کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در آنکارا

نقل قول:سلام به همه بروبچ گل
این مهدی جان سفرنامش مفصل و خوب قسمت بندی شده من حسشو ندارم اینجوری بشینم تایپ کنم شما به بزرگواری خودتون مارو عفو کنین
اگر هم نمیکنین مردی بیا سرکوچه
خب سفرنامه به ترکیه برام اونقدر ها حال نداد چون یه ماه تقریبا تنها توی ترکیه بودم و بغیر از رامین، کیارش و پویای عزیز کس دیگه از بچه ها برای بودن با من لبیک نگفتن و دست بیعت به سوی من دراز نکردن که امیدوارم جیزجیگر بگیرن

و اما سفرنامه آیدین پلو
من روز سوم آگوست از تهران با یک فروند اتوبوس با قیمت 45000 تومن به سوی بلاد نیمه کفر آنکارا حرکت کردم؛ نکته جالبش این بود که در آخرین لحظات هم هموطنهای گلم سعی در خالی نمودن جیب این جانب با نامردی کردن، آخه ما یه آشنای دور در یکی از این ترمینالهای اتوبوس رانی پیداکردیم و ایشون لطف نمودن بلیط 45 تومنی را 75 تومن در پاچمون نمودند که هیچ، منت هم سرمون گذاشتن؛ البته با رشادت های دایی بنده دست این عنصر استکبار رو شد و حسابی حالشو گرفت خلاصه سرتون درد نیارم، تنها صحنه ای که یادش میافتم تنم مورمور میشه و دلم تنگ میشه؛ نگاه مادرمه که اتوبوس راه افتاد دیدم زیرلب گفت "رفت ... Sad " بگذریم ... Smile در کنار من توی اتوبوس یک عدد ترک بنام "ستین ساواش اردوغان" نشسته بود 36 ساله از ارزروم که ما باهم سعی در برقراری ارتباط نمودیم و در این امرخطیر تا حدودی هم موفق بودیم چون الان در فیسبوک بنده ادد میباشند Big Grin البته انگلیسیش با اینکه نماینده شرکتشون بودو به کشورهای مثل ایران رومانی روسیه و ... سفرنموده بود(از روی پاسش میگفت) از من بهتر نبود! در کل با ادا و اطوار منظور همو به همدیگه میفهموندیم و دمش گرم منو یه ناهار هم مهمون کرد Big Grin
خلاصه، من بلاخره بعد 32 ساعت در جاده بودن به شهر مقدس آنکارا رسیدم البته راستش با مددهای غیبی بنده وقتی رسیدم آنکارا و مسافرا که پیاده شدن و قبل از اینکه اتوبوس راه بیافته یهو از خواب پریدم و واقعان شانس با من یار بود که همینجا تشکر میکنم از شانس عزیز و روی گلشو میبوسم
من هتل دنیزآتلانتا رو رزرو نموده بودم اما بلاخره با یکسری عملیات ویژه و کماندویی سر از هتل اوزیلهان درآوردم و با شخص "مجید شیرین بیگ" آشنا شدم، و بهش 50$ اخ کردم تا کارای پزشکی منو انجام بده البته شما درست میگید (فحش دادی خودتی) این پول نیاز نبود اما این شخص یه کمک بزرگی که بهم کرد این بود که منو خونه یه خانمی برد که برای اقامت اونجا شبی 25$ پرداختم و این خانمه با اینکه غذا با خودم بود ولی بهم غذا هم داد البته منم حدود 120 لیر برای غذا بهش دادم ولی درکل برای نزدیک یک ماه اقامت در ترکیه من هزینه کمی (850$) پرداختم
توی این مدتی که در آنکارا بودم یکی دوبار با رامین (منصور) در سطح خیابان چرخی زدیم، با کیا یه بار رفتیم آنکامال، یه بارم رفتیم پارک آبی که بنده با چند فروند ترک هم آشنا شدمو دو سه باری هم گردشی رفتیم، و در نهایت با پویای عزیز هم قراری داشتیمو خیابان تونالی را باهم متراژ نمودیم و اینقدر سرگرم حرف بودیم که با شکم گشنه برگشتیم خانه!
بقیه روزها اتفاق خاصی نبود چون دیگه بروبچ رفتن منم تنها شدم و صبح تا شب پای اینترنت مفت صاحبخونه نشسته بودم و هی کلیپ تو فیسبوک میدیمو لایک میکردم و با بقیه شیرش می نمودم تا اینکه لحظه موعود فرا رسید و کلیرشدمو رفتم سفارت پاسو بهشون دادم و بعد یه بلیط اینترنتی گرفتم برای 4 سپتامبر با ترکیش ایرلاین
8 صبح پرواز از انکارا به استانبول، 11 صبح از استانبول به شیکاگو و 8 شب از شیکاگو به هوستون
من اولین بار بود تو عمرم سوار هواپیما میشدم؛ چون تو ایران میترسیدم سوار شم؛ و اولین بارم 18-19 ساعت در آسمان بودیم که به نوبه خودش جالب بود! تو مسیر استانبول شیکاگو هم یک فروند داف در کنار بنده سکنی گزیده بود و منم سرشار از شادی باهاش صحبت می نمودم البته چون انگلیسیم خوب نبود در حد وسعمون حرف زدیم Big Grin ایشون اصلیتشون از بلاد یوگسلاوی بود و در ایالت میسوری زندگی مینمودند که متاسفانه در هواپیما حالشون بد شد که این البته برای من پوئن مثبتی بود که حرف بزنم (خانم های محترم احتمالا مقداری بدوبیراهه که نثار بنده می فرمائید اما خداییش بچه خوبیم Big Grin) خلاصه ساعت 3 ظهر به وقت شیکاگو رسیدیم به فرودگاه و من قبل فرود به این فکر میکردم اگه هواپیما موقع لندینگ بخوره تو دیوار احتمالا ملت فک و فامیل برام گریه نمیکنن بلکه میخندن !! فک کن طرف لاتاری برنده شده باشه تا رسید امریکا رفت تو دیوار خیلی خنده داره :d بعد اینکه پامو گذاشتم زمین گفتم بلاخره رسیدم بلادکفر! اما هرچی اینور اونور نگاه کردم از اوباما خبری نبود آخه باهاش طی کردم بیاد پیشوازم! نامرد نیومد!! آقا سرتونو درد نیارم ساعت 8 از شیکاگو راه افتادم به سمت هوستون و در نهایت 12 شب در خانه لمیده بودم

حق کپی رایت محفوظه! اگه ببینم کپی کردین! میدم اف بی آی شمارو دیپورت کنه ها
به امید دیدارتان در بلاد کفر و استکبار خونخوار جهانی که راه به راه داره خون ماهارو میمکه و ما اومدیم اینجا از نزدیک بزنیم تو دهنشون!
تکبیر

احسنت برادر. خوب نوشتی.فعلا که شلواره 2 تا نشدهSmile
راستی سلام همه بچه های مهاجر سرا رو به دافه میرسوندیBig Grin
اقا محتاجیم به دعا نه از این دعا ها !!! از اون دعاهاTongue
شماره کیس: 2011AS000007xx
تاریخ دریافت نامه قبولی: 3خرداد 89
محل دریافت نامه: اصفهان،دم در خونه!
کنسول: آنکارا
ارسال فرمهای اول:10 خرداد
کارنت :11 AUG
نامه دوم: 5 SEP
مصاحبه: 7 OCT
دریافت ویزا: 7 OCT
GOD BLESS AMERICA
تشکر کنندگان: aadine ، taraneh@mini ، Farshid22 ، h18762000 ، farzad-it ، mohammadm64 ، mortezafox ، goliii
به به iust_software عزیز مبارکه
ولی بی معرفت کجا رفتی؟! قرار بود تو پارک آبی آنکارا سفارش ما رو بکنی Smile حالا اشکال نداره ایشالا تو هوستون مزاحم می شیم!

MehdiJamshid عزیز واقعاً ممنون از سفرنامه کامل و جامعی که نوشته بودی، من که خیلی لذت بردم، فقط اسم اون خیابان جلوی سفارت که نوشتی یادت رفته اینه: بلوار آتاتورک یا به زبون خودشون "آتاتورک بولواری"
در مورد امنیت آنکارا هم باهات کاملاً موافقم، من قبل از رفتن توی دو سه تا مطلب خونده بودم که مراقب باشین و از این حرفا، ولی اون جا که رفتیم نظرم کاملاً عوض شد ... ما که به آمار و جرم و جنایت آنکارا دسترسی نداریم اما بالاخره یه نشونه هایی هست که آدم می تونه امنیت هر مکانی رو با ارزیابی اونا حدس بزنه، در آنکارا من ندیدم کسی در خونه اش رو چند قفله کنه و جلوی پنجره اش نرده و نیزه و سیم خاردار بکشه، من هیچ صدای دزدگیر ماشین نشنیدم، هیچ موردی از مزاحمت برای دختر یا خانومی ندیدم، با این که خیلی از گارسون ها و رستوران دارهاشون روزه بودن ولی با مهربونی و مهمون نوازی غذا و لیوان های افس رو جلوت می ذاشتن، توی پارک می تونستی با دست های خودت به کفترها و قوها غذا بدی و گربه هاش تا به آدم می رسیدن رم نمی کردن و ... راستش هم خوشحالم که توی این منطقه آشوب زده در همسایگی ما مردمانی هستن که با آرامش نسبی روانی دارن زندگی می کنن و هم افسوس خوردم از مقایسه وضعیت خودمون و اونا، ما سزاوار این همه فاصله نیستیم
تشکر کنندگان: iust_software ، lale ، Shahryar ، Hossein81 ، aadine ، kaveh1979 ، Jav3 ، Amir78 ، Farshid22 ، mehdijamshid ، ساشا ، SOROUSHSOFT ، r.bazargan
(2010-09-08 ساعت 23:06)kaveh1979 نوشته:  احسنت برادر. خوب نوشتی.فعلا که شلواره 2 تا نشدهSmile
راستی سلام همه بچه های مهاجر سرا رو به دافه میرسوندیBig Grin
اقا محتاجیم به دعا نه از این دعا ها !!! از اون دعاهاTongue

از دست رنج خودت تناول بفرما !! براش عرق جبین ریختم چی فکر کردی Wink
خداییش توی این سه چهار روزه دارم با فرهنگ اینجا آشنا میشم مقدار متنابهی آب روغن قاطی نمودن! خیرسرم ایران فوق لیسانس بودم، روز دوم رفتم دانشگاه هیستون و سر یه کلاسشون نشستم، برای خودم تاسف خوردم بهترین دوره عمرم توی یه دانشگاه در پیتی به نام "علم و صنعت ایران" هدر دادم !
خیلی چیزا هست اینجا براتون جالبه! برای من چیزی که خیلی خیلی جالبه فرهنگ و رفتار اونهاست

هموطن جان قرار بود یه ندا بدی! اگه آنکارا هستی خواستی بری یه ندا بده حله Wink

(2010-09-09 ساعت 04:21)iust_software نوشته:  
(2010-09-08 ساعت 23:06)kaveh1979 نوشته:  احسنت برادر. خوب نوشتی.فعلا که شلواره 2 تا نشدهSmile
راستی سلام همه بچه های مهاجر سرا رو به دافه میرسوندیBig Grin
اقا محتاجیم به دعا نه از این دعا ها !!! از اون دعاهاTongue

از دست رنج خودت تناول بفرما !! براش عرق جبین ریختم چی فکر کردی Wink
خداییش توی این سه چهار روزه دارم با فرهنگ اینجا آشنا میشم مقدار متنابهی آب روغن قاطی نمودن! خیرسرم ایران فوق لیسانس بودم، روز دوم رفتم دانشگاه هیستون و سر یه کلاسشون نشستم، برای خودم تاسف خوردم بهترین دوره عمرم توی یه دانشگاه در پیتی به نام "علم و صنعت ایران" هدر دادم !
خیلی چیزا هست اینجا براتون جالبه! برای من چیزی که خیلی خیلی جالبه فرهنگ و رفتار اونهاست

هموطن جان قرار بود یه ندا بدی! اگه آنکارا هستی خواستی بری یه ندا بده حله Wink

راستی دوست عزیز میتونی فرمهایی که توی فرودگاه امریکا بهتون دادن تا پر کنی بگی چی بود؟؟وچقدر معطل شدید؟
ممنون از شما
شماره کیس: 2011AS000007xx
تاریخ دریافت نامه قبولی: 3خرداد 89
محل دریافت نامه: اصفهان،دم در خونه!
کنسول: آنکارا
ارسال فرمهای اول:10 خرداد
کارنت :11 AUG
نامه دوم: 5 SEP
مصاحبه: 7 OCT
دریافت ویزا: 7 OCT
GOD BLESS AMERICA
تشکر کنندگان: Amir78
(2010-09-10 ساعت 18:54)kaveh1979 نوشته:  راستی دوست عزیز میتونی فرمهایی که توی فرودگاه امریکا بهتون دادن تا پر کنی بگی چی بود؟؟وچقدر معطل شدید؟
ممنون از شما

نه نمیتونم بگم خیلی محرمانه بود Big Grin
تو فرودگاه فرمی ندادن، دوتا فرم تو هواپیما دادن که یکیشو هرکسی میاد امریکا پرمیکنه، یکی دیگه هم امثال ماهایی که میخواهیم اونجا رزیدنت شیم
چیزخاصی هم توش نمینویسی همون اطلاعات پاسپورتو ازین حرفا
یه سوالش این بود هدف اصلیتون یا اولیه تون از اومدن به امریکا بیزنس هست؟ سه چهارتا سوالم این بود تو چمدونت مثلا چیا داری؟ یه سوال آدرس جایی که میخوای بری و پرسیدن، بقیه هم معلومات عمومی بود!! که این فرمهارو در فرودگاه تحویل میدید
در کل این امریکایی ها مثل اینکه خیلی خاله زنکن هی تو کار آدم فضولی میکنن!

آقایون محترمی که هنوز وارد شیطان بزرگ نشدید سعی کنید شاشیدن تو دیوار رو تمرین کنین آخه اینجا با مشکل مستراح مواجه میشید ملتشون بی ادبن مثل آدم اجابت مزاج نمیکنن میرن میشاشن تو دیوار (با عرض پوزش البته )، توالت فرنگیشون هم که شلنگ آب نداره شما یواشکی یه بطری آب معدنی بیارید و استعمال کنید این توصیه من از اوجب واجبات، بعدا نگید نگفتی!

دیگه اگر توصیه خونتون کم شد بفرمایید برم بالای منبر :d

تشکر کنندگان: هموطن ، aadine ، pashaneco ، Jav3 ، kaveh1979 ، Ashkan78 ، hamed_gh ، Amir78 ، Farshid22 ، shamim ، mavarfan ، arshin ، jalaldaiy ، nastaran86 ، vroom ، mortezafox ، pariya2 ، r.bazargan
موضوع انشا:سفر نامه

من همیشه تو دوران مدرسه با انشا نوشتن مشکل داشتم و مجبور بودم شب امتحان انشا های خواهرمو حفظ کنم و موضوعهایی که اصلا ربط نداشتو یه جوری ربط بدم .اول همه انشاهام با جمله شمع می سوزد و قطره قطره اب می شود شروع میشد (مثلا در مورد فصل تابستان که هیچ ربطی هم نداشت )حالا هم خیلی سختم بود که بنوسیم ولی خوب دینمو نو باید ......ادا کنیم شایدم عدا کنیم.

25 جولای 2009:تمام کار های سفر به استرالیا برای ادامه تحصیل اعم از ثبت نام دانشگاه.دریافت ویزای استرالیا.تهیه محل سکونت .تهیه بلیط هواپیما.جمع کردن چمدان و...... انجام گرفته. این پروسه تقریبا بیش از یکسال زمان برده وکلیه دوستان را هم تشویق به انجام این کا رکرده بودم و خیلی هاشونم رفته بودنو منتظر بنده بودند. و خوشحال و خندان اماده رفتن بودم.که ناگهان زندگی از این رو به اون رو میشود!!!!!!.همینجوری از روی سرخوشی اون سایت لاتاری رو باز کردم و پس از وارد کردن مشخصات اون جمله معروف Dear selectee رو دیدم.از ترسم سایت رو بستم و بلند شدم.باورم نمی شد!!!!دوباره وقتی به خودم مسلط شدم باز کردمو دیدم مثل اینکه حقیقت داره!!!حالا من موندمو بلیط استرالیا بدستو این یکی که نمی دونم چیکارش بکنم.منی که همیشه ممل امریکایی بودم امریکا dream land بود برام.خلاصه موندم حالا برم یا نرم استرالیا بلاخره تصمیم گرفتم نرم.از اونجایی که هیچ وقت نامه اولم برام نیومد یکی از دوستان این سایت مهاجر سرا رو بهم معرفی کردو فهمیدم که باید به kcc نامه بزنمو از طریق ایمیل نامم رو بگیرم که این هم خودش پروسه استرس زایی بود.بالاخره نامه رو از طریق ایمیل در یافت کردم و فرمهای مربوطه را فرستادم.

12جولای 2010:بلاخره پس از یکسال امیدوار و ناامید که خودتون بهتر میدونید چرا و هر روز دیدن این سایت و خوندن موضوعهای مختلف و خوندن سفر نامه هایی که همیشه با خودم می گفتم که ایا روزی نوبته منم میشه ؟!!!!.اخرین سری کارنت شدم.منم که از حولم همه کارهارو از جمله واکسنو ترجمه مدارکو انجام داده بودم .چی گذشت تو این 1 سال ولی......
دیگه شروع کردم دنبال بلیط پیدا کردن و گرفتن هتل ددمان و.....

25 اگوست 2010:از اونجایی که هنوز مدارک اسپانسرم بوسیله پست عزیز بدستم نرسیده بود به سمت انکارا پرواز کردم.البته خوب مدارک مالی شامل حساب بانکی و ترجمه سند را برده بودم ولی خوب کار از محکم کاری عیب نمی کرد.من اول سبتامبر مصا حبه داشتم یک هفته زودتر حرکت کردم که به کارای پزشکی برسم جون شنبه ویکشنبه و دوشنبه تعطیل بود اونجاساعت 8:15 بود که رسیدیم انکارا تو همون فرودگاه انکارا تعدادی دوست پیدا کردم که اشنای خیلی نزدیک هم در اومد.همون شبم که رسیدیم هتل دلو زدیم به شبای انکارا و افتادیم کف خیابون تونلی.ما هم که جایی رو بلد نبودیم گشنمونم بود و یه رستوران پیدا کردیم ولی خوب چی بگم اخه ماشالا با اینکه چیزیم نتونستیم بخوریم حسابی گذاشت تو کاسمون.2 تا ماست خیارو 1 سالاد حدود 100 دلار پیاده شدیم.البته تا اخر سفر خاطره شد

26 اگوست2010:روز ازمایشای پزشکی بود که طبق معمول بالاخره همون یه امپول ابله مرغون رو خوردیم .با اینکه تاکید کردم که گرفتم ولی فقط همون سوزنو زد و در اورد و هیچ چیزی خانم دکتر اونگان تزریق نکرد.به خوبی این مرحله هم تموم شد !!!!!

27 اگوست 2010:بوسیله همون توری که اقا پوریا ترتیب داده بود و 70 دلار بود رفتیم قونیه. البته بگذریم که شبه قبلش حسابی شیطونی کرده بودیمو حاظر بودم 70 دلار دیگه بدم که صبح از خواب بیدار نشم.ولی خوب مجبور بودم به خاطر روی گل اقا مولانا که منتظرمون بود و خانمش قورمه سبزی بار گذاشته بود .حدود 4 ساعت طول کشید (البته وسط راه یه جایی داره که غذاهای سنتی داره و الحق عالی بود و از تمام ملتهای دنیا اونجا بودن)که رسیدیم به اقا مولانا.محیط عالی بود و تمام ملل مختلف را میدیدی.واقعا غرور افرین بود که میدیدی اینقدر علاقمند وجود داره.من با یه خانم المانی که صحبت می کردم اینقدر اطلاعات در مورد مولانا داشت که حسابی شرمنده شدم .وارد سالن اصلی مفبره مولانا میشی سر در بزرگ نوشته یا حضرت مولانا که حسابی تحت تاثیر قرار میگیری.یکیش به خاطر اینکه تمام نوشته ها و کتابایی که اون تو هستش شعر های خطی مولانا به زبان فارسی تو مملکت ترکا که یک نفرونمی تونی پیدا بکنی انگلیسی بلد باشه.تازه دارن میگن مولانا مال ما بوده.همه چیزمونو که دارن می گیرن مولانا هم مال اونا.!!!!؟؟؟؟شبشم رسیدیم هتل مدارک پزشکیمونو محمد اورد.

28 اگوست 2010:رفتیم خرید اون پاساز outlet بزرگه که پیست پاتیناج داره.خریدش بد نبود خیلی هم جالب نبود.شبشم دوباره برگشتیم هتل و خیابونای تونالی رو متر کردن.کلا انکارا اگه ادماش 2 تا کلمه انگلیسی بلد باشن برای 1 هفته جای بدی نیست.راستی اگه بار خوب می خواین تو یکی از فرعی های تونلی یه ساختمون 4 طبقه هست که جای بدی نیست ادمایی که میان اکثرا دانشجو های اونجا هستن و دانشجویی حساب می کنه.

29.30 اگوست:هم به همین منوال گذشتو دیگه خیابونای انکارا رو مثل کف دستم بلد بودم.راستی خرید اون خیابونهایی که می رسه به میدان کیزلای خوبه به نظرم از انکامال و outlet بهتره.
مدارک اسپانسرم که دقیقا یک روز بعد از پرواز رسیده بود تهران بوسیله یکی از دوستای خوب مهاجرسرا که جا داره از اقا مهدی و خانمش تشکر کنم که داشتن می اومدن انکارا برام اوردن .

1 سپتامبر:بالاخره روز موعود فرا رسید منم که بر عکس بقیه شبای این 1 سال راحترین شبی بود که خوابیدم صبح سر حال بیدار شدم.رفتیم در سفارت بعد از نیم ساعت رفتیم داخل اسمارو از روی لسیت با پاسپورت مطابقت داد و رفتیم تو حیات کوچیکه و سپس در تق معروف رو کرد و به همون خانم معروف ایرانیه مدارکو تحویل دادم.جالب اینجاست همون موقع تصمیم گرفتم اصلا مدارک مالی اسپانسرمو با اینکه خیلی هم مبالغش بالا بود تحویل اون خانم ایرانیه ندم و فقط حساب بانکی که قبلا هم فرستاده بودم بهش دادم.رفتیم داخل سالن و شماره.انگشت نگاری .819$ پرداخت و نشستیم منتظر .بماند که با دوستامون اینقد داشتیم می خندیدیم که شمارمو صدا کرد متوجه نشدم.باجه شماره 5 بود که بر عکس اون خانومه که انگشت نگاری می کرد خیلی بد اخلاق بود.رفتم دم باجه اون بر گه ابی رو دیدم رو میزش و حد اقل خیالم راحت شد که گرفتم.حدود 2 دقیقه مصاحبه ام طول کشید.و سوالهایی که کرد :
1.تا به حال برای دولت کار کردی:؟خیر
2.سر بازی رفتی:؟خیر.
3.چی کار میکنی؟که شغلمو گفتم
بعدش کلمه زیبای برو ups را گفت.که دیگه می خواستم بپرم ماچش کنم

دیگه اینقد خوشحال بودم نفهمیدم چجوری اومدم بیرون.من همون روز بلیط بر گشت داشتم و مجبور شدم بلیطمو 4 روز عقب بندازم بعلاوه 120$ جریمه هواپیما وشبی 85$ هزینه هتل

2سپتامبر 2010:با یکی از دوستان رفتیم مقبره اتاتورک بیشتر هم بخاطره اون شمشیر رضا شاه و عکسش.جالب بود.وقتی بر گشتم هتل یکی از دوستان هتل گفت مامور ups اومد دنبالت گشت نبودی رفت.منم که اصلا فکرشو نمی کردم اینقد زود بیاره بدون اینکه سایت ups رو چک کنم گذاشته بودم رفته بودم پی عشق و حال.به هر حال دوستمون شماره اون مامور ups را گرفته بود که دوباره برگشتو پاسپرتمو باز کردمو ویزارو دیدم.اون لحظه تمام خاطرات از جلوی چشمم مثل فیلم گذشت.این بود انشای من

جا داره از تموم بچه های این سایت که واقعا از دل و جون به هم کمک می کنن و من مدیونشون هستم تشکر کنن و هر کمکی که از دستم بر بیاد براتون انجام بدم.امیدوارم همتون در تمام زندگی چه اینجا باشین چه جای دیگه دنیا موفق باشین.و امیدوارم روزی برسه که هممون در مملکت خودمون خوشحال و ازاد زندگی کنیم و بقیه مردم دنیا ارزوشون باشه که بتونن گرین کارت ایران را بگیرن.




آقا نامردیه چرا از انشای من کم تشکر شد Big Grin
حالا که تبعیض قائل میشید پاتون برسه امریکا ازتون بدلیل آزار روحی شکایت میکنم Big Grin


تشکر کنندگان: Amir78 ، Farshid22 ، nefarioos ، aadine ، mavarfan ، h18762000 ، SOROUSHSOFT
(2010-09-16 ساعت 03:04)iust_software نوشته:  آقا نامردیه چرا از انشای من کم تشکر شد Big Grin

'iust_software عزیز. به کمیت توجه نکن. کیفیت رو بچسب.ببین کیا ازت تشکر کردنBig Grin در ضمن خیلی هم سفرنامه خوبی بود. به کارت با قدرت ادامه بده, ما از همینجا حمایتت میکنیم.
راستی، من طول عمرم دوبار علم و صنعت اومدم, چرا ندیدمت؟Big Grin
Impossible n'est pas français!
تشکر کنندگان: aadine ، mavarfan ، goliii
سلام ما در آنكارا و منتظر UPS هستيم. يك ويلا در آنكارا در 15 دقيقه اي سفارت بسيار جادار دو طبقه بسيار تميز سه خوابه، دو سرويس بهداشتي، حياط زيبا با تاب و منقل كباب، لوازم خانه لوكس، وسايل آشپزخانه بسيار كامل و تميز شامل ماشين قهوه، چاي ساز، اجاق گاز فردار،... و لوازم منزل از جارو برقي گرفته تا اتو با ميز اتو، سشوار و در انتها بازهم خيلي خيلي تميز كه در اطراف آن مال هاي بزرگ عالي و كافه هاي دلپذير كه پياده مي توان رفت و نيز همسايه هاي تحصيل كرده انگليسي بلد ساكن در اطراف ويلا، اجاره كرده ام به قيمت شبي 120 دلار با يك صاحبخانه بسيار مهربان و سرويس دهنده. پسرم هم از چين مي آيد اينجا تا با هم برويم ايران. خيلي خوشحالم كه پسرم كه به خاطر تعطيلات فستيوال پاييز و نيز تعطيلات ملي اكتبر چين با ماست، مي تواند لحظات خوبي را هم در اينجا بگذراند. 
شماره کیس:***2010AS00023
تاریخ دریافت نامه قبولی: June 2009
کنسولگری: آنکارا
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: July 2009
تاریخ کارنت شدن کیس: June 2010
تاریخ دریافت نامه دوم: July 2010
تاریخ مصاحبه: August 25, 2010
تاریخ دریافت کلیرنس:13 September
جمع تقریبی هزینه ها:نه ميليون براي دو نفر و دو بار سفر به تركيه
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، bahram_kg ، اليزا ، Adventurer ، pashaneco ، aadine ، Hamid55 ، success ، rayan.s ، iust_software ، Jav3 ، pariya2 ، goliii
(2010-09-18 ساعت 07:58)Jav3 نوشته:  
(2010-09-16 ساعت 03:04)iust_software نوشته:  آقا نامردیه چرا از انشای من کم تشکر شد Big Grin

'iust_software عزیز. به کمیت توجه نکن. کیفیت رو بچسب.ببین کیا ازت تشکر کردنBig Grin در ضمن خیلی هم سفرنامه خوبی بود. به کارت با قدرت ادامه بده, ما از همینجا حمایتت میکنیم.
راستی، من طول عمرم دوبار علم و صنعت اومدم, چرا ندیدمت؟Big Grin

ممنون دوست من
منهم ازينجا حمايتتو احساس کردم لطفاً فشاره حمايتتو کم کن دردمون اومد :دی
من اون بغل نرده ها بودم نديدی؟ همون جوانی که بر درختی تکيه کرده بود چشم چرنی ميکرد :دی


تشکر کنندگان: aadine ، Jav3 ، هموطن ، fairwall ، mavarfan
البته من برنده لاتاری نیستم . اما مصاحبه من هم بالاخره تموم شد و سفرنامه ام رو می تونید در این تاپیک مطالعه کنید. چند تا عکس هم گرفتم که شاید فضا رو بیشتر برای مسافران آینده آنکارا مشخص کنه. البته چون مطالب طولانیه در چند پست می نویسم که هنوز ادامه داره

http://mohajersara.com/showthread.php?ti...2#pid77822

تشکر کنندگان: User ، R.F ، satusa ، mehdi_behzadi ، GBUSA ، kaveh1979 ، هموطن ، seravin ، ساشا ، hamed_gh ، success ، fairwall ، mavarfan ، امیر مهاجر
و بالاخره من هم يکي از آخرين سفرنامه هاي برندگان سال 2010 را مينويسم.

داستان از اونجا شروع شد که خاله ام تماس گرفت و گفت که يه پاکت به اسم شما اومده به آدرس ما که نميدونيم چيه؟؟؟؟
وقتي اينو شنيدم عين برق گرفته ها پريدم بالا که اي داد اين فقط ميتونه پاکت لاتاري باشه و ذوق زده فرياد کشيدم. خاله هم شاکي ميگفت خوب چرا به ما نگفتي که آدرس ما رو دادي؟ که منتظرش باشيم. نگفتين قاطي پاکتاي بيخودي که هر روز مياد دور ريخته بشه. و من هم گفتم حتي 1 درصد هم احتمال نميدادم که قبول بشم که بهتون بگم، ديدم يه آدرس آمريکا دارم بذار همونو بنويسم.

تا قبلش واسه خودمون داشتيم زندگيمونو ميکرديم و اينطوري شد که زندگي ما هم قاطي پاطي شد.

خلاصه نامه بوسيله دي اچ ال واسمون به آدرس ايران فرستاده شد و حالا ميدونستيم که واقعا برنده شديم اما کجاي راهيم را نميدونستيم . فرمهاي اول را با کمک يکي از دوستام پر کردم و فرستادم و واقعا هنوز هيچي از روند لاتاري نميدونستم. با يکي از همکارام که اون هم دو سال پيش از طريق لاتاري رفته بود تماس گرفتم . وقتي ازم پرسيد کيس نامبرتون چيه هاج و واج گفتم 2010 اون هم گفت به به چه کيس نامبر خوبي... اماااااااااااااااااااا من ازهمه جا بي خبر اشتباه کرده بودم، آخه چه ميدونستم کيس نامبر چيه؟؟ و بعد هم وبلاگ سعيد را بهم معرفي کرد و بعد از سر زدن به وبلاگ سعيد به مهاجرسراي عزيزم راه يافتم. اونجا بود که فهميدم يه کيس نامبر نجومي را صاحب هستيم.
القصه اين يک سال و چند ماه به هر جان کندني بود گذشت و در آخرين بولتن سال 2010 بالاخره شماره ما هم کارنت شد Smile بعد از مشخص شدن تاريخ مصاحبمون که 1 سپتامبر بود، مهياي مقدمات سفر شديم.
مدارک را به دارالترجمه جلال عزيزي ميرداماد نرسيده به سر شريعتي(کنار رودخونه) دادم که انصافا ترجمه ها رو بدون حتي يک غلط تحويل داد.
و بعدش در فکر گرفتن بليط هواپيما بوديم که ديديم اي دل غافل قيمتها نجوميه و اينجوري شد که تصميم گرفتيم تجربه اي متفاوت با ساير بچه هاي مهاجرسرا را تجربه کنيم.
خلاصه 24 آگوست با ماشين به راه افتاديم. مسير ما تهران به سمت ماکو بود. اين مسير را تفرجکنان و 11 ساعته طي کرديم و به ماکو رسيديم. شب را در منزل يکي از اقوام در ماکو گذرانديم و فردا صبح هم کمي ماکو گردي کرديم . قبلا با آذين عزيز صحبت کرده بودم و اون هم راهي رو که خودش رفته بود را به من معرفي کرد و اينطوري شد که ما حدود ساعت 12 به سمت مرز بازرگان براه افتاديم(حدود 15 دقيقه) و بعد از رسيدن به مرز و طي تشريفات گمرکي از مرز رد شديم و پامون به خاک ترکيه رسيد. اون ور مرز يه سري ماشين ون آماده مسافر گيري وايساده که نفري 5 لير ميگيرن و شما رو به شهر مرزي دوبيازت ميرسونن. خلاصه ما هم 30 لير داديم و سوار شديم( البته قيمت پرت هم زياد ميدن). از اونجا هم اتوبوسهاي شرکت Agri Dagi‌ را به مقصد آنکارا سوار شديم و 18 ساعت بعد در ترمينال (آشتي) انکارا بوديم. از ترمينال سوار ميني بوسهاي رايگان که به کيزيلاي ميرفتن شديم و بعد از حدود 5 دقيقه پياده روي به هتل ERK رسيديم.
هتل ERK را آذين عزيز که جا داره همينجا ازش تشکر کنم به من معرفي کرد و رزرو کردم با چانه از قرار شبي 75 لير ( اتاق دبل) ، هتل در يک خيابان يک طرفه، خلوت و کم رفت و آمد قرار دارد . من از محيطش خوشم اومد. يه هتل خلوت هست که ايراني توش نيست و اينترنت رايگان وايرلس داره و همينطور صبحانه ( البته نه زياد مفصل) و با کيزيلاي حدود 4-5 دقيقه پياده راه هست. ما که با توجه به پولي که داده بوديم راضي بوديم.خلاصه ما و همراهامون 4 اتاق از اين هتل را اشغال کرديم که در روزهاي آتي با پيوستن بهروز و خانمش، مهدي جمشيدي و خانمش ، بينتا و پدر و مادرش حسابي اونجا رو بهم ريختيم...
وقت مديکال ما جمعه 27 آگوست بود که با تاکسي از هتل تا اونجا 7 لير داديم. به تاکسي گفتيم ميخواهيم بريم کوقولو پارک. اول به مطب دکتر رفتيم و اونجا منشي پاسپورتهامون را ديد و بهمون گفت بريم طبقه 3 واسه عکس و آزمايش. اونجا ازم نامه کي سي سي که روش کيس نامبر هست را خواست که من يادم رفته بود همراهم بيارم بنابراين مجبور شدم دوباره برگردم هتل . پس يادتون باشه که حتما نامه دوم همراهتون باشه. خلاصه دو نفرمون 97 دلار واسه عکس از قفسه سينه و آزمايش پرداخت کرديم و دوباره برگشتيم پيش منشي دکتر. بهمون گفت ساعت 12:30 اينجا باشيد واسه معاينه پزشکي. ما هم رفتيم پارک بغل مطب و پسرم حسابي اونجا بازي کرد. اونجا با يه خانم و آقا آشنا شديم که از بندرعباس اومده بودن و کارت واکسن هم نداشتن، حتي کارت واکسن بچشون رو هم ترجمه نکرده بودن که همونجا ما گفتيم اوه اوه دکتر چه پوستي ازتون بکنه. خلاصه دوباره سر ساعت برگشتيم مطب و اونجا تعداد زيادي از برندگان لاتاري که همگي هم ايراني بودن را زيارت کرديم. هر کي از اتاق معاينه بيرون مي اومد بازوش رو گرفته بود که نشون ميداد دکتر چه بلايي سرش آورده.
نوبت ما رسيد، اول همسرم رفت داخل ، معاينه اش خيلي طول کشيد و حدود 45 دقيقه داخل بود. وقتي بيرون اومد خوشحال و خندان به من گفت وقتي رفتي تو بگو همسر مني در ضمن واکسن هم بهش نزده بود. من هم رفتم تو وقتي دکتر را ديدم انتظار هر قيافه اي را داشتم غير از اوني که من ديدم. والا ظاهرش هيچ شباهتي به دکتر ها نداشت، موهاي فرفري جو گندمي و البته کمي بلند.
سلام کردم .شروع به سوال پرسيدن کرد. سيگار مي کشي، قرص اعصاب مصرف ميکني و.... بعد پرسيد که عمل جراحي داشتي من هم گفتم بله سزارين بعد اشاره به بيني کرد و گفت عمل بيني چي؟ گفتم آره يادم رفت بگم . بعد گفت برو رو تخت تا معاينت کنم. در همين حين من هم گفتم دکتر ميدونيد که شما تو ايران خيلي معروفيد، اون هم گفت چطورررررر؟ گفتم آخه چون ايرانيا يا بايد براي مصاحبه برن ابوظبي يا آنکارا بنابراين شما رو مي شناسن . گفت ااااااا خوب چي ميگن در مورد من، من هم زبوني گفتم ازتون تعريف ميکنن( اما تو دلم گفتم آره جون عمت) اون هم گفت چرا فکر ميکنيد مطب من فقط واسه ايرانيا هست من بعدازظهرها هم مريضاي ترک را معاينه ميکنم (با حالت شاکي) من هم گفتم ولي به نظر مياد 90 درصد مراجعه کنندگان ايراني هستند. اينو که گفتم کاردش ميزدي خونش در نمي اومد . گفت نه من هم گفتم خوب حالا چون اصرار ميکنيد 70 درصد .... در همين حين گفتم دکتر من بچگي آبله مرغون گرفتم و جاشو هم روي بيني و پيشونيم نشونش دادم اماااااااااااااااا اون که حالا حسابي زورش گرفته بود با تمام قوا يه آمپول را به بازوم فرو کرد و توي کارت هم پر کرد آبله مرغونننننننن ....
بيرون که اومدم نوبت پسر 4 ساله ام بود. دوباره همراه پسرم برگشتم تو مطب کوفتيش . اومد و گفت بچه را بذار رو وزنه، حتي به خودش زحمت هم نداد پاشه عدد را بخونه و به من گفت چنده؟
بعد هم در جا 3 تا واکسن را زد به بچه. پسرم هم نامردي نکرد و تا توان داشت جيغ ميزد و ميخواست از دست من فرار کنه و در همين حال ميگفت دکتر خيلي زشتهههههههه بعد هم تست توبرکولين را انجام داد.
بيرون که رفتم منشي شوهرم را براي پرداخت پول صدا زد و 675 دلار گرفت. من کارت واکسن همسرم را که نگاه کردم ديدم آبله مرغون را براش پر کرده در صورتيکه هيچ واکسني بهش نزده بود. من به شوهرم گفتم تو باهاش چه صحبتي کردي؟
گفت که وقتي دکتر ازم پرسيد که سيگار ميکشي يا نه، خودش گفته که ايرانيا خيلي دروغگو هستن. ميان اينجا برامدگي جيبشون نشون ميده که سيگار تو جيبشونه ولي ميگن نه سيگار نمي کشيم يا مثلا وقتي ازشون ميپرسم عمل داشتين ميگن نه، فکر ميکنن اگه دروغ بگن خوبه. شوهرم هم گفته بود نميشه گفت ايرانيا دروغگو هستند مگه ترکا دروغ نمي گن . بعد هم که کارت واکسن رو ديده بود گفته بود من ميدونم که دکتراي ايران الکي اين کارت را مهر ميکنن اينجا بوده که ديگه تحمل شوهرم تمام ميشه و ميگه مگه شما خودت اين کار رو مي کني که ميگي دکتراي ايران اين کارو ميکنن. بعد هم ميخواسته بهش واکسن بزنه که اون هم گفته بوده دکتري که تو انستيتو پاستور اين کارت را واسه من مهر کرده گفته که تو احتياج به هيچ واکسني نداري و کارتت کامله. و اينجوري شده که باهاش کل کل کرده. منم به همسرم گفتم تو باهاش کل کل کردي، عقدشو سر بچه خالي کرد...و با اعصابي به هم ريخته از مطبش بيرون اومديم.

قرار شد روز دوشنبه بريم و جاي تست سل بچه را ببينه ، کمي دير رسيديم منشي گفت دکتر نيست ما هم همون جا منتظر مونديم . بعد منشي صدامون زد و گفت که بياييد امضاء کنيد ونفري يه پاکت در بسته و يه سي دي بهمون تحويل داد و سه تا قبض که روش مبلغ معاينه و واکسنها رو نوشته بود. قبضا رو نگاه کردم و ديدم که براي شوهرم نوشته معاينه پزشکي + واکسن، براي بچه هم نوشته معاينه+ تست توبرکولين+ 4 تا واکسن
از شدت عصبانيت داشتم منفجر مي شدم آخه دو تا واکسن را داشت بهمون تحميل ... ميکرد.همزمان با اعتراض همسرم دکتر هم رسيد و گفت چي شده؟ شوهرم گفت شما منو يادت مياد که با هم صحبت کرديم ، اون هم گفت آره. گفت: شما به من هيچ واکسني نزديد چرا تو قبض نوشته 1 واکسن ؟ اون هم گفت اااااااا خوب الان بيا بهت بزنم. به شوهرم اشاره کردم که بگو نه. اونو برد تو اتاقش ولي چند لحظه بعد دوتايي اومدن بيرون و دکتر به ترکي يه چيزايي به منشيش گفت. منشي هم گفت پاکتت را بده و پاکت را باز کرد و روي اون واکسن را لاک گرفت بعد هم 75 لير برگردوند که البته يه 20 ليري که گوشه نداشت هم توش بود که هيچ جا نمي شد خرجش کرد. بعد من به دکتر رو کردم و گفتم پسرم سه تا واکسن زده چرا 4 تا حساب کرديد؟؟؟
يه دفعه عين ديونه هاي زنجيري رو کرد به ما و با عصباني گفت شما به من اعتماد نداريد؟؟؟ آقا ما رو ميگي نمي دونستيم چه کار کنيم، يه نگاه با همديگه رد و بدل کرديم و هي به پاي هم زديم که آخ آخ کار خراب شد حالا حتما يه سنگي تو کارمون ميندازه. بعضي وقتا واقعا آدم ميمونه که از حقش دفاع کنه و حرفشو بزنه يا بذاره قائله فيصله پيدا کنه... زمزمه کنان به هم گفتيم که اگه لج کنه و يه موقع يه گزارش نادرست توي مدارک پزشکيمون بده چه کار کنيم؟ اين شد که مجبور شديم سکوت کنيم و اون دزد سر گردنه هم تو دلش غش غش بهمون بخنده . يه خانمي با پسربچه اي توي مطب نشسته بود و اون هم منتظر دکتر بود وقتي که فهميد ايراني هستيم گفت تو را خدا ببينيد اين دکتر چه ميکنه؟ به ما ميگه پسرتون سل داره ، 2 بار به بچه 4 ساله اشعه داده، آخه من خودم ميکروبيولوژيستم و شوهرم هم علوم آزمايشگاهي مگه ميشه نفهميم که بچمون سل داره؟
و منتظر بود که اون مثلا دکتر واسه بچه قرص تجويز کنه.
با ناراحتي از مطب بيرون اومديم ، آخه آدم چي بگه ؟ واقعا به حال ملت ايران بايد گريست ، مصبب اين بي احترامي و بي حرمتي به ما ايرانيا واقعا کيه؟ آخه اين دکتر و امثال اون هم ميدونن که ما دولتي نداريم که بتونيم روي حمايتش حساب کنيم که اينطوري دارن ما رو ميچاپن و در عين حال بي احترامي هم ميکنن. والا من تو اين دو باري که رفتم مطبش فقط 2 تا ترک را ديدم. خودش هم خوب ميدونه که مطبش داره از ايرانيا پول در مياره وگرنه مگه قحطيه دکتره؟؟؟
اونوقت بر و بر تو چشامون نگاه ميکنه و ميگه من از ايرانيا بدم مياد. خوب مرتيکه ايرانيا هم از تو بدشون ميايد!!!!

باقي روزها را به خريد گذرانديم. چند تا از دوستاي مهاجرسرايي هم بعد از تماس با ما به هتل ما اومدن و در جوار هم خوش بوديم. تو اون روزها تمام مغازه ها حراج يا به قول خودشون indirim بود و خوب ميشد خريد کرد. ما که همون دور و بر کيزيلاي و خيابوناي اطرافش خريد ميکرديم. به آنکامال هم رفتيم که خريداي خوبي کرديم البته ميگفتن اگه غير از حراج بود عمرا ميشد خريد کرد. از جاهاي ديدني هم مقبره آتاتورک را رفتيم که باز هم واسه تاريخ مملکتمون افسوس خورديم.
و بالاخره روز مصاحبه فرا رسيد. خانواده سه نفره ما بهمراه بهروز و خانمش و بينتا اون روز مصاحبه داشتيم. با تاکسي تا سفارت رفتيم اونجا که رسيديم يه صف ديديم به چه عظمت. خلاصه تو صف وايساديم و در اين بين هم کلي با دوستان خنديديم و حرف زديم. فرشيد عزيز و خانمش هم اومده بودن که يه سر و گوشي آب بدن واسه فردا که مصاحبشون بود . وارد ورودي سفارت که شديم ماموري اسامي را با ليستي که جلوش بود چک کرد و بعد از چند دقيقه با صداي تق در وارد ساختمان شديم اونجا از دستگاه بازرسي رد شديم و موبايلمون را تحويل داديم، دوباره وارد يه فضاي حياط مانند شديم و تو صف وايساديم تا دوباره به يه در که تق صدا ميکرد رسيديم وارد که شديم سمت راست يه خانم ايراني پشت يه ميز وايساده بود و مدارک را از ما خواست.( اصل شناسنامه + اصل کارت ملي+ عکس+جواب مديکال+ مدارک اسپانسر) و سوال کرد که آيا اصل ترجمه ها را فرستاديم يا نه ، گفت اگه نفرستادين اونا رو هم بدين که ما گفتيم فرستاديم ، پرسيد که مصاحبتون با چه زبوني باشه که ما گفتيم فارسي بعد يه شماره داد. وارد سالن اصلي شديم ، جاي نشستن نبود، صندليها پشت به باجه هاي مصاحبه بود ، روبرومون يه تلويزيون بود که کانال CNN را نمايش ميداد البته با صداي بسته. بالاخره جا پيدا کرديم و نشستيم بعد از 20 دقيقه شمارمون اعلام شد و براي انگشت نگاري رفتيم که يه خانم خوش برخورد مسئولش بود و براي بچمون هم گفت که زير 13 سال انگشت نگاري لازم نيست. دوباره نشستيم ، در اين مدت بنيتا عزيز واسه مصاحبه رفت که بدون کليرنس ويزاشو گرفت و کلي باعث خوشحاليمون شد. بعد دوباره شماره مون اعلام شد و واسه پرداخت پول رفتيم و نفري 819 دلار ، مجموعا 2457 دلار پرداخت شد و اينجا بود که پروندمون که برگه آبي هم از گوشش پيدا بود را ديديم و مطمئن شديم که کليرنس رو شاخمونه!!!
چند دقيقه بعد واسه مصاحبه فرا خونده شديم ،دست پسرم را که تا اون لحظه با لگوهايي که واسه بچه ها تو سالن گذاشته بودن داشت بازي ميکرد را گرفتم و به باجه 3 رفتيم. سلام کرديم وخانم آفيسر هم با روي گشاده جوابمون را داد و براي پسرم هم دست تکون داد و اشاره کرد که لازم نيست بچه را اونجا نگه داريم ، که البته قبل از اينکه اين حرفش تمام بشه پسرم واسه بازي رفته بود، اول از همسرم که برنده اصلي بود پرسيد که چکاره هست ؟ که اون هم جواب داد و گفت که تو يه شرکت خصوصي کار ميکنه، و باز هم گفت که شرکت دقيقا در چه زمينه اي فعاليت داره؟ بعدش هم از من پرسيد که چه کاره ام و تاکيد کرد که کارتون خصوصيه يا دولتي؟ که من هم گفتم خصوصي. بعدش گفت که از نظر من کيستون اوکي هست ولي يه پروسه اداري بايد طي بشه که سه هفته تا يک ماه طول ميکشه و برگه آبي را بهمون داد و گفت که سايت را چک کنيد اگه اسمتون تو سايت اومد که هيچي ولي چون به آخر سپتامبر چيزي نمونده اگه اسمتون اعلام نشد بين 20 تا 25 سپتامبر اينجا باشيد و پاساتون را بديد تا ببينيم ويزاتون صادر ميشه يا نه . ازش پرسيدم که ممکنه کليرنسمون نياد و کيسمون باطل بشه که گفت: من و تمام کساني که اينجا نشستن( و اشاره به پشت سرش کرد) تمام تلاشمون را ميکنيم اما هيچ قولي نميديم. ما هم خداحافظي کرديم و بيرون اومديم. بهروز هم کليرنس خورد.
فردا شب بنيتا به ميمنت ويزاش يه مهموني دوستانه تو لابي هتل داد که حسابي شلوغ کرديم و خوش گذشت . دو روز بعد هم به همان ترتيبي که به آنکارا رفته بوديم ، ابتدا به دوبيازت ، سپس مرز بازرگان و در نهايت به ايران برگشتيم.

و 13 روز بعد کليرنسمون در سايت اعلام شد.

راستش خيلي وقته که ميخوام سفرنامه ام را بنويسم اما با موضوع کلير نشدن دوستاي خوبم اصلا حال و حوصله نداشتم اما به هر حال ديني بود که بايد به مهاجرسراي عزيز ادا ميکردم .
با تشکر از همه دوستاي خوبم خصوصا آذين، ساشا، RF،msnazi ، اشکان، سراوين و... که در اين مدت خيلي مزاحمشون شدم سفرنامه ام را به پايان ميبرم.

اين هم شماره تلفن و آدرس هتل و شرکت اتوبوسراني آقري داقي براي استفاده بچه هاي سايت

شماره هتل: 23 24 418 312 0090 ERK HOTEL
آدرس هتل:Ankara ,Kizilay , Menekse(2) Sokak, No27

شماره شرکت اتوبوسرانی: 00905445636902 - 00905442636931- 00905445636905 کمپانی Agri Dagi
CASE NO.:2010AS290XX
تاريخ دريافت پاکت اول:15 June
تاريخ ارسال فرمها:18 June
تاريخ کارنت شدن:آخرين بولتن
تاريخ دريافت نامه دوم:25 july
تاريخ مصاحبه: 1سپتامبر
تاريخ کليرنس: 14 سپتامبر
سفارت:آنکارا
الیزا جانم مرسی که سفرنامه ات رو نوشتی.
خیلی ها از زیر نوشتنش در رفتن اما!!
راستی در مورد دکتر, اول که خوندم جوفتتون کلی کل کل کردین کیف کردم, اما بعد که دیدم چی کار کرد باااااز شاکی شدم از دستش!!!

والا ما باید از این دکتر شکایت کنیم. یه متن آماده کنیم بفرستیم به kcc که یکی دیگه جاش معرفی کنن. قبلا حرف این کار بود اما به سرانجام نرسید. نباید از کنارش راحت بگذریم. درسته دیگه کلاهمون اونوری نمی افته اما به خاطر کلی ایرانی دیگه که هر روز میرن پیش این دکتر , باید یه عکس العملی در مقابل برخوردش کنیم.
چشم انتظاری جاذبه ای قوی دارد. منتظر چیزهایی باش که می خواهی شان, نه چیزهایی که نمی خواهی

شماره کیس: 2010AS000016XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه: May 2010  
تاریخ دریافت ویزا: فردای روز مصاحبه
تشکر کنندگان: User ، kianoush ، اليزا ، mavarfan ، merdax ، sinswimer ، mohammadm64 ، ASALI ، r.bazargan
موافقم
یا دست کم یک نفر دیگه رو هم معرفی کنه که بازار رقابتی بشه و خدماتشون بهتر بشه.
فکر کنم به سفارت ایمیل بزنیم بد نباشه.
تشکر کنندگان: R.F ، kianoush ، success ، bita-p ، behzadb57 ، اليزا ، mavarfan
[quote='User' pid='80141' dateline='1286394998']
موافقم
یا دست کم یک نفر دیگه رو هم معرفی کنه که بازار رقابتی بشه و خدماتشون بهتر بشه.
فکر کنم به سفارت ایمیل بزنیم بد نباشه.
[/quote
دقيقا درسته اگر رقابت وجود داشته باشه ديگه از ترسش هم شده درست رفتار ميكنه.اگر يه متن تاثير گذار بنويسيم. من هم به سفارت ميفرستم هم به kcc.
تشکر کنندگان: behzadb57 ، User




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان