لاتاری برنده شدم , بگم یا نگم ؟

[storagemeter]

بچه ها نگید به این حسودها... نگید... ایشالا وقتی ویزاتونو گرفتین و چند سالم آمریکا موندین و سیتیزن شدید به همه بگین گرین کارت بردین :-)

[پروا]

ممنون از مامان سايه عزيز كه اين تاپيك با همكاري ايشون و البته عمو سعيد كه پيشنهاد مطرح كردن منو قبول كردند باز شد.
دوستان همراهي كنيد.  

[sadeghi897]

طرفدارهای گفتن اینجا یک تیم می کشیم
کاپیتان داریم هم کاپیتان هم سر مربی
ماه ، گل، کار بلد، اصن به قول معروف این کاره
افشین هستن ایشون معرفی می کنم.
تمام شایعات هم مبتنی بر اینکه تیم با مربی خارجی بسته می شه توطئه هستش
ما با همین مربی می ریم آمریکا
دی

[afs]

طرفدارهای گفتن اینجا یک تیم می کشیم
کاپیتان داریم هم کاپیتان هم سر مربی
ماه ، گل، کار بلد، اصن به قول معروف این کاره
افشین هستن ایشون معرفی می کنم.
تمام شایعات هم مبتنی بر اینکه تیم با مربی خارجی بسته می شه توطئه هستش
ما با همین مربی می ریم آمریکا
دی

راستش صادقی جان از یک چیزی نمی شه غافل شد، اونم قدرت حریفه
حالا اینکه من گفتم و کلی هم روش تبلیغ می کنم شاید شانس آوردم و حریف نخواسته بازی کنه یا اصلا این قدر من نخودی بودم براشون که همین بودن یا نبودن نیم بند هم زیاد براشون فرق نکنه. پیام بازرگانی، پیام بازرگانیه حالا چه شبکه داخلی پخشش کنه چه شبکه خارجی کسی نگاش نمی کنه. تازه هنوز 2 کوارتر رد شده، 2 تاش مونده.

اظهار نظر کردن من مجرد با این سن و سال کم شاید فقط به درد آدم های شبیه خودم بخوره اما تنها پیشنهادی که من در این زمینه دارم اینه که نگذاریم مدیریت کار از دست خودمون خارج بشه. حالا ممکنه هرکسی با یک روشی این کار رو انجام بده. اگر قراره اطرافیان بفهمند و بعد این حرف رو بزنند که «فلانی چی خیال کرده، فکر کرده ما نمی فهمیم ما خیلی می فهمیم» و کلی حرف ناجور از همین جریان بیرون بزنه خارج از این بحث که حالا فهمیدن یا نفهمیدنشون چه دردی ازشون دوا می کنه، یک جوری مدیریتش کنیم که کمترین ترکش رو داشته باشه.

خوب گارد راس نبود؟

[sh_60]

راستش همسرم به هیشکی نگفته اما من به خواهرم و برادرم گفتم و پشیمون شدم چون بهم فاز منفی میدن
میگن بری بر میگردی اه خیلی پشیمونم از حرفاشونم دلگیرم آخه به شما چه آدم میگه نزدیکامن اما همینا با اون عقل و منطق خودشون به آدم اظهار نظر میکنن
چه تاپیکه خوبی بود دلم خنک شد بد جور ناراحت بودم اثر کرده بود حرفاشون که نمی تونید دوم بیارید هر کی رفته پشیمونه .. من به خدا توکل کردم مطمن هستم از این وضعی که اینجا دارم بهتر خواهم بود

[sayeh_m]

یه چیز جالب بگم بخندید البته من باید گریه کنم
من تا قبل از رفتن به مصاحبه به مامانم هم نگفته بودم . دیگه نزدیکای مصاحبه دیدم چاره نیست باید بهش بگم چون بعدا" دلگیر میشه و حق هم داره , البته نگفتنم به خاطر این نبود که اونم به افراد دیگه میگه , میدونستم این کار رو نمیکنه , ولی کلا" از بس فاز منفی میده باید خیلی اعصاب فولادین داشته باشی تا بتونی تحمل کنی .
خلاصه بعد از گفتن من , هر جا و هر لحظه منو یه گوشه ای گیر میاورد سوال پیچم میکرد . یک هفته مونده به رفتن به آنکارا , خیلی جدی نشست روبروی من , گفت میخوای بری اونجا چیکار کنی ؟ گفتم بالاخره یه کاری پیدا میکنم ! بعد هی پرسید هی پرسید آخرش گفتم نگران نباش فوقش میرم خونه های مردم رو تمیز میکنم ,خیلی جدی گفت : با این اوضاع اقتصادی اونجا فکر میکنی چند درصد مردم برای خونه هاشون کارگر میخوان ؟؟؟؟؟ مگه ندیدی فلانی و فلانی که تابستون اومده بودن ایران میگفتن به کارگرهامون گفتیم نیان , خیلی گرون میشه ؟
یعنی شما بودین چه حالی میشدین ؟!؟!؟!
این آخر قوت قلب بود

[پروا]

چقدر خوشحالم كه يك جا باز شد درد و دل كنيم
بعضي وقتا همين نگفتن خيلي از دادن فاز منفي نجات ميده ، مخصوصل وقتي كه اگه هم گفتي ديگه طرف روبرو وقت سنجيدن جوانب امر رو نداشته باشه و يك روز در ميان شاد و پشيمانت نكنه و مخصوصا اگه اون دوستت هم داشته باشه و بدوني از نگرانيه كه داره اين چيزا رو ميگه ، نگراني خود ادم كم نيست چشم هاي نگران و ادبيات نگران ديگه هم سرش مياد باعث ميشه خودشم نااميد بشه يكي از نزديكانم كه خبر داره و تابستان توريستي رفته بودن امريكاة ، ضمن اينكه خوشحال از برنده شدن ما ولي چند وقت پيش داشت از بيكاري در امريكا ميگفت و اينكه مثلا در سانفرانسيسكو خيلي ها كارتن خوابند ، منو ميگي يهو شوكه شدم ، حالا اين كسيه كه من از خوش قلبي و كمكهاش همواره برخوردار بودم ، چه برسه به اينكه يك غريبه بياد دم رفتن از اينا به ادم بگه.. نه ميتونستم در برابرش جبهه بگيرم و نه ميتونستم تائئدش كنم ، اون حرف ميزد منم با چشمهاي كاملا باز و تا اندازه ابي گشاد با مقدار زيادي ادرنالين در خونم فقط نگاه ميكردم ....مي دنم كه خيلي راه سختي در پيش دارم ميدونم كه ممكنه دوام نبارم اما بايد مبارزه كرد و فاز منفي از اول رو اصلا نميتونم بپذيرم

[ابی هانی]

والا من که از گفتنش پشیمونم مثل...
متاسفانه خانمم آلو تو دهن خیس نمیخوره.یعنی نمیذاره که خیس بخوره.خلاصه گفتن همانا و نظرات و پیشنهادات موافق و مخالف بود که به سمت ما سرازیر شد.بعدش تماسهای تبریک و تسلیت.تسلیت برای اندک دوستان و اقوام دور که خیلی نمتونستن این مسئله رو ببینن.حالا هر کی هم یه نظری داره و همه دارن دنبال آشنا میگردن و ما رو دعوت میکنن که بریم تو فلان ایالت پیش فلان آشناشون که ما رو حتی ندیدن و ما هم فقط اسمشونو شاید شنیده باشیم.هی من میگم بابا اونجا تهران و شهرستان که نیست عصر حجر که نیست فامیل از شهرستان بیاد تهران برای دکتر رفتن بعد یکماه اینجا بمونه.اونجا بچه هاشونم بعد از یه مدتی بیرون میکنن.خلاصه سرتونو درد نیارم بدبختیهای من با همسرم از همون روزهای اول با اشکهای مادر خانم محترمم شروع شد که میخوای دختر منو ببری غربت تا همین حالا که ادامه داره.اصلا کرم این لاتاری رو خانمم تو وجود من انداخت .ایشون عشق خارج بود و حتی اگه من قبول میکردم حاضر بود تو مالزی هم زندگی کنه اما حالا برای آمریکا هم از وقتی اشکهای مادرشو دید دچار تردید شده و تا همین حالا هم هیچ وقت به طور قطع و یقین حرف از رفتن یا نرفتن نزده و نمیزنه.ناگفته نماند که من اینجا از لحاظ شغلی و درامدی وضعیتم خدارو شکر بد نیست که این هم مزید بر علت شده و همه میگن کجا میخوای بری و....
خلاصه اینکه دوستان دعا کنید ما از این وضعیت نجات پیدا کنیم و این هم درس عبرتی باشه برای دوستان که به هیچ کس نگن و مثل من دچار چالش نشن

[ابی هانی]

يك پيشنهاد فقط:اينكه خيلي غير مترقبه به خانمتون و بقيه بگيد كه از رفتن منصرف شديد و ديگه هيچ جا نميريد تا يك كم كه همه آرروم تر شدن اونوقت با فكر بازتري تصميم عاقلانه اي بگيريد

اونوقت باید به یه سری دیگه توضیح بدم که حالا چرا پشیمون شدم.آخه قربونت برم بدبختی زیاده.ضمنا گره ای رو که میشه با دست باز کرد چرا با دندون بازش کنیم.خب میشه از اولش نگفت به کسی

[sadeghi897]

طرفدارهای گفتن اینجا یک تیم می کشیم
کاپیتان داریم هم کاپیتان هم سر مربی
ماه ، گل، کار بلد، اصن به قول معروف این کاره
افشین هستن ایشون معرفی می کنم.
تمام شایعات هم مبتنی بر اینکه تیم با مربی خارجی بسته می شه توطئه هستش
ما با همین مربی می ریم آمریکا
دی

راستش صادقی جان از یک چیزی نمی شه غافل شد، اونم قدرت حریفه
حالا اینکه من گفتم و کلی هم روش تبلیغ می کنم شاید شانس آوردم و حریف نخواسته بازی کنه یا اصلا این قدر من نخودی بودم براشون که همین بودن یا نبودن نیم بند هم زیاد براشون فرق نکنه. پیام بازرگانی، پیام بازرگانیه حالا چه شبکه داخلی پخشش کنه چه شبکه خارجی کسی نگاش نمی کنه. تازه هنوز 2 کوارتر رد شده، 2 تاش مونده.

اظهار نظر کردن من مجرد با این سن و سال کم شاید فقط به درد آدم های شبیه خودم بخوره اما تنها پیشنهادی که من در این زمینه دارم اینه که نگذاریم مدیریت کار از دست خودمون خارج بشه. حالا ممکنه هرکسی با یک روشی این کار رو انجام بده. اگر قراره اطرافیان بفهمند و بعد این حرف رو بزنند که «فلانی چی خیال کرده، فکر کرده ما نمی فهمیم ما خیلی می فهمیم» و کلی حرف ناجور از همین جریان بیرون بزنه خارج از این بحث که حالا فهمیدن یا نفهمیدنشون چه دردی ازشون دوا می کنه، یک جوری مدیریتش کنیم که کمترین ترکش رو داشته باشه.

خوب گارد راس نبود؟

افشین توی تیمت هستم نااااااااااااجور
اره واقعا مدیریت کردنش خیلی واجبه
در بقیه موارد، هم ادم باید حواسش باشه مدیریت کار دست خودش باشه

سوت بزنی کلی طرفدار داری افشین فدات شم
به سن نیس که عقلت خیلی خوب کار می کنه لامصب
دی

[پروا]

يك پيشنهاد فقط:اينكه خيلي غير مترقبه به خانمتون و بقيه بگيد كه از رفتن منصرف شديد و ديگه هيچ جا نميريد تا يك كم كه همه آرروم تر شدن اونوقت با فكر بازتري تصميم عاقلانه اي بگيريد

اونوقت باید به یه سری دیگه توضیح بدم که حالا چرا پشیمون شدم.آخه قربونت برم بدبختی زیاده.ضمنا گره ای رو که میشه با دست باز کرد چرا با دندون بازش کنیم.خب میشه از اولش نگفت به کسی

بله، صحيح ميگيد، بعد اينكه اينو نوشتم رفتم بيرون ولي پشيمان شدم . ولي دسترسي به اينترنت نداشتم .چون هيچوقت نميتونم نديده و بدون آگاهي به كسي چيزي گفت حتي در حدپيشنهاد ،، به خصوص در مورد مسائل خانوادگي من با اجازتون پستم رو پاك مي كنم و شما هم نقل قولتون رو پاك كنيد ممنون 

[pr.kia]

اصلا بعضی از افراد به خصوص در فامیل خلق شدند که فقط باهاشون قطع رابطه کرد

[ابی هانی]

سخت نگیرین پروا جان.شما فقط پیشنهاد دادین و این اصلا بد نیست.تازه من از این بابت تشکر میکنم.دلیل نمیشه که هر پیشنهادی کاربردی باشه اما میشه برای پیشنهادها تشکر کرد

[bayat_r]

روزی
1- پیرمردی همراه با نوجوانی با خر خود از محلی عبور میکردند،
2- در ابتدای راه مردی آنها را دید و گفت : خب شما که خر دارید چرا پیاده میروید و سوار نمی شوید. پیرمرد که دید حرف منطقی است، نوجوان را بر روی خر نشاند و خود افسار خر در دست به راه افتادند.
3- دیری نپایید که رهگذری نزدیک آمد و به نوجوان گفت: ای مرد جوان چگونه می پذیری که پیرمرد پیاده برود و تو جوان بر خر. نوجوان که دید حرف منطقیست از خر پیاده شد و پیرمرد بر خر سوار شد و نوجوان افسار خر در دست به راه افتادند.
4- چند قدمی نرفته بودند که زنی کنجکاو (بخونید فضول) به محض دیدن آنها با صدای بلند خندید و گفت خوب پیرمرد تو با این سن چرا بی تجربه ایی؟ خب خر برای بار بردن است این نوجوان هم که وزنی ندارد پس آنرا نیز روی خر بشینان! پیرمرد ناراحت از اینکه چرا به فکر خودش نرسیده به همراه نوجوان بر روی خر نشسته و به راه ادامه دادند.
قبل از رسیدن به مقصد مردی از دور چوب به دست به آنان نزدیک شد و گفت اگر همین لحظه از این خر زبان بسته پایین نیایید فرقتان را می شکافم.مگر چه گناهی کرده که اینگونه بار بر دوشش می گذارید؟ وآن دو پیاده شده به راه ادامه داده اند.
پس از آن پیرمرد و پسر را هیچکس ندید، چون آنان تصمیم گرفته اند شبانه بدون اینکه کسی آنها را ببیند به طرف مقصد ادامه راه دهند...

@مامان سایه: این متن رو از خودم نوشتم.
@ همه: کلاً وضعیت ما اینگونه است، آنان که دورترین مسافرتشان king abdol great بوده هم از مزایای سفر سخن ها میگویند و آنان که پس از انقلاب را در سواحل قناری در کنار حوریان میگذرانند از مضرات آن. پس عقل و تجربه شخصی و شناخت از خود، بهترین ابزار برای تصمیم گیریست.

[3pideh]

و اما من...
به هیچکی نگفتم به جز مامان و بابا و خواهر وبرادر.
واما نامزدم ....
اونم فقط خانواده خودشون می دونن ولا غیر
البته بگم بنده دارای4 تا خواهر شوهرم که یکی پس از دیگری پنچر شدن رفت.
همه کلا موافقن فقط با خواهرم نمی تونم برم خیابون.هر چی میبینه میگه از این بهترشو واسم بخر اونجا بفرست بیاد.
دفعه آخری بهش گفتم خواهر جون 1 هفته قبل از این که برم اول بریم 2 تا کلیه هامو در بیارم تا از پس سفارشاتو خانوم بر بیام.
ولی الان خیلیییییییییییییییییییی خوشحالم که با این همه آدم فضول که همشون اهل منطق و فلسفه هستن و فقط فاز منفی میدن مجبور نیستم کل کل کنم.