2012-08-29 ساعت 02:11
آره راس میگی. شرمنده حامد جان.
ایشاالله که میشه الهه جون. دارم برات دعا میکنم. کار من که گویا دیگه نمیشه اما دعا میکنم کار شما راه بیفته.
دیروز زنگ زدم باهام حرف نزد! داداشش ازم عذر خواهی کرد. امروزم که ایمیل ندادم تا الان. اونم نمیخواستم ایمیل بدم منتها بازم نتونستم تلفنی بگیرمش برا همین ایمیل زدم که احتمالا جواب نده. و دیگه داره زیادی به من توهین میکنه با این کاراش. اعصابم از دستش خورده و دیگه فکر نکنم اینبار با احترام باهاش حرف بزنم! خلاصهههه همین روزاس که بیام و اعلام کنم رابطمون به هم خورد! بعدشم برم مدرک محترم ارشدم رو بگیرم و خدا بقیه اش رو بخیر بگذرونه! چون دو ساله حتی یک دقیقه هم به این فکر نکردم که بعدش تو ایران میخوام چی کار کنم. الان واقعا نمیدونم اصلا اینهمه درس خوندم که چی!؟! هیچ نقشه ای برای آینده ندارم. اصلا کلا انگیزه ندارم برا ادامه ی حیات. چون فقط این که نیست همه ی آدما یه جورایی شدن. هر چی خوبی میکنی میذارن پای وظیفت. حتی بهترین دوستت و حتی خالت. یه نمونه بگم از حرف خاله کوچیکم که ساکن مشهده و سیتیزن کانادا و تحصیل کرده و شوهرش هیئت علمیه و چه و چه (خیلی باید با درک باشه این آدم درسته؟) دیروز خونه ی اون یکی خاله هستیم و منم که دارم رو پایان نامه ام کار میکنم و فردا هم دیگه باید تحویلش بدم ( میبینید تو چه شرایط پرفکتی دارم درس میخونم؟!) لپ تاپم رو بردم. (لپ تاپم وایو هست که پارسال خیلی هم گرون نگرفتم البته یک و صد در اومد) خاله محترم برگشته به شوهرش میگه: (الان من جدی پشت لپ تاپم هستم و دارم پایان نامه ام رو میخونم.) که یهو خاله میگه: کامران این لپ تاپ تو نیست؟ شوهرش میگه: نه عزیزم مال من نیست. خاله در ادامه رو به اون یکی دختر خالم که اونا هم خیلی مایه دارن میگه: پس ماله کیه؟!
یعنی از منم نمیپرسه ها! خودم بهش میگم: مال خودمه. به نظرت بهتره مال کی باشه؟ که خاله جان در ادامه می فرمایند: ماشالا نیلو! (یهنی که توی بچه کارمند و چه به وایو!!!!!!!!!!!)
بله. دست بنده در این حد نمک داره یعنی! حالا شما برید حساب نامزد بنده رو بکنید!
اینا رو میگم مسلما احساس خوبی بهم دست نمیده از بیان همچین حرفایی اما دلم خونه. خووووووووووووووون. (((
ایشاالله که میشه الهه جون. دارم برات دعا میکنم. کار من که گویا دیگه نمیشه اما دعا میکنم کار شما راه بیفته.
دیروز زنگ زدم باهام حرف نزد! داداشش ازم عذر خواهی کرد. امروزم که ایمیل ندادم تا الان. اونم نمیخواستم ایمیل بدم منتها بازم نتونستم تلفنی بگیرمش برا همین ایمیل زدم که احتمالا جواب نده. و دیگه داره زیادی به من توهین میکنه با این کاراش. اعصابم از دستش خورده و دیگه فکر نکنم اینبار با احترام باهاش حرف بزنم! خلاصهههه همین روزاس که بیام و اعلام کنم رابطمون به هم خورد! بعدشم برم مدرک محترم ارشدم رو بگیرم و خدا بقیه اش رو بخیر بگذرونه! چون دو ساله حتی یک دقیقه هم به این فکر نکردم که بعدش تو ایران میخوام چی کار کنم. الان واقعا نمیدونم اصلا اینهمه درس خوندم که چی!؟! هیچ نقشه ای برای آینده ندارم. اصلا کلا انگیزه ندارم برا ادامه ی حیات. چون فقط این که نیست همه ی آدما یه جورایی شدن. هر چی خوبی میکنی میذارن پای وظیفت. حتی بهترین دوستت و حتی خالت. یه نمونه بگم از حرف خاله کوچیکم که ساکن مشهده و سیتیزن کانادا و تحصیل کرده و شوهرش هیئت علمیه و چه و چه (خیلی باید با درک باشه این آدم درسته؟) دیروز خونه ی اون یکی خاله هستیم و منم که دارم رو پایان نامه ام کار میکنم و فردا هم دیگه باید تحویلش بدم ( میبینید تو چه شرایط پرفکتی دارم درس میخونم؟!) لپ تاپم رو بردم. (لپ تاپم وایو هست که پارسال خیلی هم گرون نگرفتم البته یک و صد در اومد) خاله محترم برگشته به شوهرش میگه: (الان من جدی پشت لپ تاپم هستم و دارم پایان نامه ام رو میخونم.) که یهو خاله میگه: کامران این لپ تاپ تو نیست؟ شوهرش میگه: نه عزیزم مال من نیست. خاله در ادامه رو به اون یکی دختر خالم که اونا هم خیلی مایه دارن میگه: پس ماله کیه؟!
یعنی از منم نمیپرسه ها! خودم بهش میگم: مال خودمه. به نظرت بهتره مال کی باشه؟ که خاله جان در ادامه می فرمایند: ماشالا نیلو! (یهنی که توی بچه کارمند و چه به وایو!!!!!!!!!!!)
بله. دست بنده در این حد نمک داره یعنی! حالا شما برید حساب نامزد بنده رو بکنید!
اینا رو میگم مسلما احساس خوبی بهم دست نمیده از بیان همچین حرفایی اما دلم خونه. خووووووووووووووون. (((