ارسالها: 2
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2015
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
اگه فکر میکنید پاییه درسیش ضعیف شده هرگز به ایران نفرستیدش
خود من توی دانشگاه ازاد یکی از دهات ها لیسانس مکانیک گرفتم ولی بعدش پدرم در اومد تا تونستم شبانه تهران ارشد تبدیل انرژی قبول شم
من یک سال زندگیم رو تعطیل کرده بودم و روزی 14 ساعت درس می خوندم
ارسالها: 7
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2016
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
اینایی که میرن امریکا میگن اینج از ایران بیشتر سختی کشیدیم . اینا اصلا تو ایران سختی نکشیدن تا معنی سختی رو بفهمن
ارسالها: 53
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2016
رتبه:
4
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
به طرز ناجوانمردانه ای این سایت و تاپیکهای این چنینی به آدم روحیه میده
آرزو میکنم همه کسایی که دوس دارن برن امریکا خداوند آرزوشون رو برآورده کنه
ارسالها: 8
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2014
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
در واقع بنظر من بایستی اگر قصد رفتن دارید حالا آمریکا یا هر جای دیگه اول با خانواده تون از نظر فکری کار کنید.
بهرحال شما که خدای ناکرده نمیرید بمیرید.
شما بعد از 6 ماه حق دارید به ایران رفت و آمد کنید. خانواده شما میتونن برای دیدارتون بیان.
اینطوری بهش فکر نکنید.
هر پدر و مادری قبل از هر چیزی به سعادت و آینده بهتر برای فرزندانشون فکر میکنند. اگر براشون توضیح بدید مطمئنا ترجیح میدن برید و به سعادت برسید تا اینکه اینجا بمونید و به جایی نرسید.
همگی موفق باشید
ارسالها: 516
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2014
رتبه:
29
تشکر: 1
0 تشکر در 0 ارسال
2016-09-18 ساعت 03:45
(آخرین تغییر در ارسال: 2016-09-18 ساعت 03:46 توسط negar6043.)
جواب سوال این تاپیک واسه هر کس بسته به شرایطی که در این ایران داشته و شرایطی که در امریکا داره متفاوته و نمیشه نسخه واحد برای همه پیچید. ولی پاسخ شخص من به این سوال خیر هست! خیر!!! تا امروز حتی یک ثانیه هم از ذهنم نگذشته که اشتباه بوده تصمیمم. حتی در شرایط سخت! که البته سخت هم باز تعریف خودش رو داره واسه افراد مختلف و شاید کسانی سختی هایی اینجا کشیدن که من نکشیدم...
ارسالها: 198
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2015
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من از سال 2013 دارم مهاجرسرا را مطالعه میکنم... چندسالی هست که لاتاری ثبت نام میکنم ولی هنوز برنده نشدم..برای همین از روش دیگری اقدام کرده ام و پرونده ام را ارسال کردم.. حالا جوابش چی میشه و اپرووال میشم میام اونجا..یا اینکه هیچی.... ولی خواستم مسایلی را اینجا بازگو کنم که شاید دوستانی که الان اونجا هستنو کمی پشیمان شدن از رفتن، شاید یادآوری شود.
من از کلاس اولم با سیستم آموزشی مشکل داشتم... من مدرسه دولتی میرفتم و تعداد دانش آموزان زیاد بود.. چون یجورایی با هر شخصی نمیتونم دوستی کنم حتی در همان دوران کودکی، و با افراد خاصی دوست میشدم..یجوارایی با بچه های زرنگ کلاس.. و در هر سال تحصیلی فقط با 1نفر قابلیت دوست شدن داشتم..دوست داشتم تمام وقت با همون ینفر باشم..این ویژگی شخصیتی منه خب
همان کلاس اول معلممون تا دید ما دوست صمیمی هستیم مارو از هم جدا کردو هر کدام را سر یه میز دیگه نشاند..جالبه این موضوع به سال بعد هم کشیده شد و از قبل شروع کلاس من و دوستمو جداگانه انتخاب کردند... اونوقت هیچ به این موضوع فکر نمیکردند که این فرد ممکنه براش مشکل ساز بشود و روحیه اش را از دست بدهد.. همین هم شد.. این دوستم از اون مدرسه رفت و من سال بعدش تنها شدم.. تا بعد 4ماه از گذشت سال تحصیلی باز با ینفر دوست شدم.. دوباره برای سال بعد ناظم همان برنامه را چید و ما دوتا رو از هم جدا کرد.. و بدترین سال تحصیلی همراه با فشار روانی بالا در کلاس پنجم پشت سر گذاشتم... جالب اینجا بود که هم من و هم دوستانم جزو ممتازین بودیم..و چون گاهی اوقات باهم یواشکی حرف میزدیم برای معلمان ناراحت کننده بود...
گذشت و گذشت رسیدم دوره راهنمایی.. توی راهنمای ناظم مدرسه مان بزور یه نفرو میخواستن آدم کنن... طرف نه درس میخوند نه گوش میکرد.. هروقت هم میشد از کیف بچه ها وسایلشون و میدزدید، منم تازه با دوتا از بغل دستیام جوش خورده بودم و3تامونم درسمون خوب بود.. چون میز اول میشستیم ، یروز معاون مدرسه اومد و جای یکی از دوستامون را با اون دانش آموز داغون عوض کرد که مثلا معلمها بیشتر حواسشون باشه و اون درس بخونه... کار بسیار اشتباه که فقط باعث شد ما 3 تا رو عذاب بده مخصوصا من و دوستم که باید پیش این دختره مینشستیم..چون همیشه بوی بدی میداد و ما برای تحمل این موضوع یک روز درمیان کنار دختره میشستیم... اگر یادتون باشه نیمکت مدرسه ها خیلی باریک بود.. ما یه شگردی یاد گرفته بودیم برای اینکه راختتر بشینیم کمی نیمکتو از میز عقبی فاصله میدادیم تا فضای بهتری برای نشستن داشته باشیم.. نمیدونم چرا بقیه بچه های کلاس از این حرکت ما ناراحت شده بودند و فکر میکردند که حق اونارو خورده ایم و رفتن به دفتر مدرسه اعتراض کردند و معاون اومد بدون فکر به اینکه به چه شاگردی از این مدرسه که همیشه بعنوان نمونه سر صف بهش کادو میدهید داره چی میگه، هرچی از دهنش درآمد به من گفت .. چیزی که یادمه گفت مگه گاوی که اینجوری میشینی... جالبه که به خاطر طرز آموزش و تربیت خانواده ها، من فکر میکردم در همه این موارد اشتباه از من بوده و اگه به مادرم بگم اونم منو تنبیه خواهد کرد..برای همین تو تمام دوران مدرسه نسبت به رفتارایی که در حقم انجام دادن و باعث ناراحتیم میشدن، جیکم در خانه در نمیومد..
این فقط بحث یه مدرسه و یه دانش آموزه... یه دانش آموز که با تمام سختیها با معدل خوب دوران مدرسه اش را گذروند ولی هیچ خاطره خوبی از اون دوران برایش نموند.. همیشه تو استرسو فشار روحی.... بدتر از همه این همه بهمون فشار میاوردن آخرشم بهمون میگفتن مثلا دختر 10 ساله اگه صبح برای نماز بیدار نشی، اون دنیا از موهات اویزانت میکنن و عذاب میکشی... خب شمایی بچه تون توی اونجا داره بزرگ میشه... برو بهش همین جمله رو بگو... ببین چجوری وحشت زده میشه... حالا هر روز میومدن این حرفارو میزدن و بچه کلاس اولی باید میگفت مرگ بر فلان جا..اصلا اون بچه شناختی ازین جمله داره که ازش میخواید که با تمام وجودشم داد بزنه؟؟؟
حالا با خودتون دو دوتا چهارتا کنید که کجا بهتره.... تازه این فقط خازره من از مدرسه ام هست.. حالا در بحثهای دیگر در فرصت دیگر خواهم گفت..
فقط الان به یکیش اشاره کنم: تفکیک جنسیتی یکی از بدترین قسمتهاست... من یه ورزشکار حرفه ای بودم و از 4 سالگی ورزش کردمو در 19 سالگی وارد تیم ملی شدم..این داستان تیم ملی که خودش قصه طولانی داره از حقخوریها و نا حقی کردنها... حالا بعدا میگم... ولی در تمام این مدت بخاطر محدودیت حضور آقایون در مسابقات یا حتی سالنهای تمرینی، پدر من یکبار هم منو ندید. قبلا ها هم دوربین و امکانات فیلمبرداری انقدر به وفور نبود که حداقل در فیلم منو ببینه.. به طبع من و مادرم هم لحظات این چنینی برادرم را ندیدیم.. من وقتی 5یا 6 سالم بود عاشق این بودم که با پدرم و برادرام برم استخر..هروقت اونا میرفتن استخر و من به طبع اصلا راهم نمیدادن که ببرن، انقدر گریه میکردم که حد نداشت... شاید از نظر خیلها این مسئله اصلا مهم نباشد..ولی یه دختر بچه 5 ساله براش خیلی به سختی میگذره و اصلا نمیتونه درک کنه...
اینا مسایل کوچک ولی قابل تاملی هستند... لطفا قبل اینکه بگید پشیمان شدیم یاد دوران سخت کودکی خود بیفتید.
ارسالها: 416
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2015
رتبه:
30
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوست عزیزم مطالبی که فرمودین کاملا بجاست.دختر من هم خیلی دوست داره با برادرش و پدرش استخر بره حتی پارسال که کلاس اول بود یه بار رفت ولی دفعه بعد متوجه شدن وراهش ندادن .اما فکر میکنم افرادی که پشیمون هستن مهمترین دلیلشون اینه که اونجا از لحاظ وضع مادی شرایط خوبی ندارن.به قول یکی از دوستان اگه نو امریکا پول ندشته باشی باید تو خیابون بخوابی.من حدود 10روزی که بودم با تمام وجود ترسیدم.اگه پول ادم در این کشور تموم بشه چه خاکی باید به سرش بریزه.
کيس نامبر: 2016AS18## ♥
تعداد افراد:4 نفر ♥
کنسولگری: Abu Dhabi (تغییر کنسول گری از طرفkcc)♥
ارسال فرم : 26 می♥
تاریخ مصاحبه : 21 اکتبر ،برگه سفید♥
برنده:سربازی ارتش،لیسانس مکانیک،شرکت خصوصی،AP:نفر اصلی
آپدیت ها: 22 اکتبر ,9دسامبر،25ژانویه ،2 مارچ(تبدیل به orکیس اصلی)
کلیر:زیباترین روز خدا 3 مارچ پس از 134 روز،دریافت ویزا 31 مارچ
سفر به آمریکا:
ارسالها: 198
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2015
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
البته متنی که من نوشتم شامل این نکته هم بود که میتوان بعد از حتی فشارهای بالایی که سیستم آموزشی وارد کرد هم با معدل خوب دوره را به اتمام رساند... پس کسانی که مهاجرت کردید و در برهه ای از زمان فشار وارده انقدر زیاد بود که فکر پشیمانی به سرتان زد، عجله نکنید و کمی بیشتر تحمل کنید شاید بعد از گذشت مدت زمانی، چنان پیروزی نصیبتان شود که خودتون هم متعجب شوید...
در مورد اون دختری هم که نوشته بودم که معاونین بزور میخواستن درستش کنن و مارو عذاب دادن، اینو بگم که بلاخره از مدرسه فرار کرد و ترک تحصیل کرد... میخوام بگم بزور هم نمیشه یه نفرو مجبور کرد که اگه میخوای پیروز بشی، این راهی که من میگمو برو... هر کسی در نهایت خودش تصمیم گیرنده است و فقط ماهاییم که میخوایم خودمان را دخالت بدیم...
ارسالها: 198
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2015
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2016-09-28 ساعت 00:12
(آخرین تغییر در ارسال: 2016-09-28 ساعت 00:17 توسط algh90.)
یه موضوع خیلی رو اعصاب من در اینجا، رعایت نکردن عبور و مرور در چراغهای راهنمایی است.... دیگه الان همه راننده ها پشت چراغ قرمز می ایستند، البته اگه جریمه نبود شاید درصد زیادی این قانون را زیر پا میذاشتند(احتمالاً)... ولی واقعا در زمان چراغ سبز چیزی بعنوان حق تقدم عبور خودرو وجود ندارد، عابرین پیاده بدون توجه به تراکم ماشین پشت چراغ که همه آماده حرکت هستند، به راحتی از عرض خیابان عبور میکنند... پیر و جوان هم ندارد.. تحصیلکرده و بیسواد هم ندارد... حتی دیدم افرادی که خیلی شیک لباس پوشیده اند و ژست آدم حسابی هم گرفتند و با یه عالمه جزوه که یعنی من دانشجوام، در زمان چراغ سبز، از جلوی ماشینها عبور میکند... یبار من برای یه خانمی بوق زدم که بابا جان چراغ سبزه، دختره برگشت چنان حرفهای رکیکی وسط خیابون زد که من خشکم زد و فقط با چشمهای از حدقه در اومده گفتم چقدر بی ادبه.. جالب اینجا بود که آقایی که همراش بود اصلا حواسش به ماجرا نبود، فقط تا دید که خانمه داره حرف زشت میزنه برگشت و اونم حرفهای بدتر از خانمه زد!!!!! منم فقط رفتمو تا چند روز فکرم درگیر آن بود... و اینجا بود که فهمیدم بلانسبت فرهنگ تعداد بسیاری از این جامعه انقدر مشکل داره که من حتی با یه بوق هم نمیتونم به آن اعتراض کنم، چه برسد که بخواهم درستش کنم.. پس ببینید فرهنگ ساده عبور از چراغ قرمر و سبز که در مهدکودک شروع به آموزش آن کردن با جمله معروفه (اول به چپ نگاه کن، دوم به راست نگاه کن) این مردم نمیخواهند یاد بگیرند... بعد ما چه انتظاری از باقی مسایل داریم؟؟؟
ارسالها: 83
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
13
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
آسمون همه جا همين رنگه...سعي كنين از زندگي با همه مسائلش و مشكلاتش لذت ببرين كه دنيا دوروزه. چه تو ايران چه تو امريكا. امريكا هم آش دهنسوزي نبود، مهم تفكر خود آدم هست