بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟

[آناهيتا]

بچه ها جونممممم رفته بودم سر كار
مادر شوهر منم دختر نداره و همش ميگه من جاي دخترشم .... منم مثل مامان خودم دوسش داشتم و دارم .... اما كاري كرده كه دلم واقعا شكسته
... اگه مامان خودم اين كارو ميكرد باهاش راحتم و ميگفتم اشتباهه مامان جان به اين دلايل ... اما به مادر شوهرم نگفتم
من اين همه دنبال كارامون بودم تا آرين هيچ پول به وكيل نده .... همه كارارو طوري دقيق انجام دادم و البته آرين هم كمك ميكرد اما تا جايي كه شده تلاش كردم تا كارامون زود انجام بشه ....
حالا كه موقع اومدن آرين شده نميخوان به فاميلا بگن كه آرين داره ازدواج ميكنه ،... يعني من كلا ناديده گرفته ميشم .... يعني يه كلام همه آدما باريكلا به پسر خودم باريكلا به پسر خودم
وقتي هم ميگم چرا ؟؟؟؟؟ ميگه آخه نظر فاميل برات نبايد مهم باشه ... اگه الان بگيم ازدواج كرده ميره فاميل فك ميكنن آرين تورو واسه اومدن ميخواد و اينا
(((( آخه اگه نظر مردم مهم نيست چرا بايد مهم باشه فاميل فك كنن كه آرين منو واسه چي ميخواد ((((

---

خيلي ناراحتم ..... واقعا از ته دلم ناراحتم.....