگ نمایشگاه زیاد برام میاد زیاد دقت نکردم،گفتم باشه،جلوی کامپیوتر بودم
کارم تموم شد رفتم لباس پوشیدم سوارماشین شدم رفتم دنبال یکی از رفقا و رفتیم تا فرودگاه امام دیدن یکی از بهترین رفقام که ویزای دانشجویی گرفته بود و داشت میرفت لس آنجلس
خیلی جالب بود وقتی دیدمش و خداحافظی کردیم گفتم دلمخیلی برات تنگ میشه گفت خیالت تخت! لاتاری برنده میشی به یه سال نمیکشه میای پیش خودم!
خلاصه منم که از اول زندگی بدشانس بودم زیاد اصلا حرفش فکرمو مشغول نکرد و خندیدیم و برگشتم خونه
رسیدم رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم رفتم جلو ماهواره MBC Max روباز کردم تا 4 فیلم دیدن و یه سری کارای عقب موندمو توی دفترام نوشتم
خاموش کردم رفتم خوابیدم!!!!
صبح بیدار شدم پام گرفت به یه بسته سفید ِ کاغذ- مقوایی !
نگاه کردم دیدم همون پاکت دیروزیه تا آوردمش جلو چشمم نزدیکش کردم
اون کنتاکی کنسولر سنترو که دیدم قلبم ریخت!
اشکم درومد !
طولانی شد،ببخشید
هر سال منتظر بودم برنده بشم،میزدم به این در اون در هر ماه میرفتم گمرک پُست که نکنه بسته من نرسیده باشه
امسال آذرماه قرار بود برم سوئد با ویزای کار و پذیرش از kth که یکی از استادام برام جور کرده بود و خیلی خوشحال بودم
به خاطر همین حتی یه لحظه بهش فکر نکردم
26 ماه مِی یه روز مادرم اومد توی اتاقم،گفت اینو ببین چیه
منم که مجله و ماهنامه خارجی و کاتالوگ نمایشگاه زیاد برام میاد زیاد دقت نکردم،گفتم باشه،جلوی کامپیوتر بودم
کارم تموم شد رفتم لباس پوشیدم سوارماشین شدم رفتم دنبال یکی از رفقا و رفتیم تا فرودگاه امام دیدن یکی از بهترین رفقام که ویزای دانشجویی گرفته بود و داشت میرفت لس آنجلس
خیلی جالب بود وقتی دیدمش و خداحافظی کردیم گفتم دلمخیلی برات تنگ میشه گفت خیالت تخت! لاتاری برنده میشی به یه سال نمیکشه میای پیش خودم!
خلاصه منم که از اول زندگی بدشانس بودم زیاد اصلا حرفش فکرمو مشغول نکرد و خندیدیم و برگشتم خونه
رسیدم رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم رفتم جلو ماهواره MBC Max روباز کردم تا 4 فیلم دیدن و یه سری کارای عقب موندمو توی دفترام نوشتم
خاموش کردم رفتم خوابیدم!!!!
صبح بیدار شدم پام گرفت به یه بسته سفید ِ کاغذ- مقوایی !
نگاه کردم دیدم همون پاکت دیروزیه تا آوردمش جلو چشمم نزدیکش کردم
اون کنتاکی کنسولر سنترو که دیدم قلبم ریخت!
اشکم درومد !
طولانی شد،ببخشید
[font=Verdana]
یا به ما یار نشو یا چو شدی چون ما شو+++ما چو رسوای جهانیم تو هم رسوا شو
عاشق و رند و غزل خوان و فرنگی مشرب+++رند و لاقید و ملامت کش و بی پروا شو
[/font]عاشق و رند و غزل خوان و فرنگی مشرب+++رند و لاقید و ملامت کش و بی پروا شو