2012-12-06 ساعت 15:42
عزیزانم ... در پی اون ناراحتیهای عصبی پریشب و بی خوابیها و ... امروز صبح که ساعت 10 بیدار شدم دچار گرفتگی شدید قفسه سینه؛ عرق سرد و ... شدم
اونقدر حالم بد شد که زنگ زدم به دوستم (کسی هم خونه نبود) اومد و من برده بیمارستان ؛ نوار قلب و آمپول و دارو و زیرزبونی و ...
الان رسیدم خونه و کمی غذا خوردم و استراحت کنم
تروخدا مراقب خودتون باشید
منم ایشا... خوب میشم دیگه
اونقدر حالم بد شد که زنگ زدم به دوستم (کسی هم خونه نبود) اومد و من برده بیمارستان ؛ نوار قلب و آمپول و دارو و زیرزبونی و ...
الان رسیدم خونه و کمی غذا خوردم و استراحت کنم
تروخدا مراقب خودتون باشید
منم ایشا... خوب میشم دیگه
ناخودآگاه رو باید تربیتش کرد
هر آنچه دلش بخواد فکر می کنه و عملی می کنه
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
هر آنچه دلش بخواد فکر می کنه و عملی می کنه
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره