(2014-03-06 ساعت 13:17)سی سی نوشته: فکر کنم فردا دومین هفته گرد ورود اینجانب به خاک آمریکاست... البته اگه فردا جمعه باشه... چون من دقیقا نمیدونم فردا چند شنبه ست چون دونستنش خیلی به کارم نمیاد...سی سی عزیز شما را درک می کنم و ناراحت شدم .نامزدتان باید بیشتر به شما توجه می کرد.شاید هم بنده خدا خیلی گرفتار باشد.سی سی جان چون شما همیشه فرصت بازگشت به وطن را خواهی داشت کمی درنگ کن و با نامزدت در این رابطه به صورت جدی صحبت کن و زیاد در خانه نمان.در کل هر جا احساس شادی و آرامش می کنی همانجا باش، حالا هر کس هر چه می خواهد بگوید مهم نیست و مهم سلامت روحی شما است.
اصلا قصد غر زدن ندارمااااااااااااااااااا اصلااااااااااا....
فکر کنید یه آپارتمان نقلی توی یه ده... واقعا ده... مدااااااام بارون... کلا یک نفرو میشناسی اونم تا شب سر کاره... بعد میخوای بری بیرون میگه نرو می دزدنت... بعد شب میبره یه یک ساعتی میگردونتت اونم با ماشین!!! دو هفته ست تحرک نداشتی... هیچی نمیخوری اما داری یواش یواش چاق میشی. تو خونه هم نمیشه بپر بپر کرد چون احتمال داره پایینی صداش در بیاد ... میگی عزیز بریم اکابر!!! (adult school) اسم منو بنویس که حداقل 4 تا آدم ببینم، میگه اونایی که میان اونجا خیلی داغونن، بعدشم که قبول میکنه وقت نمیکنه ببره و بیاره چون از خونه دوره (البته 20 دقیقه با ماشین ولی ایشون 20 دقیقه مسیر براشون طولانی محسوب میشه)... اینجا تهران نیست که تاکسی و اتوبوس و مترو باشه که خودت بری، خلاصه اینجوریه که یه دختر زبل که همه میگفتن مثل شیییییییییییییر میمونه تبدیل میشه به یه موجود بدبخت آویزون و داغون... هی سعی میکنی سر خودت رو گرم کنی اما خب که چی؟! آخرش که چی؟ من تا کی میتونم این شکلی زندگی کنم؟ عاقا ما نه ازدواج میخوایم و نه شوهر و نه هیچی... عاقا ما داریم میاییم تهرون خودمون خیلی هم خوشحالیم...
حالا بقیه نگن ما رو ناامید میکنی... این شرایط فعلی منه، اصن شوما فکر کن بقیه خیلی بهتر از اینه وضشون....
10101110000010101001001100101001011101110 2018 010100111010010100101101000110110001010101