ارسالها: 221
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
16
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
با سلام
خواستم بهتون بگم من زبان ترکیه رو بلدم و هرکی کاری داشت می تونه رو من حساب بره
مهاجرت و زندگی در غربت برای انسان ، مانند فردی است که در جاده های وطن خود رانندگی می کرده و حال او را به اقیانوس انداخته اند ! باید اتومبیل خود را تبدیل به قایق کند تا نجات یابد...
ارسالها: 421
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
36
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
(2009-11-21 ساعت 12:29)majidshirzadeh نوشته: با سلام
دوستان به علت اینکه رفتن ما به آنکارا هم مصاحبه بود هم ماه عسل از نوشتن هرگونه سفرنامه معذوریم!!!!
با تشکر از لطف شما دوستان عزیز
مجيد جون، از پديده س.ا.ن..س.و.ر کمک بگير. چون به هر حال بدون سفرنامه که نميشه!
البته سعي کن مثه فيلمهاي ايراني کلا موضوع عوض نشه و سر از ف.ل.س.ط.ي.ن در نياريم.
برنده گرین کارت لاتاری 2010.
ساکن لوس آنجلس، کالیفرنیا.
ارسالها: 352
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2009
رتبه:
16
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
مجيد جان اينطوري اصلن قبول نيست! خواهش مي كنم از نوشتن سفرنامه و مبادله اطلاعات و تجربيات شانه خالي نكنين.
لااقل دين تون رو به مهاجرسرا ادا كنين آخه! قرار اين بوده كه هر كسي سفرنامه رو بنويسه و بهانه نياره.
ممنون از دوستاني كه قبول زحمت مي كنن و سفرنامه شون رو مي نويسن.
آقا مجيد دست به كار شو....
ارسالها: 71
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من الان در لابی هتل ددمان هستم. تا ۲ ساعت دیگه میریم به سمت فرودگاه . من وقتی ایران برسیم باید برای امتحان تافل خودم رو اماده کنم . چون کمتر از یک ماهه دیگه امتحان دارم. به خاطر دانشگاه ها فکر کنم من بعد از امتحان تافل برم امریکا . الانم تا وقت هست گفتم بیام و براتون بنویسم . چون وقتی بر گردم خیلی سرم شلوغ خواهد بود. ما با تورکیش امیدیم و ۹ روز اینجا بودیم . من به همراه مامان و بابا اومده بودم. اونا فقط من را همراهی کردن. چون برنده اصلی خودم هستم. دقیقا قبل از امدنم یکی از بستگان نزدیک فوت کرده بود و من حسابی درگیر مراسم بودم و روز چهار شنبه تا دقیقه نود در مراسم بودیم و شبش پرواز داشتیم، من به شدت تو روزهای آخر سرما خورده بودم و واقعا حال عمومیم اصلا مساعد نبود. در فرودگاه امام خانمی كه مامور چک کردن وقتی سرفه های من دید ترسید زیاد بازرسی بدنیم کنه. پرواز خوب بود با این كه برای من خیلی طولانی گذشت چون اصلا حالم خوب نبود. هر سرفه ای كه میکردم همه برمیگشتن نگام میکردن. وقتی رسیدیم هتل به همه گفتن ساعت ۹:۳۰ در لابی هتل منتظر باشن كه تور ببرشون برای مدیکال . اما باور کنین انقدر راحت كه نیازی به کسی ندارین كه راهنماییتون کنه. از دم در هتل كه بیرون بیاین خیابان روبه روی هتل سر پایینی هست اونو كه مستقیم برین میرسین به بلوار آتاتورک . من از در ورودی مدیکال عکس گرفتم كه براتون میزارم . من فردای روزی كه رسیدیم رفتم برای مدیکال. برای ساعت ۱۰ وقت گرفته بودم. چون از تور ما تقریبا همه دیروزش رفت بودن مدیکال خیلی خلوت بود و خیلی سریع عکس گرفتم و آزمایش خون دادم. یکی از افرادی كه روز قبل مدیکال رفته بود دیدم اونجاست. پرسیدم مشکل چیه. گفت گفتن تو عکست چیزی دیده شده باید تست خلط بدی. و حسابی در گیر شده بود . تا روز مصاحبش هم جواب پزشکیش معلوم نشد. اونو كه دیدم یه کم نگران شدم كه با این سرفه هایی كه من میکنم به منم از این حرفا بزنن. برای قسمت اول مدیکال ازم ۸۵ دلار گرفتن. عصری كه برای ویزیت دکتررفتم تب داشتم و واقعا حالم خراب بود. باورتون نمیشه چند بار به ذهنم رسید كه چرا با این حال اومدم. همین جا میخوام از دوست و خواهر خوبم مونیکا تشکر کنم كه بهم دلگرمی میداد. عصری خانم دکتر من را دید. و خیلی کوتاه بود . هیچ واکسنی هم نزد. و برای ویزیت ۷۰ دلار دادم و بسته جواب رو دادن دستم و گفتن خیلی خوب. روز مصاحبه هم من اولین نفر وارد سفارت شدم. ۳ بار هر کسی رو صدا میکنن. باره اول برای دادن ۷۷۵ دلار. بار دوم برای انگشت نگاری و باره سوم برای مصاحبه. وقتی من برای مصاحبه صدا زد. خیلی سؤالات عادی بود. این كه اسمم چیه . چرا میخوام برم امریکا. اسپانسرم چیکار میکنه و چه نسبتی با من من دارد. رشته تحصیلیم چیه. تمام مدت هم یک لبخند ملیح به من میزد. وقتی به من گفت به امریکا خوش اومدی و برو به آدرس بده برای فرستادن ویزا انقدر ذوق کردم كه کارتی كه برای دادن موبایل دم در میدن همونجا از دستم افتاد و نفهمیدم. پول خورد هم همراهم نبود قرار شد وقتی ویزا برام میاد پول پست رو اون موقع بدم. از در كه اومدم بیرون فهمیدم کارت گم کردم. یک ۱۰ دقیقه در وسایلم گشتم. پیدا نشد. به اون آقاهه گفتم من نمیتونم پیداش کنم . گفت دوبار برو داخل سالن و بگرد. رفتم داخل و آخر سر دیدم دم همون باجه آخر از دستم افتاده. برش داشتم و زدم بیرون. فردا صبح ساعت ۱۱ ویزام دستم بود. در هتل ددمان رسم اینه كه ساعت ۱۱ مامور پست میاد . و همه در لابی منتظر هستن. در سایت هم میتونین چک کنین كه الان بسته شما کجا هست. (www.ups.com.tr) خوب ما دیگه کم کم باید بریم فرودگاه. اینجا تایپ فارسی کردن با گوگل خیلی سخته. شرمنده اگه غلط تایپی داشتم.
کیس نامبر: 2010AS00002xxx
دریافت ویزا: روز مصاحبه (17 نوامبر)
ارسالها: 322
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
43
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2009-11-22 ساعت 10:42
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-11-22 ساعت 14:02 توسط Monica.)
سلام
عجب سفرنامه توپي نوشتي بابا!!! اي ول... اميدوارم اونهايي كه هي به سفرنامه من ايراد گرفته بودن و گفته بودن: برعكس اوني كه مونيكا گفته بود!!! حالا متوجه بشن كه احتمالا تجربه خودشون خيلي متفاوت بوده نه تجربه ما!!!
در مورد اون تلويزيون توي سالن انتظار مصاحبه ... به خدا، به جون سوزي، اون روزي كه ما رفته بوديم مصاحبه، اون تلويزيوني كه كوبيدن روي ديوار روبرو از اول تا آخر داشت فيلم زندگينامه اوباما رو پخش مي كرد! اون يكي LED Borad هم كه بالاي ديوار سمت چپ وصل كرده بودن فقط يه چند تا چراغ سبز و قرمز (در حد خط اين شكلي - ) روش روشن بود! واسه همين ما نمي تونستيم متوجه بشيم كدوم شماره داره اعلام ميشه!
نشون به اون نشون كه آقايي كه پشت سر من نشسته بود با هر اسمي كه از بلندگو اعلام مي شد، از روي صندليش بلند ميشد و بعد از يه دور 180 درجه چرخيدن و به هم ريختن موهاي بنده ، سعي مي كرد متوجه بشه شماره اش روي كدوم باجه افتاده... يه 4-5 نفري هم رفته بودن قسمت سمت چپ سالن واستاده بودن كه شماره هاي باجه ها رو راحت تر ببينن!
به فرض من چشمم چپ بود! (و اون تابلويي كه براي عمه و فك و فاميل نصب نشده بود! رو نديدم!) اين همه آدم اونجا هم ايضا ضعف بينايي داشتن؟!!
اين قضيه ور دلم مونده بود، بايد مي گفتم!
اما مريم(با تشكر از indmehdi!) خيلي سفرنامه ات باحال بود... اي ول نويسنده!
.
[font=Times New Roman]V[/font] رفتن همیشه رسیدن نیست ... ولی برای رسیدن، باید رفت ...
.
ارسالها: 421
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
36
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2009-11-22 ساعت 11:49
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-11-22 ساعت 11:50 توسط indmehdi.)
(2009-11-22 ساعت 10:42)Monica نوشته: اما شبنم خيلي سفرنامه ات باحال بود... اي ول نويسنده!
منظور مونيکا خانوم از شبنم همون مريم بود! اين هيچ ربطي هم به اون تابلو نداره. EASY.
اما مريم خانوم، خداي شانسيا. بابا دمت گرم. سفرنامه پر انرژي نوشتي. حالا اينهمه رفتين خريد، سوغاتي بچههاي مهاجرسرا چي شد؟
2تا سؤال:
در مجموع برخورد سفارتيا خوب بود ديگه؟
اگه هزينههاتونم سرجمع بگين ممنون ميشم.
برنده گرین کارت لاتاری 2010.
ساکن لوس آنجلس، کالیفرنیا.
ارسالها: 241
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
بلاخره اولین نفری که تاریخ تولد اشتباه زده بود ویزا گرفت اونم بدون کلیرینس به این میگن بهترین دلگرمی برا همه ماها که تاریخ اشتباه زدیم.تبریک مریم جون تبریک دله خیلی ها شاد شد
شماره کیس: 2010AS00016XXX
کنسولگری:آنکارا
_____________________________
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند .
ارسالها: 308
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
13
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام دوستان یه سوال برام پیش اومده.
شده تا حالا به عکس زمان ثبت نام گیر بدن؟
من زمان ثبت نام از عکسی استفاده کردم که رتوش شده بود.دردسر ساز نمیشه؟
شماره کیس:2010AS296XX
تاریخ دریافت نامه قبولی:Aug 22
کنسولگری:ANKARA
تاریخ کارنت شدن: Aug 2010
تاریخ مصاحبه: 2 Sep
تاریخ دریافت ویزا: Sep 4
جمع هزینه ها: 3.5 میلیون برای دو نفر
ورود به آمریکاec 10
ایالت:ویرجینیا-حومه واشینگتون دی سی
ارسالها: 71
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2009-11-22 ساعت 23:03)farshidkhalafi نوشته: سلام دوستان یه سوال برام پیش اومده.
شده تا حالا به عکس زمان ثبت نام گیر بدن؟
من زمان ثبت نام از عکسی استفاده کردم که رتوش شده بود.دردسر ساز نمیشه؟
بد به دلت راه نده. من عکس ثبت نامم برای 3،4 سال پیش بود و خودم اسکن کردمش و با فتوشاپ سایزشو اندازه کردم. دیگه خودت حساب کارو بکن.
کیس نامبر: 2010AS00002xxx
دریافت ویزا: روز مصاحبه (17 نوامبر)