2012-08-22 ساعت 11:49
(2012-08-22 ساعت 11:20)Yasaman mc نوشته: ببين مرداى امريكايى زن نميخوان.منشى ميخوان.منشى كه يادشون بندازه وقت دندونپزشكيشون كيه،يا كى تولد كيه.زنى كه محكم سوارشون بشه و دور از جون افسار و محكم بگيره.تو اين گيرودار تو مجبورى پر حرف بشى،اجتماعى بشى،سر وقت باشى،خلاصه همه جوره عالى باشى.اين كه ميگن مردا مثل بچه ان شوخى نميكنن.هرجور عادتشون بدى همونه.منم اولش اشتباه تورو ميكردم.بعد ديدم نه،يا من جدى جدى خفت ماجرا رو ميگرم،يا ميشم كلفت اقا.اگر گلن بدونه تو از چيزى ميترسى،هى واست ناز ميكنه رو حساب همون چيزى ازش ترس دارى.تو بايد جدى بهش التيماتوم بدى.چون اگر اين كارو نكنى و خداى نكرده گلن در رابطه با ديدنت و ازدواج جدى نباشه همچنان كشش ميده قضيه تركيه رفتنو.ميدونم ميگى دو سال از عمرتو به پاش گذاشتى و اينا،ولى اون موقعى كه من و تو باهم اشنا شديم قرار بود تابستون بياد ببينتت.حالا شده پاييز،همين طورى سه ماه ديگه از عمرتو حروم كردى.تو اين پروسه دل نازك بودن تو رو به هيچ جا نميرسونه.بايد فقط و فقط هواى خودتو داشته باشىوااااااااااس آره. یعنی باورت میشه الانشم من یادش میندازم که امروز تولد داداشته و اینا! مثلا میخواد یه رزومه بنویسه واااااااااای اینقدر لفت میده که نگو. یعنی هزار رحمت به لاک پشت. این همیشه یه بهونه ای داشته واسه نیومدن الان خیلی جدی شده که دیگه پاییز میام و این حرفا. حالا منم کاری ندارم بهش. اما اگه پاییزم بهونه بهش میگم اینا رو که من تا امروز هر کاری کردی کاریت نداشتم و تازه بعدشم پر رو پر رو منو نیگا میکنی میگی هر چی من میخواستم بوده! اما دیگه درسم هم تموم شد و من دارم میرم دنبال زندگی خودم. نمی تونم تا آخر عمر مدرکم رو بذارم زیر بالشم منتظر تو باشم. می رم کار میکنم زندگی میکنم و دیگه نمیشینم به آینده فکر کنم حالا هر اتفاقی خواست بیفته بذار بیفته. دیگه نمیخوام آویزون باشم. یعنی یاسی باورت میشه این اواسط جون درخواست پاسپورت کرده و آدرس خونه ی پورتلند رو داده و تا الان نرفته پورتلند ببینه این پاس محترم اومده یا نه! یعنی فقط خدا کنه بعد ازدواج کمی آدم بشه! بهش میگم تو اینجوری میخوای زن نیگه داری میگه یعنی فکر میکنی من نمیدونم آدم چطوری باید از زنش مواظبت کنه؟ فکر میکنی میخوام بیارمت اینجا زجرت بدم؟! میگم آخه تو که اینو میگی خوب از الان درست رفتار کن دیگه! اینا چرا اینجورین؟!!!