بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟

[payamkj]

سلام ، من تازه تونستم بیام تو مهاجرسرا
صفحه ها انقدر سریع میرن جلو که وقت نکردم همش رو بخونم ،ولی مامان کاملا ،شدزاد جان و جودی عزیزم تبریک زیاد به هر سه تاتون ،
حالا از سفرم مشهدم بگم که تا حالا یه همچین سفری نداشتم ،اصلا خوش نگذشت
با قطار رفته بودم به خاطر هوای برفی که پروازای مشهد همه کنسل بود با قطار ساعت 6 صبح 5 شنبه راه افتادیم ، چشمتون روز بد نبینه ساعت 11 شب رسیدیم ،باید 3 میرسیدیم از این بدتر نمیشد ،بعد هول هولکی رفتیم حرم زیارت ،مامانم خورد زمین ، چقدر خدا رحم کرد جاییش نشکست ، آخه پوکی استخوان داره ، فردا صبحش هم ساعت 6 به سمت تهران که ساعت 6:30 رسیدیم یعنی بازم با تاخیر ، دست امام رضا درد نکنه هنوز پام به مشهد نرسیده بود یکی یکی حاجتمام روا شد اول یه خونه ای که براش آفر گذاشته بودیم با یه آفر بالاتر پرید اونم کش بعد امروز صبح هم اون یکی خونه ای که چقدر هم دوسش داشتم و شرایطش خوب بود پرید ، این یکی وامش جور نشد ،بعدددددددددددددد
مستاجرم تو ایران زنگ زد که خونه خریده میخواد 7 ماه زودتر پاشه ،فکر کنید !!!!!!!!!!! شب عید ،حالا باید پول پیش اون رو هم جور کنم ...........دیگه به امام رضا گفتم تو رو جدت بسه ،به خدا دیگه هیچی ازت نمیخوام ،ختم به خیر کن من برم ، ببخشید بچه ها تو رو خدا نگید انرژی منفی میدم ، تو رو خدا نصیحت هم نکنید ،میدونم قسمت ،حکمت ، خواست خداست ، سرنوشت ،از من بدبیار تر زیادن ،مردم مریض دارن پول ندارن و ...............
ولی دلم گرفته بود آخه قربون خدا برم ، چرا انقدر بد بیاری ها سر به سر میاد
تازه کلی براتون دعا کرده بود م ، گفتم امام جان دستم به دامنت با من دشمنی داری به بچه ها کاری نداشته باشی ، اونا خیلی گناه دارن ، این بود سفرنامم به مشهد مقدس