2009-09-16 ساعت 21:10
بسی رنج بردم در این سال سی، زبان آموختم بدین انگلیسی
کانال تلگرام مهاجرسرا |
---|
هدف از مهاجرتمان چیست؟؟؟
|
2009-09-16 ساعت 21:10
بسی رنج بردم در این سال سی، زبان آموختم بدین انگلیسی
تشکر کنندگان: Ali Sepehr
2009-09-17 ساعت 01:21
بچه ها همه دارین بحث میکنین و میخواین حرفتونو به کرسی بشونین ولی نکته ی جالبش اینه که چه موافق و چه مخالف نمیتونن مشکلات خودشونو یجوری به طرف مقابل انتقال بدن
آدم های موفق و ناموفق همه جا هستند ... این بستگی به جسارت خود فرد داره که بتونه موفقیت کسب کنه، نه به آمریکا ربط داره نه به ایران... کم نیستن آدمهایی موفقی که تو ایران دارن با خوشی زندگی میکنن و ازون بیشتر تو آمریکا... به نظر من کسی که بیاد از تو این فرم بخواد دلیل رفتن یا نرفتنشو از طرز فکر دیگران پیدا کنه واقعاً کار اشتباهی میکنه! من خودمو میگم یه آدم با استعداد کم و جسارت پایین ولی اینو میدونم که پدرم هوامو داره خوب این شد جواب من! حالا میمونه فول شدن زبان انگلیسی و یه کاری که بتونم اونجا با سرمایه پدرم کار و کاسبی باز کنم... حالا اونی که میگه من هیچی ندارم و میخوام از ایران دل بکنم باید خودش ببینه آیا قدرت اینکه اونجا موفق شه رو داره یا نه. چون هیچکس مثل خود فرد از شرایطش آگاه نیست.... پس نتیجه این میشه که ما نمیتونیم بگیم برو یا نرو و فقط باید راهنمایی کنیم که فلان شهر از نظر هزینه سطح بهتری رو برات داره یا کار تو این شهر بیشتر پیدا میشه... خواهشاً اینقدرم سعی نکنین خودتونو تحمیل کنین نمونش بحث دوستان که 3 صفحرو به خودش اختصاص میده!
2009-09-18 ساعت 21:17
حرفهات مثل امضات صحیح بود: برای انسانهای بزرگ بن بست وجود ندارد ... یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت !
تشکر کنندگان: online27H
2009-09-20 ساعت 05:09
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-09-20 ساعت 12:37 توسط Parslottery.)
با سلام
online27H جان، خدایی من قصد چنین کارایی که گفتی رو نداشتم( تحمیل نظرم و اینا) اگر هم اینطور شده از همین جا اعلام میکنم کار کار انگلیسه آقا واقعا نظر شما رو هم قبول دارم، هیچ کس نمیتونه بجای آدم تشخیص بده کجا خوبه کجا بده، اما در پیرو عرایضم باید خدمتتون بگم در این تاپیک بقولی فقط دیدگاه های اشخاص مطرح میشه نه حرف زوری و چیزی، به هر حال مشکل از مدیریت نیست( پاچه خواری Admin - امسال سفارش گرین کارت ما یادت نره ) اما از همه اینها گذشته یه سری کمبود ها توی ایران هست که نمیشه واقعا نادیده گرفت. همیشه از دوستام این سوال رو میپرسم" اگر ادیسون لامپ رو اختراع نمی کرد به نظرتون تا حالا اختراع نمی شد؟؟ ) و همیشه خودم عین این بچه پر رو ها جواب میدم ، بله مطمنا اختراع میشد عجب سوال احمقانه ای سروش ( خودمو میگم، گیر ندین ) اما حالا این سوال چه ربطی به این تاپیک داره ؟؟ ها؟؟ آها یادم اومد ، نکته اینه که اگر ادیسون در اون تاریخ( فکر کن 1850 ) در ایران بود بـــــــــــــــله مطمنا تا چند سال بعدش هم نمیتونست هیچ غ.ل.ط.ی بکنه و احتمالا پدر مادرش بیشترین مسولیتی که بهش میدادند دوشیدن گاو و گوسفند ا بوده و ........ الان وجدان بیدارم داره میگه نه. نه. نه. سروش اینقدر بدبین نباش، اون میتونسته صبر کنه تا اینترنت اختراع بشه بعد عضو انجمن مهاجرسرا بشه، بعد از 7-8 سال و بعد از در نظر نگرفتن خصومت شخصی عمو پستچی نامه گرین کارت لاتاریش دستش برسه و بره آمریکا و سریعا اختراعش رو به جهانیان نشون بده) اما احتمال اولی بیشتره...، پس میشه گفت واقعا مکان زندگی آدم توی آینده اش میتونه تاثیر زیادی داشته باشه. بنده که ناخن کوچیکه (دست راست) ادیسون هم نمیشم اما وقتی چند روز پیش دیدم پروژه ای رو که بنده 2 سال تو ایران مثله ............دنبالش بودم و بخاطر قانون کپی رایت و ... نمیخواستم توی ایران ادامه اش بدم الان اینجا یک شرکت داره تبلیغش رو میکنه و چقدر هم برای این خدمات جدیدش پز میگیره ( یا پذ ؟یا پظ ؟یا پض ؟ اووووووه کدومش درسته ؟؟؟) واقعا به خودم میگم اگر 2 سال زودتر اینجا بودم الان این حسی که انگار ایده ام رو دزدیدن بهم دست نمیداد چون لااقل ثبتش میکردم. حالا یکی ندونه میگه ایده چی بوده، نه بابا الکی بزرگش کردم. بگذریم ................. زیادی هم حرف زدم، اما خواستم بگم : بله اینجا بهشت نیست، قرار هم نیست باشه. اما برای اون دسته که واقعا تفاوت های اینجا و ایران توی مسیر زندگیشون تغییر مهمی میتونه ایجاد کنه ممکنه مکانه بهتری برای پیشرفتشون باشه. داستان همچنان ادامه دارد....... پیروز باشید. تشکر کنندگان: Ali Sepehr
من تازه وارد این سایت شدم و نظرات دوستان در این تیتر برایم جالب بود. من مدت سه ساله که به ایالت کالیفرنیا اومدم. البته چند ماه بعد از ورودم طلاق گرفتم و الآن مجرد هستم. اولش فکر میکردم که آمریکا باعث جدایی ما شد ولی الان که درست فکر میکنم میبینم که زندگی چندان خوشبختی با هم نداشتیم و این اتفاق ممکن بود در ایران هم برایمان بیفتد. ولی میخواهم صادقانه شرایطم را توضیح دهم تا شاید بدردتان بخوره. من در ایران در سال 68 دانشگاه آزاد در رشته نرم افزار قبول شدم و بعد از 5 سال بخاطر اینکه مجبور بودم کار بکنم دانشگاه را نیمه کاره ول کردم. با اینکه برنامه نویس خوبی بودم ولی هرکاری میکردم که پول جمع کنم و ماشین بخرم نمیتوانستم تا اینکه در سن 27 سالگی تونستم یه ماشین غراضه که همیشه هم خراب بود بخرم. یه خونه کوچیک توی کرج اجاره کرده بودم و مجبور بودم روزی 4 ساعت توی ترافیک باشم تا سر کار برم. زندگی من حتی بعد از ازدواج بدتر هم شد و تا جایی که یادم میاد فقط سگ دو میزدم تا مخارج را تامین کنم و شب هم مثل جنازه میفتادم. وقتی در گرین کارت برنده شدیم اصلا از خوشحالی داشتم بال در میاوردم چون واقعا چیزی برای از دست دادن نداشتم و دیگه داشتم دیوانه میشدم. ولی از موقعیکه اومدم امریکا با اینکه اولش برام خیلی سخت بود و جدایی هم غوزبالاغوز شده بود الان تازه دارم میفهمم زندگی کردن یعنی چه. در اینجا چیزهایی دارم که در ایران حتی خوابش رو هم نمیدیدم. مثلا ماشین خوب خریدم. قایق خریدم و تورهای مختلف مسافرتی میگیرم و خلاصه ریلکس ریلکس هستم. حتی تا حالا تونستم به قدری پس انداز کنم که بتونم یه خونه توی کرج بخرم البته بخاطر شرایط اقتصادی ترجیه دادم که پول پیش خودم باشه تا اگه اخراج شدم مشکلی نداشته باشم. با اینکه مدرک دانشگاهی ندارم ولی چون کارم خوبه به من اعتماد کردند و بهم کار دادند و الان هم خیلی در کارم موفق هستم. البته ایرانیهای زیادی اطرافم هستند که همش غر میزنند ولی مثلا یکیشان از هول حلیم افتاده بود توی دیگ و چند سال پیش بدون هیچ پولی دو تا خونه خریده بود و الان بدبخت شده. ما عادت داریم اگه هزار تومان پول داریم خودمان را دو هزارتومان ببریم زیر غرض و برای همین هیچوقت طعم زندگی خوب و آرامبخش رو نمیچشیم. خلاصه اینکه من از آمدنم به امریکا خیلی راضیم و هیچوقت برای ماندن به ایران بر نمیگردم. اینجا هر دو هفته یکبار حقوقم به حساب بانکیم واریز میشه و در ایران هر سه ماه یکبار با التماس و هزار جور پاچه خواری میبایست بخشی از حقوقمون رو بگیریم و همیشه استرس داشتم که مثلا میتونم اجاره خونه بدم یا نه. البته اینجا دلتنگی و مشکل زبان و تفاوت فرهنگی و هزار چیز مشکل دیگه هم داره ولی اصلا قابل مقایسه با وضعیت ایران نیست. نکته دیگه اینه که بعضی ایرانیها بعد از اینکه میان امریکا یادشون میره که مهاجرت کردند و میخوان هنوز ایرانی زندگی کنند و آفتابه خودشون رو همه جا ببرند. به دختراشون اجازه نمیدند دوست پسر بگیرند و پسرهاشون رو هم تحت فشار میزارند. ولی چون موفقق نمیشن و اصولا حقی برای اینجور کارها ندارند سرخورده میشند و به نظرشون اینجا خیلی سخت میاد. همسر سابق من هم در حال خوندن ماماییه و وام تحصیلی گرفته و وضعیتش از ایران صد برابر بهتره. خلاصه اینکه با اینکه من اصلا تو باغ مهاجرت نبودم چون امکاناتش رو نداشتم ولی الان عاشق اینجا هستم و احساس آزادی و خوشی میکنم و فکر میکنم اگر این اتفاق برایم نیفتاده بود همه عمرم را در ایران مجبور بودم بدنبال اجاره و مخارج بدوم و شاید هم تا حالا سکته کرده بودم چون جدا بخاطر استرس علائم بدی داشت در من بروز میکرد که دکتر گفته بود باید ریلکس باشی و استراحت کنی. ولی در ایران حداقل برای من که هیچ پشتوانه ای نداشتم اینکار محال بود. مرسی از اینکه نوشته ام رو خوندید. باور کنید که همه چیز را صادقانه نوشتم.
با آرزوی موفقیت برای شما
تشکر کنندگان: laili ، merdax ، mohsen324 ، Ali Sepehr ، leili ،
2009-09-27 ساعت 15:22
نمی دونم شما هم می دونید یا نه اما RS232 اسم یک جور کابله که ما بهش تو ایران میگیم کابل «سریال»!! RS232 عزیز نوشته ات فوق العاده بود و بوی صداقت می داد. ممنونم و بسیار امیدوار شدم. منم مثل خودت برنامه نویس خوبی هستم اگه خدا بخواد!!!
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، rs232 ، سارا کوچولو ، storagemeter
2009-09-27 ساعت 15:57
محسن عزیز میشه خواهش کنم (البته با عرض پوزش )عکسی که داری عوض کنی باور کن من اصلا"نمیتونم بهش نگاه کنم میترسم شب بیاد به خوابم.(ببخشید تو این تالار نباید میگفتم ولی بهر حال گفتگوی آزاد بود)
2009-09-27 ساعت 16:53
rs232 عزیز مرسی از این دلگرمیتون...
خیلی امیدوارم کردید... واقعا همینه، اگه کسی خودش رو با اونا از همه نظایر مثل زبان، فرهنگ و ... تطبیق نده، شکست میخوره. به نظر من ما لیاقت زندگی بهتر از این رو داریم... من فکر میکنم در ایران نمیشه زندگی کرد و یکسری لغات معنی ندارند...مثل: خوشبختی،آرزو، تلاش و ... اگه کشورهایی مانند آمریکا یا کانادا یا استرالیا و اروپا بدونند ما در ایران چطور داریم زندگی میکنیم، تعجب میکنند... نمیشه اسمش رو گذاشت زندگی شما لغتی رو برای کاری که اسمش رو گذاشتند زندگی در ایران میتوینید بیاورید؟ متشکرم تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، rs232 ، sousangerd
2009-09-27 ساعت 18:27
لیلی این عکس تام یورک خواننده گروه ریدیوهد هستش. من این آقا رو خیلی دوست دارم. ایشون با اینکه به طور مادر زاد تو صورتش مشکل داره و یک چشمش از چشم دیگرش کوچکتره تونسته یکی از ستاره های بزرگ هالیوود باشه! اما چون شما خواستید من عوضش می کنم!
leili نوشته: محسن عزیز میشه خواهش کنم (البته با عرض پوزش )عکسی که داری عوض کنی باور کن من اصلا"نمیتونم بهش نگاه کنم میترسم شب بیاد به خوابم.(ببخشید تو این تالار نباید میگفتم ولی بهر حال گفتگوی آزاد بود) تشکر کنندگان: leili
به نظر من اگر گرین کارت برنده شدید و یا امکاناتی برایتان فراهم شد که به امریکا بیایید اصلا شک نکنید. اینجا هیچ چیزی با ایران قابل مقایسه نیست. من هر وقت که دلتنگ میشوم چشمهایم را میبندم و تجسم میکنم که مثلا الان توی ایران هستم. بعدش خدا را صد هزار مرتبه شکر میکنم که آنجا نیستم و دلتنگیم هم رفع میشه. خیلی از ایرانیها که به امریکا میاند فراموش میکنند که در ایران چه وضعیتی داشتند. اینجا واقعا مفاهیم زندگی و کار فرق میکنه. مثلا اینجا برعکس ایران کارفرما به کارمندش احترام میگذاره و همیشه سوال میکنه که همه چی مرتبه و چیزی کم و کسر ندارید. حتی از آخر هفتتون سوال میکنه تا مطمئن بشه که کاملا استراحت کردید و بهتون خوش گذشته و آماده کار هستید.در محیط کار انواع و اقسام چای و قهوه مجانی هست و هر موقع که دوست داشتید میتونید به آشپزخانه برید و نوشیدنی برای خودتون بریزید. هیچکس برخلاف ایران به شما فشار نمیاره که مثلا باید فلان کار را حتما امروز انجام بدی. روزی یک ساعت وقت نهار دارید و در این زمان اجازه ندارید کار کنید و اگر ببینند نه تنها خوشحال نمیشند بلکه به شما تذکر میدهند. اینجا اگر یک روز حقوقتان دیر شود میتوانید شرکت را سو کنید ولی برای من تا حالا این اتفاق نیفتاده. ولی توی ایران همه عادت دارند که داد و بیداد کنند و یا اخم کنند تا کارمندان ازشون حساب ببرندو حتما برای اینکه حقوق خودتو بگیری باید صد بار دولا و راست بشی. همین اخلاق گند ناخودآگاه در من هم بود و الان که فکر میکنم میبینم که من هم همین رفتار را از رئیسم به زیردستانم منتقل میکردم.(الان از خودم خجالت میکشم) در ایران اگر مشکلی دارید رئیستان بهتون اهمیت نمیده و هرچی مثلا بگویید که این حقوق من فقط اجاره خونه من رو میده انگار که دارید با دیوار حرف میزنید. ولی اینجا نه تنها همه چی بر اساس هزینه های منطقی تنطیم شده بلکه اگه مشکل خاصی داشته باشید رئیستان به شما گوش میکنه و اگه منطقی باشه حتما اقدام میکنه.یعنی در یک کلام اینجا شما احساس انسان بودن میکنید و احساس میکنید که به شما اهمیت میدهند. در مورد مسائل غیر از کار هم همینطوره مثلا کارهای بانکی اینجا خیلی راحته و شما میتونید آنلاین همه کارهاتون رو انجام بدید ولی اگه دوست دارید برید بانک تازه متوجه میشید که برخورد با مشتری یعنی چه. به محض ورودتون یک کارمند شما را تا میز کارش بدرقه میکنه و بعد از اینکه با قهوه و یا شکلات از شما پذیرایی کرد همه کارهاتون رو انجام میده. یه همچین چیزی در ایران جوک و مسخره و غیر واقعی است ولی در اینجا واقعیت داره و شما حتی روزهای اول شرمنده رفتارشون میشید! توی ایران با اینکه خوش حساب بودم همیشه برای گرفتن دسته چک مکافات داشتم ولی اینجا آنلاین سفارش میدید و بعد از چند روز یک عالمه دسته چک میفرستند در خونتون. در ضمن اینجا میتوانید چند تا کردیت کارت داشته باشید ولی باید مواظب باشید که زیاد جوگیر نشید و خودتون رو بدهکار نکنید. من یه کامپیوتر اچ پی تاچ اسمارت به مبلغ 1500 دلار از بست بای خریدم که ماهی فقط 17 دلار میدم. هیچ سود قسط هم نداره. خوب آیا توی ایران شما میتونید یه چیزی رو که نیاز دارید بخرید و کم کم بپردازید؟ اگه هم بتونید چقدر اضافه باید بدبد؟ من که هیچوقت نتونستم. اینجا اگه شما شش ماه کار کنید و به هر دلیلی اخراج بشید یا لی آف بشید تا یکسال به شما مبلغ 1800 دلار میپردازند تا زمانی که کار پیدا کنید. خوب اگر مثل بعضی ها خودتان را آلوده خانه خریدن و مورگیج نکرده باشید با این مبلغ میتونید همه مخارجتون رو بپردازید. برای همین اینجا آدم استرس نداره که اگه کارم رو از دست بدم چه خاکی به سرم بریزم. در صورتی که توی ایران حتی با داشتن شغل هم همیشه این مشکل رو داشتم. خلاصه اینکه اینجا شما احساس آزادی و نفس کشیدن میکنید. احساس میکنید که در زندگی خودتون و یا خانوادتون پیشرفت حاصل میشه.بعدش هم که پاسپورت امریکایی گرفتید میتونید هر جای دنیا که بخواید برین. من یک سال و نیم دیگه میتونم برای پاسپورتم اقدام کند و از الان خیلی خوشحالم. واقعیتش من چند باری که رفتم دبی همش توی فرودگاه سعی میکردم پاسپورتم رو قایم کنم که اطرافیان نبینند که ایرانیم. با ایرانی بودنم مشکل ندارم و همه جا میگم ایرانی هستم ولی از آرم ا.ل.ل.ه وسط پاسپورتم حالم بهم میخوره. خداییش تا حالا کسی هم بخاطر پاسپورتم با من بدرفتاری نکرده ولی خوب دیگه شاید من یکم غربزده هستم. این چیزهایی رو که مینویسم فقط برای شما نیست بلکه برای خودمم هست که یادآوری بشه و قدر زندگیم رو بدونم و فیلم یاد هندستون نکنه. بهرحال ما یه رگه هایی از سرخوشی درمون وجود داره و بعضی موقعها خوشی میزنه زیر دلمون. بهرحال اگه سوالی در مورد اینجا دارید خوشحال میشم که تجربیاتم رو براتون بنویسم و مطمئن باشید که تا جایی که میتونم صادقانه مینویسم. در ضمن این آیدی من از زمان دانشجوییم بوده و اون زمان این پورت سریال خیلی با کلاس بود ولی الان دیگه داره منقرض میشه! یه نکته آخر هم اینه که اگر الان برنده لاتاری شدید و یا امیدوارید که برنده شید قدر این لحظات رو بدونبد که خیلی شیرین هستند. من همیشه خاطرات قبل از اومدنم و برنده شدنم را بیاد میاورم و کیف میکنم. بالاخره در اینکه رویای هر چیزی شیرین تر از واقعیت آن چیز است شکی نیست. پس از این رویای خود لذت ببرید.
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، hbita ، seravin ، merdax ، laili ، payam_prz ، leili ، babakped ، afshin ، mohsen324 ، Bahar JJ ، reza22 ، ALIREZA205 ،
2009-09-28 ساعت 05:06
ممنونم محسن جان از لطفت ولی اجباری توش نبود .
2009-09-28 ساعت 20:06
RS232 عزیز! نوشته هاتونو دوست دارم و احساس همزادپنداری می کنم باهاتون. چون شما هم مثل من همه چیز رو منطقی می بینید و قدر چیزهایی که دارید رو می دونید. و البته مثل من احتمالاً شب و روز پای کامپیوتر هستید!! خیلی دوست دارم به آمریکا برم و کسی باشه به مهارت هام اهمیت بده و بتونم از آدم های حرفه ای چیز یاد بگیرم. دوست دارم کارهای بزرگ بکنم و برنامه هایی بنویسم که الآن ایرانی های به شدت بهش احتیاج دارند و هیچ کس و هیچ شرکتی (حتی همکاران سیستم که معرف حضورتون هست!) نمی تونند درست انجامش بدند!
بر اساس نامگذاری شما من ID خودمو HDMI بذارم خوبه؟!!!! تشکر کنندگان: rs232
2009-09-30 ساعت 01:56
مرسی بچه ها. من موقعی که ایران بودم و نامه قبولی گرین کارتم آمد تشنه هرگونه اطلاعات در مورد امریکا بودم و به هر دری میزدم تا بلکه با همه چی آشنا شوم. ولی اطلاعاتی که بدست آوردم فقط چیزهای کلی بود و از جزئیات آن هیچ چیزی نمیدانستم. برای همین دوست دارم تقریبا هر چیزی را که میدانم برایتان بنویسم و هر سوالی را که دارید جواب بدهم. من زمان دانشجویی برای اینکه پولی دربیاد یک دفتر الکی با بچه ها راه انداخته بودیم و با زرنگار کتابها را تحریر میکردیم. برای همینه که خوشبختانه دستم توی تایپ فارسی بسیار سریعه و برایم راحته که هرچه را که میدانم سریع تایپ کنم. از طرف دیگه با اینکه الان وضعیتم در مجموع خیلی خوبه خوشبختانه هنوز خودم را گم نکردم و فکر نمیکنم که چون خر خودم از پل گذشته است پس گور پدر دیگران. ارتباط با شما من را یاد خاطرات گذشته می اندازه و اینکه چه استرسها و مشکلاتی داشتم. روز اول که وارد سنفرانسیسکو شدم سرم از دیدن آسمانخراشها گیج میرفت و به نظرم میومد که دارم توی فیلم سینمایی راه میرم. چون فقط توی فیلمها بود که دیده بودم همه اون شکلی هستند و انگلیسی حرف میزنند. اگر کسی از من سوالی میکرد دست و پایم را گم میکردم و هر چی انگلیسی بلد بودم یادم میرفت. بعضی موقعها کارهایم هم باعث خنده دیگران میشد. مثلا گداها موقعی که پول میخواهند به شما نزدیک میشوند و میگویند "Any change?" یعنی هیچ پول خودی داری به من بدی؟ من فکر میکردم که اینها صراف هستند و مثل دلارفروشهای خودمون تو خیابون کار میکنند و میگفتم " نو تنکس"! و بقیه میخندیدند و میگفتند بابا اینها گدا هستند برای چی ازشون تشکر میکنی؟ باید بگی ساری و رد شی. یا هر کسی هر چیزی میگفت و من نمیفهمیدم تشکر میکردم. مثلا اگر کسی میگفت هوا چقدر خوبه من میگفتم متشکرم! چون هول میشدم نمیتونستم گوش کنم ببینم چی میگن. علتش هم اینه که من عادت کرده بودم فیلمهای انگلیسی رو که میبینم گوش نکنم و فقط تصاویر رو نگاه کنم. و بعد اینکه انتظار نداری که باهات حرف بزنند و یک آن متوجه میشید که طرف داره به شما نگاه میکنه و منتظر جوابه! بعد از یه مدت شروع کردم به گفتن یس و نو بصورت کاملا تصادفی. به لحن صحبت طرف نگاه میکردم و سرم رو تکان میدادم و میگفتم یس یس! و یا اگر میدیدم داره منفی حرف میزنه میگفتم نو! البته خیطی هم زیاد ببار میاوردم مثلا یکبار که رفته بودم قهوه بریزم یک خانمی آنجا داشت شیر توی قهوه خودش میریخت و بعد از سلام کردن گفت "am I blocked your way?" یعنی اینکه من راهتو سد کردم؟ من هم گفتم یس یس! بعد وقتی دیدم که قیافه طرف منقلب شد فهمیدم که چرت گفتم و سریع سوال کردم وات؟ البته بهترین چیز این است که به آنها بگویید که خارجی هستید و بعد از اینکه بدانند با شما خیلی آهسته و ساده صحبت میکنند. خلاصه این انگلیسی صحبت کردن هم برای خودش داستانیه و اصلا مثل کلاسهای زبانی نیست که شما در ایران میرید. امریکاییها زیان فارسی رو خیلی دوست دارند و میگویند که زبان خیلی شیرینی است و اگر شما با کسی فارسی صحبت کنید آزارشان نمیدهد در صورتی که اگر دو نفر چینی با هم صحبت کنند برایشان بسیار آزاردهنده است. من مادرم یک سه تار برایم از ایران آورد و جالبه بدانید که امریکاییها عاشق صدای سه تار و آهنگهای ایرانی که با سه تار میشه زد هستند. براشون خیلی عجیب و روحانیه و من اصلا فکر نمیکردم که خوششون بیاد. حتی معلم گیتارم قراره که توی سیدی جدیدش یک قطعه تنظیم کنه و یک قسمتش رو من با سه تار براش بزنم. خلاصه همانطوری که لیلی گفت اینجا آدم اصلا احساس غریبی نمیکنه. من حالا بعدا توی تاپیک جداگانه براتون از خود سفیدهای آمریکایی مینویسم که بیشتر باهاشون آشنا بشید. بهرحال امیدوارم که همه شما بتونید مثل من شانس تجربه کردن یک زندگی جدید رو پیدا کنید. مگه آدم چند بار زندگی میکنه که همه عمرش رو توی یک شهر و یک مملکت بگذرونه که هیچ جاذبه ای هم براش نداره. من که بنظرم میاد بیست سال دیر برنده شدم و عمرم تلف شد. هرچند که با فردی به شرایط من همین هم از سرم زیاده اگرنه الان هنوز باید در ایران بدنبال تهیه اجاره خونه سگ دو میزدم.
با آرزوی موفقیت برای شما
تشکر کنندگان: pegah ، laili ، leili ، mohsen324 ، Ali Sepehr ، hbita ، reza22 ،
2009-10-04 ساعت 20:48
من فکر میکنم rs232 بهترین عضو این سایت باشه و همچنین دلسوز...
کسی که در عرض یک هفته بتواند 16 رتبه معروفیت بگیره، چی میتونید بهش بگید؟ البته اولین رتبه رو خودم دادم امیدوارم راهنمایی هاتون رو ادامه بدهید. موفق باشید تشکر کنندگان: rs232 ، mom ، mohammadg846
2009-10-05 ساعت 00:41
tourism-and-migration نوشته: من فکر میکنم rs232 بهترین عضو این سایت باشه و همچنین دلسوز... همه بچه های مهاجر سرا اعم از مدیر و عضو در اینجا تلاش میکنند . بدون هیچ چشم داشتی برای همدیگر وقت میزارند. به نظر من هر کس که در راستای کمک به دیگران قدم برمیدارد بهرین است و کابل سریال عزیز جز بهترین هاست. همه بچه های مهاجرسرا برای من دوست داشتنی اند و به نظر من این تالار یکی از بهترین تالار هاست. تشکر کنندگان: rs232 ،
|