با تشکر از دوستان گرامی
جرقه علاقه مندی من به آمریکا در کتابخانه پارک فدک (نارمک)زده شد
تقریبا سال 1355 بود و با افتتاح کتابخانه در محله من نیز عضو اون شدم و چون از اول عاشق کتاب خوندن بودم این موضوع برایم خیلی جالب بود که اونقدر کتاب دم دستم باشه که دیگه مجبور نباشم برم کتاب های مورد علاقه ام رو کرایه کنم
اونجا فرصت یافتم که تمام کتابهای مارک تواین و همینگوی و سایر نویسندگان آمریکایی را بخوانم
وقتی کتابهای آمریکایی را با آثار دیگر ملل مانند پوشکین و تولستوی و الکساندر دوما و غیره مقایسه میکردم ناخودآگاه متوجه شدم که آمریکا آمریکا است
وقتی دائیم که برای تحصیل به آمریکا رفته بود برایم تعریف میکرد که در آمریکا اگر کسی به رئیس جمهور بد و بیراه بگوید کسی کارش ندارد من که دیده بودم در ایران کسی نمیتواند حتی به عکس شاه بگوید بالای چشمت ابروست بیشتر شیفته آمریکا شدم
دمدمای انقلاب خودم هم با اینکه نوجوان بودم خیلی فعالیت میکردم اما نمیتوانستم بفهمم که چرا باید به آمریکا بد و بیراه بگویم و با اون شعارها نمیتوانستم کنار بیایم
وقتی دولت ریگان بخاطر ماجرای ایران کنترا مورد بازخواست دستگاه قضایی آمریکا قرار گرفت سیستم اونها رو که میتوانست حتی بالاترین مقامات را مورد پیگرد قرار دهد تحسین میکردم و باز بیشتر عاشق چنین سیستمی شدم
کم کم دیدم که هرچه از همه بهتر است مال آمریکا است
هنر /سیاست/تکنولوژی/امکانات طبیعی/تنوع فرهنگی /آزادی و هر چه دیگر را که بررسی کردم دیدم آمریکا در حد اعلی آن قرار دارد و باز بیشتر شیفته اش شدم
یکبار به خود آمدم و دیدم نیمی از عمرم گذشته است و چیزی از زندگی نفهمیدم
پس تصمیم گرفتم بروم آنجا تا بتوانم زندگی کنم
زندگی به معنی واقعی
حالا اگر کسی بگوید همه اش سراب است قبول نخواهم کرد
باید خودم بروم و ببینم
جرقه علاقه مندی من به آمریکا در کتابخانه پارک فدک (نارمک)زده شد
تقریبا سال 1355 بود و با افتتاح کتابخانه در محله من نیز عضو اون شدم و چون از اول عاشق کتاب خوندن بودم این موضوع برایم خیلی جالب بود که اونقدر کتاب دم دستم باشه که دیگه مجبور نباشم برم کتاب های مورد علاقه ام رو کرایه کنم
اونجا فرصت یافتم که تمام کتابهای مارک تواین و همینگوی و سایر نویسندگان آمریکایی را بخوانم
وقتی کتابهای آمریکایی را با آثار دیگر ملل مانند پوشکین و تولستوی و الکساندر دوما و غیره مقایسه میکردم ناخودآگاه متوجه شدم که آمریکا آمریکا است
وقتی دائیم که برای تحصیل به آمریکا رفته بود برایم تعریف میکرد که در آمریکا اگر کسی به رئیس جمهور بد و بیراه بگوید کسی کارش ندارد من که دیده بودم در ایران کسی نمیتواند حتی به عکس شاه بگوید بالای چشمت ابروست بیشتر شیفته آمریکا شدم
دمدمای انقلاب خودم هم با اینکه نوجوان بودم خیلی فعالیت میکردم اما نمیتوانستم بفهمم که چرا باید به آمریکا بد و بیراه بگویم و با اون شعارها نمیتوانستم کنار بیایم
وقتی دولت ریگان بخاطر ماجرای ایران کنترا مورد بازخواست دستگاه قضایی آمریکا قرار گرفت سیستم اونها رو که میتوانست حتی بالاترین مقامات را مورد پیگرد قرار دهد تحسین میکردم و باز بیشتر عاشق چنین سیستمی شدم
کم کم دیدم که هرچه از همه بهتر است مال آمریکا است
هنر /سیاست/تکنولوژی/امکانات طبیعی/تنوع فرهنگی /آزادی و هر چه دیگر را که بررسی کردم دیدم آمریکا در حد اعلی آن قرار دارد و باز بیشتر شیفته اش شدم
یکبار به خود آمدم و دیدم نیمی از عمرم گذشته است و چیزی از زندگی نفهمیدم
پس تصمیم گرفتم بروم آنجا تا بتوانم زندگی کنم
زندگی به معنی واقعی
حالا اگر کسی بگوید همه اش سراب است قبول نخواهم کرد
باید خودم بروم و ببینم
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید