خاطره لحظه برنده شدنتون؟

[payam_prz]

3 سال آزگار با کد یمین و عرق جبین فرم پرکردم و فرستادم. دریغ از یک نامه خشک و خالی...
سال چهارم دیگه با چشم بسته هم میتونستم فرم پرکنم. دو دقیقه ای پر کردم و رفتم پی کارم (فکر کنم رفتم آبمیوه توچال!)
وقتی خبر برنده شدنمو شنیدم وسط یه جلسه کاری مهم بودم با دو تا از شریکام نشسته بودیم داشتیم حساب کتاب میکردیم که همسرم زنگ زد خبر رو داد. همون وسط پریدم و چند تا جیغ فرا بنفش زدم و دیدم که دوستان در جلسه دارن دنبال شماره اورژانس میگردن برای همین بهشون گفتم "ما که داریم میریم آمریکا، شما بشینین واسه چندرغاز بزنین تو سر هم!!". اما بعدش که رفتم و تحقیق کردم فهمیدم 34000، خیلی بالا و به قول دوپونتها از اون هم بالاتر، خیلی بالاست.... بعد با دوستان اینترنتی آشنا شدم (مثل Air و Tehranipour و بوف و...) ودیدم که بابا جهنم فقط واسه ما ساخته نشده. از خدا که پنهون نیست، از شما هم نباشه، با عرض پوزش از دوستان هم شماره ای، یک لبخند مونالیزای شیطانی روی لبام شکوفه زد و پیش خودم گفتم اگر چند نفری با هم بریم رو پل صراط شاید شانسمون بیشتر باشه....
(البته حتما شنیدین که میگن پل صراط از مو نازکتر و از تار عنکبوت هم سست تره و این نشاندهنده عدل خداونده)
خلاصه اینکه فعلا داریم یه قل دو قل بازی میکنیم تا ببینیم نوبتمون میشه یا نمیشه...
برای همین امسال هم شرکت کردم و گفتم تو کنکور که همچین هنرمند نبودیم، ولی اگر همون رتبه چهار رقمی واسه لاتاری ما در بیاد هم زندگیم عطر ژان پل گولتیه به خودش میگیره...

[mohammad_usa]

با سلام دوست من
این قدر باحالی که کیف میکنم متن هاتو بخونم.
دوست من تو اگر توکلت به خدا باشه همه چی حله پیش بینی من اینه که شما اواخر جولای کارنت میشی سعی کن مدارکت تکمیل باشه که اگر رفتی fbi checkنشی مطمئن باش که اگر خدا بخواد بهت ویزا می رسه من برات دعا میکنم.
موفق باشی

[elham]

سلام من هم اصلا به برنده شدن فکر نمیکردم وتا اینکه شنیدم دوستم که فرانسه هست در لاتاری امسال برنده شد ه زنگ زدم بهش تبریک گفتم و پیش خودم فکر کردم کاش من هم برنده شده بودم که.. 1 ماه بعد در ماه خرداد یه روز صبح زود خواهرم از محل کارش که بانک بود با من تماس گرفت و گفت یه نامه از کنتاکی براش اومده و برنده لاتاری شده اون بیچاره اینقدر خوشحال شده بود که فقط فامیلی رو خونده بود بعد از چند ثانیه یهو گفت نه من نیستم اسم تو رو نوشتندتو برنده شدی (خواهرم که برای خودش و من ثبت نام کرده بود ادرس پستی بانک رو داده بود که خیالمون راحت باشه نامه ها گم نمیشه و به دستمون میرسه )و در اون لحظه تصور کنید من که هنوز خواب از سرم نپریده بود با شنیدن این جمله ....... و از همون وقت تا ظهر داشتم به همه زمین و زمان تلفن میزدم و خبر میدادم .بعد از چند روز که رفتیم سراغ پر کردن فرم ها فهمیدیم که زیاد هم خوش شانس نبودیم با این کیس نامبر نجومی. البته باز هم خدا رو شکر میکنم که از بین این همه آدم من برنده شدم ایشالا خدا بقیه کارهاش رو هم ردیف میکنه
برای خودم و همه اون هایی که کیس نامبرشون مثل من بالاست دعا میکنم که ویزا بگیریم .

[payam_prz]

الهام مطمئن که هیچی، متمعن باش که مصاحبه میشی.
تا 28000 همه 100 درصد میرن اگر نرفتن گردنمو میزنم پست میکنم KCC

[M!LAD]

سلام پیام جون من کاملاً تو رو درک می کنم منم همین حس رو داشتم ولی نا امید نیستم تا اینجاش دست ما نبوده مابقی هم دست ما نخواهد بود ولی ما میریم مصاحبه FBI چکم نمی خوریم !

[leili]

سلام
ما به تنهاترین چیزی که فکر نمی کردیم لاتاری و برنده شدنش بود.میتونم بگم در مشغله های کاری همسرم غرق بودیم. برای همین وقتی خواهرم زنگ زد و بهم گفت برای همسرم نامه اومده اونم از انگلیس اهمیت زیادی ندادم. لازم به ذکر است که برای لاتاری آدرس خانه خواهرم را داده بودم و یه آدرس از انگلیس مربوط به یکی از دوستان و اتفاقا" برای همسرم از انگلیس از یک شرکت هم نامه میامد به آدرس خواهرم.
من هم گفتم باشه بعدا" میایم میگیریم.چند روزی گذشت من اصلا" یادم رفت تا اینکه یه روز صبح خواهرم میخواست به کلاس بره و پسر کوچکش را آورد پیش من و گفت نامه هم تو ساک بچه است بردار .منم با بی اعتنایی هر چه تمامتر ساک را به اطاق بردم و با پسر خواهرم مشغول بازی کردن شدم. بعد از نیم ساعت نامه را بیرون آوردم و یه نگاه رو پاکتش کردم (همونطور که میدونید آدرسی که داده باشید هم روی پاکت هست من هم یه لندن روش دیدم) پس دوباره اونو کنار گذاشتمو به درخواست پسر خواهرم با او مشغول baby tv شدم بعد از یه نیم ساعت دوباره کنجکاو شدم که ببینم ایندفعه شرکت برای چی نامه داده . رفتم از تو اطاق نامه رو آوردم
بازش کردم دیدم کلی برگه داخلشه برگه ها رو د ر آوردم و گذاشتم رومیز .دوباره نوبت پسر خواهرم بود توجه منو می خواست منم برگه ها رو ریختم رو میز و با او تلویزیون تماشا کردم.
خلاصه بعد از حدود یک ساعت ونیم به سراغ برگه اول رفتم تا ببینم چیه؟
شروع کردم به خوندن
dear selected you are among those randomly selected and registedfor further consideration in the
dv 2009
با خوندن هر کلمه احساس می کردم فشار خونم 1000 درجه میره بالاتا کلمه dv 2009 که رسیدم دیگه احساس کردم الانه که قلبم در بیاد میخواستم جیغ بزنم ولی یکی تو گوشم گفت اگه جیغ بزنی دخترت بیدار میشه .فقط پایین وبالا می پریدم نمیدونستم میخوام چکار کنم باور کنید انقدر این هیجان زیاد بود و ناگهانی به سراغ من آمده بود که جا داشت با این شوک یه سکته هم بکنم.
بعد از 10 دقیقه که حالم جا اومد زنگ زدم به همسرم اول ترسید فکر کرد اتفاق بدی افتاده .بعد (با ناباوری)کلی خوشحال شد .
(باید بگم که ما در آخرین ساعاتی که میشد ثبت نام کنیم اینکار را کردیم البته برای اول بار بود که شرکت می کردم( با خواهر همسرم )حدود ساعات 4 صبح بود که ثبت نام تموم شد همسرم که تا نیمه های شب شرکتش بود اومد و کلی ما رو دست انداخت که خوب حالا ساکهاتونو بستین و از این حرفها ....که بیکارین پاشین بخوابین......و اصلا" هم نمیخواست شرکت کنه .من خودم دادم یکی از عکسهایی که قبلا" انداخته بود دیجیتالی کردن.
اصلا" فکر نمیکردم روزی از برندگان لاتاری باشیم.سالها پیش که یکی از دوستانم برنده شد و خاطره دیدن نامه اش را تعریف می کرد فکر نمیکردم خودم روزی این خاطره ام را برای کسی تعریف کنم.
بهر حال همسرم برنده شد. و الان هم که دارم این متن رو مینویسم 4 ژانویه نیمه های شب است و عصر امروزراهی ابوظبی هستیم .
8 ژانویه هم مصاحبه داریم .امیدوارم بادست پر برگردیم.
امید وارم همه برنده ها ویزا بگیرن و هر کسی هم که دوست داره بره برنده بشه (البته ثبت نام کرده باشه نه مثل اون بنده خدایی که رفت پشت در بانک تو اسم برنده ها دنبال اسمش می گشت گفتن حساب داری گفت نه ولی شاید اسم منم درومده باشه)

[payam_prz]

اون لحظه ای که گفتی بالا پایین میپریدی را خیلی عالی و به صورت تکنی کالر و با حالت سه بعدی دارم تجسم و در واقع یادآوری میکنم. امیدوارم با دست پر برگردی.

[mohammad_usa]

خدا پشت و پناهتان امیدوارم دست پر برگردید.

[WIKIMAN]

حتما ویزا می گیرید ، نگران نباشید !!!

[amin]

دوستان با توکل به خدا هدف مشخص است پیش به سوی هدف