2014-02-09 ساعت 17:53
ببخشید بایوزر متفاوتی مینویسم.... انگار این احساسات مشترک هست.... منهم حالا که باید برم مصاحبه بعد ازسالها رابطه...پشیمانم از همه چیز...بیشتر میشه گفت خسته ام از مشکلات راهش تاالان و تصورآینده نامعلوم ومبهم. اینجا هم خیلی اوکی نیست اوضاع کارم...ولی میدونم اون نمیذاره به همین کار و تحصیل برسم... رابطه ما هم بخاطر اینکه آقا نمیدونست بالاخره میخاد کجاباشه طولانی شد... راستش اپلیکشین مصاحبه را می بینم تمام تنم کهیر میرنه.... حتی دیگه احساسی هم نیست...