2016-01-19 ساعت 16:32
یکی از دوستام که 8 ساله رفته کانادا این متن رو نوشته :
مهاجرت یعنی خداحافظی با بابابزرگ، اشک هاش و تنها گریۀ تو قبلِ رفتن..
مهاجرت یعنی خانه شلوغ و آغوش صمیمی عمه شب قبل از سفر..
مهاجرت یعنی گریه های خواهری که بعد رفتن تو تا ماهها شوکه، دلتنگ و تنهاست..
مهاجرت یعنی احتمالا دیگه هیچوقت میزبان بسیاری از عزیزانت نمیشی..
مهاجرت یعنی دلگرمی تو و همسرت به همدیگه که نگران نباش، همه چی خوب پیش میره..
مهاجرت یعنی نامه تلخ یه دوست که وقتی پرواز بلند شد میخوانی..
مهاجرت یعنی چند چمدان و کل زندگی..
مهاجرت یعنی یه شهر بزرگِ برفیِ سفید و خلوت که غریبه ست..
مهاجرت یعنی مرد سیاه پوستی که با لهجه آفریقایی، انگلیسی صحبت میکنه، راننده تاکسی شما میشه و مقصد رو میپرسه..
مهاجرت یعنی یه زبان دیگه و نه زبان مادری.. مهاجرت یعنی "Welcome to your new land" یا "Welcome to Canada"
مهاجرت یعنی دختر بلوند موسسه ای که ازش خانه اجاره کردید..همون که کفشش رو قبل از ورود به ساختمانی که یک ماهه متعلق به شماست درمیاره..
مهاجرت یعنی یه آپارتمان کوچک و یه صبح سرد و یهویی تنها شدن و نوعی از هراس که تا حالا تجربه ش نکردی..
مهاجرت یعنی ارزشمند شدن شنیدنِ اتفاقی زبان فارسی توی اتوبوس..
مهاجرت یعنی کمک و راهنمایی های یه هموطن.
مهاجرت یعنی تلاش برای ساختن و یاد گرفتن..
مهاجرت یعنی رعایت قوانین جدید..
مهاجرت یعنی خریدهای اشتباهی..
مهاجرت یعنی وقتی عابری و برای عبور ماشینی میایستی، ماشین هم برای تو توقف کنه که رد شی و تعجب تو!
مهاجرت یعنی آزادی نوع پوشش
مهاجرت یعنی کلاس زبان.
مهاجرت یعنی متلک همکلاسی که ایرانی یعنی تر و ر ی س ت؟
مهاجرت یعنی برای هر کسی که تو رو میبینه و از ملیتت میپرسه نماینده کشورت باشی..
مهاجرت یعنی برگرداندن مجله ای در فروشگاه با عکس آقای ا.........د روی جلدش، مجله ای که کنارش بزرگ نوشته ایران!
مهاجرت یعنی یه جمع ایرانی وسط نورکوئست کالج.
مهاجرت یعنی چهارده ملیت مختلف توی کلاس زبان هجده نفره..
مهاجرت یعنی کار داوطلبی.
مهاجرت یعنی بغض و دلتنگی..
مهاجرت یعنی تفاوت زمان با ایران
مهاجرت یعنی تلفنهای گاه و بیگاه نیمه شبها
مهاجرت یعنی خبر مرگ پدربزرگ و تنهایی.
مهاجرت یعنی جلسه مصاحبه کاری، چند ساعت بعد شنیدن اون خبر، بغض کردن و آغوش باز یه غریبه که فهمیده تازه واردی و به تازگی خبر مرگ عزیزی رو شنیدی..
مهاجرت یعنی تلفظ اشتباه واژه ها.
مهاجرت یعنی کم کم جا افتادن
مهاجرت یعنی چیدن سفره هفت سین دور از ایران
مهاجرت یعنی دوست.
مهاجرت یعنی شادی خبر خوب پذیرفته شدن تحصیلاتت و گرفتن مدرک معادل کانادایی
مهاجرت یعنی شوکه شدن و شوکه کردن
مهاجرت یعنی روز شماری و هیجان برای سفر به ایران
مهاجرت یعنی خبر خوب کار پیدا کردن همسرت
مهاجرت یعنی صاحبِ خانه ای که دلت بخواد بشی
مهاجرت یعنی احساس پس لرزه های رکود اقتصادی
مهاجرت یعنی بیکاری و ترس از بی پولی
مهاجرت یعنی گریه هات توی خانه، ماشین و .. وقتی شنیدی پدرت از شدت بیماری روی پله های بیمارستان از حال رفته و تو دستت از همه چی و همه جا کوتاهه و فقط میتوانی تلفن کنی.. و بعد بی هدف توی خیابان راه بری و رو به آسمان بگی خدایا من اینجا چه میکنم؟!
مهاجرت یعنی تردید بابت درست یا نادرستی تصمیمت
مهاجرت یعنی تمرین صبوری
مهاجرت یعنی افتادن و بلند شدن
مهاجرت یعنی اولین درخت کریسمسی که گوشه خانه ات تزیین شده
مهاجرت یعنی روی روال افتادن
مهاجرت یعنی یه جمع خوب ایرانی
مهاجرت یعنی پاسپورت کانادایی و خوشحالی بی نیازیِ گرفتن ویزا برای سفر
مهاجرت یعنی ندیدن تولد، رشد و بزرگ شدن خواهرزاده ات
مهاجرت یعنی داشتن حق انتخاب
مهاجرت یعنی دنبال هدف رفتن
مهاجرت یعنی تصمیم برای دو ملیتی شدن و باور اهل دو خاک بودن
مهاجرت یعنی امیدوار بودن به فردا و دل نگرانی برای ایران
مهاجرت یعنی مسیر و مهاجرت یعنی تجربه...
مهاجرت یعنی خداحافظی با بابابزرگ، اشک هاش و تنها گریۀ تو قبلِ رفتن..
مهاجرت یعنی خانه شلوغ و آغوش صمیمی عمه شب قبل از سفر..
مهاجرت یعنی گریه های خواهری که بعد رفتن تو تا ماهها شوکه، دلتنگ و تنهاست..
مهاجرت یعنی احتمالا دیگه هیچوقت میزبان بسیاری از عزیزانت نمیشی..
مهاجرت یعنی دلگرمی تو و همسرت به همدیگه که نگران نباش، همه چی خوب پیش میره..
مهاجرت یعنی نامه تلخ یه دوست که وقتی پرواز بلند شد میخوانی..
مهاجرت یعنی چند چمدان و کل زندگی..
مهاجرت یعنی یه شهر بزرگِ برفیِ سفید و خلوت که غریبه ست..
مهاجرت یعنی مرد سیاه پوستی که با لهجه آفریقایی، انگلیسی صحبت میکنه، راننده تاکسی شما میشه و مقصد رو میپرسه..
مهاجرت یعنی یه زبان دیگه و نه زبان مادری.. مهاجرت یعنی "Welcome to your new land" یا "Welcome to Canada"
مهاجرت یعنی دختر بلوند موسسه ای که ازش خانه اجاره کردید..همون که کفشش رو قبل از ورود به ساختمانی که یک ماهه متعلق به شماست درمیاره..
مهاجرت یعنی یه آپارتمان کوچک و یه صبح سرد و یهویی تنها شدن و نوعی از هراس که تا حالا تجربه ش نکردی..
مهاجرت یعنی ارزشمند شدن شنیدنِ اتفاقی زبان فارسی توی اتوبوس..
مهاجرت یعنی کمک و راهنمایی های یه هموطن.
مهاجرت یعنی تلاش برای ساختن و یاد گرفتن..
مهاجرت یعنی رعایت قوانین جدید..
مهاجرت یعنی خریدهای اشتباهی..
مهاجرت یعنی وقتی عابری و برای عبور ماشینی میایستی، ماشین هم برای تو توقف کنه که رد شی و تعجب تو!
مهاجرت یعنی آزادی نوع پوشش
مهاجرت یعنی کلاس زبان.
مهاجرت یعنی متلک همکلاسی که ایرانی یعنی تر و ر ی س ت؟
مهاجرت یعنی برای هر کسی که تو رو میبینه و از ملیتت میپرسه نماینده کشورت باشی..
مهاجرت یعنی برگرداندن مجله ای در فروشگاه با عکس آقای ا.........د روی جلدش، مجله ای که کنارش بزرگ نوشته ایران!
مهاجرت یعنی یه جمع ایرانی وسط نورکوئست کالج.
مهاجرت یعنی چهارده ملیت مختلف توی کلاس زبان هجده نفره..
مهاجرت یعنی کار داوطلبی.
مهاجرت یعنی بغض و دلتنگی..
مهاجرت یعنی تفاوت زمان با ایران
مهاجرت یعنی تلفنهای گاه و بیگاه نیمه شبها
مهاجرت یعنی خبر مرگ پدربزرگ و تنهایی.
مهاجرت یعنی جلسه مصاحبه کاری، چند ساعت بعد شنیدن اون خبر، بغض کردن و آغوش باز یه غریبه که فهمیده تازه واردی و به تازگی خبر مرگ عزیزی رو شنیدی..
مهاجرت یعنی تلفظ اشتباه واژه ها.
مهاجرت یعنی کم کم جا افتادن
مهاجرت یعنی چیدن سفره هفت سین دور از ایران
مهاجرت یعنی دوست.
مهاجرت یعنی شادی خبر خوب پذیرفته شدن تحصیلاتت و گرفتن مدرک معادل کانادایی
مهاجرت یعنی شوکه شدن و شوکه کردن
مهاجرت یعنی روز شماری و هیجان برای سفر به ایران
مهاجرت یعنی خبر خوب کار پیدا کردن همسرت
مهاجرت یعنی صاحبِ خانه ای که دلت بخواد بشی
مهاجرت یعنی احساس پس لرزه های رکود اقتصادی
مهاجرت یعنی بیکاری و ترس از بی پولی
مهاجرت یعنی گریه هات توی خانه، ماشین و .. وقتی شنیدی پدرت از شدت بیماری روی پله های بیمارستان از حال رفته و تو دستت از همه چی و همه جا کوتاهه و فقط میتوانی تلفن کنی.. و بعد بی هدف توی خیابان راه بری و رو به آسمان بگی خدایا من اینجا چه میکنم؟!
مهاجرت یعنی تردید بابت درست یا نادرستی تصمیمت
مهاجرت یعنی تمرین صبوری
مهاجرت یعنی افتادن و بلند شدن
مهاجرت یعنی اولین درخت کریسمسی که گوشه خانه ات تزیین شده
مهاجرت یعنی روی روال افتادن
مهاجرت یعنی یه جمع خوب ایرانی
مهاجرت یعنی پاسپورت کانادایی و خوشحالی بی نیازیِ گرفتن ویزا برای سفر
مهاجرت یعنی ندیدن تولد، رشد و بزرگ شدن خواهرزاده ات
مهاجرت یعنی داشتن حق انتخاب
مهاجرت یعنی دنبال هدف رفتن
مهاجرت یعنی تصمیم برای دو ملیتی شدن و باور اهل دو خاک بودن
مهاجرت یعنی امیدوار بودن به فردا و دل نگرانی برای ایران
مهاجرت یعنی مسیر و مهاجرت یعنی تجربه...
1 - شماره کیس:2016AS000009XX
2 - تاریخ رویت قبولی: May - 6 - 2015
3 - کنسولگری: ANKARA
4 - تعداد افراد منظور در کیس : 3
5 - ارسال فرمهای سری اول: May - 24 - 2015
6 - کارنت شدن کیس: August - 12 - 2015
7 - نامه دوم 25 August
8 - مصاحبه هفته سوم اکتبر
9 - وضعیت AP
10 - كلير 9 March
صدور ویزا 21 March
2 - تاریخ رویت قبولی: May - 6 - 2015
3 - کنسولگری: ANKARA
4 - تعداد افراد منظور در کیس : 3
5 - ارسال فرمهای سری اول: May - 24 - 2015
6 - کارنت شدن کیس: August - 12 - 2015
7 - نامه دوم 25 August
8 - مصاحبه هفته سوم اکتبر
9 - وضعیت AP
10 - كلير 9 March
صدور ویزا 21 March