بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟

[simi]

بچها مرسی‌ از همتون بخاطر محبت زیادتون.. خوبی‌ از شمست مرسی‌ که به یادم بودید باور کنید همش تو فکر بودم که زودتر بیام بهتون خبر بدم

حالا از اینجا بگم واستون هوای اینجا خیلی‌ با من سازگار یه هوای مرطوب و بهاری.. البته الان زمستون ولی‌ هواش مس بهاره اهواز خون هم خوب ولی‌ این آقای ما فوق‌العاده آدم شلختی من از صبح سات ۸ تا ۸ شب داشتم لباس جامعه میکردمو مراتب می‌کردم و سر جا بحث می‌کردم.. نمی‌خواست به من کمد بده ولی‌ واسه خودش ۳ تا کمد می‌خواد!!! خلاصه از صبح درگیر بودم با این حل دلم تنگ شده واسه خانواده‌ام و ۱۰ دقیقه ۱ بر بغض می‌کنم امروز ۲ بر رفتیم خرید کردیم خیلی‌ راحت می‌شه خرید کرد خوشبختانه و برای مآهی که انگلیسی‌ بلد نیستیم اصلا سخت نیست هرچی‌ بخوایم برمیداریم و دستگاه نشون میده چقدر شده بد شما حساب می‌کنید.. انگلیسی‌ رو تقریبا میفهمم ولی‌ خیلی‌ حالم بده که هیچی‌ بلد نیستم و فکر می‌کنم هیچوقت یاد نمی‌گیرم.. اصلا اعتماد به نفس ندارم جواب بدم.. حالا شانس من امروز یه بسته قابلمه برداشته بودیم تو چرخ دستی‌ یه خانمی اومد درباره قابلمه‌ها توضیح میداد که اینرو خیس نظر رو اجاق و از تجربیات شخصیش میگفت منم فقط با سر تائید میکردمو می‌گفتم اوکی خلاصه بد از ۱۰ مین مادر همسرم اومد بهش گفت این انگلیسی‌ بلد نیست زن یه نگاهی‌ به من کرد )))))))) حالا من گیر دادم به مادر شوهر محترم که این چه کاری بود من فهمیدم چی‌ گفت زن هم چپ چپ نگاه میکرد فک کرد مسخرش کردم آخه خییییلی توضیح داد ولی‌ من واقعا فهمیدم چی‌ میگه

---

مرسی‌ الاه جووووونم.. دلم واستون یه ذره شده بود واقعا اعتیاد داشتم به اینجا.. راستی‌ یه چیز جالب بگم وقتی‌ بد از ۵ ساعت اومدیم بیرون رفتیم چمدونرو گرفتیم اون آقاهه گفت شما کجا بودید پروازتون ۶ ساعت پیش نشست همسرم گفت ما منتظر پاسپورت خانمم بودیم بد گفت می‌تونم الان خیلی‌ خسته این برید!!!!!!!!!!! همسرم میگه منو همیشه اینجا لخت می‌کنن باورش نمی‌شد چمدونارو از دستگاه هم رد نکردن

عروس خانم ایشالا که خوشبخت بشین عیب نداره که شلخته اس کم کم درست میشه وقتی برات توضیح میدن گوش بده کم کم واسه حرف زدن ره میوفتی از مادرشوهرتم مهربونونه بخواه هیچی نگه تا راه بیوفتی