بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟

[arian307]

شوهر هم شوهرهای قدیم که نمی گذاشتند آب توی دل همسرشان تکان بخورد. والله!
من هم وقتی منتظر وقت مصاحبه آمریکا بودم اگر یک دری محکم بسته می شد می گفتم ددم وای بدبخت شدم حمله کردند و دیگر همه فرودگاه ها بسته شد و من نمی توانم بروم. هر شب خواب می دیدم که دارم در میان آتش خمپاره و رگبار مسلسل دشمن فرضی به صورت چهار دست و پا و سینه خیز از مرز رد می شوم تا بتوانم خودم را به قرار مصاحبه در سفارت برسانم. یک پرچم سفید هم دستم بود و آن را در هوا تکان می دادم و می گفتم نزنید لامذهب ها من خودی هستم و دارم می روم ویزا بگیرم. از آن زمان تا حالا شش سال گذشته است و هیچ طوری نشد. شما هم بد به دلتان راه ندهید و خیالتان راحت باشد که شش سال دیگر هم هیچ طوری نمی شود. ولی خوشحال باشید که لااقل یک آب باریکه ای از امید در اقبال شما وجود دارد که هزاران هزار جوان دیگر همین امید را هم ندارند و حسرت آن را می خورند. خداوند همه ما را قرین رحمت خود قرار دهد. آمین

وای عالییی بود ارش خان )
چرا همه ی خانوم ها اینجا به خون مردا تشنه شدن 1 ساعته ... بابا ما خونسردیم خیر سرمون .. هی حرص بخوریم و استرس بدیم به هم که نمیشه... منم فکر کنم هرچی بیشتر فکر کنیم بش طولانی تر میشههههههه