2014-06-06 ساعت 01:39
راستي انجا چقدر ايراني داره؟ كجاي Boise قسمت خويش هستش؟
کانال تلگرام مهاجرسرا |
---|
ایالت آیداهو
|
2014-06-06 ساعت 01:39
راستي انجا چقدر ايراني داره؟ كجاي Boise قسمت خويش هستش؟
تشکر کنندگان: soli asali
2014-06-07 ساعت 11:09
(2014-06-06 ساعت 00:05)Raphael نوشته: سلام دوست عزيز،ممنون كه وقت گذاشتيد، من يه جواري در مورد اقامت شكل شرايط شما هستم،با اين تفاوت كه بنده متاهل و داراي ١ پسر ٨ ساله و يكي هم تو راه داريم،١٠ماه هستش كه تو شهر ونچورا كاليفرنيا هستم و از اينجا به خاطر گراني و موجود ايراني هاي عزيز متنفر شدم، از انجا كه كسي رو نداشتم اينجا امدم، در هر صورت ما تا ٢ هفته بعد اجازه كار ميگيريم و بايد منتظر مصاحبه باشيم، پول ها تمام شده اند و من به فكر ايالات ديگر بخصوص ايداهو،اورگان،سياتل هستم ، چون ميخوام يه جاي ارزونتر و امنتر با اينده بهتر باشم و بچه هامون رو تو محيط خوب بزرگ كنيم، حالا به نظر شما ميشه ايداهو رو با توجه به گفته هام انتخاب كنم يا از چاله به چاه افتادنه؟ ايا فكر كنيد ميشه انجا از بودن در امريكا لذت برد(من كه تو اين كاليفرنيا ديوانه شدم از بيكاري،البته اجازه كار نداشتم)؟با سلام دوست گرامی بنده کاملا تصادفی وارد ایداهو شدم انهم بدلیل سکونت دوست بسیار عزیزم در انجا که انصافا برای بنده از جان مایه گذاشت.(اشاره کنم که بنده اقلیت قومی و دوست بنده اقلیت قومی و مذهبی ست) در هنگام ورود فقط 3 هزار دلار ته جیبم داشتم که برای یک ماه زندگی هم شاید کافی نباشد وقتی وضعیت را برای کارشناسان اداره مهاجرت توضیح دادم اجازه کار موقت به من داده شده البته با تلاش بی دریغ یکی از کارشناسان خانم ان اداره که حتی زحمت پیدا کردن خانواده ای برای بنده را ایشان زحمت کشیدند و اتفاقا تا الان هم جویای احوال من هستند. پس مببینید وضعیت من در ابتدا قمر در عقرب بود اما با یه خورده تلاش و پیگیری الان به جرات میتوانم بگویم از زندگی چیز دیگری نمی خواهم(کار خوب-تحصیل در دو رشته-دوستان خوب-تسلط به سه زبان-دوستان عالی و....) اما اغلب دوستانی که با چند هزار دلار وارد لس انجلس میشوند پس از مدتی کفگیرشان ته دیگ میخورد. ایداهو از نظر امنیت-کار-احترام-زندگی بی دغدغه بسیار بهتر از لوس انجلس(لس انجلس)میباشد. در مورد خانواده گفتید چون ایداهو نسبت به جاهای دیگر اسیب های اجتماعی کمتری(اعتیاد-قاچاق-چاقوکشی-کارتن خوابی و ...)دارد پس مناسب شما خواهد بود فقط کافی است شک و تردید را کنار گذاشته و یه خورده همت و تلاش چاشنی کارتان کنید. از لذت گفتید در اینجا هم پارک- مراکز عمده خرید- طبیعت گردی-کنسرت -رستوران و غیره وجود دارد البته به گرد لاس وگاس و لس انجلس و شیکاگو هم نمی رسد.....خودم که اهل تفریح و بزن و بکوب زیاد نیستم برایم این چیزها زیاد مهم نیست البته چند بار از طریق دوستان به کنسرت و غیره دعوت شدم اما من بیشتر با طبیعت بکر اینجا بویژه در تابستان ها حال میکنم(چون در تابستان فرصت بیشتر و هوای بهاریست بویژه جنگل کوه و ماهیگیری که تقریبا کل ایداهو را شامل میشود و ممکن است جنگل یا کوه 20 متر با خانه تان بیشتر فاصله نداشته باشد برای من که بچه جنوبم و در اهواز حتی زمستان ها نیز رنگ باران را نمیدیدم و 8 ماه از سال زیر کولر بودم ااینجا یعنی بهشت برین) البته تصمیم نهایی با شماست پیش از ان خوب وضعیت را بررسی کنید بنده سعی ام همیشه بر این بوده که اطلاعات درست بدهم و در مورد چیزی که نمی دانم اظهار نظر نمی کنم تا اه شما سروران دامنگیرم نشود. (2014-06-06 ساعت 01:39)Raphael نوشته: راستي انجا چقدر ايراني داره؟ كجاي Boise قسمت خويش هستش؟دوست عزیز در مورد بویزی واینکه کدام منطقه ان خوب است باید بگویم کل بویزی فوق العاده هست البته مناطق باکلاس نیز هست اما شاید با دخل وخرج شما جور نباشد لطفا تصورات خود را نسبت به اینجا عوض کنید اینجا مثل تهران نیست که مثلا جنوب ان خلاف و بدبختی بیداد میکند و شمال ان عین اروپاست در بویزی نوعی یکدستی توضیع امکانات وجود دارد که با ورود شما به اینجا خودتان خواهید فهمید چه میگویم تعداد ایرانی ها انگشت شمار است که از قضا رابطه چندانی با انها ندارم که حتی پیش امده تا چهار پنج ماه هیچ ایرانی را نبینم.....که این اتفاقا برای من بسیار خوب بوده چون مجبور شدم زبان را به خوبی در مدت بسیار کوتاهی یاد بگیرم و اینکه خودم را درگیر چشم و هم چشمی و سایر مسائل که ایرانی ها در ان متخصص هستند نکنم. با سپاس/سوشی
«ارنست همینگوی» در 21 جولای 1899، در « « Oak Park ایلینویز چشم به جهان گشود. پدرش، «کلارنس همینگوی»، مردی سرشناس و قابل احترام بود و علاوه بر پزشکی به شکار و ماهیگیری نیز علاقه داشت و مادرش، «گریس» به تدريس پیانو و آواز مي پرداخت. ارنست تابستانها را به همراه خانواده اش در شمال «میشیگان» به سر می برد و در همانجا، متوجه علاقه شدید خود به ماهیگیری شد.
او پس از پايان دوره دبیرستان، در سال 1917 برای مدتی در «کانزاس سیتی» به عنوان گزارشگر روزنامه «استار» (Star) مشغول به کار شد. وي در جنگ جهانی اول، داوطلب خدمت در ارتش شد، اما ضعف بینایی، او را از این کار باز داشت و در عوض، به عنوان راننده آمبولانس صلیب سرخ در نزدیکی جبهه ایتالیا خدمت مي كرد. ارنست در 8 جولای 1918 مجروح و برای ماهها در بیمارستان بستری شد. در بازگشت به ایالت متحده، مردم شهر و محله اش در Oak Park از او مثل یک قهرمان استقبال کردند. ارنست کار خبرنگاری را از سر گرفت و در سال 1921، با «هدلی ریچاردسن» اهل «سن لوییز» ازدواج کرد و بنا بر توصیه «شروود اندرسن»، برای شروع زندگی، پاریس را انتخاب كردند. ارنست در نشريهToronto Star مشغول به کار شد. آنها همچنان برای گذران زندگی از سهم ارث پدری هدلی استفاده می کردند و ارنست به کار داستان نویسی نیز می پرداخت. طی همین دوران، یعنی بین سالهای 1921 تا 1926، او در مقام یک نویسنده به شهرت رسید. سبک خاص ارنست در نوشتن، از او نویسنده ای منحصر به فرد ساخته بود. در سال 1925، اولین سری داستانهای کوتاهش با نام «در زمانه ما» منتشر شد که به خوبی، گویای سبک خاص او در نوشتن بود. خاطراتش از آن دوران که پس از مرگ او در سال 1964 با عنوان « A moveable Feast» منتشر شد، برداشتی شخصی و بی نظیر از نویسندگان، هنرمندان و همچنين فرهنگ و شیوه زندگی در پاریس دهه 1920 می باشد. ارنست و هدلی در اکتبر 1923 صاحب یک فرزند پسر شدند و نام او را «جان» گذاشتند (با نام مستعار بامبی). این خانواده جوان به مکانهای مختلفي از اروپا بويژه اروپای مرکزی سفر می کردند. آنها در زمستانها به اسکی می پرداختند و تابستانها برای شرکت در فستیوال[*] «سن فرمین» در «پامپلونا» به اسپانیا سفر می کردند. در سال 1926، اولین رمان او بر اساس تجربه های بدست آمده از اسپانیا با نام ( Sun Also Rises) به چاپ رسید. در سال 1926، «ارنست همینگوی» پس از ديدار با «پائولین فیفر» ثروتمند، از همسر اول خود جدا شد. ارنست و پائولین در سال 1927 با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب دو فرزند پسر شدند. او در همان دوران زندگی اش با پائولین، خانه ای در «کی وست» فلوریدا خرید. وي در سال ۱۹۳۷، کتاب «داشتن و نداشتن» و در سال ۱۹۳۸ مجموعه داستانهای «ستون پنجم» را منتشر کرد. پس از آغاز جنگهای داخلی اسپانیا، همينگوي و عده ای از روشنفکران آمریکا تصميم گرفتند كه با جمهوری طلبان اسپانیا همراهی كنند. او دو بار در جنگ اسپانیا شرکت کرد و پس از آن، در «کی وست» فلوریدا ساکن شد و به نوشتن آثار پرارزشی مانند ماجرای «هاری مورگان قاچاقچی» پرداخت. این کتاب ويژگي دیگر ارنست همینگوی را - که همان وجدان اجتماعی اوست- به خوبی نشان مي دهد؛ چنانکه همین ويژگي به نحو بسیار روشن تری در یکی دیگر از شاهکارهای او به نام «ناقوس مرگ که را می زنند؟»- اثری که به غلط تحت عنوان «زنگها برای که به صدا در می آیند»، ترجمه شده است - تجلي يافت. کتاب اخیر در مورد جنگهای داخلی اسپانیا بوده و قهرمانش مردی به نام «روبرت جردن» یا خود همینگوی است. همینگوی در دوران جنگ دوم جهاني، رابط ارتش در انگلستان و فرانسه بود و براي مدتی، هيچ گونه اثري منتشر نکرد؛ تا جایی که همشهریانش گمان می کردند که استعداد و قدرت نویسندگی هنرمند محبوبشان رو به زوال رفته است. او پس از جنگ، در هتل «ویز» اقامت کرد و شروع به نوشتن کتابی درباره دومین جنگ نمود؛ ولی در اثر درد چشم، آن را نیمه تمام گذاشت و در عوض، به شکار پرداخت. در اواخر دهه 1930، همینگوی عاشق زنی روزنامه نگار و نویسنده به نام «مارتا گلهورن» شد و در سال 1940 با او ازدواج کرد. وي در سال 1944 با «مری ولش» ملاقات کرد و این بار دلباخته او شد. «ارنست همینگوی» نه تنها یک نویسنده محبوب، بلکه یک چهره جهانی متعلق به قرن بیستم است. در سال ۱۹۵۰، رمان جدیدی از این نویسنده با نام «آن طرف رودخانه در میان درختان» منتشر شد. این کتاب، داستان عشق بی تناسب یک افسر پنجاه ساله آمریکایی نسبت به یک دختر نوزده ساله ونیزی است. او در سال ۱۹۵۲، شاهکار جاودان خود را با نام «پیرمرد و دریا» به رشته تحریر درآورد و به اوج شهرت و عظمت ادبی صعود کرد. این اثر بی مانند، در سال ۱۹۵۳ به دریافت جایزه «پولیتزر» و در سال ۱۹۵۴ به دریافت جایزه ادبی نوبل نائل گردید. ارنست همینگوی در سال ۱۹۶۱(در کچام شهری در شهرستان بلین ایالت آیداهو است که جمعیت آن در سرشماری سال ۲۰۱۰ میلادی ۲٬۶۸۹ نفر بوده است.)درگذشت و با مرگ او، یکی از درخشانترین چهره های ادبی آمریکا از میان رفت. او معمولاً ساعت پنج و نیم صبح، سر از بالین خواب بر مي داشت و شروع به کار می کرد و بعد از ظهرها اگر هوا مساعد بود، به وسیله کشتی یا قايق به صید ماهی می پرداخت. همینگوی همیشه می گفت : «یک نویسنده باید تماس خود را با طبیعت حفظ کند». آثار ارنست همینگوی - سه داستان و ده شعر ۱۹۲۳ / Three Stories and Ten Poems - در زمان ما ۱۹۲۴ / In Our Time - مردان بدون زنان ۱۹۲۷ / Men Without Women - برنده هیچ نمیبرد ۱۹۳۳ / The Winner Take Nothing - خورشید هم طلوع میکند ۱۹۲۶ / The Sun Also Rises - وداع با اسلحه ۱۹۲۹ / A Farewell to Arms - مرگ در بعد از ظهر ۱۹۳۲ / Death in the Afternoon - تپههای سبز آفریقا ۱۹۳۵ / Green Hills of Africa - داشتن و نداشتن ۱۹۳۷ / To have and Have Not - ستون پنجم و چهل و نه داستان کوتاه ۱۹۳۸ / The Fifth Column and Forty-nine short stories - زنگها برای که به صدا در میآیند ۱۹۴۰ / For Whom the Bells Tolls - بهترین داستانهای جنگ تمام زمانها ۱۹۴۲ / The Best War Stories of All Time - در امتداد رودخانه به سمت درختها ۱۹۵۰ / Across the River and into the Trees - پیرمرد و دریا ۱۹۵۲ / The Old Man and the Sea - مجموعه اشعار ۱۹۶۰ / Collected Poems آثاری که پس از مرگ همینگوی منتشر شده است : - عید متغیر (عیدی که در مسیحیت زمان مشخصی ندارد) ۱۹۶۴ / A Moveable Feast - با نام ارنست همینگوی (یادداشتهای همینگوی از سالهای اولیه اقامت در پاریس) ۱۹۶۷ / Byline: Ernest Hemingway - داستانهای کانزاس سیتی استار ۱۹۷۰ /Stories Cub Reporter: Kansas City Star - جزایر در طوفان ۱۹۷۰ / Islands in the Stream - (رمان نا تمام) باغ عدن ۱۹۷۰ / The Garden of Eden - حقیقت در اولین تابش ۱۹۹۹ / True at the First Light ............................................................................................... توضیح:خانه شخصی همینگوی بدلیل کشمکش های مالی و حق کپی رایت میان خانواده وی و دولت فعلا به روی عموم بسته است. تشکر کنندگان: elima1980 ، eybaba ، soli asali ، golia
2014-06-07 ساعت 20:19
بحث بسیار جذاب دوستان در رابطه با اب و هوا و تاثیر ان بر ایجاد افسردگی(این بحث در صفحه ویژه سیاتل منتشر شده است)که حیفم امد ان را در اینجا تکرار نکنم...با تشکر از دوستان سیاتلی
(2014-05-27 ساعت 13:57)smart نوشته:باسلام(2012-07-09 ساعت 00:27)kavoshgarnet نوشته:این هوای آفتابیه که افسردگی میاره نه هوای ابری.(2012-07-08 ساعت 22:54)mmmsdeghi نوشته:(2012-07-08 ساعت 21:03)امیر مهاجر نوشته:اما من خیلی بیشتر موافقم(2012-07-08 ساعت 20:13)schaghayegh نوشته: به نظر من هواي ابري زماني افسردگي مياره كه اون شهر يا كشور طبيعتش جالب نباشه.... اما واشنگتن با طبيعت زيباش همه ي اين امور رو پوشش ميده.... مگه نه؟!100% موافقم دوستان گرامی....من که خودم بچه جنوبم (اهواز) و الان در یکی از پر بارانترین مناطق زندگی میکنم(در ایداهو) حسابی اب وهوا بهم ساخته بنظرم اب و هوای ابری نمی تونه باعث افسردگی بشه انچه باعث افسردگی میشه ان چیزی است که در ایران به وفور یافت میشه یعنی بی کاری مطلق ....اخیرا هم یک موسسه معتبر گزارشی منتشر کرده که بر اساس ان ایران نائب قهرمان دنیا در افسردگی ست و کشور عراق هم قهرمان بلا منازع حال خودتان قضاوت کنید/هر کجا باشم اسمان بلاد کفر مال من است/سوشی
2014-06-07 ساعت 21:24
دوست عزیزهرآدمی یک روحیه ای داره یک نفربایک خرماگرمیش میکنه یکی بایک جعبه خرما اتفاقی براش نمیفته بهتره که هرشهری باتوجه وبررسی اون فصل سخت برای زندگی سنجش کردمثلا فردی که میخوادبیادلاس وگاس اول جولای وآگوست بیادببینه میتونه تحمل کنه یا زمستان بیادآیداهوببینه طاقت سرماوسکوت برف داره اگرنه فصلهای گل وبلبل این ایالتها که به ترتیب زمستان وپاییزوبهاردروگاس وبهاروتابستان وپاییزدرایداهوهست که همه میتونندطاقت بیارن وزندگی کنندهرایالتی یک فصل مشگل دار داره یکی گرمه یک سرد بایدافرادسنجشون براساس اون سختی فصلی قراربدن
2013AS6354،رویت:6MAY،ارمنستان . 2،نفر. ارسال : 19MAY، کارنت: 11feb، مصاحبه:هفته29اپریل.کلیرنس :14جوون.ویزا:26جوون.ورود29جولای.لاس وگاس
تشکر کنندگان: nora ، khder ، eybaba ، soli asali ، Abdorrezaa ، copol
2014-06-10 ساعت 03:14
سلام دوست عزيزم سوشي
من خودم دل خوشي از ايراني ها در اينجا ندارم(نه اينكه فكر كني پر توقع هستم نه ما هم بچه شمال هستيم،و فكر ميكرديم اينجا بتونيم ادم با معرفت پيدا كنيم تا حداقل يه كار cash به ما بده)،و از لس انجلس فاصله گرفتم كه كمك شد به بهتر شدن زبانمان،حالا چند تا سؤال:١-زمستان چقدر سرد ميشه و برف ميياد؟٢-تابستان گرم داره اصلا؟٣-كارهاي ابتدايي ميشه پيدا كرد يا همه رو هسپنيك ها درو ميكنند؟٤-ميتونيم رو كمك شما حساب كنيم واسه ابتدا ،كه اشنا نيستيم و اشنايي نداريم؟(در حد معقول نه توقع ايراني)٥- ايا شما در بويزي زندگي ميكنيد؟ تشکر کنندگان: soli asali ، lighter
2014-06-10 ساعت 03:22
راستي شما چند سال هستش كه تو ايداهو هستيد؟من چون از طريق cragilist خانه ها رو بررسي ميكردم خواستم بدونم كجاش بهتره و مدرسه ابتدايي خوب داره ، همون جا دنبال خونه بگردم.(البته كجاي بويزي)
تشکر کنندگان: soli asali ، lighter
2014-06-10 ساعت 03:30
از تفريح كه گفتيد، من هم تمام تفريح زندگيم زن و بچه أم هستند، نهايتا اگه دوست خوبي پيدا كنيم بودن دور هم و شاد بودن و ارتباط سالم داشتن، اگر چه واقعا پيدا كردن دوست سالم خيلي مشكل شده، ولي به اميد خدا هر چه كه خداوند اراده كند أن شود.در آخر ممنونم از جواب دادنها.
تشکر کنندگان: khder ، shoshina ، eybaba ، soli asali ، lighter
2014-06-20 ساعت 20:01
به لطف خداوند اجازه كارمان رسيد و سوشيال نامبر هم گرفتيم و ميريم كه گواهينامه ها را تمديد كنيم، حالا اماده كار هستيم و اجازه قانوني هم داريم، در ضمن مصاحبه اداره مهاجرت هم تا آخر جولاي اومده،يعني انگار قراره وقتي ١ سال از ورودمون شدش، تمام اين كارها انجام بشه، پس فكر كنم تا اولاي اگوست بيايم بويزي.
تشکر کنندگان: soli asali ، lighter ، copol
2014-06-20 ساعت 20:06
ما يه خانواده مسيحي هستيم و باور داريم خداوند همگي را دوست داره و به ما هم كمك ميكنه و درها را و راه ها را به ما نشان خواهد داد،پس اميد روزي كه در بويزي همه چي خوب پيش بره و ما بتونيم به خانواده هاي ايراني ديگه كمك كنيم.امين
تشکر کنندگان:
2014-07-03 ساعت 04:34
دوست عزيز من هفته بعد با خوانواده يه ماشين اجاره كرديم داريم مي اييم بويزي ببينيم چطوريه؟ از اينجا ٢٠ ساعت راه هستش با ماشين، فقط اگه هستيد چند جاي خوب شهر رو به ما راهنمايي كني ممنون ميشيم. فقط يه راه ارتباط با خودتون رو به ما بديد. مرسي
تشکر کنندگان: man.u65a
2014-07-06 ساعت 22:12
man dar twin falls idaho bodam aslan fekre jalebi nist beri unja age khasti bishtar tozih midam
2014-07-07 ساعت 21:05
(2014-07-06 ساعت 22:12)1zendegi نوشته: man dar twin falls idaho bodam aslan fekre jalebi nist beri unja age khasti bishtar tozih midamدوست عریز لطفا اگه امکان داره یه توضیح کامل شامل هزینه مسکن ،وضع کار،هزینه های زندگی ،آب وهوا،و مردم اونجا بدید تا ما هم از تجربیات شما استفاده کنیم ممنون تشکر کنندگان: man.u65a
|