2013-01-28 ساعت 21:44
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-01-28 ساعت 21:45 توسط mercedeh2011.)
بچه ها حالا موقع رفتن من که شده خاله ام یادش افتاده شونصد سال پیش یه کتاب به من داده که من بهش پس ندادم
من کلا به امانت خیلی حساسم ؛ حتی یه سری از وامهام رو تسویه کردم که خیالم راحت باشه ولی این رو اصلا یادم نمیاد.
حالا این کتاب چجوری شده که دست من مونده خودمم موندم
یه کمد کتابخونه ای دارم مثل کمد آقای ووپی ... با عمق یک متر و طول 3 متر ؛ درش رو که باز کنی از توش کتاب میریزه بیرون
به مامان گفتم شاید تو اون کمده ولی مامانم خیلی ناراحته ؛ همش من رو سرزنش می کنه که چرا به خاله ات برنگردوندی که حالا این رو به من بگه ؛ من چیکار کنم خب ... اصلا یادم نمیاد
من کلا به امانت خیلی حساسم ؛ حتی یه سری از وامهام رو تسویه کردم که خیالم راحت باشه ولی این رو اصلا یادم نمیاد.
حالا این کتاب چجوری شده که دست من مونده خودمم موندم
یه کمد کتابخونه ای دارم مثل کمد آقای ووپی ... با عمق یک متر و طول 3 متر ؛ درش رو که باز کنی از توش کتاب میریزه بیرون
به مامان گفتم شاید تو اون کمده ولی مامانم خیلی ناراحته ؛ همش من رو سرزنش می کنه که چرا به خاله ات برنگردوندی که حالا این رو به من بگه ؛ من چیکار کنم خب ... اصلا یادم نمیاد
ناخودآگاه رو باید تربیتش کرد
هر آنچه دلش بخواد فکر می کنه و عملی می کنه
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
هر آنچه دلش بخواد فکر می کنه و عملی می کنه
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره