ارسالها: 190
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Sep 2014
رتبه:
61
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
هدف اول مطالعه به زبان انگلیسی نباید «یادگیری لغت» باشد. هدف نخست از مطالعه هر متنی «درک مفهوم» است.
بسیار میشنوید که میگویند در مطالعه زبان، حدس زدن معنا بر اساس متن مهم است. چیزی که آن را Context Guess مینامند. این روش قطعاً میتواند بسیار مهم و کاربردی باشد و تا حدی با وسواس طبیعی ما مقابله کند. تنها دو مورد را نباید فراموش کنیم: نخست اینکه حتماً تلاش نکنیم که معنی کلمات را کامل حدس بزنیم. لازم نیست من در عبارت بالا حتماً بفهمم که Empathetic چه معنایی دارد. همین که بدانم «ظاهراً یک صفت مثبت است که نویسنده میگوید خوب است من آن صفت را داشتم» کافی است. در آینده باز هم با این لغت مواجه خواهم شد و یک بار برای من قرمز رنگ خواهد بود (مجبور خواهم شد معنای دقیق آن را نگاه کنم). مورد دومی که میخواهم روی آن تاکید کنم این است که حدس زدن ممکن است به کلی من و شما را گمراه کند. از ابتدا معنای نادرستی را حدس بزنیم و آن معنای نادرست ماهها و سالها در ذهن ما بماند. برای کاهش این خطر، حتماً در ابتدا یک مرور کلی به کتاب (یا حداقل فصلی که میخواهید بخوانید) داشته باشید. شاید لذت و هیجان خواندن کتاب برای شما کاهش یابد اما به اینکه واژهی «قاتل» را با واژهی «مقتول» اشتباه نگیرید میارزد!
یک روز، بر گونهی این خاك بوسه ميزنم، بالای سرش یک یادداشت میگذارم و میروم:
آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…
ارسالها: 190
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Sep 2014
رتبه:
61
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
یادگیری زبان انگلیسی با یادگیری ترجمه از زبان انگلیسی تفاوت دارد.
تلاش نکنید که زبان های مختلفی را که میدانید با هم مرتبط کنید. اگر شما فارسی میدانید و اکنون در حال آموختن انگلیسی هستید، دلیل ندارد معادل هر ضربالمثل انگلیسی یک ضربالمثل مشابه فارسی هم بدانید یا برعکس٫ حتی دلیل ندارد برای هر کلمهی انگلیسی یک معادل فارسی بدانید.
کلمات یک زبان منعکس کنندهی تاریخچه و فرهنگ و نگرش یک ملت در طول زمان هستند. از آنجا که ملل مختلف شرایط تاریخی و اجتماعی و فرهنگی متفاوتی را تجربه کرده و هر کدام مسیر توسعه را به شکلی طی کردهاند، بسیاری از اوقات نمیتوان برای واژهها ترجمهی دقیقی پیدا کرد.
به واژهی سادهای مثل Fact نگاه کنید. ما در زبان فارسی ترجمهی دقیقی برای این لغت نداریم. نمیتوان آن را معادل واقعیت یاحقیقت دانست. واقعیت بیشتر به واژهی Reality و حقیقت بیشتر به واژهی Truth نزدیک است. یادم نمیرود که ۱۳ سال پیش در یک جلسه بین یک شرکت ایرانی و کارشناسان آلمانی من در نقش یک دانشجوی بدبخت(!) در حال ترجمه همزمان گفتگو بودم. مدیر ایرانی از صراحت شدید کارشناس آلمانی در گزارش دادن مشکلات آن شرکت به مدیران ارشد گله میکرد و بحث بالا گرفته بود و در نهایت، کارشناس آلمانی فریاد زد: Fact is Fact. طرف ایرانی به من گفت: فکر کنم به من فحش بد داد. من توضیح دادم که نه! ایشان گفتند: «واقعیت را نمیشود انکار کرد». دوست ایرانی ما گفت: نه! من فحشهای انگلیسی را بلدم. او یک فحش رکیک داد. من تلاش کردم برای او جملهی Fact is Fact را توضیح دهم اما او میگفت با این دو کلمه که جمله ساخته نمیشود. او به ما توهین رکیک کرده است (فکر میکنم با F.U.C.K یا چیزی شبیه این اشتباه گرفته بود). شاید این نخستین تجربهی دردناک من از این Fact بود که ما در زبانمان، ترجمهی دقیقی برای «چیزی که اتفاق افتاده و مشاهده شده و هر کسی از هر زاویهای به آن نگاه کند باز هم همان را خواهد دید و اینکه بر خلاف دروغ که تنها از زوایای خاصی درست دیده میشود، Fact چیزی است که از همهی زوایا یکسان دیده میشود و …» نداریم. شاید به دلیل اینکه کمتر پیش آمده که دولتها و حکومتها و خانوادهها و …، در تاریخ کشورمان به ما اجازه بدهند در مورد «Fact» صحبت کنیم. ما یا در مورد «واقعیت» صحبت کردهایم (که این کلمه را معمولاً در دروغهای خود به کار میبریم: راستش… واقعیت اینه که …) و یا در مورد «حقیقت» صحبت کردهایم. به معنای چیزی که «دوست داریم باشد و الان فعلاً نشانهای از آن دیده نمیشود: درسته که من در این گفتگو به ظاهر باختم. اما برندهیحقیقی من بودم!». برای ما کمتر مهم بوده که «Fact» این است که «باختهایم».
بنابراین در یادگیری زبانهای دیگر، نمیشود معادل یابی کرد. این کار به همان اندازه مسخره خواهد بود که یک انگلیسی زبان بخواهد معادل انگلیسی کاربرد روزمرهی واژهی فارسی«ساقی» را که در زبان روزمرهی ما به عنوان «توزیع کنندهی غیرقانونی نوشیدنیهای الکلی با استفاده از یک خودرو پژو ۲۰۶ یا ۴۰۵ در ساعتهای ۶ تا ۹ شب در کیسههای پلاستیک سیاهرنگ» استفاده میشود جستجو کند. چنین مفهومی از واژهی «ساقی» در بستر فرهنگی و اجتماعی و حقوقی کشور ما شکل گرفته و در بستر فرهنگی دیگری قابل درک نخواهد بود. سادهتر از مفهوم «ساقی»، شاید مفهوم «دروغ مصلحتی» باشد. به سادگی نمیتوان واژهای پیدا کرد که معادل انگلیسی این عبارت باشد. شاید بگوییم Justifiable Lie این مفهوم را میرساند اما واقعیت این است که پشت مفهوم دروغ مصلحتی، چند قرن تاریخ قرار دارد. چیزی که شاید در فرهنگهای دیگر به این شکل وجود نداشته باشد.
بنابراین «زبانهایی را که میدانید به یکدیگر مرتبط نکنید». با شنیدن واژهی «Bread» نباید واژهی «نان» به ذهن شما بیاید. بلکه باید «تصویر یک تکه نان» در ذهن شما تداعی شود. با شنیدن واٰژهی Redundancy نباید واژهی «اضافی» در ذهن من و شما تداعی شود. بلکه باید «تصویر آن لپتاپ اضافی در اتاق کارمان تداعی شود که لازمش نداریم اما نگهش داشتهایم که اگر در جلسات مهم به هر دلیل کامپیوتر اصلی کار نکرد، از آن استفاده کنیم»
نکته چهارم: با توجه به مورد قبلی، منطقی است که برای یادگیری زبان انگلیسی تا حد امکان از لغتنامهی انگلیسی به انگلیسی استفاده کنیم.
لغتنامههای سادهی دانشجویی یا Student Version تعاریف بسیار سادهای دارند و اگر چه ممکن است برای درک معنی یک جمله، وادار شوید یکی دو کلمهی دیگر را نیز جستجو کنید، اما پس از مدت کوتاهی به سرعت در آن راه خواهید افتاد.
یک روز، بر گونهی این خاك بوسه ميزنم، بالای سرش یک یادداشت میگذارم و میروم:
آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…
ارسالها: 190
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Sep 2014
رتبه:
61
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دیکشنری کاغذی بهتر است یا کامپیوتری و موبایلی؟
اجازه بدهید در اینجا با شما صادق باشم و بگویم که مطالعات گسترده به من نشان داد که هنوز در میان انبوه تحقیقات انجام شده، قطعیت مشخصی وجود ندارد که از میان دیکشنریهای کاغذی و دیجیتال، یکی را به دیگری ترجیح دهد. تحقیقات زیادی در این زمینه انجام شده و نتیجهی بسیاری از آنها با یکدیگر در تناقض است. اگر کمی مانند من بدبین باشید نتیجه میگیرید که نتیجهی این نوع تحقیقات، بیشتر تابع این است که چه سازمان یا شرکتی، هزینهی تحقیق را پرداخته باشد! خود من گاهی ازدیکشنریهای دیجیتال استفاده میکنم. اما واقعیت این است که خیلی اعتقادی به این سیستم ندارم!
در روانشناسی شناختی (Cognitive Psychology) بحث میشود که میزان به خاطر سپردن و سرعت به خاطر آوردن هر آموختهای، تابع میزان سرمایهگذاری (مادی و معنوی و زمانی و انرژی) ماست. پیدا کردن واژهها از طریق دیکشنریهای دیجیتال، سریع، کم هزینه، و با کمترین مصرف انرژی است. به همین دلیل شاید راحتتر هم فراموش میشوند. ضمن اینکه جستجو در دیکشنری موبایل این امید را به من میدهد که دوباره هم با فراموش کردن معنای یک واژه، به سادگی آن را جستجو خواهم کرد. به همین دلیل به نظر میرسد که دیکشنری کاغذی هنوز میتواند «سریعتر» از دیکشنری دیجیتال باشد. دیکشنری دیجیتال معنای یک واژه را در ده ثانیه به شما نشان میدهد اما ممکن است مجبور شوید ۲۰ بار دیگر آن معنا را جستجو کنید. اما دیکشنری کاغذی یک بار از شما ۶۰ ثانیه وقت میگیرد و به خاطر زحمتی که کشیدهاید احتمال فراموش کردن بسیار کاهش پیدا خواهد کرد.
نکتهی ششم: دیکشنری کاغذی، یک وسیلهی شخصی است. چیزی شبیه حوله و مسواک!
برای خرید دیکشنری هزینه کنید. حتی اگر قرار است از آب و غذای خودتان بزنید. در محیط کار یا خانواده هرکس یک دیکشنری شخصی لازم دارد! (همین هزینه کردن قبل از هر چیز بر اساس نکتهی قبلی دقت شما را در مطالعه افزایش میدهد). دور واژههایی که جستجو کردهاید با مداد خط بکشید. این باعث میشود در آینده بدانید کدام واژهها را دوباره میبینید. ضمن اینکه پس از مدتی دیدن تعداد زیادی از کلمات که دور آنها خط کشیدهاید میتواند به شدت اعتماد به نفس شما را افزایش دهد. ممکن است بخواهید برخی صفحهها را تا کنید یا به شکل دیگری نشانهگذاری کنید. لغتنامه هم مثل هر کتاب دیگری نکات کمتر مهم و بیشتر مهم دارد. ماژیکهای Highlighter میتوانند مفید باشند.
من تا مدتها واژههای بسیار ضروری را با رنگ قرمز، واژههای زرد رنگ را که به درد نمی خورد اما میشد با آن در جمع دوستان پز داد(!) با رنگ زرد و واژههایی که مشکل دیکتهای با آنها داشتم را با رنگ سبز علامتگذاری میکردم. آن دیکشنری را هنوز نگه داشتهام!!
یک روز، بر گونهی این خاك بوسه ميزنم، بالای سرش یک یادداشت میگذارم و میروم:
آنچنان زیبا خوابیده بودی که دلم نیامد بیدارت کنم…