کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
تا حالا پشیمون شدید از رفتن؟
من برای ماجرا جویی و عشق و حال مهاجرت کردم
و برای اینکه یک سری چیزایی که دوس داشتم امتحان کنم.
توی ایران هم خوشحال بودم
الان هم خوشحالم.
بازم برگردم ایران خوشحالم
اما اونقدر علاقه ندارم برگردم امکانات رفاهی اینجا بیشتره خوب.
لازم نیست همه چی بخری خیلی چیزا رو می شه اجاره کرد.
هیچوقت واسه پول یا به قول ایرانی ها دیگه موفقیت کاری نکردم.
خیلی ها فکر می کنن خوب پول در میارن میان امریکا اگه در بیارن مهاجرت خوبه اگه نه اخ می شه
از نظر من یک تجربه جالبی هست به شرطی که سعی کنی تغییرات هی به وجود بیاری و دوباره نشه تکراری زندگیت.
من خوب می دونستم هر جا زندگی کنی مشکلات هست.
از خیلی قدیم اینو می دونستم. از وقتی که به جای بازی کردن توی مدرسه ادم هی باید مشق می نوشت.
حالا بقیه چرا نفهمیدن از خودشون بپرسین.
همیشه راه های زیادی برای رسیدن به یک هدف واحد وجود دارد.
من و مهاجرت
فعلا زندگی قشنگم رو بین بین خاورمیانه - اروپا و امریکا سپری می کنم. با تشکر از مهمان نوازی مردم امریکا - مردم پرتغال - مردم ایران و مردم ترکیه.
پاسخ
سلام دوستان
من ساکن کلیفرنیا هستم. چون تنها به آمریکا اومدم برای پیدا کردن شخص مناسب جهت ازدواج خیلی به مشکل خوردم و تقریبا هیچ نتیجه ای نگرفتم.
الان حدود 4 سال هست که اینجا هستم و چند سایت آنلاین رو هم امتحان کردم که اصلا به درد نخورد.
من اینجا شغل مناسب دارم و امکان ازدواج رو دارم ولی واقعا خیلی خیلی در آشنایی با کسی متناسب به مشکل خوردم. واقعیتش خیلی احساس تنهایی میکنم و میخوام برگردم. البته دوستان مختلفی دارم برای دور همی ولی این چیزا حس تنهایی رو از آدم نمیگیره...فکر میکنم از اول هم اینجا جای من نبود. به نظرم اگر بالای 35 سال هستین به هیچ وجه تنها نیاین. من دارم به این نتیجه میرسم که برگردم Sad
اگر دوستان توصیه ای برام دارن ممنون میشم اینجا بنویسن

پاسخ
تشکر کنندگان: storagemeter ، yami ، American Darlin ، copol ، Shahram914 ، Classic
یکی به من گفت با اگه بتونی با مشکلات کنار بیایی، تبدیل میشن به خوشکلات، حالا من دارم امتحان میکنم، اگر نشد، میزنم ممیم شو میندازم که حداقل بشن شکلات Tongue
(2017-04-24 ساعت 16:47)sadeghi897 نوشته:  من خوب می دونستم هر جا زندگی کنی مشکلات هست.

میدهم من مالیات به اوباما   -----   با لبی خندان، نه با افسوس و آه
مالیات بر درآمد، مالیات مستقیم  ----  تا دهد پاسپورت آبی او به ما

پاسخ
تشکر کنندگان: copol ، Classic
مهاجرت واقعاً یک جور گسستگی بسیار حاد و رادیکال با بسیاری از داشته‌های شما ایجاد می‌کند؛ که واقعاً در خیلی از بخش‌ها دست کمی از مرگ فیزیکی برای فرد ایجاد نمی‌کند. به ویژه در سال‌های اولیه. یعنی همان فرایندی که شاید افراد باقیمانده از یک انسان فوت شده بعد از مرگ آن آدم تجربه می‌کنند: در ابتدا مراحل مختلفی طی می‌شود، ابتدا انکار می‌کنند و بعد یواش یواش کنار می‌آیند و بعد عادت می‌کنند و بعد دچار غم می‌شوند یا مواردی از این دست. به شکل واضح و این‌همانی در پدیده مهاجرت در خیلی از موارد در زندگی خودتان با این حالت روبه‌رو می‌شوید. یک حس از دست‌رفتگی بسیار عمیق ایجاد می‌شود.

البته این حس قطعاً وقتی سال‌های مهاجرت فرد افزایش پیدا می‌کند تغییر شکل می‌دهد و حتی فراموش می‌شود. آن جایگزین، حتی به‌قدری قدرتمند می‌شود که شما حتی ممکن است به یاد نیاورید؛ ولی قطعاً این اتفاق در ذهن فرد مهاجر می‌افتد.به هر حال یک جور گسستگی که عملاً با مرگ همخوانی دارد.
پیمان اسماعیلی نویسنده مجموعه داستان همین امشب برگردیم،
پاسخ
تشکر کنندگان: shadi79 ، mohssen ، sahar2016 ، copol ، Classic
من نه پشیمون نیستم تو ایران کارمند بودم زندگی ام عادی بود اما اینجا توی کالیفرنیا کلی جاهای مختلف رفتم رفیقای خوبی دارم خانواده ام هم هستند واقعا راضی ام محیطش آرومه آدماش هم تقریبا با فرهنگ و امید به زندگی ام بالاس البته دردسرهای خاص خودشو هم داره اما ارزششو داره مخصوصا وقتی کار خوبی گیرت بیاد زندگی فوق العاده میشه.
پاسخ
تشکر کنندگان: copol ، Classic
اگر نظر شخصی منو میپرسید باید بگم کسی که اوضاع زندگیش تو ایران عالیه چرا مهاجرت کنه خوب سالی یک بار مسافرتی بیاد و لذت ببر و بر عکس همین حرفم اگر کسی اوضاع مالیش عالیه چرا تو ایران بمونه و با اعصاب خوردی کار کنه خوب سرمابه اش را بیاره اینجا و همون زندگی خوب را اینجا بسازه و از امکانات و تفریحات و ازادی اینجا هم استفاده کنه و لذت چند برابر از زندگیش ببره ِ این دیگه به نظر شخصی فرد بستگی داره ِ
در مورد جوانها و بی پولها ِ اگر تو ایران تن بکار نمیدهید و معتاد هستید اینجا home less. خواهید شد و از شدت اعتیاد یکروز کنار خیابان خواهید مرد پس ایران براتون بهتره حداقل اتاقی از فامیلتون میگیرید و کج دار مریض زندگی میکنید ِ
اگر بی پول هستید و سالم و تن بکار میدهید حتما مهاجرت کنید جون حداقل زندگی را با حداقل در امد اینجا خواهید داشت ِ
اگر کمی علاقه به تحصیل هم داشته باشید صد در صد اینده بهتری از ایران در انتظارتون هست ِ
اگر زندگی معمولی تو ایران دارید اینجا هم همون را خواهید داشت ولی دوری و سختی های دیگه هم داره ِ
اگر شروع زندگی و درس و کارتون هست و باید کلی انرژی در ایران بزارید تا یک زندگی نرمال داشته باشید اینجا همون زحمت و انرزی را بزارید ده سال جلوتر خواهید بود و در کشوری زندگی میکنید که حرف اول اقتصاد دنیا را میزنه و بین مردمی که فرهنگ بهتری دارن ِ
ولی تو هر شرایطی باشید بعد از مهاجرت نیکره از مغزتون اینجا و نمیکره اش اونجاست و همیشه به ایران فکر میکنید و لحظه شماری میکنید که وقت ازاد پیدا کنید و یک سفر برید به همون وطنی که ازش فرار کردین ِ
تعداد کیس : 4 نفر
ارسال مدارک : 91/4/21
نامه دوم :1 آذر   مصاحبه: 21 دی
کلیرنس :12/1 تحویل پاس : 12/14
صدور ویزا : 12/17 دریافت ویزا برای 3 نفر : 12/21
ورود آمریکا 92/2/2
پورتلند اورگان Big Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: shadi79 ، dv2017 ، shahin61 ، soufia ، Eli200 ، mohssen ، navid32 ، mrhj50 ، American Darlin ، copol ، Shahram914 ، Classic
(2017-06-22 ساعت 00:16)شهلا 1346 نوشته:  اگر نظر شخصی منو میپرسید باید بگم کسی که اوضاع زندگیش تو ایران عالیه چرا مهاجرت کنه خوب سالی یک بار مسافرتی بیاد و لذت ببر و بر عکس همین حرفم اگر کسی اوضاع مالیش عالیه چرا تو ایران بمونه و با اعصاب خوردی کار کنه خوب سرمابه اش را بیاره اینجا و همون زندگی خوب را اینجا بسازه و از امکانات و تفریحات و ازادی اینجا هم استفاده کنه و لذت چند برابر از زندگیش ببره ِ این دیگه به نظر شخصی فرد بستگی داره ِ
در مورد جوانها و بی پولها ِ اگر تو ایران تن بکار نمیدهید و معتاد هستید اینجا home less. خواهید شد و از شدت اعتیاد یکروز کنار خیابان خواهید مرد پس ایران براتون بهتره حداقل اتاقی از فامیلتون میگیرید و کج دار مریض زندگی میکنید ِ
اگر بی پول هستید و سالم و تن بکار میدهید حتما مهاجرت کنید جون حداقل زندگی را با حداقل در امد اینجا خواهید داشت ِ
اگر کمی علاقه به تحصیل هم داشته باشید صد در صد اینده بهتری از ایران در انتظارتون هست ِ
اگر زندگی معمولی تو ایران دارید اینجا هم همون را خواهید داشت ولی دوری و سختی های دیگه هم داره ِ
اگر شروع زندگی و درس و کارتون هست و باید کلی انرژی در ایران بزارید تا یک زندگی نرمال داشته باشید اینجا همون زحمت و انرزی را بزارید ده سال جلوتر خواهید بود و در کشوری زندگی میکنید که حرف اول اقتصاد دنیا را میزنه و بین مردمی که فرهنگ بهتری دارن ِ
ولی تو هر شرایطی باشید بعد از مهاجرت نیکره از مغزتون اینجا و نمیکره اش اونجاست و همیشه به ایران فکر میکنید و لحظه شماری میکنید که وقت ازاد پیدا کنید و یک سفر برید به همون وطنی که ازش فرار کردین ِ
دلم نیومد به یدونه لایک بسنده کنم. ممنون .
خیلی خوب نوشتید ، همه طیفی رو در بر میگیره . شسته رفته و جامع .
موفق باشید
چگونه کاربر حرفه ای مهاجرسرا شویم؟‎
We don't grow when things are easy  We grow when we face challenges
پاسخ
تشکر کنندگان: shahin61 ، raman_np ، soufia ، شهلا 1346 ، Eli200 ، sahar2016 ، hosseinslm ، kasra ، mrhj50 ، copol ، Shahram914 ، Classic ، saeed_gh
این متن را برای تاپیک امریکا از خیال تا واقعیت نوشته بودم که به نظر غیر فعال شده به همین دلیل اون رو اینجا می گذارم. جلو جلو اگر بی ربط هست عذر می خواهم.

***

روزی که من به امریکا آومدم دوشنبه اول اپریل ۲۰۱۳ بود. الان اپریل ۲۰۱۸ است و ازاون روز پنج سال می گذره و من  همچنان در امریکا هستم. فکر نمی کنید این یک موفقیت بزرگ باشه؟ اینکه بتونی پنج سال یک جا زندگی کنی شاید چندان کار سختی به نظر نرسه اما وقتی اونجا قانون جنگل حاکم باشه اون وقت هر روزی رو که به انتها برسونی خودش یک موفقیت به حساب میاد!

یکی از خاطره هایی که از دوران بچگی به خاطر دارم مربوط به زمانیه که یک روز به خونه پدر برزگم رفتم و دیدم که همه شیشه های خونه اشون پودر شده. یادم میاد از اون روز به بعد همیشه یک چسب بزرگ به صورت X روی همه شیشه ها بود. بعدا فهمیدم اون روز نزدیک اون خونه موشک خورده و چند نفر مردن. فرار و خوابیدن چندباره توی زیرزمین از خاطره های دیگه ایه گاهی تصاویر روشنش رو توی ذهنم مرور می کنم. خاطره هایی که از سه چهار سالگی باهامه.

دیدن تلاش آدم ها برای گرفتن نفت و روغن کوپنی، دست و پا زدن برای داشتن جای نشستن روی نیمکت سه نفره، زور و اجبار برای انجام دادن منویات معنوی مدرسه، دروغ و دلنگ بافتن برای مصاحبه ورودی دبیرستانی که دانش آموزان رو برای پوشیدن شلوار جین رد می کرد، شنیدن دلایل آبدوخیاری برای راضی شدن به ادامه تحصیل در نظام منظم و عالی آموزش عالی و روبه رو شدن با انواع و اقسام پارتی بازی و دغل بازی گوشه کوچکیه از خاطرات من و چیزی که زندگی من رو شکل داده. گاهی وقتی ها به اون ها فکر می کنم، می خندم، گاهی غمگین می شم، گاهی به خودم و اطرافینم بدو بیراه می گم گاهی هم به سیستُم.

از یه زمانی به نتیجه رسیدم که وقتی که من به دنیا اومدم یکی از قطعات لازم مغزم کم اومده و به همین دلیل من قدرت درک اطرافیانم و جهان پیرامونم رو ندارم. چون که به نظر می رسید همه دقیقا می دونند دارند چه کار می کنند و خیلی هم از این بابت خوشحال هستند و من تنها کسی هستم که نمی فهمم. من خانواده و دوستانم رو نمی فهمیدم. همین موضوع ساده باعث شده بود زندگی کردن در ایران برای من مثل زندگی کردن توی جنگل باشه و به شب رسوندن هر روز اون یک موفقیت. زندگی در ایران از من یک «سروایور» ساخته بود.


[عکس: thelastofus_art.jpg]


چند سال پیش سفری به ایران داشتم و در کمال ناباوری فهمیدم که چقدر عملکرد مغزم بهتر از زمانیه که در امریکا هستم. بدنم، اصلا نمی تونید تصور کنید که چقدر به همه چیز بهتر و سریعتر واکنش نشون می داد. آدرنالینم در بالاترین حد خودش بود و وقتی توی خیابون می رفتم و ناخودآگاه اون همه زیبایی متحرک رو می دیدم دوپامینم به سرحد سرخوشی می رسید. به خودم می گفتم «اکستازی آن دیمند» دیگه چی می خواهی! یک بار در جواب یکی از همکارانم که ازم پرسید آیا ایران جای خوبیه برای رفتن گفتم، ایران بهترین جای دنیاست اگر بدونی قرار نیست بمونی! زمانی که اونجا بودم مرتب کابوس می دیدم که موقع خروج در فرودگاه، مامور بهم می گه:

You can checkout anytime you want but you can never leave!

وطن پرستی، میهن پرستی، عشق به خاک، نژاد برتر، تاریخ شکوهمند از جمله عباراتی هستند که تصور می کنم برای فهمیدن و درکشون نیاز به اون قطعه ای باشه که مغز من اون رو نداره. من هرگز نفهمیدم آدم چه طور می تونه به چیزی  افتخار کنه و مغرور باشه که اکتسابی نبوده یعنی به خودش به باله چون از سر اتفاق و کاملا اتفاقی اسپرم شماره X146245777 با تخمک سررسید نوامبر ۸۵ توی خاک ایران بهم رسیدن نه در باتسوانا یا مثلا من آدم موفقیم چون صرفا ژن خوب دارم. نمی دونم شاید شما نظر دیگه ای داشته باشید ولی همین موضوع کم اهمیت برای من به یک مشکل فلسفی قابل توجه در امریکا تبدیل شده. وقتی به کشور دیگه ای مهاجرت می کنید، مسایل و مشکلات جدیدی پیش روی شما قرار می گیرند که گاهی بسیار پیچیده هستند.

یکی از مفاهیم اخلاقی که توی شعرفارسی یا بقول این وری ها شعرپارسی زیاد به اون اشاره شده موضوع تذویر و ریا هست. من همیشه کمترین نمره رو در درس ادبیات وقتی می گرفتم که کار به معنی کردن این جور شعر ها می رسید. من نمی فهمیدمشون. بعدها متوجه شدم که این ها به همراه دروغ به دیگران و دروغ به خود از جمله خصوصیات جدا نشدنی سلول هاییه که خشت اولشون در خاک ایران نهاده شده! حتما دیدید یا شنیدین ایرانی هایی که باجان و دل از وطن پرست بودن خودشون دم می زنند، مدام می گن «چو ایران نباشد تن من مباد» و از طرفی با پاسپورت های امریکاییشون این طرف اون طرف می رند.

شاید ندونید ولی در پروسه سیتیزن شیپی امریکا که به گرفتن پاسپورت منتهی می شه، تازمانی که شما آزادانه و آگاهانه قسم نخورید شهروند به حساب نمیایید و بخشی از این قسم به این صورت ادا می شه.

I hereby declare, on oath, that I absolutely and entirely renounce and abjure all allegiance and fidelity to any foreign prince, potentate, state, or sovereignty, of whom or which I have heretofore been a subject or citizen;

و در ادامه می گه

that I will support and defend the Constitution and laws of the United States of America against all enemies, foreign and domestic; that I will bear true faith and allegiance to the same; that I will bear arms on behalf of the United States when required by the law;

من نمی خواهم موضوع رو سیاه سفید ببینم ولی اگر روزی بین ایران و امریکا جنگی دربگیره و قانون اجبار کنه آقا و خانم  «چو ایران نباشد تن من مباد» بربنک نشین باید اسلحه دست بگیرند و مام میهن رو … مهاجرت آسون نیست. همه از سختی های رایجش گفتن اما ناگفته های فلسفی، انتزاعی و فرهنگی زیادی داره که وقتی در مقابلشون قرار می گیرید شاید مجبور بشید خیلی دیوارها رو خراب کنید. به نظر من چه بهتر که دیواری که تا ثریا کج رفته رو به کل خراب کرد.

پنج ساله که در مریلند در ساحل شرقی و در نزدیکی واشنگتن دی سی پایخت امریکا زندگی می کنم. فکر می کنم بعد از اینکه مجبور شدم اینجا بیام انتخاب کردم که همین جا بمونم و تا الان فکر می کنم انتخاب بدی نبوده. توی این مدت یکبار کارم رو عوض کردم و چهارساله توی یکی از بزرگ ترین کمپانی های دنیا کار می کنم. سقف بالای سرم مال خودمه، ماشینی که همیشه دوست داشتم داشته باشم رو دارم. به اندازه مگامیلیون جک پات آخر مارچ پول دارم! همه چیزهایی که یک زندگی رویایی لازم داره فراهمه اما در واقعیت فکر نمی کنم که خوشحال باشم.

شکایت؟ نه هیچ شکایتی هم ندارم. اصولا خوشحال نبودنم به دلیل اینه که آدم خوشحالی نیستم. همون طور که شکایت نداشتنم فکر می کنم به دلیل اینه که آدم شاکی نیستم کلا «دلم اهل شکایت نیست». فکر نکم توی دنیا هیچ سروایوری باشه که شکایتی داشته باشه. به نظر من این یه رویه کلیه، که دنیای بیرون ما آیینه ای از درون ماست. من اگر به اطرافم به دید مثبت نگاه کنم همه چیز بهتر به نظر می رسه همون طور که اگر بخوام منفی نگاه کنم حتما یه چیزی برای ایراد گرفتن و گلگی پیدا می کنم.

چند وقت بعد از اومدن به اینجا با دکتر نروسرجنت آشنا شدم و مشکل نداشتن قطعه مغزمو باهاش درمیون گذاشتم. اون من رو به NIH معرفی کرد. این مرکز یک مرکز عظیم دولتیه که پشت بسیاری از تحقیقات بی همتا پزشکی و حتی مهندسی در کل جهان هست. در حقیقت دولت هزینه تحقیقات دانشمندان رو تامین می کنه که اون ها نوآوری داشته باشند و درمان ها و روش های جدیدی در مبارزه با مشکلات پزشکی و بیماری ها پیدا کنند. برای من جالب بود که این ها در مورد این قطعه مفقوده مغز من آگاه بودن و می دونستن عدم وجودش باعث سرگشتگی و فیزآت شدن می شه. اون ها یک چیپست در مغز من کار گذاشتند تا زمانی که من با اون مفاهیمی که نمی فهمم برخورد می کنم یک سری پالس به مغز من بفرسته تا متوجه بشم که این مفهوم از اون مفاهیمیه که به کار این قطعه مربوطه. بعد از گذاشتن ایمپلنت هر زمانی که من در برابر یک عبارت و مفهوم هدف قرار می گرفتم توی سرم یک صدای احساس می کردم و می فهمیدم که آهان این از همون موارد هست. اول خیلی به صدا عادت نداشتم اما بعد تر واضح تر شد و دقیقا می تونستم بفهمم که صدا می گه BS.

خیلی تخیلی و فضایی به نظر می رسه اما توی این امریکا چیزهای عیجی می بینید که هیچ جای دنیا نیست مثلا چقدر لامپ رشته ای هنوز داره استفاده می شه یا اینکه می تونی بری سرکوچه و به راحتی AK-47 بخری! من خیلی خوشحال بودم که یک مشکل سی ساله داره برام حل می شه. اوایل خیلی جالب و هیجان انگیز بود اما این طور نموند. من با اینکه در امریکا زندگی می کنم خیلی به سایت هایی که اخبار ایران و تحلیل های مرتبط رو منتشر می کنند سر می زنم. چشمتون روز بد نبینه بعد از کار گذاشتن این چیپ در مغز من، خواندن اخبار ایران که قبلا باعث حس نفهمیدن برای من می شد حالا برابر شده بود با شنیدن مکرر BS BS BS BS BS. برای همین من دیگه سایت های ایرانی نخوندم و به سایت هایی که خبرهای امریکا را پوشش می دادند می رفتم. قبلا این سایت ها را که می خوندم خیلی از اون رو نمی فهمیدم. همیشه فکر می کردم به دلیل زبان ضعیف انگلیسی من هست اما الان این سایت ها رو هم که می خونم مرتب توی مغزم می شنوم BS BS BS BS.

***

من همیشه دوست داشتم که در این تاپیک امریکا از خیال تا واقعیت بنویسم و این پست رو به مناسبت پنجمین سال ورودم به امریکا و البته اپریل فولز دی نوشتم. خیلی حرف های دیگه در مورد امریکا و خیال و واقعیت بودن اون دارم. شاید نوشتم. ننوشتم هم احتمالا چیز زیادی از دست نمی دید.
در پایان دوست دارم بگم که من فکر می کنم ما واقعیت رو رقم می زنم از روی خیالی که توی ذهنمون تصویر می کنیم فارغ از اینکه امریکا چه بوده، چه هست و چه خواهد بود.

قسمت آخر نوشته خودم رو می خونم. توی سرم می شنوم BS.
2013AS1017 ≈≈ ویزا از سفارت ایروان ≈≈ ساکن مریلند، ویرجینیا از ۱ اپریل ۲۰۱۳ ≈≈ داستان من و لاتاری ۲۰۱۳
پاسخ
تشکر کنندگان: copol ، afshin4749 ، Shahram914 ، fariba_a ، dv2017 ، Classic ، mhb161 ، yami ، Persischer ، ali234 ، vidatanha ، frz61 ، sce ، Mohajerr
(2018-04-02 ساعت 09:49)afs نوشته:  این متن را برای تاپیک آمریکا از خیال تا واقعیت نوشته بودم که به نظر غیر فعال شده به همین دلیل اون رو اینجا می گذارم. جلو جلو اگر بی ربط هست عذر می خواهم.

***

روزی که من به آمریکا آومدم دوشنبه اول اپریل ۲۰۱۳ بود. الان اپریل ۲۰۱۸ است و ازاون روز پنج سال می گذره و من  همچنان در آمریکا هستم. فکر نمی کنید این یک موفقیت بزرگ باشه؟ اینکه بتونی پنج سال یک جا زندگی کنی شاید چندان کار سختی به نظر نرسه اما وقتی اونجا قانون جنگل حاکم باشه اون وقت هر روزی رو که به انتها برسونی خودش یک موفقیت به حساب میاد


من همیشه دوست داشتم که در این تاپیک آمریکا از خیال تا واقعیت بنویسم و این پست رو به مناسبت پنجمین سال ورودم به آمریکا و البته اپریل فولز دی نوشتم. خیلی حرف های دیگه در مورد آمریکا و خیال و واقعیت بودن اون دارم. شاید نوشتم. ننوشتم هم احتمالا چیز زیادی از دست نمی دید.
در پایان دوست دارم بگم که من فکر می کنم ما واقعیت رو رقم می زنم از روی خیالی که توی ذهنمون تصویر می کنیم فارغ از اینکه آمریکا چه بوده، چه هست و چه خواهد بود.

قسمت آخر نوشته خودم رو می خونم. توی سرم می شنوم BS.

دو تا مطلب خیلی قدیم توی مهاجرسرا خونده بودم که به چند دلیل همیشه تو خاطرم مونده بود مطلب، یک سفرنامه خاطرات یه همشهری اصفهانی هم سن و سال که اتفاقا اونم تو کار کامپیوتر بود و با جزییات مرحله به مرحله سفرش به ایروان را توضیح داده بود. دوم مطلبی بود که همون عزیز در مورد کار پیدا کردنش توی مریلند نوشته بود و عجیب یادم مونده که نوشت، اگه چندتا گزینه تو دخترا داشته باشه، اون خله بهترینه براش. و الان اتفاقی مطللی خوندم از همون عزیز آشنای ناآشنای این سالها، که عجیب بوی افسرده شده و خستگی از زندگی میده. بهرحال امیدوارم اگه این چند خطا خوندی، دوباره تو مخت، bs صدا نکنه
پاسخ
تشکر کنندگان: afs
الان ديگه بعيد ميدونم كسي پشيمون باشه از اومدن به اينجا ..زندگيتون رو اينجا بسازيد و دعا كنيم ايران هم يه روز نجات پيدا كنه و اوضاعش بهتر بشه انشالله 🙏💕
شماره کیس : 2013AS000XXX - سه نفر-سفارت : انکارا - مصاحبه : NOV - کلیر: DEC 10 Smile - مقصد:کالیفرنیا. دریافت گرین کارت : اپریل . خدایا شکرت.
پاسخ
تشکر کنندگان: dv2017
بعد از پنج سال وقتي به عقب بر مي گردي و پست هاي قبليتو مي خوني، مي بيني چه قدر همه چيز تغيير كرده و الان انگار نه انگار كه پنج سال پيش اين موقع ها چه حال و روزي داشتيم. اين قدر همه چيز تغيير كرده كه وقتي سفرنامه خودمو مي خونم، شك مي كنم كه خودم نوشتمش. از خودم مي پرسم، پاكس كنم؟ ولي تا دستم ميره سمت حذف يه صدايي بهم مي گه نكن، بزار باشه، بعضي وقت ها خوبه بر گردي و ببيني گذشته چه جوري بوده.

به هر حال پنج سال گذشته و الان منتظر گرفتن سيتيزن شيپي هستيم. جالبه كه اين انتظار ها هيچ وقت تمومي نداره. هميشه بايد منتظر يه چيزي باشيم. منتظر نتيجه كنكور، مصاحبه، ويزا، كار بهتر، انتخاب همسر، بچه و ... اين انتظار ها ولي به زندگي معني ميدن، باعث ميشن هر روز صبح از خواب بلند شيم و رو به جلو حركت كنيم.

زندگي تو اين پنج سال تو آمريكا خيلي چيز ها بهم ياد داده. خوشحالم كه خوش شانس بودم كه بتونم با فرهنگ هاي ديگه آشنا بشم و بتونم معناي اينكه " ايرانيا فرهنگشون خيلي غنيه" " ايرانيا باهوش ترين مردم دنيان" و غيره رو خودم كشف كنم. شنيده هام رو ببينم و برداشت خودم رو از زندگي بسازم. اميدوارم روزي برسه اين امكان براي همه ايرانيا باشه كه راحت بتونن مسافرت كنن برن جاهاي ديگه با دنيا بيشتر اشنا بشن.
کیس نامبر: **2013AS0083 / مصاحبه : ابوظبی، 17 جون 2013 / کلیرنس / تاریخ کلیر: 4 روز بعد 20 جون / مقصد : سیاتل

سفرنامه 1[b]

سفرنامه آمریکا
پاسخ
تشکر کنندگان: vidatanha ، dv2017 ، Shahram914 ، frz61 ، afs ، j1970 ، sce
امروز بخاطر ایمیلی که گرفتم متوجه شدم دو روز پیش وقت مصاحبه واسم مشخص شده و اومدم یه سری هم اینجا زدم و گذارم افتاد اینجا Smile
الان نزدیک 6 سال هست که اینجا زندگی میکنم (با خانواده) و تا بحال هم به ایران سفری نداشتم و راستش رو بخواین دلتنگ هم نشدم و تنها کاری که میخوام انجامش بدم حتما اینه که والدینم رو یه سفر بیارم اینجا رو ببینن (البته بار اول شکست خورد به دلیل تراول بن که علیرغم موافقت ویزا لغو شد)
احساس میکنم از حالت مسافر بودن در اومدیم خیلی وقته و بیشتر نگران آینده هستم، اینکه بالاخره میتونم خونه بخرم یا نه (اصلا بخرم یا نه)، چطور بشه پول بیشتری درآورد و نگران بازنشستگی نبود.
همیشه یه خونه بزرگ دوس داشتم و اینکه توش یه گاراژ بزرگ داشته باشه و من واسه تفریح خودم توش یه چیزی بسازم که البته بعید میدونم تو شهرای بزرگ این امکان وجود داشته باشه به علت گرونی زمین و خونه.
بعد از اینهمه سال زبان هنوز دردسر سازه و باعث میشه اعتماد بنفس انجام بعضی کارا مث گرفتن پست مدریریت رو نداشته باشم که این گاهی ممکنه تو روحیه آدم تاثیر منفی داشته باشه.
نمیدونم اینا چه ربطی داشت به موضوع اما نوشتم خب.
آخرش اینکه علیرغم همه مسائلی که ممکنه پیش بیاد برگشت به ایران آخرین گزینه منه. البته شاید آخرین گزینه هم شانسی واسه انجام داشته باشه و واقعیت اینه که این گزینه واسه من حداقل تا الان اصلا وجود نداشته و فکر کردن بهش بوحشت میندازه منو.
مصاحبه:6/28/12
مشاهده کلیرنس:8/8
تحویل پاسپورت به سفارت:8/13
دریافت ویزا:8/15
تاریخ رفتن:9/18
اپلای برای سیتیزن: 12/30/17 بصورت آنلاین https://www.uscis.gov/file-online/log-online-filing

مهمه که قبل از اومدن بدونی چیکار میکنی.

http://www.mohajersara.com/thread-4459.html
پاسخ
تشکر کنندگان: dv2017 ، vidatanha ، sce ، afs
(2018-08-04 ساعت 22:00)j1970 نوشته:  امروز بخاطر ایمیلی که گرفتم متوجه شدم دو روز پیش وقت مصاحبه واسم مشخص شده و اومدم یه سری هم اینجا زدم و گذارم افتاد اینجا Smile
الان نزدیک 6 سال هست که اینجا زندگی میکنم (با خانواده) و تا بحال هم به ایران سفری نداشتم و راستش رو بخواین دلتنگ هم نشدم و تنها کاری که میخوام انجامش بدم حتما اینه که والدینم رو یه سفر بیارم اینجا رو ببینن (البته بار اول شکست خورد به دلیل تراول بن که علیرغم موافقت ویزا لغو شد)
احساس میکنم از حالت مسافر بودن در اومدیم خیلی وقته و بیشتر نگران آینده هستم، اینکه بالاخره میتونم خونه بخرم یا نه (اصلا بخرم یا نه)، چطور بشه پول بیشتری درآورد و نگران بازنشستگی نبود.
همیشه  یه خونه بزرگ دوس داشتم و اینکه توش یه گاراژ بزرگ داشته باشه و من واسه تفریح خودم توش یه چیزی بسازم که البته بعید میدونم تو شهرای بزرگ این امکان وجود داشته باشه به علت گرونی زمین و خونه.
بعد از اینهمه سال زبان هنوز دردسر سازه و باعث میشه اعتماد بنفس انجام بعضی کارا مث گرفتن پست مدریریت رو نداشته باشم که این گاهی ممکنه تو روحیه آدم تاثیر منفی داشته باشه.
نمیدونم اینا چه ربطی داشت به موضوع اما نوشتم خب.
آخرش اینکه علیرغم همه مسائلی که ممکنه پیش بیاد برگشت به ایران آخرین گزینه منه. البته شاید آخرین گزینه هم شانسی واسه انجام داشته باشه و واقعیت اینه که این گزینه واسه من حداقل تا الان اصلا وجود نداشته و فکر کردن بهش بوحشت میندازه منو.


سبک نگارشتون با پنچسال پیش خیلی فرق کرده. اون موقع بیشتر شبیه آرش رویایی تخیلی قلمفرسایی میکردید آدم فکر میکرد راجع به کره دیگری صحبت میکنید نه همین آمریکائی که ما هرروز میبینیم. الان انگار از آسمانها پا تون رو زمین گذاشتید واقعی نگاه میکنید به قضایا
پاسخ
تشکر کنندگان: mrhj50
(2018-08-11 ساعت 08:36)maryam1 نوشته:  
(2018-08-04 ساعت 22:00)j1970 نوشته:  امروز بخاطر ایمیلی که گرفتم متوجه شدم دو روز پیش وقت مصاحبه واسم مشخص شده و اومدم یه سری هم اینجا زدم و گذارم افتاد اینجا Smile
الان نزدیک 6 سال هست که اینجا زندگی میکنم (با خانواده) و تا بحال هم به ایران سفری نداشتم و راستش رو بخواین دلتنگ هم نشدم و تنها کاری که میخوام انجامش بدم حتما اینه که والدینم رو یه سفر بیارم اینجا رو ببینن (البته بار اول شکست خورد به دلیل تراول بن که علیرغم موافقت ویزا لغو شد)
احساس میکنم از حالت مسافر بودن در اومدیم خیلی وقته و بیشتر نگران آینده هستم، اینکه بالاخره میتونم خونه بخرم یا نه (اصلا بخرم یا نه)، چطور بشه پول بیشتری درآورد و نگران بازنشستگی نبود.
همیشه  یه خونه بزرگ دوس داشتم و اینکه توش یه گاراژ بزرگ داشته باشه و من واسه تفریح خودم توش یه چیزی بسازم که البته بعید میدونم تو شهرای بزرگ این امکان وجود داشته باشه به علت گرونی زمین و خونه.
بعد از اینهمه سال زبان هنوز دردسر سازه و باعث میشه اعتماد بنفس انجام بعضی کارا مث گرفتن پست مدریریت رو نداشته باشم که این گاهی ممکنه تو روحیه آدم تاثیر منفی داشته باشه.
نمیدونم اینا چه ربطی داشت به موضوع اما نوشتم خب.
آخرش اینکه علیرغم همه مسائلی که ممکنه پیش بیاد برگشت به ایران آخرین گزینه منه. البته شاید آخرین گزینه هم شانسی واسه انجام داشته باشه و واقعیت اینه که این گزینه واسه من حداقل تا الان اصلا وجود نداشته و فکر کردن بهش بوحشت میندازه منو.


سبک نگارشتون با پنچسال پیش خیلی فرق کرده. اون موقع بیشتر شبیه آرش رویایی تخیلی قلمفرسایی میکردید آدم فکر میکرد راجع به کره دیگری صحبت میکنید نه همین آمریکائی که ما هرروز میبینیم. الان انگار از آسمانها پا تون رو زمین گذاشتید واقعی نگاه میکنید به قضایا
اینکه مطالب رو با دقت میخونین خوبه اما این احتمال رو میدم که من رو با کس دیگه اشتباه گرفتین.
من کلا آدمی هستم که همیشه سعی میکنم روی زمین راه برم و خیلی هم موضوع اومدن از آسمون و پا رو زمین گذاشتن رو متوجه نشدم.
خوشحال میشم بدونم نگاه شخص دوم نسبت به نظرات من چی هست که این همه تغییر در نگرش توش دیده شده.
یه اشاره به نظر "تخیلی قلمفرسایی" بنده هم شاید کفایت کنه.
مصاحبه:6/28/12
مشاهده کلیرنس:8/8
تحویل پاسپورت به سفارت:8/13
دریافت ویزا:8/15
تاریخ رفتن:9/18
اپلای برای سیتیزن: 12/30/17 بصورت آنلاین https://www.uscis.gov/file-online/log-online-filing

مهمه که قبل از اومدن بدونی چیکار میکنی.

http://www.mohajersara.com/thread-4459.html
پاسخ
تشکر کنندگان: sce




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان