ارسالها: 60
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2012
رتبه:
37
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من راه گفتنشو پیدا کردم.تا اونجایی که بشه نمیگم از طریق لاتاری دارم میرم.
من یه زن دایی دارم که به bbc وصله ماشا الله.فقط کافیه هر چی می خوام بگم که اونو توجیه کنه به قول تبلیغه (اون باااااااااا من)
خودش زحمت همه رو می کشه.تا توجیح نشه هم ول نمی کنه.خدا خیرش بده زحمتمو کم می کنه.
پرواز كن آنگونه كه مي خواهي،وگرنه پروازت مي دهند آنگونه كه مي خواهند.
شماره کیس:2013AS2XXX
ارسالها: 416
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2012
رتبه:
34
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-01-07 ساعت 00:13
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-01-07 ساعت 00:16 توسط IN.USA@2013.)
یه لاتاری بردم -خوذم بردم -حالا به کی بگم -به کی نگم- آیا بگم یا که نگم..!
(2013-01-06 ساعت 23:56)3pideh نوشته: من راه گفتنشو پیدا کردم.تا اونجایی که بشه نمیگم از طریق لاتاری دارم میرم.
من یه زن دایی دارم که به bbc وصله ماشا الله.فقط کافیه هر چی می خوام بگم که اونو توجیه کنه به قول تبلیغه (اون باااااااااا من)
خودش زحمت همه رو می کشه.تا توجیح نشه هم ول نمی کنه.خدا خیرش بده زحمتمو کم می کنه.
پس بی زحمت به زن داییت بگو زحمت توجیه فک و فامیل منم بکشه..!
راهی که خدا برای تو در نظر گرفته است را باید بپیمایی !! حق انتخابی نیست!
ارسالها: 1,193
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
124
تشکر: 14
46 تشکر در 22 ارسال
2013-01-07 ساعت 00:28
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-01-07 ساعت 00:33 توسط sadeghi897.)
منم به یکی از عموم هام گفتم ها ، خیلی ایشون VOA هستن
حالا خوب شد گفتم نگو تا ویزا نگرفتم معلوم نیست و فیلان و بیسار
و البته خودشون ثبت نام می کنن کلی ساله و برنده نشدن و در جریان امور بودن
حالا چند وقت پیش مامان و بابام می رن خونه مادر بزرگم
اون یکی عموم می گه شنیدم فیلانی (من ) یک لاتاری برنده شده که فقط 20 نفر در دنیا برنده می شن
اقا اومده بودن برای من تعریف می کردن مامان و بابا
من و دادشم کلا پخش زمین فقط می خندیدیم.
با تچکر
جدنی گفتم ها
دی
همیشه راه های زیادی برای رسیدن به یک هدف واحد وجود دارد.
من و مهاجرت
فعلا زندگی قشنگم رو بین بین خاورمیانه - اروپا و امریکا سپری می کنم. با تشکر از مهمان نوازی مردم امریکا - مردم پرتغال - مردم ایران و مردم ترکیه.
ارسالها: 283
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
72
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-01-08 ساعت 00:30
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-01-08 ساعت 10:07 توسط مانترا.)
به طرز احمقانه ای فک میکردیم فقط اندکی از دور و بریامون قضیه لاتاریمونو میدونن ولی امشب فهمیدیم که فقط تعداد اندکی نمیدونن!!!!
به نظرتون مشکل داره؟ والله انقد چپ و راست همه به ما گفتن به کسی نگین ما هم وسواسی شدیم...
هنوزم در عجبم که از کجا فهمیدن؟؟ بدبختیه هاااااااااااااا...
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2013-01-08 ساعت 02:54
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-01-08 ساعت 20:57 توسط rs232.)
من چند بار در زندگی به خاطر این که نمی خواستم اطرافیانم موضوعی را بدانند دروغ گفتم و به شدت پشیمان شدم. می دانید چرا؟ برای این که بعدا وقتی راستش را بفهمند از آدم طلب کار می شوند که چرا در مورد آن موضوع دروغ گفتی! الآن دیگر خودم را دروغگو نمی کنم و اگر کسی چیزی را بپرسد که نخواهم بداند خیلی راحت می گویم به شما مربوط نیست و یا نمی خواهم بگویم. مثلا اگر لاتاری قبول شده باشم و همه از من بپرسند چطوری می خواهی به امریکا بروی خیلی راحت می گویم راهش را به شما نمی گویم. اگر بپرسد چرا؟ می گویم دلم نمی خواهد. و یا می گویم به خاطر این که دست زیاد نشود! بعدها هم اگر بفهمند می گویند که خوب نگفته بود حالا ما خودمان فهمیدیم. ولی اگر دروغ بگوییم مردم هزار تا پلیس یازی در می آورند تا مچ ما را بگیرند و همه جا جار بزنند که طرف دروغگو است. مثلا اگر بگوییم از طریق دانشگاه پذیرش گرفتیم تمام کار و زندگی خودشان را ول می کنند و لیست پذیرش دانشگاه ها را نگاه می کنند تا ببینند که ما راست گفته ایم یا خیر. بعضی وقت ها آدم باید مردم را سر کار بگذارد و یا بپیچاند مخصوصا آنجایی که مربوط به زندگی خصوصی شما است و به کسی ربط ندارد.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 130
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
43
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
وا... منم درد گلچینو دارم فقط خواجه حافظ نمیدونه که اونم شب جمعه خدا بخواد برم زیارتشو بهش بگم
راستش این قضیه چشمم به خدا درسته من که عجیب بهش اعتقاد دارم البته دست خدا از همه بالاتره من هم همیشه بهش توکل داشتم .اما باورتون نمیشه تا چند وقت قبل قضیه ما سکرت بود اما به لطف مادر شوهر همه فهمیدند .آخه شوهر من تک فرزنده و مادرش از رفتن ما خیلی ناراحته راستش من کاملا درکش میکنم چون خودمم مادر یه قند عسلم اما به خدا شوهرم خودش از همه برا رفتن مسر تره و میگه خدای نکرده اگه مشکلی در رفتنمون به وجود بیاد من که نابود میشم .اما از اونجایی که اسم من در اومده مادر شوهر همه گناه ها رو متوجه من میدونه و به عنوان نوعی گله مندی قضیه رو با همه فامیل مطرح کرده که اینا سر پیری میخوان منو بذارن برن اینه که همه خبر دار شدند .از نتایجش هم این که این روزها از در و دیوار بد می یاد .مامانم با 53 سال سن دچار چنان دیسک کمری شده که روی ویلچر میشینه و تا دو هفته دیگه باید عمل کنه .بابام هم برونشیت حاد شده چون آسم داره الان سه هفته است که من بین بیمارستان و خونه و مطب دکتر در چرخشم تازه هرکی هم می یاد عیادت میگه حالا تو بری ما مان و بابات چکار میکنن آخه منم فقط یه خواهر دارم و خودم اولاد ارشدم خلاصه این روزا حسابی داغونم راستش خودم هم همش میگم واقعا در غیاب من چی میشه گرچه میدونم که خدا خودش حامی همه بنده ها شه ولی دلم خیلی خالیه .امیدوارم حالا که خدا خودش این راهو جلوی پامون گذاشته تا آخر هم حمایتمون کنه و اگه قراره برم با فکری آزاد برم .امیدوارم شما هم همگی موفق باشید و از چشم بد در امان باشید .
کیس نامبر :2013AS000068XX---تاریخ کارنت شدن :11 مارچ ---تاریخ مصاحبه :2 می ---محل مصاحبه :آنکارا -کلیرنس :2 می -تاریخ کلیر شدن : 18 june-مقصد :دالاس
ارسالها: 130
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
43
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-01-08 ساعت 21:27
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-01-08 ساعت 21:28 توسط m@ry@m75.)
مهندس جون ممنون مصر بله راست میگین 19 گرفتم بعد هم من مامان خودمو نگفتم که مامان من بیچاره با وجود این که جون و عمرش پسر منه و دوری براش کشنده است میگه من هیچوقت مانع پیشرفتتون نمیشم .
مادر شوهر گرامی را گفتم اونه که میگه سر پیری (خودشو میگه ) می خواین منو تنها بذارین البته به خدا درکش میکنم اما بازم میگم پسر خودش که آقای ما باشه از همه آتیشش برا رفتن تند تره یعنی همون مصر تره
کیس نامبر :2013AS000068XX---تاریخ کارنت شدن :11 مارچ ---تاریخ مصاحبه :2 می ---محل مصاحبه :آنکارا -کلیرنس :2 می -تاریخ کلیر شدن : 18 june-مقصد :دالاس
ارسالها: 181
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Dec 2010
رتبه:
14
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
چقدر همه اينجا نگرانن راجع ب گفتن و نگفتن!
والا ما يه ارايشگاهي رفتيم بعد ديديم هركي إز در وارد ميشه ب خانوم ارايشگر كلي تبريك ميگه!
اول فكر كردم بچه دار شده شايد!حالا نگو اين خانوم لاتري برنده شده و ب همه رفته گفته و فقط ب حافظ شيرازي نگفته اونم ب قول يكي أز دوستان بخاطر خواب بودنش بوده...!
واقعا بعضيا چقدر سخت ميگيرن بعضيا چقدر راحت!
أولين بار ك رفتم امريكا تو دوران مدرسه بود،به همه دوستامو معلمام گفتم ميرم كانادا!حالا يكي إز معلمام پرسيد كجا ميري حالا؟منم گفتم مونترال!
گفت عهههه !! پسر خواهر منم اونجاست.ميتونم يه چيزي بدم ببري براش؟!
خدارو شكر همون موقع خدا كمكم كرد!چون وقتي استرس بميرم مُخم إز كار ميوفته!گفتم البته اول ميرم تورنتو بعد مونترال!گفت اهان پس سخته ولش كن!
اما اگه نگران چشم و نظر هستين يادتون باشه أز هرچي بترسين سرتون مياد...يكم مثه اين خانوم ارايشگر ريلكس باشين(فقط يه ذره!)
تونل ها نشان می دهند در دل سنگ ها هم میتوان راه ساخت.....
"اینجآ بجز دوری تــو چیزی به مــن نزدیک نیست"