2011-05-10 ساعت 20:42
بعضی شرکت ها چک هم نمی دن و مستقیم تو حساب می ریزند. (Direct Deposit). آدم اصلا احساس نمی کنه حقوق گرفته. نه صفی هست نه حسابداری نه چیزی... چه وضعشه آخه؟
کانال تلگرام مهاجرسرا |
---|
داشته ها و نداشته های مهاجرت
|
2011-05-10 ساعت 20:42
بعضی شرکت ها چک هم نمی دن و مستقیم تو حساب می ریزند. (Direct Deposit). آدم اصلا احساس نمی کنه حقوق گرفته. نه صفی هست نه حسابداری نه چیزی... چه وضعشه آخه؟
تشکر کنندگان: gadfly ، rs232 ، مسافرکوچولو ، ali.narooei ، RosalovesUSA ، ahmadzareii ، maaref ، sadeghi897 ، taherifar
2011-05-10 ساعت 21:57
(2011-05-10 ساعت 20:42)msnazi نوشته: بعضی شرکت ها چک هم نمی دن و مستقیم تو حساب می ریزند. (Direct Deposit). آدم اصلا احساس نمی کنه حقوق گرفته. نه صفی هست نه حسابداری نه چیزی... چه وضعشه آخه؟ یه پیشنهاد! شما حقوقتون رو بگین به حساب من بریزن , منم هر ماه یه چک الکی براتون میفرستم .اینجوری هر دومون خوشحالیم! من هفته پیش بالاخره بعد از 4 ماه کار چکم رو گرفتم. جدا نا امید شدم آخه 41% مالیات خیلیییییه تشکر کنندگان: rs232 ، hasti_banoo ، مسافرکوچولو ، hanim ، ali.narooei ، ahmadzareii ، maaref ، taherifar
سلام به همه !
از آنجاييكه هميشه « مرغ » همسايه « غاز » است و بقول معروف تو امريكا «خر» خيرات مي كنند !!!! و با عنايت به اينكه همه جا آسمان همين رنگ است و امريكا هم « مشكلات خودش » را دارد ! از مطلب داشته ها و نداشته هاي مهاجرت بيشترين استفاده ممكن را برده و اعلام ميدارم : اگر ثمره مهاجرت براي خانواده من ( هر كدام از ما راهيان راه مهاجرت ) فقط همين باشد كه به آزادي و امنيت اجتماعي برسيم كه آرش جان به عنوان يكي از داشته هاي مهاجرت عنوان مي كنند ؛ پس هيچگاه از مهاجرت و اين تصميمم پشيمان نخواهم شد ! اگر در نهايت بتوانم به امريكا يا استراليا مهاجرت كنم و فرزند كوچكم در يكي از اين دوكشور مشابه تحصيل كند و با رسم و رسوم و قوانين حاكم بر اين جور اجتماعات رشد كند ، با تمام سختي هايي كه خواهم ديد ! با همه تحقير هاي احتمالي كه نصيبم ميشود . با تمام نيشخند هايي كه گاهي براي گفتن YES يا NO در جواب شخصي كه حرفش را نفهميدم ! روبرو خواهم شد ؛ با قبول امكان اينكه پسر كوچك و نازم شايد در 18 سالگي ديگر از دنياي من نباشد ! و من را در جامعه اي كه به ان تعلق خواهد داشت غريبه و مهمان ( مهاجر ) ببيند ، با قبول اينكه در جامعه مثل امريكا بايد از صفر و زير صفر شروع كنم ، و ..... باز هم آغوشم را براي لمس تمام سختي ها و در عوض يافتن بستري مناسب جهت ايجاد يك زندگي آزاد مي گشايم. اگر فرداي فرزند من تغيير مثبت كند قطعا من هم شاد خواهم بود ! باشد كه از اندوخته 30 سال زندگي در ايران يادگارهايي ارزنده با خود به غربت ببرم و با ياد نداشته هايم در ايران از داشته هايم در ديار جديد حداكثر استفاده را بنمايم. تشکر کنندگان: rs232 ، RosalovesUSA ، amiry ، ahmadzareii ، success ، humsun ، kavoshgarnet ، maaref ، MPU ، *NASIM* ، shatsi ، پادتنش ، taherifar ، leader-m
2011-10-09 ساعت 17:29
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-10-09 ساعت 23:15 توسط ParsTrader.)
(2011-09-10 ساعت 16:35)saied-k نوشته: سلام به همه !سعید جان. من همیشه فکر می کردم شما از اون عشق امریکا ها باشید که به هیچ وجه حاضر نیستند تبعات منفی مهاجرت رو قلبا قبول کنند و اگر هم کسی گوشزد کنه ازش ناراحت میشند. ولی الان فهمیدم راجع به شما اشتباه میکردم. فداکاری شما در مورد فرزندتون قابل تحسینه. فکر میکنم منهم اگر فرزندی داشتم همین کار رو براش می کردم البته همیشه از اینکه فرزندم به جایی که من میپرستمش علاقه ای نداشته باشه میترسم. به هر حال در شرایطی هستم که فکر میکنم رفتنم رو توجیه کنه. ممنون میشم اگر اساتید سایت و سال بالایی ها هم راهنماییم کنند. من بعد از اتمام درسم سال 80 یه راست رفتم بازار. اوضاع و احوال هم بد نبود تا 3 سال پیش. مشکلات مالی بسیار شدید برای پدرم به وجود اومد و ترکشش _ شما بخوان موشک اس 300) به من گرفت. ( من با پدرم کار نمیکردم) الان هم 3 سال بیشتره که به عنوان پسر ارشد دارم همه کارهاشو از قبیل مذاکره با طلبکارها، دادگاه و پاسگاه و ... انجام میدم. تا پارسال این مسائل تمام شبانه روز منو به خودش اختصاص میداد. یه کم که سبک شد افتادم دنبال کار ولی هم سنم بالا بود هم طبعا سابقه نداشتم. نهایتا چون زبان میدونستم یه شرکت کوچک و ورشکسته استخدام شدم دلم هم خوش کردم که بالاخره درست میشه . ولی واقعیت اینه که من یه شکاف 10 ساله تو رزومم هست. که پرشدنی نیست. چیزی از رشته درسیم ( مهندسی صنایع ) یادم نیست.. ادامه تحصیل کمکی به بهبود زندگیم نمیکنه چون سنم بالاست . سرمایه ای ندارم که به کار قبلیم بر گردم . نکته آخر اینکه با اینکه از نظرمذهبی خودمو آدم مقیدی میدونم ولی شرایط فعلی که به عنوان گفتمان غالب ترویج میشه ( از مسائل روزمره اجتماعی بگیر ...............) اصلا به مزاجم سازگار نیست. اینجاهم جز خانوادم دلبستگی ندارم. با این اوصاف فکر میکنم هجرت (با مهاجرت فرق داره) بهترین گزینه است. تو اوج سختی های این 3 سال دیدم که کارهای خدا حکمتی توشه و اگر توکل داشته باشی کارهات به مو میرسه ولی پاره نمیشه. الان فکر میکنم حتما حکمتی بوده که من لاتاری قبول بشم و شرایط رفتن برام مهیا بشه. فقط مساله ام اینه که شاید تا موقع رفتن کارهای پدرم ردیف نشه و باز هم منو لازم داشته باشه. دوم اینکه مجردم و الان هم تو شرایط ازدواج نیستم. رفتن هم که معلوم نیست برگشتی داشته یاشه که بیای و زن بگیری. تازه بگیری، مگه میتونی ببری با خودت به این راحتی ها؟ و بعدشم اینکه به خاطر نوع کاری که داشتم فکر نمیکنم اونجا جز فروشندگی و کارهای خیلی سطح پایین ( و طبعا کم دارآمد) کاری از دستم بر بیاد. خیلی طولانی شد. ببخشید خیلی وقت بود میخواستم بنویسم ولی خجالت میکشیدم. الانهم از بابت روده درازی و همچنین مرتب نبودن نوشتم معذرت میخوام. ممنون میشم دوستانی که الان اونور آب هستند نظر بدهند. کسی هست شبیه سرگذشت من باشه؟ خوشحال میشدم اگر آرش خان عزیز هم نظری میدادند چون من واقعا نظر ایشون را صائب میدونم. متشکرم.
2012AS58XXX
آنکارا مصاحبه:June 13 - برگه آبی کلیرنس:Sep. 25 ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
amiry جان ! دوست خوب مهاجر سراييم ! ضمن تشكر از لطفي كه داشتيد مي خواستم يه چيزي رو بهت بگم . توي نوشته يكي از دوستان سرشناس مهاجر سرا ، مطلبي بود كه ايشون درباره لحظه كنده شدن چرخ هواپيما از روي خاك ايران و اينكه در اون لحظه بغضي شديد گلوي ايشون رو فرا گرفته بود مطلبي نوشته بودند و ادامه داده بودند وقتي وارد خاك امريكا شدند و همسرشون ( يا همراهشون ؛ خاطرم نيست ) پرچم آمريكا رو به عنوان پرچم كشورمون ! نشونشون دادن و اين دوستمون اثري از پرچم سه رنگ ايران نديدند و . . . ديگه بغضشون شكست و ... من همون موقع كه گفتن چرخ هواپيما از زمين كنده شد اشكم سرازير شد ! مني كه فقط داشتم اين حس رو مي خوندم ! همين الان هم اين سه نطقه ها جاي خالي لحظه هايي كه از نوشتن همين متن هم متاثرم و نتونستم ادامه بدم !
مطمئن باشيد 90 درصد بچه هاي مهاجر سرا عاشق ايرانشون هستند ! همين عشق باعث ميشه كه نتونن مسايل و مشكلات و ذره ذره از بين رفتن همه چيز تو ايران تحمل كنند. همين حسه كه باعث ميشه آدم بشه مهاجر سرايي ! ... يه مهاجر سرايي با يه مهاجر و با يك عشق امريكا خيلي فرق داره ... يك مهاجر سرايي ممكن است تا آخر عمرش هم تو ايران بمونه ولي انگار كه يك دوره خاصي رو در مسافرت با دوستاش تو امريكا گذرونده ... از شادي ها و مشكلات اونها خبر داشته و با وضع خودش مقايسه كرده ... من مطمئن هستم يه مهاجر سرايي واقعي چه مهاجرت بكنه چه به هر دليل موندگار ايران بشه طوري زندگي مي كنه كه جامعه اش بهش افتخار كنه !! در مورد شرايطي هم كه فرموديد ... فكر مي كنم مهاجرت ميتونه براتون مفيد باشه ، ولي چون با علايقتون درگيره و پدر و مادرتون بهتون احتياج دارند بايد خيلي روش فكر كنيد و اصولا شتابزده تصميم نگيريد. اما فكر مي كنم با توجه به مشكلاتي كه داشتيد ايجاد يك تنوع بزرگ ، شروع يك فصل جديد تو زندگي ( كه من معتقدم در بهترين نوعش انجام يك پروسه مهاجرت موفق است ) مي تونه بسيار به شما كمك كنه . اميدوارم هميشه شاد باشيد و مشكلاتتون روز به روز كمتر بشه !! اميدوارم در چند ماه آينده اونقدر اتفاقات خوب براتون بيفته كه خودتون باورتون نشه ! تشکر کنندگان: AmericanHamid ، amiry ، humsun ، kavoshgarnet ، maaref ، MPU ، teoden ، shatsi ، taherifar
(2011-10-09 ساعت 18:26)saied-k نوشته: amiry جان ! دوست خوب مهاجر سراييم ! ضمن تشكر از لطفي كه داشتيد مي خواستم يه چيزي رو بهت بگم . توي نوشته يكي از دوستان سرشناس مهاجر سرا ، مطلبي بود كه ايشون درباره لحظه كنده شدن چرخ هواپيما از روي خاك ايران و اينكه در اون لحظه بغضي شديد گلوي ايشون رو فرا گرفته بود مطلبي نوشته بودند و ادامه داده بودند وقتي وارد خاك امريكا شدند و همسرشون ( يا همراهشون ؛ خاطرم نيست ) پرچم آمريكا رو به عنوان پرچم كشورمون ! نشونشون دادن و اين دوستمون اثري از پرچم سه رنگ ايران نديدند و . . . ديگه بغضشون شكست و ... من همون موقع كه گفتن چرخ هواپيما از زمين كنده شد اشكم سرازير شد ! مني كه فقط داشتم اين حس رو مي خوندم ! همين الان هم اين سه نطقه ها جاي خالي لحظه هايي كه از نوشتن همين متن هم متاثرم و نتونستم ادامه بدم !سلام سعید جان. من هم اون دلنوشته رو خوندم. اتفاقا منهم اشک تو چشمام جمع شد و دلم لرزید از اینکه میتونم یه همچین حسی رو تحمل کنم یا نه؟ منهم با شمادر مورد رفقای مهاجرسرایی موافقم و خوشحالم که اینجا دوستان جدیدی پیدا کردم که باعث افتخار من هستند. در مورد اضهار لطفتت هم باید حتما از شما تشکر مخصوص بکنم.، چون فقط من میدونم که همین دلگرمی دادنها در اوج گرفتاری و مشکلات، وقتی دوستان قدیم به چشم جذامی به ادم نگاه می کنند چقدر انرژی بخشه. امیدوارم هیچ وقت تو موقعیتی نباشی که حس الان منو درک کنی!!!! سرفراز باشید.
2012AS58XXX
آنکارا مصاحبه:June 13 - برگه آبی کلیرنس:Sep. 25 ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا ! تشکر کنندگان: tamanna ، kavoshgarnet ، maaref ، ARASH@MH ، taherifar
2011-10-15 ساعت 10:56
سعید و امیری عزیز
نوشته هاتون خیلی تاثیر گذار بودن برای من که الان عاشق رفتنم و بارها به بلند شدن هواپیما فکر کردم. پدر و مادرم جز من کسی رو ندارن و اگه یه روزی پیش بیاد که بخوام برم شاید اصلا توانش رو نداشته باشم ولی چند سال پیش وقتی مادرم تازه بازنشسته شده بود و آرتروزش خیلی داشت اذیتش می کرد و درگیر دکتر شده بود من واقعا غبطه می خوردم چرا اینجا زندگی می کنم. بنده خدا می رفت دکتر، ترافیک و طرح زوج وفرد رو در نظر بگیرید! بعد دکتر بعد از 2 ساعت ویزیت می کرد می آمد خونه و فردا با پیک نسخه دکترش رو می فرستاد برای بیمه بعد 2 تا 3 هفته بیمه یه ایراد می گرفت که مثلا خط دکتر ناخواناست یا نسخه دوم توسط داروخونه مهر نشده/ تاریخ نداره و..... دوباره میرفت دکتر یا داروخونه و .... ببینید تو ایران خیلی از آدمها سر هم دیگه رو کلاه میذارن سر بیمه و غیره رو هم ولی انقدر یه آدم 60 ساله محترم نیست که بهش چنین برخوردی باهاش می شه.چرا؟ ما بدیم؟سیستم بده؟آخه کجای کار ایراد داره که همینطور درجا می خوریم؟ امیری رفتن خیلی سخته ولی پشیمون نشو از راهی که برات باز شده اصلا نشو شک کردن خوبه چون باعث میشه بیشتر فکر کنی و یه راههایی رو مثل زبان یاد گرفتن برای خودت باز کنی ولی عقب گرد نزن برو و حتما امتحان کن. آرش عزیز که می گه یه عده ای می گن بخاطر تعریفهای اون میان و بعد از یه مدتی برمیگردن باید بدونه و می دونم که می دونه همه آدمها وقتی شکست می خورن میاندازن گردن کسی ولی پیروزی متعلق به خودشونه.
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
2011-10-20 ساعت 21:57
(2011-10-15 ساعت 10:56)humsun نوشته: سعید و امیری عزیزبا تشکر از همه دوستان با توجه به نوشته humsun می خواستم یک نکته رو ذکر کنم یکی از مسایلی که منو شدیدا" در مورد رفتن دائمی مردد کرده بحث دوا و درمان در آمریکاست . در آمریکا کلا"بحث درمان به بخش خصوصی سپرده شده . متاسفانه من در اینجا می بینم که دوستان مهاجر اصلا" در مورد این موضوع آگاهی ندارند و حتی گاه اطلاعات غلط دارند . یکی از دوستانم فکر می کرد کلا" دوا و درمان در آمریکا مجانی است. خیلی دوست داشتم دوستانی که مدتها اونجا هستند تجربیات خود را بیان کنند. تشکر کنندگان: taherifar
|