2013-02-03 ساعت 22:20
(2013-02-03 ساعت 18:34)الهه سابق نوشته: بچه ها حال و روز خوبی ندارم. فعلا که شوهرم راضی شد بمونه. ولی از اونجایی که هزار بار تصمیمش عوض میشه هیچ اعتباری به حرفش نیست.الهه اول اینکه دلم تنگ شده بود نیستی بابا.بعدم ما هم از این مشکلا د اریم درست می شه ایشالله .درست اینه که تو ایران آینده ای نیست واقعاً حتی با پروفسورا داشتن...
بهش خیلی گفتم که اگه برگردی همونطور که این چند سال بخاطر مشکلات مالی و صدتا مشکل دیگه نشد تشکیل زندگی بدیم و اینه هیچ کدومون قرونی هم پول نداریم که بابت پول پیش خونه بخواهیم بدیم و اینکه شغلی نداره اینجا و هزارتا حرف دیگه، و اینکه اونجا حداقل آپارتمان دانشگاه رو واسه زندگی داریم و وام دانشجویی هم کفاف زندگیمونو میده و هزارتا دلیل دیگه که واسش آوردم، فعلا فعلا قبول کرد بمونه. من بهش گفتم اگه برگردی ایران باهات حرف نمیزنم تا روزی که با کلید یه آپارتمان اجاره ای بیای دم خونه بابام
بعد از 10 سال اوللللللللللین بار بود که باهاش قهر کردم. اونم فرداش گفت واقعا برگرده ایران خونه ای در کار نیست.
ولی شوهر من یهو میزنه به سرش. اگه یه بار دیگه دچار اون حالت افسردگی بشه قطعااااا برمیگرده و دیگه هیچی واسش مهم نیست.
انصرافم داده بود. ولی انصرافشو کنسل کرد. خلاصه که تا من ویزا نگیرم و نرم اونجا هیچ امیدی ندارم. حتی اگرم برم باز هم ممکنه برگرده و باز دوباره مساله کار و خونه و این چیزا مطرح میشه
من همه حرفم این بود 5 سالو دندون رو جیگر بذاریم و اونجا پول پس انداز کنیم که بعد از 5 سال که برگشتیم ایران بتونیم به خونه اجاره کنیم و اونم با دکتراش یه شغل خوب بگیره. به همین امیدا بود که اینهمه انتظارو تحمل کردم و توی این مدت هرچی پس انداز از زمان کارمندیم داشتم یعنی حدود 5000 دلار، همه رو خرج این پرونده لعنتی کردم. پول واسه اسپانسر و وکیل و کوفت و درد و زهرمار
قبل از این هم که بره و من خیلی التماس میکردم نره، برنامم این بود بیاد خونه ما زندگی کنه (هرچند خودمون مستاجریم) بعد بره سر کار و منم کار کنمو بعد از یکی 2 سال بتونیم خونه کرایه کنیم که فبول نکرد و گفت باید برم آمریکا دکترامو بگیرم
بچه ها حوصله ندارم اصلا
ببخشید منو
بعضی وقتا میام و نوشته هاتونو میخونم ولی دلو دماغ ندارم.
ببخشید
همه موفق باشن....