ارسالها: 2,339
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
102
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2014-01-11 ساعت 00:48
(آخرین تغییر در ارسال: 2014-01-11 ساعت 02:08 توسط yami.)
@سایه گفت که «ولي يك چيز مشخصه ، با روال كنوني ، زندگي با مام وطن ، براي كساني كه چندين سال در اينجا زندگي كردن ، بسيار مشكل و بعيد به نظر مياد»...
اگه با نگاه کردن به اونایی که سالها پیش به آمریکا اومدن و دیگه به ایران برنگشتن به این نتیجه برسیم به نظر من زیاد صحیح نیست. درسته من هم اینجا ایرانیهایی میشناسم که بدون اینکه کوچکترین مشکلی در ایران داشته باشن بیش از سی ساله که اینجان و دیگه حس رفتن به ایران درشون نیست اما از طرفی دیگه باید در نظر داشت که نسل ما با اونا خیلی فرق داره...
اونا زمانی اومدن که ایران قبل و بعد از انقلاب و حس کردن و به نوعی حسابی سرخورده شده بودن ولی نسل ما هر چی باشه از زمان جنگ به این طرف خورد خورد ارتقا وضعیت زندگی در ایران رو شاهد بوده (علیرغم تمام مشکلات). بعید میدونم کسی از دوستان بگه که من مثلا دهه 60 یا 70 زندگی بهتری نسبت به دهه 80 داشتم.
از طرفی زمانی که اونا به آمریکا اومدن امکانات ارتباطی واقعا در حد صفر بود! نه اینترنتی بود و هزینه تلفن بین الملل به نسبت درامد مردم قیمتی باور نکردنی بود. مردم به ندرت هر چند ماه یک بار میتونستن چند دقیقه با خانواده شون صحبت کنن. ایرانیهایی که اون زمان آمدن به خاطر همین مسائل کلا درعرض چند سال با کشورشون کاملا قطع رابطه عاطفی کردن اما ما وضعمون فرق میکنه. گاها ما زودتر از اونایی که در ایران هستن از وقایع باخبر میشیم و اینترنت و ... فاصله ها تقریبا از بین برده. هزینه سفرهای هوایی به نسبت درامد اصلا قابل مقایسه با اون زمانها نیست.
با این تفاسیر بعید میدونم آینده ما مثل اون نسل از ایرانیها بشه. البته نباید فراموش کرد که همانگونه که آرش عزیز همیشه به این نکته اشاره کرده، نسل ما نسبت به اون نسل قدیمی که اومدن اینجا، بلانسبت دوستان البته روم به دیفار، همگی با آسیبهای روحی و روانی مهاجرت کرده! و این زخمهای عمیق که به این سادگیها هم التیام نمی یابند، معلوم نیست که تا آخر عمر با ما چه بکنند و به کجا ببرندمون. من هنوز هم که هنوزه یکی از دلمشغولی هام در آمریکا نگاه کردن به زندگی teen agerها و مقایسه اش با دوران نوجوانی و جوانی خودم و بقیه همه سالانم هست. ما ها از بچگی یکباره به دوران میانسالی پاگذاشتیم. نه بچگی مون بچگی بوده و نه میانسالیمون بعلت بیگانگی و میانسالی در یک کشور تازه ممکنه یک میانسالی واقعی باشه و دو مقطع نوجوانی و جوانی هم که کلا از عمرمون حذف شده!! داستان شیر خالکوب و پهلوان پنبه رو در مثنوی خودین که طاقت سوزن نداشته و هی به خالکوب میگفته که حالا سر شیر و بیخیال شو و بقیه اش رو بکش، دمشم بیخیال شو نخواستیم و ... و در نهایت خالکوب سوزن رو به زمین میزنه و میگه:
بر زمین زد سوزن آن دم اوستاد گفت در عالم کسى را این فتاد؟
شیر بی دُم و سر و اشکم که دید؟ اینچنین شیرى خدا خود نآفرید
ما هم یک مدلی این شیره هستیم و احتمالا والدین و تربیت کنندگانمون در زمان کودکی و نوجوانی این پهلوان پنبه که هر چه خواستن به بهانه های جنگ و بحران و تحریم و عقاید مذهبی و ... از شیره کم کردن!! و نهایتا دیگه شیری باقی نمونده که ما باشیم!!
آرش جان، منم هم علامتی به شهرم نشون دادم که متاسفانه هیچوقت در زندگیم نه خودش و نه مردمش به من روی خوش نشان نداد... و البته هنوز هم نبخشیدمش. در هر جای ایران بجز شهر خودم زندگی کردم، هم شهرش و هم مردمش با من مهربانتر بودن.
ارسالها: 1,279
موضوعها: 5
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
95
تشکر: 0
4 تشکر در 1 ارسال
Wow چه اعترافاتی!
اصلا بیایین یک تاپیک مستقل بزنیم درباره این که «آیا شما هم به شهرتان علامتی نشان داده اید»؟!!
یامی جان با نظرت موافقم. اما حس می کنم نسل ما بیشتر از نسل های گذشته متوجه شده چه چیزهایی نداشته و ازش دریغ شده. و به همین خاطر نسل ما وطن را با نشان دادن علامت مخصوص ترک کرده، کاری که نسل های پیشین انجام نداده اند که هیچ، مدام سنگ وطن هم به سینه می زنند.
نمی دانم. شاید این حس و این نظرم اشتباه باشه.
[en] PD: Jan. 6, 2001
Visa: July 2012
F4
[/en]
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2014-01-11 ساعت 03:25
(آخرین تغییر در ارسال: 2014-01-13 ساعت 22:00 توسط rs232.)
پوتوریکو جان, نه دیگر جان برادر! قوانین هر کشور نه. بلکه قوانین کشوری که بر طبق قوانین عرف بین المللی و حقوق اولیه انسان ها تهیه شده باشد. اگر قوانین ایران و یا دیگر کشورهای عقب افتاده و جهان سومی را بپذیریم پس مثلا نباید از کسی که به پشت بام خانه ما می رود و با لگد به جان بشقاب هوایی می افتد گله ای داشته باشیم و باید آن را با آغوش باز بپذیریم و خوشحال هم باشیم. یا اگر به خاطر معلوم بودن چند تار مو شب را در بازداشتگاه خوابیدیم و ماشین هم در پارکینگ متوقف شد باید از آنها به خاطر اجرای قوانین تشکر کنیم و بسیار هم مشعوف شویم. اگر به خاطر نوع عقیده و مذهب از کلیه حقوق مدنی محروم شدیم باید به آنها تکریم کنیم که بسیار عالی همه قوانین را اجرا کردند. ما حتی قوانینی بر طبق شریعت داریم که خود رئیس قوه مهرورزی هم اعتراف کرده است که نمی توانیم همه آنها را تا حد خود اجرا کنیم اگرنه تعداد مجرمان در ایران سر به فلک می کشد.
یکی از علت های اصلی هم که من مهاجرت کردم همین بود که در جایی زندگی کنم که به کلیت قوانین آن اعتماد و اعتقاد داشته باشم نه این که مجبور باشم به قانون ضد بشری که مغایر تمدن و عقل بشری است تمکین کنم. قانون قرار است که برای رفاه انسان ها و در جهت منافع شهروندی و انسانی آنها باشد نه این که فقط برای مصلحت عده ای خاص وضع شود و مردم هم بدون اختیار فقط مجبور به اطاعت باشند. اگر یکی از قانون های ما را بخواهند در امریکا پیاده کنند مردم امریکا در یک روز کشور را بر روی سرشان خراب می کنند و اتفاقا یکی از بحث هایی هم که بر سر آزادی اسلحه وجود دارد و هنوز نتوانسته اند خرید آن را برای مردم ممنوع کنند این است که در ارکان قوانین اساسی امریکا چنین آمده است که مردم باید اسلحه داشته باشند تا دولت کشورشان هیچ گاه نتواند به آنها زور بگوید و قوانین ضد منافع مردمی را به آنها اعمال کند.
بنابراین اگر کسی برای اجرای قوانین دقیق مثلا خدای نکرده هشتاد ضربه چماق به سر کسی کوبیده باشد, یا مثلا درب یک واحد تجاری را به خاطر داشتن یک مانکن پلمپ کرده باشد و یا بر طبق قانون امر به معروف و نهی از منکر کرده باشد و یا عامل هر قانون دیگری بوده باشد که به قول شما اشکالات داشته است نباید انتظار واکنش مثبتی از سوی مردم داشت.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 2
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2013
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2014-01-11 ساعت 05:30
(آخرین تغییر در ارسال: 2014-01-13 ساعت 12:03 توسط Puerto Rico.)
ای خمشی مغز منی پرده ی آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا
...
آینه ام آینه ام مرد مقالات نه ام
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما
...
عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
چون که خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا
حضرت مولانا
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
یادم میاد که منم مثل خیلی دیگه اقایون ایران وقتی که خدمت سربازیم تمام شد با اینکه با سن و درجه بالاتر خدمت میکردم و کسی زیاد کاری بهم نداشت اون علامت مورد بحث ! رو نثار کردم که ناشی از سرخوردگی مفرط و احساس اتلاف عمر و چیزهایی که همه میدونیم بود. اما خب حالا که زمان زیادی گذشته هر موقع فکرش رو میکنم بیشتر اون بگو بخندها و سر به سر دزبان گذاشتن و یواشکی سیگار کشیدن و کلا خاطرات نسبتا خوش به یادم میاد
حالا نمیدونم برای همه همینطور باشه اما القصه اینکه "فروزن" جان شما هم ممکنه در طول گذشت بیشتر زمان وقتی به وطن (البته نه اون اب و خاک فیزیکی بلکه خاطرات خوب احتمالی) فکر کنی دیدگاه علامتی ات مقداری تعدیل بشه. الان حالت شما مصداق این اسلنگ چش ابیهاست که میگن " آ دون گیو اه فا.... " که متاسفانه معادل فارسی خوب نداره ! (اگه داره یکی بگه چیه؟! ) که حق هم هست مثل همون قضیه سربازی.
در ضمن با این پستهای ما این تاپیک هم مثل اینکه از خط موضوع خارج شد !
*خارخ از باغ ! : ایا این پستهای بالا جواب یه پستی هست که پاک شده ؟ یا نامرئیه ؟!
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 792
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2011
رتبه:
51
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
2014-01-13 ساعت 07:39
(آخرین تغییر در ارسال: 2014-01-13 ساعت 19:44 توسط afshin4749.)
اینکه مردم ایران را با مردم آمریکا مقایسه کنید ، یک مطلب کلی ست . آخر از چه جهت بهتر هستند ؟ فرهنگ ؟ روابط اجتماعی ؟ احترام به یکدیگر و رعایت قوانین ؟ هزار و یک موضوع وجود دارد که بتوانید جوامع را با هم مقایسه کنید. اما به نظر شخصی من که دو سال است در این سرزمین زندگی میکنم ، مردم آمریکا رفتار به مراتب معقولانه تر و سنجیده تری را نسبت به مردم سرزمینم دارا هستند . مثلاً در رانندگی ، هنگامی که شما قصد پیچیدن به چپ یا راست را دارید ، فردی که در پشت سر شما در حرکت است ، با دیدن چراغ راهنما و یا ترمز شما از شما فاصله میگیرد و اجازه میدهد که شما این کار را به راحتی انجام دهید . بر خلاف آن در ایران ، نه تنها رعایت نمیکنند ، بلکه شما را مورد آماج فحش و ناسزا و قرار داده و شاید هم در بسیاری از موارد با شما برخورد فیزیکی کنند . در هنگام خرید در فروشگاهها ، اگر برخوردی صورت گیرد ، فوراً عذرخواهی کرده و سعی میکنند که شما را از رفتار غیر ارادی خود آگاه سازند . اما در ایران چنین چیزی کمتر افتاق می افتد.
مشکل بعدی که ما در ایران داریم و در اینجا اصلاً بنده ندیده ام ، برخورد جوانان پسر و دختر است !!! بله ، متلک گویی و مزاحمت خیابانی !!! این ضد فرهنگ سالهای زیادیست که در ایران وجود دارد و ربطی هم به قبل و یا بعد از انقلاب ندارد. لااقل اینکه بنده سن و سالی را دارا هستم که آن دوران را نیز درک کرده ام . این ضد فرهنگ نه تنها در اینجا وجود ندارد ، بلکه در صورت مشاهد ، با آن برخوردی جدی خواهد شد .
خلاصه آنکه بنده آنقدر موارد دارم که لازم نیست توضیح دهم و حوصله آن را هم ندارم . همین یکی دو مثال خودش به خودی خود قضاوت ما را نسبت به وطن و این غریبستان مشخص میکند . امیدوارم که هموطنان عزیزم از این مطلب ارسالی بنده دلخور نشوند و به بزرگواری خود ببخشند . بنده نه وطن فروشم و نه بی فرهنگ . اما خیلی چیزها باعث شده که قضاوتهای من و امثال من اینگونه باشد که اگر نبود ، الآن اینجا که نبودیم هیچ ، آمریکاییها و سایر کشورها به کشورمان مهاجرت میکردند .
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2014-01-13 ساعت 22:38
(آخرین تغییر در ارسال: 2014-01-13 ساعت 22:41 توسط rs232.)
نوبت من شد. گلاب میان کلامتان می خواستم بگویم که دوست داشتن و میزان بدی و خوبی یک چیز چندان ارتباط تنگاتنگی به هم ندارد. مثلا ممکن است یک نفر بداند که دخانیات بد است ولی آن را دوست داشته باشد. ممکن است عموی بنده آدم چندان خوبی نباشد و یا مثلا اخلاق های بدی داشته باشد ولی من او را دوست داشته باشم. ممکن است یک نفر ناخلف و یا حتی جانی باشد ولی مادر و پدرش او را دوست داشته باشند. من هم به همین منوال کشور خودم را دوست دارم چون در آنجا به دنیا آمده ام و در آن بزرگ شده ام. اگر در آنگولا هم به دنیا آمده بودم احتمالا همین احساس را نسبت به زادگاهم داشتم. ولی لااقل خودم را گول نمی زنم و می دانم که نه کشور و نه مردم سرزمین من هیچ آش دهن سوزی نیستند. به هر حال به خاطر علاقه ای که به ایران دارم گاهی مجبور هستم که در تاریخ نبش قبر کنم تا بلکه بتوانم چیزی را از آن بیرون بکشم و به آن افتخار کنم. یا مثلا دلم به این خوش باشد که مثلا فلان ایرانی در فلان کشور موفق است در حالی که او در کشور دیگری بزرگ شده و پرورش یافته است و ممکن است حتی خودش هم یادش نباشد که ایرانی است.
به نظر من اگر کسی بتواند برای همیشه یاد و احساس علاقه و تعلق نسبت به ایران را در خودش از بین ببرد کار بسیار بزرگی انجام داده است و باید به او آفرین گفت ولی من بعید می دانم کسی که در آنجا به دنیا آمده باشد و زندگی کرده باشد بتواند به راحتی چنین کاری را انجام دهد. خود من یکی از کسانی بودم که خیلی دوست داشتم امریکایی شوم و از ایرانی بودن خودم متنفر بودم و تمام تلاش خودم را هم کردم ولی حتی وقتی که به طور رسمی امریکایی شدم و پاسپورت امریکایی گرفتم خودم را کمتر از ماه ها و سال های اولیه متعلق به امریکا می دانستم. من همیشه از پاسپورت ایرانی خودم بدم می آمد و در فرودگاه ها آن را قایم می کردم تا مبادا کسی آن را ببینید و بفهمد که ایرانی هستم ولی الآن صفحات آن را بو می کنم و از داشتن آن در کنار خودم آرامش می گیرم در حالی که دو بار هم به پاسپورت امریکایی خودم نگاه نکرده ام و با آن غریبه ام. می دانم که پاسپورت ایرانی من آشغال است و پاسپورت امریکایی من ارزش دارد ولی نمی دانم چرا که من همان آشغال را بیشتر دوست دارم. مثل همان فرزندی که همچنان پدر خلافکار خود را که سال ها در زندان است دوست دارد.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 792
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2011
رتبه:
51
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
2014-01-14 ساعت 19:37
(آخرین تغییر در ارسال: 2014-01-14 ساعت 19:40 توسط afshin4749.)
واقعاً اگر در ته اعماق خود از خود سوال کنیم که آیا مام وطن را دوست میداری ، پاسخ خواهیم داد که بله !!! دوست میداریم ، آنهم چه جور !!!! . اما واقعیت مهاجرت تنها و تنها رهایی از مشکلات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ست . هیچ آدم عاقلی کشورش را بدون دلیل ترک نمیکند !! اکثریت مهاجران ، دلیل مهاجرتشان را یکی از رویکردهای نام برده شده میدانند . همه ما وطنمان را دوست داریم . در آنجا زاده شده و رشد کرده ایم . در کنار خانواده چه خوب و چه بد شادیم و دلگرم . اما با بروز پدیده تکنولوژی و ارتباطات قدرتمند ، به ناگاه متوجه میشویم که مشکلات اولیه و بسیار پیش پا افتاده ما که باعث نگرانی ، اضطراب و یا نا امنی ما در هر موضوعی شده و مانع لذت بردن ما از زندگیست ، در آن سوی آبها وجود ندارد و ما را وادار به ترک زادگاه میکند. مشکل ما ، آنقدر پیش پا افتاده است که اگر کسی در پیدا شود که سایه آنها را از سر مام وطن کم کند ، دیگر هیچکس حاضر به ترک خاکش نیست . مثلاً کسی کاری به کار دختری که یک تار مویش بیرون است نداشته باشد . هرکس که دوست دارد رنگ مورد علاقه اش را بپوشد و کسی به او گیر ندهد که این رنگ جلف است و نا هنجار !!! . با خیال راحت هر جوانی برود دانشگاه ثبت نام کند و به آینده اش امیدوار باشد و ترس از پشت کنکور ماندن نداشته باشد و یا اینکه فلان آدم در فلان سازمان آینده اش را با تیر خلاص پاپوش هدف نگیرد. شبها با خیال راحت از محل کار به خانه برگردند و یا اینکه با عهد و عیال به بیرون رفته و تفریح کند و دیگر نگران آن نباشند که چهار تا جوان الدنگ جلویشان را میگیرند و از آنها اخاذی میکنند و شبگردیشان را به کامشان زهر مار میکنند. دیگر هیچکس از پلیس نترسد و احساس کند که در کنارش آرامش بیشتری دارد تا اینکه دلهره و ترس . آنهم ترس مسخره ای که انتظار میرود از آدمهای ناجور داشته باشند تا از پلیس که مظهر امنیت است . خلاصه اینکه آنقدر مشکلات پیش و پا افتاده است که حتی از نظر معمولی ترین آدمهای کشورهای پیشرفته نه تنها قابل تصور نیست بلکه وجودشان مسخره تر از آن چیزیست که ما تصور میکنیم .
تازه اینها همه بخش کوچکی بود از آنچه که همه ما درگیرش بودیم !!! . چه بخواهیم و چه نخواهیم ، وطن ، وطن ما و زادگاه ماست و همه ی ما دوستش میداریم . ریشه در خاکش داریم و خانواده ما آنجا هستند . اما بیشتر دوستش خواهیم داشت اگر این مسائل برطرف شود و ما بتوانیم به راحتی و آنطور که لااقل 50% دلمان را راضی کند درش زندگی کنیم . مگر همه ما از اینجا 100% راضی هستیم ؟ نه که نیستیم . اما حداقل اینکه اگر اراده کنیم ، هر آنچه که بخواهیم را بدست خواهیم آورد .