کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
مطالب جالب و .........
از يك استاد سخنور دعوت بعمل آمد كه درجمع مديران ارشد يك سازمان ايراد سخن نمايد.

محور سخنرانى درخصوص مسائل انگيزشى و چگونگى ارتقاء سطح روحيه كاركنان دورميزد.

استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتى كه توجه حضار كاملا" به گفته هايش
جلب شده بود،

چنين گفت: "آرى دوستان، من بهترين سالهاى زندگى را درآغوش زنى گذراندم كه
همسرم نبود".

ناگهان سكوت شوك برانگيزى جمع حضار را فرا گرفت!

استاد وقتى تعجب آنان را ديد، پس از كمى مكث ادامه داد: "آن زن، مادرم بود".

حاضران شروع به خنديدن كردند و استاد سخنان خود را
ادامه داد...

-

-

-
تقريبا" يك هفته از آن قضيه سپرى گشت تا اينكه يكى از مديران ارشد همان سازمان

به همراه همسرش به يك ميهمانى نيمه رسمى دعوت شد.

آن مدير از جمله افراد پركار و تلاشگر سازمان بود كه هميشه خدا سرش شلوغ بود.

او خواست كه خودى نشان داده و در جمع دوستان و آشنايان با بازگو كردن همان لطيفه،

محفل را بيشتر گرم كند. لذا با صداى بلند گفت:

"آرى، من بهترين سالهاى زندگى خود را درآغوش زنى گذرانده ام كه همسرم نبود!".

همانطورى كه انتظارميرفت سكوت توام با شك همه را فرا گرفت

و طبيعتا" همسرش نيز دراوج خشم
و حسادت بسر ميبرد.

مدير كه وقت را مناسب ميديد،‌ خواست لطيفه را ادامه دهد، اما از بد
حادثه، چيزى به خاطرش نيامد

وهرچه زمان گذشت، سوءظن ميهمانان نسبت به او بيشتر شد، تا اينكه بناچار گفت:

"راستش دوستان، هرچى فكر ميكنم، نميتونم بخاطر بيارم آن خانم كى بود!".

نتيجه اخلاقى:

Don't copy; if you can't paste

در 30 سالگي کارش را از دست داد.

در 32 سالگي در يک دادگاه حقوق شکست خورد.

در 34 سالگي مجددا ور شکست شد

در 35 سالگي که رسيد,عشق دوران کودکي اش را از دست داد

در36 سالگي دچار اختلال اعصاب شد

در 38 سالگي در انتخابات شکست خورد

در 48,46,44 سالگي باز در انتخابات کنگره شکست خورد

به55 سالگي که رسيد هنوز نتوانست سناتور ايالت شود

در 58 سالگي مجددا سناتور نشد

در 60 سالگي به رياست جمهوري آمریکا برگزيده شد

...


نام او آبراهام لينکلن بود


هرگز جا نزنيد

بازندگان آنهايي هستند که جا زدند
روال كلي پرونده من اينجاست.
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست  
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

در صورت داشتن سوال مهمي ميتونيد برام پيام بگذارين ، قول ميدم شايد يه كم دير ولي حتما جواب بدم Tongue
پاسخ
تشکر کنندگان: nicole.gemini ، wushu kung fu ، mavarfan ، hamedrouhi ، mina-2011 ، xbox ، amir2640 ، msar
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم ‏(چارلی چاپلین)


برای دوست خوبم، شاید فردا دیر باشد

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند

سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و درآن خط های خالی بنویسند .

بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هرکدام از دانش آموزان پس از اتمام ،برگه های خود را به معلم تحویل داده ، کلاس را ترک کردند .

روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانه نوشت ، وسپس تمام نظرات بچه های دیگر در مورد هر دانش آموز را در زیر اسم آنها نوشت .
روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحویل داد .

شادی خاصی کلاس را فرا گرفت .

معلم این زمزمه ها را از کلاس شنید " واقعا ؟ "

"من هرگز نمی دانستم که دیگران به وجود من اهمیت می دهند! "

"من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند . "

دیگر صحبتی از آن برگه ها نشد .

معلم نیز ندانست که آیا آنها بعد از کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس به بحث و صحبت پرداختند یا نه ، به هر حال برایش مهم نبود .

آن تکلیف هدف معلم را بر آورده کرده بود. دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسی هایشان راضی بودند با گذشت سالها بچه های کلاس از یکدیگر دورافتادند. چند سال بعد ، یکی از دانش آموزان درجنگ ویتنام کشته شد . و معلمش در مراسم خاکسپاری او شرکت کرد .

او تابحال ، یک سرباز ارتشی را در تابوت ندیده بود ... پسر کشته شده ، جوان خوش قیافه وبرازنده ای به نظر می رسید .

کلیسا مملو از دوستان سرباز بود . دوستانش با عبور از کنار تابوت وی ، مراسم وداع را بجا آوردند . معلم آخرین نفر در این مراسم تودیع بود .

به محض اینکه معلم در کنار تابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسئول حمل تابوت بود ، به سوی او آمد و پرسید : " آیا شما معلم ریاضی مارک نبودید؟ "

معلم با تکان دادن سر پاسخ داد : " چرا"
سرباز ادامه داد : " مارک همیشه درصحبتهایش از شما یاد می کرد . "پس از مراسم تدفین ، اکثر همکلاسی هایش برای صرف ناهار گرد هم آمدند . پدر و مادر مارک نیزکه در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظر ملاقات با معلم مارک هستند .
پدر مارک در حالیکه کیف پولش را از جیبش بیرون می کشید ، به معلم گفت :"ما می خواهیم چیزی را به شما نشان دهیم که فکر می کنیم برایتان آشنا باشد . "او با دقت دو برگه کاغذ فرسوده دفتریادداشت را که از ظاهرشان پیدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواری به هم بسته شده بودند، از کیفش در آورد .
خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت . آن کاغذها ، همانی بودند که تمام خوبی های مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود .
مادر مارک گفت : " از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم . همانطور که می بینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است . "
همکلاسی های سابق مارک دور هم جمع شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد و گفت : " من هنوز لیست خودم را دارم . اون رو در کشوی بالای میزم گذاشتم . "
همسر چاک گفت : " چاک از من خواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم . "
مارلین گفت : " من هم برای خودم را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشته ام . "
سپس ویکی ، کیفش را از ساک بیرون کشید ولیست فرسوده اش را به بچه ها نشان داد و گفت :
" این همیشه با منه . . . . . " من فکر نمی کنم که کسی لیستش را نگه نداشته باشد . "
معلم با شنیدن حرف های شاگردانش دیگر طاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برای مارک و برای همه دوستانش که دیگر او را نمی دیدند ، گریه می کرد .
سرنوشت انسانها در این جامعه بقدری پیچیده است که ما فراموش می کنیم این زندگی روزی به پایان خواهد رسید ، و هیچ یک از ما نمی داند که آن روز کی اتفاق خواهد افتاد .
بنابراین به کسانی که دوستشان دارید و به آنها توجه دارید بگویید که برایتان مهم و با ارزشند ، قبل از آنکه برای گفتن دیر شده باشد.
اگر شما آنقدر درگیر کارهایتان هستید که نمی توانید چند دقیقه ای از وقتتان را صرف فرستادن این پیغام برای دیگران کنید ، به نظرشما این اولین باری خواهد بودکه شما کوچکترین تلاشی برای ایجاد تغییر در روابط تان نکردید ؟
هر چه به افراد بیشتری این پیغام را بفرستید ، دسترسی شما به آنهایی که اهمیت بیشتری برایتان دارند ، بهتر و راحت تر خواهد بود .
بیاد داشته باشید چیزی را درو خواهید کرد که پیش از این کاشته اید
دوست خوبم
اميدوارم هميشه خوبيهاي من رو به ياد داشته باشي و بدي هام رو ببخشي و از ياد ببري ...
صميمانه برات آرزوي موفقيت و شادكامي دارم
پاسخ
زمانی که من بچه بودم،مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم
آیا او هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است!

در آن وقت، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا میکردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویتهای سوخته می مالید و لقمه لقمه آنها را می خورد.
یادم هست آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم،شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویت ها از پدرم عذرخواهی می کرد
و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: اوه عزیزم، من عاشق بیسکویتهای خیلی برشته هستم.
همان شب، کمی بعد که رفتم بابام را برای شب بخیر ببوسم، از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویتهاش سوخته باشد؟
او مرا در آغوش کشید وگفت:مامان تو امروز روز سختی را در
سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نمی کشد!
زندگی مملو از چیزهای ناقص... و انسان هایی است که پر از کم و کاستی هستند .


خود من در بعضی موارد، بهترین نیستم، مثلاً مانند خیلی از مردم، روزهای تولد و سالگردها را فراموش میکنم.
اما در طول این سالها فهمیده ام که یکی از مهمترین راه حل ها برای ایجاد روابط سالم، مداوم و پایدار:
درک و پذیرش عیب های همدیگر و شاد بودن از داشتن تفاوت با دیگران است و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب، بد، و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و با انسان ها رابطه ای داشته باشی که در آن، بیسکویت سوخته موجب قهر و دلخوری نخواهد شد.
این موضوع را می توان به هر رابطه ای تعمیم داد. در واقع، تفاهم، اساس هر روابطی است،هر رابطه ای با همسر یا والدین، فرزند یا برادر،خواهر یا دوستی!
کلید دستیابی به شادی خود را در جیب کسی دیگر نگذارید،آن راپیش خودتان نگه دارید.
بنابراین، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید، و آری، حتی از نوع سوخته که حتماً خیلی خوب خواهد بود.!.!.!.! این داستان را می توانید برای کسانی بفرستید که برایتان ارزشمندند


روال كلي پرونده من اينجاست.
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست  
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

در صورت داشتن سوال مهمي ميتونيد برام پيام بگذارين ، قول ميدم شايد يه كم دير ولي حتما جواب بدم Tongue
پاسخ
تشکر کنندگان: nicole.gemini ، mavarfan ، atabaei ، soheilbadami ، hamedrouhi ، mina-2011 ، Iman-gta ، alireza.nayyeri ، xbox ، msar
میلیاردری که تحصیلات دانشگاهی ندارد
شرکت کامپیوتری دل که در سال ۱۹۹۷ برای نخستین‌بار رکورد فروش یک میلیارد دلاری را از طریق شبکه‌های اینترنتی از آن خود ساخت، از جمله تاثیرگذارترین شرکت‌ها در عرصه فناوری اطلاعات بوده است و جالب این که زمانی که مایکل دل مدیرعامل و بنیانگذار دل در سال ۱۹۸۴ با ۱۰۰۰ دلار سرمایه این شرکت را تاسیس و راه‌اندازی کرد هرگز تصور نمی‌کرد که روزی دل بزرگ‌ترین فروشنده مستقیم سیستم‌های کامپیوتری در سطح دنیا شناخته شود.
اگر چه بیل گیتس، استیوجابز و مایکل دل از جمله موفق‌ترین افراد در حوزه فناوری اطلاعات هستند، اما شاید برایتان جالب باشد بدانید که آنها از جمله افرادی هستند که نام آنها در فهرست اسامی برترین میلیاردرهای دنیا که تحصیلات دانشگاهی ندارند نیز به ثبت رسیده است.
او در ۱۹ سالگی با ۱۰۰۰ دلار سرمایه و با یک دنیا امید و آرزو دانشگاه را برای همیشه ترک کرد و پس از سال‌ها تلاش در این عرصه توانست ثروت عظیمی را از آن خود سازد. مایکل دل در سال ۱۹۶۵ میلادی در ایالت تگزاس آمریکا متولد شد. پدرش دندانپزشک و مادرش از کارمندان شرکت بورس بود.
اگر چه پدر و مادر مایکل به امید این‌که او روزی پزشک موفقی شود او را در دانشگاه تگزاس ثبت نام کردند، اما دل پس از گذشت یک سال تصمیم گرفت دانشگاه را ترک کند.
او در نخستین سال‌ها، فعالیت خود را با خرید کامپیوترهای قدیمی و تعمیر و به روز کردن آنها آغاز کرد و یک سال بعد شرکت دل را راه‌اندازی کرد که توانست تغییرات قابل‌توجهی را در زمینه پاسخگویی به نیازهای مشتریان صنعت رایانه به وجود آورد.
او جوان‌ترین مدیرعامل در میان ۵۰۰ شرکت موفق و برتر در سطح دنیا است که طولانی‌ترین زمان تصدی به عنوان مدیرعامل یک شرکت را از زمان تاسیس دل تا به امروز بر عهده داشته است.
در حال حاضر بیش از ۳۹۰۰۰ کارمند در این شرکت مشغول فعالیت هستند و درآمد سالانه آن حدود ۴٫۵ میلیارد دلار برآورد شده است.
در سال ۲۰۰۹، نام مایکل دل با داشتن بیش از ۱۳ میلیارد دلار سرمایه شخصی در رتبه بیست و پنجم ثروتمندترین افراد دنیا به ثبت رسید.
او چند سال پیش بیش از ۱۰۰ میلیون دلار از دارایی‌های خود را به مراکز علمی و پزشکی ایالت تگزاس اختصاص داد.
اگر چه مایکل دل که از او به عنوان امپراطوری دنیای کامپیوتر نام برده می‌شود بر این باور است که زندگی ساده‌ای دارد، اما خانه او در ایالت تگزاس که در سال ۱۹۹۷ میلادی ساخته شده است به مساحت ۱۰ هزار مترمربع و مجهز به ۷ اتاق خواب، یک اتاق کنفرانس و استخرهای سرپوشیده و روباز است که دارای دیوارهای بلند و مجموعه‌‌ای از سیستم‌های امنیتی پیشرفته است.

اگرچه او هرگز در دانشگاه تحصیل‌نکرده، اما معتقد است که کسب و کار فرصت‌های زیادی را برای یادگیری موضوعات جدید برای او فراهم کرده است.

او و همسرش بنیاد خیریه‌ای را برای حمایت از کودکان راه‌‌اندازی کرده‌اند.
آنها در سال ۲۰۱۰ ، ۵۳۰ میلیون دلار از سرمایه‌ شخصی خود را برای کمک به سازمان‌های غیردولتی که در ایالات متحده آمریکا و همچنین کشور هند به جوامع روستایی کمک می‌کردند، اختصاص دادند.
پاسخ
تشکر کنندگان: mavarfan ، hamedrouhi ، Iman-gta ، mina-2011 ، fgh747 ، dreamer60 ، saba1100 ، msar
مسئول تست کردن شراب های يک شرابسازی می ميرد، مدير کارخانه شرابسازی دنبال يک مسئول تست ديگر می گردد تا استخدام کند. يک فرد مست با لباس ژنده و پاره برای گرفتن شغل درخواست می دهد. مدير کارخانه فکر می کند چطور اورا رد کند.

اورا تست می کنند. به او يک گيلاش شراب می دهند و می خواهند که آنرا تست کند آزمايش می کند و می گويد : شراب قرمز، مسکات، سه ساله، و در بخش شمالی تپه رشد کرده و در ظرف فلزی عمل آمده است

مدير شرابسازی می گويد درست است ، گيلاس ديگری به او می دهند : اين يکی شراب قرمز کابرنه هشت ساله و در بخش جنوبی تپه رشد کرده و در چليک چوبی عمل آمده است.

درست است. مدير موسسه که متعجب شده است با چشمکی به منشی پيشنهادی میکند. او يک گيلاس ادرار می آورد. فرد الکلی آنرا آزمايش می کند. و می گويد : بلوند، 26 ساله، سه ماهه حامله است و اگر کار را به من ندهيد نام پدر بچه را هم خواهم گفت. Tongue
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
پاسخ
تشکر کنندگان: Iman-gta ، nicole.gemini ، mavarfan ، alireza.nayyeri ، OMID_R ، dreamer60 ، hamedrouhi ، sohi ، saied-k ، nazanin_nik2012 ، msar

فرق اساسی بین هر فرد عادی و انسانی مبارز اینست که فرد
مبارز پدیده ای را مبارزه طلبی می انگارد, حال آنکه
انسان عادی پدیده ها را به چشم نعمت یا مصیبت می نگرد.

(( دون خوان ))


فقط در ناملایمات است که فضایل انسان به اوج
خود می رسد, در غیاب باد یک توده پنبه مانند
یک قله کوه استوار است.

(( مثل هندی ))


آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقا به
خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا
نداشت از او پرسید: (( تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و
بیماری نصیبت می کند دوست داشته باشی ؟ ))

آهنگر سر به زیر انداخت و گفت:

(( وقتی که می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در
کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می
کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد می
دانم که وسیله مفیدی خواهد بود اگر نه آن را کنار می گذارم.

همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم
که خدایا ! مرا در کوره های رنج قرار ده اما کنار نگذار ! ))


بحران های بزرگ انسانهای بزرگ به وجود می آورند:

To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: mavarfan ، dreamer60 ، saied-k ، msar

به خدا نگویید چه مشکلات بزرگی دارید
به مشکلات بگویید چه خدای بزرگی دارید.




چندبار به زمین خوردید تا توانستید راه رفتن را بیاموزید؟ چقدر
طول کشید تا بالاخره اولین گام استوار را بر روی زمین قرار
دادید؟ فرزند من ماهها تلاش کرد تا بالاخره توانست راه برود.
فرمول جادوئی موفقیت همین است.
تمام کودکان این جهان
بالاخره راه رفتن را می آموزند. اما بزرگسالان چنین روشی در
پیش نمی گیرند . بزرگسالان شکست را حتمی و محتوم می دانند.
بنابر این اگر برای رسیدن به هدفی شکست بخورند تنها ممکن
است یک یا دو بار روش دیگری را امتحان کنند.
کمتر کسی هست که بیش از این بر رسیدن به هدف اصرار
بورزد. آنها خیلی زود اهداف خود را رها می کنند. دیگر ورزش
نمی کنند, شغل خود را رها می کنند, همسرخود را طلاق می
دهند..... فقط به این دلیل که دیگر ناراحتی را تحمل نمی کنند.


(( آنتونی رابینز ))
مهم نیست که شما که هستید و چه بر سرتان آمده است.
هدف از زندگی رشد است و مشکلی که اکنون برایتان رخ داده
است , دلیل رشد شماست و اگر رشد نکنید نمی توانید خوشحال
باشید.

To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: mavarfan ، saied-k ، msar
زندگی نمی تواند به هیچ طریق دیگری خودش را نشان دهد; جز

آن طریقی که تو تصور می کنی. تو با فکر کردن خلق می کنی.




اولین قانون

طبیعت این است که تو

از هر چه هراس داشته باشی,

همان را به طرف خودت جلب می کنی.

پس, همیشه به بهترین ها فکر کن.
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: Parniyan ، mavarfan ، msar

از بيل‌گيتس پرسيدند: آيا در دنيا از تو ثروتمندتر هم هست؟
گفت: بله، فقط يک نفر..
پرسيدند: او کيست؟
گفت: سال‌ها پيش، زماني که از اداره اخراج شده بودم و داشتم مايکروسافت را در ذهنم پي‌ريزي مي‌کردم، در فرودگاهي در نيويورک بودم. داشتم نشريه‌ها و روزنامه‌هاي داخل سالن را مي‌ديدم. مي‌خواستم يک روزنامه بخرم اما وقتي دست در جيبم کردم متوجه شدم که پول خرد ندارم. داشتم منصرف مي‌شدم که روزنامه فروش که يک پسر بچه‌ي سياه پوست بود وقتي علاقه‌مندي من را ديد گفت: اين روزنامه مال خودت.. آن را بردار.
گفتم: آخر من پول خرد ندارم.
گفت: من که گفتم براي خودت برش دار.. من پول نمي‌خواهم..
سه ماه بعد بر حسب تصادف در همان فرودگاه و همان سالن، باز مي‌خواستم يک مجله بخرم که باز هم پول خرد نداشتم و باز همان بچه‌ي سياه پوست مرا ديد و گفت: مجله را بردار.. براي خودت.
گفتم: پسرجان! چند وقت پيش من آمدم يک روزنامه به من بخشيدي. آيا هرکسي که اينجا مي‌آيد و پول ندارد تو به او مي‌بخشي؟!
گفت: بله من دلم مي‌خواهد بخشنده باشم و از سود خودم مي‌بخشم.
اين جمله‌ي پسرک و نگاه او به قدري در ذهن من ماندگار شد که وقتي به اوج ثروت و قدرت رسيدم تصميم گرفتم او را پيدا کنم و رفتارش را جبران کنم. با اينکه 19 سال از آن ماجرا گذشته بود گروهي را مامور کردم و نشانه‌ها را دادم و از آنان خواستم او را پيدا کنند. بعد از يک ماه و نيم جستجو بالاخره متوجه شدند که او يک فرد سياه پوست مسلمان است که الان در يک سالن تئاتر به عنوان دربان کار مي‌کند. او را دعوت کرديم و بعد از آنکه به اتاق من آمد از او پرسيدم: آيا من را مي‌شناسي؟
گفت: بله، جناب‌عالي آقاي بيل‌گيتس معروف هستيد که نه تنها من بلکه دنيا شما را مي‌شناسد.
من ماجراي 19 سال پيش را يادآوري کردم گفتم:‌ تو را دعوت کرده‌ام که کار آن روزت را جبران کنم.
گفت: به چه صورت؟
گفتم: هر چيزي که بخواهي به تو مي‌دهم.
او که مدام مي‌خنديد گفت:‌ هر چي بخواهم به من مي‌دهي؟
گفتم: آري..
گفت: اطمينان داري که مي‌تواني جبران کني؟ و هرچه بخواهم به من بدهي؟
گفتم: آري.. هرچه که بخواهي. من به 50 کشور افريقايي وام دادم و مي‌توانم به اندازه‌ي آنها به تو هم ببخشم.
گفت: آقاي بيل‌گيتس! شما نمي‌تواني کار آن روز مرا جبران کني.
گفتم: يعني چه؟ نمي‌توانم يا فکر مي‌کني که نمي‌خواهم؟
گفت: نه.. توانايي مالي داري؛ اما نمي‌تواني جبران کني. زيرا فرق من با تو در اين است که من در اوج نداشتن، آن روزنامه يا مجله را به تو بخشيدم؛ اما تو امروز در اوج دارايي و برخورداري مي‌خواهي به من ببخشي. هرچند لطف شما از سر ماهم زيادتر است اما حتما باور داريد که اين دو با هم معادل و برابر نيستند و لذا اصلا جبران شدني نيست.
بيل‌گيتس مي‌گويد: همواره احساس مي‌کنم و مي‌دانم که کسي ثروتمندتر از من نيست جز اين جوان 32 ساله‌ي مسلمان سياه پوست...
تونل ها نشان می دهند در دل سنگ ها هم میتوان راه ساخت.....

"اینجآ بجز دوری تــو چیزی به مــن نزدیک نیست"
پاسخ
تشکر کنندگان: dreamer60 ، seravin ، babakped ، farzad-it ، hamedrouhi ، wushu kung fu ، saied-k ، msar
(( آنتونی رابینز )) معتقد است که:


(( برای سپری کردن زندگی که در آرزویش هستید همه چیز های

مورد نیاز را در درونتان دارید, هر کمبود اعتمادی که احساس

می کنید در حقیقت یک توهم است !


شما فرزند معجزه آسا و بی نقص کاینات هستید و فراتر از هر

معیاری توانمند ترید ! ))



این بخش را با سخنانی زیبا و ژرف از (( سوزان پولیس شوتز))

به پایان می بریم:

هرکس همان که خواهد , یابد.

پس در انتخاب هدفهایت , دقیق باش.

آنچه را که دوست داری,

واز آنچه که بیزاری ,

آگاه باش!

نسبت به آنچه توانایی ,

و در آنچه ناتوان از آنی ,

داوری کن !

در زندگی شیوه ای در پیش گیر که خیر تو در آن باشد.

و چنان بکوش که با آن کامکار گردی.

با تمام تن و روان آن پیوند را دنبال کن,

که والاتر از هر چیز است.

با مردم صادق باش و یاریشان رسان, اگر می توانی .

اما به هیچ کس وابسته نباش تا آسودگی و شادمانی را به تو هدیه

کند.

آسودگی و شادمانی را تنها خود تو می توانی به خود هدیه کنی.

تلاش کن هر آنچه را دوست میداری, بدست آوری.

در هر کاری شادمانی بجوی.

به تمام هستی خود عشق بورز.

از هر پاره زندگیت یک پیروزی بساز !
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: msar
يار

(( شما کی هستید؟ ))



بدون مقدمه به سوالات آتی پاسخ دهید:

1- شما و دوستانتان برای تعطیلات آخر هفته , راهی خارج از

شهر می شوید, برنامه آنروز به دست شما سپرده می شود,

پیشنهادتان چیست؟

الف: اکنون زمان جشن گرفتن است, همبرگر ها را در آورده و

وسایل پخت آنها را آماده می کنید.

ب: یک روز آرام و بی دغدغه را می گذرانید و تمام روز را به

استراحت می پردازید.

ج: فوری لباس ورزشی را می پوشید و می گویید: چه کسی آماده

است تا والیبال بازی کنیم.

2- دوستانتان شخصیت شما را چگونه توصیف می کنند؟

الف: فرزند ته تغاری بابا هستید.

ب: اجتماعی و خوش مشرب که همیشه برای مهمانی رفتن و

مهمانی گرفتن آماده اید.

ج: آدمی جدی که بیهوده گویی نمی کند. عاشق همکلاسی ها و

همکارانش است و همیشه سعی در کمک کردن به آنها دارد.

3- بعداز ظهر است و شما باید برای یک ساعت دیگر آماده شوید

تا با نامزدتان شام را بیرون صرف کنید چه چیزی به ذهنتان

خطور می کند؟

الف: فقط یک ساعت وقت دارید تا حاضر شوید در صورتی که

نه دوش گرفته اید نه لباسی انتخاب کرده اید و نه تصمیم گرفته اید

برای امشب کجا بروید.

ب: اگر عجله کنید. کلاس ورزش خودرا نیز از دست نمی دهید,

هر چند تنها برای 10 دقیقه باشد.

ج: لحظه ای را مجسم می کنید که با او بر سر میز مخصوصی

نشسته و در نهایت اشتیاق راجع به زندگی و آینده خود صحبت

می کنید.

4- امروز جشن تولد همسرتان و در عین حال نخستین سالی است

که این روز را در کنار هم جشن میگیرید, قصد دارید آن را

چگونه برگزار کنید؟

الف : به یک گردش دونفره خارج از شهر می روید.

ب : یک کیک زیبای شکلاتی که روی آن نوشته شده (( تولدت

مبارک )) مناسب این روز خاص است تهیه می کنید.

ج: دو بلیت برای سینما, بهترین فیلمی را که همسرتان دوست

دارد و اکنون در حال اکران است. فیلمی که مدتها در انتظارش

بوده و می تواند هدیه جالبی باشد.

5- صمیمی ترین دوستتان در مورد شما چه می گوید:

الف: هرچند که چهره ایجذاب داری اما به نظر من, مدت زیادی

را جلو آینه صرف درست کردن خودت می کنی.

ب: تو درست شبیه همه همسن و سالهای خودت هستی دوست

داری, گردش کنی, سینما بروی, درتیم ورزش مدرسه شرکت

کنی و در شمار لیست مدعوین تمام مهمان ها باشی!

ج: کمی شیطانتر از بقیه هستی اما این شیطنت از حد ادب خارج

نمی شود.

(( ارزیابی تست ))


اکنون جواب های خود را در جدول آتی منظور فرمایید:


سوال ---------الف ----------ب -----------ج-

1 -----------5 ------------3 ------------- 10
2 ------------3-----------5-------------- 10
3 ------------5 -----------10------------- 3
4 ----------- 10 ----------3 -------------5
5 ------------ 5 ---------- 10 ----------- 3


(( تحلیل نتایج تست ))


- اگر امتیاز شما بین 35 تا 50 می باشد: شما ادمی بسیار جدی و

در عین حال منطقی و شاد هستید. و به رغم آنکه ممکن است در

بسیاری از برنامه های دوستانه شرکت کنید. اما برنامه ریزی و

جدیت را در هیچ شرایطی فراموش نمی کنید. از نظر شما تفریح

جای خود را دارد و کار و درس جای خود!

ترجیح می دهید در یک روز تعطیل به گرفتاری دوستتان برسید

تا اینکه به استراحت بپردازید اما به یاد داشته باشیدکه زندگی

کردن برای خود نیز عالمی دارد و بهتر است چندان هم از آن

غافل نشوید. جدی و معقول بودن در امور, بسیار خوب است. اما

کمی هم با نشاط و بی خیال زندگی کردن مشکل ساز نخواهد شد

و زندگی را در کام شما شیزین تر می کند.

- اگر امتیازشما بین 20 تا 35 باشد: چنانچه قرار به برگزاری

یک مهمانی باشد, مطمئنا شما در راس مدعوین قرار دارید شما

در شمار آن گروه از افرادی هستید که شادی را با اعماق وجود

خود حس کرده و دیگران را نیز از آن بی بهره نمی سازید. حتی

حرکات دستهای شما , گویای احساس درونتان است به واقع

زمانی که شاد هستید دوست دارید دیگران را نیز از این شادی

بهره مند سازید.

شادیتان مستمر باد !

- اگر جمع امتیازات شما کمتراز 20 باشد: شما عاشق بی

برنامگی و هر چه پیش آید خوش آید هستید و به نظر شما زندگی

بی معناتر از آن است که بخواهید برای کارهای خود برنامه

داشته باشید. باید روزهارا برای تفریح و استراحت گذاشت و

شبهارا برای خواب. شما پیرو (( زندگی زیباست ! )) هستید.

شما به دنبال انجام کارهای راحت و در عین حال پر از تفریح و

استراحت برای خود هستید شما دارای شخصیتی شیرین, اما از

نظر دیگران (( لوس )) هستید! چون فقط به فکر استراحت و

راحتی خود هستید , شما دارای شخصیتی شیرین می باشید ولی

لطفا کمی هم (( دگر خواه )) باشید با این تفکر می توان راحت و

خوش زندگی کرد و بیشتر محبوب و مورد اعتماد دیگران بود !
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: msar
آموخته ام که :
آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب


خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام


خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو

خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره می


توان قلب خرید، ولی عشق را نه.


آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی


است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.


آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن


است.

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به


کمک کردنش نیستم دعا کنم.


آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی


بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای

با وی به دور از جدی بودن باشیم.


آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط


دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی


آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در

کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است.


آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به


انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند.


آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد.

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را


تماشایی می کند.

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم.

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد.

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد، نه


زمان


آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی


جدی از سوی ما را دارد.


آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که


عاشق بشویم.


آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم


آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص


دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.


آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به

او بیشتر بگویم دوستش دارم.


آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد.
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: saied-k ، msar
سنگ ها حتی در بهار هم سبز نمی شوند !


چرا؟؟


چون مغرورانه خود را گرفته اند برخلاف خاک که نرم , لطیف

وافتاده است و به خاطر همین ویژگی خرم و سبز می شود و تو

می بینی انواع گل ها و ریاحین از دل آن بالا می زند,

یادمان باشد که هرچه سبز می شود , اول در دل خاک سبز شده و

بعد بالا آمده و بالنده شده است;

پس خاک هرچه دارد از دل خود دارد

دلی نرم,

دلی بی ریا و

دلی افتاده

از امروز سنگ های دلمان را بشکنیم تا خرد شوند و خاکی شوند

برای جوانه !
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: dreamer60 ، saied-k ، msar
از فریاد صدا تا سکوت نگاه


استادی از شاگردانش پرسید: (( چرا ما وقتی عصبانی هستیم داد

می زنیم؟ چرا مردم هنگامی که خشمگین هستند, صدایشان را بلند

میکنند و سر هم داد می کشند؟ ))

شاگردان فکر کردند و یکی از آنها گفت: (( چون در آن لحظه,

آرامش و خونسردیشان را از دست میدهند)) استاد پرسید: (( اینکه

آرامش مان را از دست می دهیم درست است, اما چرا با وجودی

که طرف مقابل کنارمان قرار دارد, داد می زنیم؟ آیا نمی توان با

صدای ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامی که خشمگین هستیم داد می

زنیم ؟ وقتی از هم دور می شویم و یکدیگر را درک نمی کنیم ,

برای جبران این دوری بر سر هم فریاد می زنیم تا بلکه منظور

یکدیگر را بفهمیم.))

شاگردان هر کدام جواب هایی دادند اما پاسخ های هیچکدام استاد

را راضی نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: (( هنگامی که

دونفر از دست یکدیگر عصبانی هستند, قلب هایشان از یکدیگر

فاصله می گیرد. آنها برای اینکه فاصله را جبران کنند, مجبورند

که داد بزنند. هرچه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد, این

فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلند تر کنند.)) سپس

استاد پرسید: (( هنگامی که دو نفر عاشق همدیگر باشند, چه اتفاقی

می افتد؟ آنها سر هم داد نمی زنند , بلکه , به آرامی با هم

صحبت می کنند. چرا؟ چون قلب هایشان خیلی به هم نزدیک

است. فاصله قلب هایشان بسیار کم است)) استاد ادامه داد:


((هنگامی که عشقشان به یکدیگربیشتر شد, چه اتفاقی می افتد؟ آنها

حتی حرف معمولی هم باهم نمی زنند و فقط در گوش هم نجوا

می کنند و عشقشان بازهم به یکدیگر بیشتر می شود. سرانجام,

حتی از نجوا کردن هم بی نیاز می شوند و فقط به یکدیگر نگاه

می کنند. این هنگامی است که دیگر هیچ فاصله ای بین قلب های

آنها باقی نمانده باشد.))

To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: ChairMan ، hamedrouhi ، Kaveh90 ، nicole.gemini ، jnik ، sohi ، msar
تست روان شناسی و خود شناسی



اگر مایلید اطلاعات بیشتری درمورد شخصیت خودتان
وخصوصیاتی که باعث می‌شوند دیگران شما را بیشتردوست
داشته باشند پیدا کنید به تست زیربا کمال صداقت پاسخ دهید.این تست جدیدترین تست روان شناسی درکشورآمریکا است.

1- فرض کنید شما مشخصه صورت کسی هستید,کدام قسمت ازصورت او هستید؟
الف : چین وچروک
ب : لکه
ج : خال زیبایی
د : کک ومک
ت :لبخند

2- دوست دارید چه نوع پرنده ای باشید؟
الف : شباهنگ
ب : جغد
ج : عقاب
د : فلامینگو
ت : پنگوئن

3- کدام یک ازآلات موسیقی را دوست دارید؟
الف: پیانو
ب : ویلون
ج : سازدهنی
د : گیتار
ت : دف

- کدام یک ازبرنامه های تلویزیونی برای شما جالب تراست؟
الف : اخباروبرنامه های مستند
ب : فیلم های درام وزندگی نامه
ج : هیجانی وپلیسی
د : عشقی وماجرایی
ت : کمدی وکارتون

- کدام یک ازبازی های شهربازی را بیشتردوست دارید؟
الف : هیچ کدام , من ازشهربازی متنفرم
ب : قطاریا قایق
ج : نمایش واجرای کمدی
د : چرخ وفلک ووسایلی که سریع می چرخند
ت :ترن های هوایی سریع السیر

6- آیا شما به اشتباهات خودتان می‌خندید؟
الف : هرگز
ب : به ندرت
ج : برخی مواقع
د: معمولا
ت: همیشه

7- اگردوست شما سربه سرتان گذاشت چه عکس العملی نشان می دهید؟
الف : عصبانی می‌شوید
ب: ناراحت می‌شوید
ج : برایتان جالب است
د: تلافی می‌کنید
ت :چندین برابرتلافی می‌کنید

8- اولین چیزی که صبح موقع بیدارشدن به فکرتان خطورمی‌کند چیست؟
الف : کارویا تحصیل
ب: مشکلات زندگی
ج : صبحانه
د : روزی که درپیش دارید
ت : کاری که تا شب انجام خواهید داد

- درزندگیتان چه شعاری دارید؟
الف :وقت طلاست
ب: سحرخیزباش تا کامروا باشی
ج : آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
د : زندگی کن وبه دیگران هم اجازه زندگی کردن بده
ت : بی خیال باش , هرچه بادا باد

10- آیا به همه حیوانات علاقه مندید؟
الف : اصلا
ب: تعداد کمی ازحیوانات
ج : برخی ازحیوانات
د: بیشترحیوانات
ت : تمام حیوانات

11- شما لبخند می‌زنید؟
الف : هرگز
ب: به ندرت
ج : گاهی اوقات
د :اغلب
ت : آنقدرزیاد که برخی فکرمی کنند دیوانه هستم

12- نظردیگران راجع به شما اغلب کدام مورد است؟
الف : بی رحم
ب : سرد وبی احساس
ج :زیبا
د : دوست داشتنی
ت : خوشگذران

13- شما احساس عشق وقدردانی خود را نشان می‌دهید؟
الف : هرگز
ب : به ندرت
ج : گاهی
د :اغلب
ت : حداکثرتا جایی که امکان دارد

14- شما اعتقاد دارید که برای شاداب بودن باید ساعاتی ازروز را منحصرا صرف خودتان کنید؟
الف :اصلا
ب: احتمالا نه
ج : گاهی
د : بله
ت : البته ,تا جایی که امکان دارد به خودتان می‌رسید

15- آیا زندگی شما بابرنامه ریزی پیش می‌رود؟
الف : من حتی درتعطیلات هم برنامه ریزی می‌کنم
ب : همیشه برنامه ریزی می‌کنم
ج : بستگی به روزهفته دارد
د :درصورت امکان اجازه می‌دهم که خودش پیش آید
ت:همیشه بدون برنامه ریزی روزها را طی می‌کنم

حال امتیازات کنارگزینه هایی را که انتخاب کرده اید جمع کنید.
گزینه الف1 امتیار, گزینه ب 2امتیاز , گزینه ج 3 امتیاز, گزینه د 4 امتیاز, گزینه ت 5 امتیازدارد سپس امتیازات خودتان ازپانزده سوال تست را مطابق با متن های زیرمقایسه کنید.

اگرامتیازشما بین 1تا 20باشد :
بدین معنی است که شما سوسن سفید هستید ..مردم شما را به خاطرپشتکارتان ,ازجان ودل مایه گذاشتنتان وموفقیت هایتان تقدیرمی کنند.اهداف مشخصی دارید وفکرتان برکارتان متمرکزاست .احتمالا فرزند اول خانواده هستید .احساستان را به سختی ابرازمی کنید .یکی ازمهمترین نگرانی های شما این است که چگونه دربرابرافراد مختلف ظاهرشوید.اندیشه هایتان کمی متمایل به بدبینی است .اعتماد به نفس دارید ولی درباطن گاهی به خود اعتماد ندارید.قادرهستید که هدفی تعیین کنید وبه آن برسید.بعضی مواقع دنیا را با دیدی باریک بین می‌نگرید .احساس می‌کنید که وقت کمی برای رسیدن به آرزوهایتان دارید.
مواظب باشید جدی بودنتان شما را ازدنیای اطراف دورنکند .خونسرد باشید واززندگیتان لذت ببرید .کارهایی انجام دهید که ازآنها لذت می برید .با انجام این دستورات قوه خلاقیت تان شکوفا می شود .سعی کنید که بیشتربخندید وبا دیگران درتماس باشید.

اگرامتیازشما بین 21تا 54 باشد :
بدین معنی است شما یک گل رزهستید .کمی تیغ دارید ولی زیبایی های بسیاری دارید .حس شوخ طبعی دارید ولی ازشنیدن جوک لذت می‌برید.احتمالا فرزند وسط خانواده هستید مردم دوست دارند دوروبرشما باشند .خونگرم هستید .دوستان صمیمی بسیاری دارید.زندگی را بادید واقع بینانه می‌نگرید .آگاهید که زندگی ازخوبی ها وبدی ها تشکیل شده است .قادرید شانس خودتان را با توجه به سرمایه های که دارید امتحان کنید .سخت کوش هستید وبه اهدافتان پایبندید .دوست دارید خودتان باشید واین مساله به شما اعتماد به نفس می‌دهد مشکلترین مساله درزندگیتان یکنواخت بودن مسایل است .یکنواختی درهرمساله ای شما را آزارمی‌دهد وباعث کسل شدن روحیه شما می‌شود .
به شما پیشنهاد می‌گردد که افق دیدتان را وسیع ترکنید .مسایل جدیدی را تجربه وکشف کنید .آنگاه متعجب خواهید شد که چه نتایج زیبایی به دست آورده اید ومهمترازهمه اینکه فراموش نکنید که درهمه چیزدنبال زیبایی بگردید مخصوصا درخودتان .

اگرامتیازشما بین 55 تا 75 باشد :
بدین معنی است که شما یک گل آفتابگردان هستید دربستری ازگلهای رز.یک ویژگی بارزدرشما وجود دارد که باعث گرمادهی به دیگران وجلوه گری شما می‌شود .ممکن است شما کوچکترین فرزند خانواده ویا تنها فرزند باشید ..دروقت لازم جدی هستید ولی دوستانتان شما را به عنوان یک شخص شوج طبع می شناسند .ازگفتن جوک لذت می‌برید .گاهی شیطنت می‌کنید .مایلید که با افراد جدید وجالبی درزندگیتان آشنا شوید .با افرادی که هیچ وقت نمی‌خندند راحت نیستید ..دید مثبتی به زندگی دارید ..درهمه چیزبه دنبال خوبیها هستید .بیدی نیستید که با هربادی بلرزید .گرم ,دوست داشتنی ,با وفا واجتماعی هستید وهرکدام ازاین صفات می‌تواند دلیلی برای خوب بودن شما باشد .انرژی نامحدودی دارید ولی انگیزه تان کم است .برای شما مشکل است که فقط برروی یک کارمتمرکز شوید به شما پیشنهاد می‌گردد که اجازه دهید مردم روی جدی شما راهم ببینند همان طورکه چهره شاد شما را می بینند .دراین صورت می‌خواهند که همیشه با شما باشند .به احساسات دیگران احترام بگذارید ازاین شاخه به آن شاخه نپرید وکاری راکه دوست دارید انتخاب کنید وتا پایان آن را انجام دهید
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: hamedrouhi ، dreamer60 ، Kaveh90 ، jnik ، nicole.gemini ، saied-k ، msar




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان