2013-05-25 ساعت 04:24
(2013-05-25 ساعت 02:26)آناهيتا نوشته:(2013-05-25 ساعت 02:14)kamela نوشته: انا جان این ناراحتی نداره که..من اگه بودم اصلا ناراخت نمیشدم..ناراحتیتون وقتی بود که دور بودین از هم و هیچ راهی هم نبود.....اصلاااا براتون مهم نباشه بفهمن نفهمن چی میگن یا نمیگن...تازه بالاخره هم که میفهمن ارین داره ازدواج میکنه...عزیزم یک ذره فک کن که شایدم اونا درست میگن..شاید درست میگن که اگه بگن ارین داره میره آمریکا پیش خانومش اونا فک کنن برای آمریکا ازدواج کرده...به هر حال اونا فامیلشون رو بهتر از تو میشناسن.برای خودت این دم اخری ناراحتی درست نکن..شما به بزرگترین ارزوتون رسیدین و الان هیچی به جز پیوستن به هم نباید براتون مهم باشه...ببخشید توروخدا ولی به نظر من ناراحتیت بی مورده..مطمین باش همین روزا هم همه میفهمن که شما دارین با هم ازدواج میکنین...یعنی یکی توی فامیل ارین نخواهد پرسید ارین چطوری داره میره آمریکا؟
یلدا جون خوش اومدی...یلدای اینجا شد 2تا...ما دوتا یلدای گل داریم الان
كاملا جان براي من حرف مردم اصلا مهم نيست .... همونطور كه فاميل من وقتي بفهمن همه ميگن دختره رفته با يه غير مسيحي ازدواج كرده اهميت نميدم .... واسم اصلا مهم نيست فاميل آرين بگن واسه رفتن ازدواج مرده .....
اما من واسه خاطر حرف مردم خودمو يا آرينو پشت ديوار غايم نميكنم ..... چرا بايد نگم .... مگه جرمه ؟؟؟؟؟
حالا مادر آرين ميخواد منو واسه يه مدت پشت ديوار پنهان كنه .... كه چي آخه ؟؟؟؟ به شخصيت من بر ميخوره .... مگه من گناهي كردم .... مگه جر اينه كه تا تونستم به پسرشون كمك كردم ؟؟؟؟ چرا حالا بايد ناديده گرفته بشم ....
أنا جان من خودم هم شوهرمو هم فاميل شوهرمو تا مدتها پشت ديوار قايم كردم، هنوزم فاميلشو پشت ديوار نگه داشتم. شوهر من از بيخ و بن امريكاييه. واقعييتش اينه كه من از ته قلبم خانوادشو دوست دارم. مادرشم با اين كه يه ذره هر از گاهى كرم ميريزه مثل مادر خودم ميدونم.ولى پشت ديوار نگهشون داشتم چون دوستشون دارم و نميخوام كسى بهشون بى احترامى بكنه و من براى دفاع از اونا مجبوربه بى احترامى بشم. خيلى از مواقع مساله واقعا به همين سادگيه. شما خودتو ناراحت نكن عزيزم