2013-04-11 ساعت 15:21
(2013-04-11 ساعت 09:46)darabi نوشته:(2012-07-31 ساعت 00:52)manoun نوشته: دارم به این نتیجه می رسم من یا زیادی حساس و ترسو هستم یا مشکلات روانی دارم! خیلی خلاصه بگم که من 1 سال و 11 ماه با یه پسر آمریکایی دوستم و هنوز همدیگه رو ندیدیم اما تصمیم ازدواج داریم یه چند مدتی هست و این آقاهه دنبال جمع کردن پول بود تا سه ماه بیاد ترکیه و ازدواج کنیم و چه و چه که الان میگه نامزدی. حالا از این بگذریم. این که آخر عاقبت ما بشه یا نشه یه طرف من با یه مشکل روحی مواجه هستم که داره واقعا خوردم میکنه. آقاجون من به صورت خیلی مدام نمیتونم از فکر این که بعد رفتنم چه بر مادرم خواهد گذشت بیام بیرون! من تک فرزندم و مامانم هم از لحاظ روحی خیلی حساسه و راستش همچین راضی به این ازدواج هم نیست که البته شاید بیشترش به خاطر ترس حرف فامیل باشه و غیره! من تصمیم دارم بلافاصله بعد اینکه گرینکارتم اومد یا سیتیزن شدم برا مهاجرت مامان و بابام اقدام کنم. (خونواده ی پولداری نیستم. بابام کارمند بازنشسته اس). اما همه ترسم از اینه که اگه نشه چی؟ این حرفا رو قبلا به "ی" یکی دیگه از بچه های مهاجرسرا گفتم. پیشنهاد داد با پسره به هم بزنم! اما بدبختی اینه من خیلی دوست پسرمو دوست دارم. تا حدی که حاضرم تو خود ایرن (که اصلا هم از اینجا راضی نیستم با این شرایط گل و بلبلش) باهاش زندگی کنم. (این البته توهمه ها. چون اون بیچاره میترسه بیاد اینجا منو ببینه چه رسد به این که بیاد اینجا زندگی کنه.) تصمیم دارم برم پیش یه روانشناسی چیزی اما گفتم به شماهام بگم ببینم اگه کسی تو شرایط من هست پیشنهادی یا راه حلی برای مبارزه با این احساس وحشتناک داره یا نه. چون دوست پسرم احتمالا اوایل پاییز داره میاد و یعنی دیگه من واقعا باید تصمیمم رو بگیرم به زودی. از طرفی هم رابطه مون طولانی شده و باور کنید از استرس میترسم پام به آمریکا نرسیده بمیرم! تو یه آنچنان دوراهی موندم که نه راه پس دارم نه راه پیش.
من نمی خوام نصیحت کنم.
من دقیقا تجربه ای مثل شما در سال 80 داشتم ولی سرانجامی نداشت.
اگه مادرتون راضی نباشه ... نمیشه
ضمنا ما ایرانی هاکه این همه دم از وفاداری می زنیم وفادار نیستیم چه برسه به مردمانی که به نظر من اعتقادی به این مسئله ندارن.
چند روزی باهم هستن و اگه از هم خوششون اومد شاید ازدواج کنن.
توی این مسائل هم , همه ی ما می دونیم خانوم ها بازنده اند چون اقایون چیزی برای از دست دادن ندارن ...
شرمنده ... این نظر من بود ... شاید غلط باشه
سلام
ممنون از نظرت
منم نظرمو مینویسم. محالفتی هم با نظرت ندارم چون از جر و بحث خسته شدم. اکانت ام هم بعد از مصاحبه پاک میشه.
من یه مرد ایرانی ام و وفادار هم هستم.
من با یه دختر آمریکایی ازدواج کردم. فارسی هم بلد نیست و هیچگونه خون ایرانی یا یقول بقیه رگ ایرانی هم نداره. با هم برای دانشگاه کتاب ترجمه و تالیف کردیم و ایشون ویراستار زبان انگلیسی کتاب من بود.
ازدواج با یه دختر آمریکایی بسیار هم با تفکرات من سازگاری داشت. چون من اجازه ندادم تفکرات یک مرد ایرانی بشه تفکرات من.
من خودم تفکرات خودمو داشتم.
هیچ مشکلی هم با خانومم نداشتم و ندارم. نی نی هم که بدنیا اومد زندگی مون زیبا بود زیباتر هم شد.
همیشه هم وفادار بودم و اونم وفادار بود. آدمهای منطقی ای هستند و هر مشکلی پیش میاد زود حل میشه.
ساده ست و اهل زرق و برق نیست.
مثلا میبینیم بچه ها اینجا از لاس وگاس حرف میزنن و شوق و ذوق برای دیدنش دارن. (اصلا بد نیست اینکه بچه ها دوست دارن ببینن این شهرو . منظورم قید تفاوت هاست). خب من نظر خانومم رو راجع به لاس وگاس پرسیدم گفت من ترجیح میدم برم آلاسکا بگردم. تا حالا هم لاس وگاس نرفتم.
خب اخلاق دخترهای ایرانی با آمریکایی فرق میکنه.(هرکدوم نقاط قوت و ضعف خوشونو دارن) مرد ها هم همینطور. پس نمیشه همه رو جمع بست گفت کی وفاداره کی نیست.
همه جا خوب و بد پیدا میشه.
موفق باشی.