2013-01-20 ساعت 10:49
به نظر من اين تغييره كه دلهره اوره. تغيير هرچند جزيي هم باشه بالانس ذهني ادما رو بسته به نوع شخصيتشون بالا و پايين مي كنه و مسلما مهاجرت از نوع ازدواج بزرگترين تغييره. حساب كنيد هم زمان بايد با شخص جديدي تو زندگي اتون كنار بياييد در صورت نامزد بود و عقد بودن. اگه از قبل در ايران باهم ازدواج و زندگي كرده باشيد ممكنه اين فكرا بياد كه همسرم اونجا چه شخصيتي از خودش بروز خواهد داد...جدا شدن از خانواده و دوستان..تغيير زبان و كشور و عادات..در بعضي مواقع خراب كردن و دوباره بنا كردن.
ولي با تمام اين حرفا ..بايد تغيير كرد.. بايد راه افتاد ..حتي اگر هم دلمون نخواست جاي ديگه ي زندگي كنيم و برگرديم باز هم يه تجربه خوبي خواهد شد. من خودم كه هنوز خيلي خيلي اول راهم و هنوزم دودلم و هزاران فكر تو سرم مي چرخه به خودم ميگم اين يه محك بزرگي خواهد بود براي من و اين چالش رو دوست دارم.
ولي از طرفي بايد واقع بين هم بود. شرط موفقيت در مهاجرت در عين حفظ هويت ادغامه. انطباق پذيري شرط اوله. اين انطباق پذيري هم با شناخت بيشتر از كشوري كه مي خوايم بريم ..خوندن زبان..و غيره بدست مياد .
من خودم در مورد امنيت در اونجا واقعا ذهنم مشغول ميشه. بعد از جريان تيراندازي مدرسه Newtown همش دوستانم رو براي امنيت سوال پيچ ميكنم . چون من در تهران خودم رو تا حدودي در ساعت هاي كه استاندارد بيرون رفتنه امن حس مي كنم. ولي از طرفي امنيت رواني ندارم همش استرس دارم كافيه يه ون ببينم با وجودي كه مشكلي هم ندارم باز قلبم هري ميريزه پايين چون واقعا توهين به شخصيتم مي دونم كه سرم رو خم كنم و وارد يكي از ون هاي ارشاد بشم. اينا تمام استرس ها ريز و درشته كه امنيت رواني ادم رو تهديد مي كنه. (البته مساله هاي زيادتري هم وجود داره كه همه از اونا اگاهيم)
در مورد نژاد پرستي هم ما خودمون جزو مردمان نژادپرست هستيم. بعد از اين همه سال هنوز هم با افغاني ها رابطه خوبي نداريم حتي با تحصيل كرده هاشون و به قول خودمون ادم حسابي هاشون. وقتي به يه كشور مهاجرپذير هم ميريم اول از همه يه خط پررنگ دور هندي ها و چيني ها و عرب ها مي كشيم. پس زياد نگران اين موضوع نباشيم چون اگه خودمون رو بذاريم جاي اونا شايد بتونيم دركشون كنيم.
ختم كلام اين كه اين جور نگراني ها طبيعيه. يه گيجي خاصي تو دوران تغييرات بزرگ به ادم دست ميده كه با گذر زمان قطعا بهتر ميشه. فقط بايد بگرديم ببينيم چه جوري مي تونيم موفق بشيم و از پس همه اينا بربيايم.
ولي با تمام اين حرفا ..بايد تغيير كرد.. بايد راه افتاد ..حتي اگر هم دلمون نخواست جاي ديگه ي زندگي كنيم و برگرديم باز هم يه تجربه خوبي خواهد شد. من خودم كه هنوز خيلي خيلي اول راهم و هنوزم دودلم و هزاران فكر تو سرم مي چرخه به خودم ميگم اين يه محك بزرگي خواهد بود براي من و اين چالش رو دوست دارم.
ولي از طرفي بايد واقع بين هم بود. شرط موفقيت در مهاجرت در عين حفظ هويت ادغامه. انطباق پذيري شرط اوله. اين انطباق پذيري هم با شناخت بيشتر از كشوري كه مي خوايم بريم ..خوندن زبان..و غيره بدست مياد .
من خودم در مورد امنيت در اونجا واقعا ذهنم مشغول ميشه. بعد از جريان تيراندازي مدرسه Newtown همش دوستانم رو براي امنيت سوال پيچ ميكنم . چون من در تهران خودم رو تا حدودي در ساعت هاي كه استاندارد بيرون رفتنه امن حس مي كنم. ولي از طرفي امنيت رواني ندارم همش استرس دارم كافيه يه ون ببينم با وجودي كه مشكلي هم ندارم باز قلبم هري ميريزه پايين چون واقعا توهين به شخصيتم مي دونم كه سرم رو خم كنم و وارد يكي از ون هاي ارشاد بشم. اينا تمام استرس ها ريز و درشته كه امنيت رواني ادم رو تهديد مي كنه. (البته مساله هاي زيادتري هم وجود داره كه همه از اونا اگاهيم)
در مورد نژاد پرستي هم ما خودمون جزو مردمان نژادپرست هستيم. بعد از اين همه سال هنوز هم با افغاني ها رابطه خوبي نداريم حتي با تحصيل كرده هاشون و به قول خودمون ادم حسابي هاشون. وقتي به يه كشور مهاجرپذير هم ميريم اول از همه يه خط پررنگ دور هندي ها و چيني ها و عرب ها مي كشيم. پس زياد نگران اين موضوع نباشيم چون اگه خودمون رو بذاريم جاي اونا شايد بتونيم دركشون كنيم.
ختم كلام اين كه اين جور نگراني ها طبيعيه. يه گيجي خاصي تو دوران تغييرات بزرگ به ادم دست ميده كه با گذر زمان قطعا بهتر ميشه. فقط بايد بگرديم ببينيم چه جوري مي تونيم موفق بشيم و از پس همه اينا بربيايم.