دلهره داشتن، اونم توی بدو ورود به یه کشور غریب و شروع پروسه ناشناخته ازدواج کم چیزی نیست عزیزم. بایدم دلهره داشته باشی.
حالا خوبیش اینه که روزهای اول میری یکم گردشو این ور اونور، زمان واست زودتر میگذره.
من که شوهرم اواسط جون امتحان جامع دکتری داره و هر روز داره بهم میگه حواست باشه وقتی اومدی تا وقتی من امتحانمو ندادم کاری به کار من نداشته باشی و از حالا بگم هیچ جا نمیریم و حتی خرید آذوقه هم من وقت نمیکنم بیام، باید تا اون روز غذای دانشگاهو بخوریم. خوب ما هم که ماشین نداریم و اونجا هم که تاکسی نداره و اتوبوس هم که شوهرم اجازه نمیده سوار شم (میگه اتوبوسای اون شهر خیلی نا امنن و پر از معتاد و خلافکارن). خلاصه تا آقا امتحانشو نده دربست توی خونه حبسم. تنها هم که قطعا نمیذاره برم بیرون (بخاطر ناامنی). امشب داشتم بهش میگفتم من از ایران نمیشه لیموعمانی بیارم، وقتی اومدم باهم بریم مغازه عربها من یکم لیموعمانی لپه و زردچوبه بخرم تا بتونم غذا بپزم. از کوره در رفت و گفت من که بهت گفتم تا وقتی امتحان جامعمو ندادم از خونه بیرون نمیریم. من وقت نمیکنم، من استرس دارم، من هیچ جا نمیرم، تو هم باید بشینی تو خونه تا امتحانم تموم بشه. بهش میگم خوب لااقل میتونم دوروبر خونه قدم بزنم، میگه نه، اینجا خیلی ناامنه.
من همینطوریش از آمریکا بیزار هستم، اینارو هم که میگه و میبینم بعد از اینهمه انتظار باید برم گوشه خونه بتمرگم و درس خوندن آقا رو تماشا کنم روانی میشم.
خیلی اعصابم خورده
حالا خوبیش اینه که روزهای اول میری یکم گردشو این ور اونور، زمان واست زودتر میگذره.
من که شوهرم اواسط جون امتحان جامع دکتری داره و هر روز داره بهم میگه حواست باشه وقتی اومدی تا وقتی من امتحانمو ندادم کاری به کار من نداشته باشی و از حالا بگم هیچ جا نمیریم و حتی خرید آذوقه هم من وقت نمیکنم بیام، باید تا اون روز غذای دانشگاهو بخوریم. خوب ما هم که ماشین نداریم و اونجا هم که تاکسی نداره و اتوبوس هم که شوهرم اجازه نمیده سوار شم (میگه اتوبوسای اون شهر خیلی نا امنن و پر از معتاد و خلافکارن). خلاصه تا آقا امتحانشو نده دربست توی خونه حبسم. تنها هم که قطعا نمیذاره برم بیرون (بخاطر ناامنی). امشب داشتم بهش میگفتم من از ایران نمیشه لیموعمانی بیارم، وقتی اومدم باهم بریم مغازه عربها من یکم لیموعمانی لپه و زردچوبه بخرم تا بتونم غذا بپزم. از کوره در رفت و گفت من که بهت گفتم تا وقتی امتحان جامعمو ندادم از خونه بیرون نمیریم. من وقت نمیکنم، من استرس دارم، من هیچ جا نمیرم، تو هم باید بشینی تو خونه تا امتحانم تموم بشه. بهش میگم خوب لااقل میتونم دوروبر خونه قدم بزنم، میگه نه، اینجا خیلی ناامنه.
من همینطوریش از آمریکا بیزار هستم، اینارو هم که میگه و میبینم بعد از اینهمه انتظار باید برم گوشه خونه بتمرگم و درس خوندن آقا رو تماشا کنم روانی میشم.
خیلی اعصابم خورده
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی