2014-04-01 ساعت 02:14
(2014-03-30 ساعت 15:28)shlahni نوشته: دوستان راستش داشتم تاپیک پارسال رو که می خوندم همه برای هم خوشحالی می کردن ولی امسال متاسفانه چیزهایی رو می خونیم که خوشایند نیست اخه عزیزان لاتاری اسمش روشه یعنی شانس حالا یه بنده خدایی هم ویزا گرفته و نمی خواد بره من فکر می کنم هر ادمی حقشه که با شانسی که در خونش رو زده هر کاری دلش می خواد بکنه واقعا کدوم یکی از ما به لاتاری جدی نگاه کردیم هممون شرکت کردیم و ولش کردیم خیلی از ما یادمون هم نبوده که سایت رو چک کنیم کدوممون برنامه ریزی کردیم حالا خداروشکر قبول شدیم
به جای اینکه فکر کنیم اونی که داره میره اصلا می دونه آمریکا کجاست یا نه کمی هم فکر کنیم که ما جزو خوش شانها هستیم و هیچ کدوممون به اون یکی برتری نداریم نه اونی که تا حالا پاش رو خارج از کشور نگذاشته و نه اونی که سفرهای خارجی زیادی داشته و اقامت کشور های دیگه رو داره
همگی یکسانیم و منتظر
به هر حال تا لحظه اخر کسی نمی دونه سرنوشتمون چی می شه باید کمی هم بتونیم مسایل رو بسپاریم
سلام بر دوست عزیزم، وقتی پستتونا خوندم پیش خودم فکر کردم اگه یک داستانی را براتون بگم شاید براتون جالب باشه و بعد از اون شاید نظرتون عوض بشه (آخه من زیاد اهل پست گذاشتن نیستم چون می بینم دیگران خیلی بهتر و قشنگتر از من بچه ها را راهنمایی می کنند و بیشتر نظرات دیگرانا می خونم) اونم این داستان بود: سال 86 بود یک پسری که درسش تموم شده بود و سربازیشم رفته بود و 3 سالی هم سر کار رفته بود و اتفاقاً درآمد و کارشم بد نبود و همه چیز OK بود یکهو مثل روزه که می گند آدم باید بگیره که به یاد گرسنگان و فقیران بیفته و اونا را درک کنه به سرش میزنه که مهاجرت کنه و خودشا به سختی بندازه ببینه مردمی که تو بحران اقتصادی و فساد اخلاقی و بی دینی زندگی می کنند چه جوریند و چه حسی دارند از همون سال 86 شروع می کنه به کلاس زبان رفتن و اتفاقاً از همون سال هم تو لاتاری شرکت می کنه و پس از بررسی های زیاد به این نتیجه میرسه که بهترین مکان برای مهاجرت با شرایط اون استرالیاست و رشته و امتیازشم خیلی بالاست و بدون هیچ دردسری می تونه مهاجرت کنه فقط باید آیلتس 4 باند 6 بگیره و اونم که خوشحال داشت کلاس زبان می رفت و بعد از یکسال رفت کلاس آیلتس و برای آیلتس ثبت نام کرد و 2 ماهی هم وقت گذاشت تا برای ارزش یابی مدرک و کارش توسط موسسه ارزشیابی استرالیا مدارک و رزومه لازم را تهیه کنه و پس از دو ماه با کلی هزینه اونا را پست کرد تا بعد از 4 ماه انتظار جوابش بیاد و امتحانشم داده باشه تا بتونه تازه ثبت نام کنه، هنوز 4 ماهه تموم نشده بود که یهو قوانین مهاجرتی استرالیا عوض شد و دیگه کلاً شرایط خیلی عوض شد و برای نمره زبان باید نمره 4 باند 7 می گرفت که باشرایط کار و.... که داشت خیلی سخت بود و 6 بار امتحان زبان داد و هی زبان خوند ولی چشمتون روز بد نبینه یکبار Reading 6.5 می شد دفعه بعدی Speaking 6 می شد و....خلاصه جوری شده بود که حالش از هرچی امتحان آیلتس و کتاب آیلتس بود به هم می خورد. سال 88 ام به سرش زد که تحصیلی بره دانشگاه OXFORD انگلیس و پذیرشم گرفت ولی دو بار که درخواست ویزا کرد مصادف شد با دستگیری کارمندای سفارت و گوجه پرونی برادرهای خود جوش به سفارت که در عوض هم کارمند های سفارت حسابی از خجالت دوستان ایرانی دراومدند و همه درخواستهای ویزا را یکجا رد کردند. القصه، همون سال 88 بود که پسر قصه ما با دختری که تو شرکتش از طرف دانشگاشون اومده بود کارآموزی آشنا شد که اونم از قضا می خواست مهاجرت کنه و ادامه تحصیل بده ولی نمی خواست تنها بره و پس از گذشت زمان کوتاهی فهمیدند که یک دل نه 100 دل عاشق هم شدند و به هم دل بستند آخه اهداف و آرزوهاشون با هم یکی بود خلاصه بالاخره پس از یکسال ماجرا و .... باهم ازدواج کردند و زندگیشونم بر مبنای رفتن بنا کردند. این پسر قصه ما که حالا مزدوج هم شده بود و در استرالیا هم یکجورایی به روش بسته شده بود با یک وکیل آشنا شد که ادعا می کرد می تونه براش مدرک کار یک رشته که جز رشته های مورد درخواست فدرال کاناداست به صورت کاملاً قانونی درست کنه و 4.5 میلیون تومانم می گیریه،آخه رشته خودش جزء رشته های مورد درخواست فدرال کانادا نبود اون به وکیله اعتماد کرد و پولم بهش داد ولی تاکید کرد که آخرین لحظه که می خواد مدارکا پست کنه خودشم اونا را چک کنه و پس از کلی اصرار فهمید که وکیل محترم کل زندگیشا جعل کرده و کلاً با مدارک جعلی یک آدم دیگه ای ازش ساخته خلاصه با کلی ترفند پول و مدرکها را از چنگ وکیل عزیز در می آره و کلاً پشت دستشا داغ می کنه که در این مورد از وکیل استفاده کنه پس از این قضیه می بینه که تنها راه مهاجرت، مهاجرت به کبک کاناداست ولی مشکلش اینه که باید فرانسه بخونه ولی پس از تحقیق می فهمه که سطح زبان فرانسه مورد نیاز اونقدر بالا نیست و یک مصاحبه خیلی ساده به زبان فرانسه داره و مدرک زبان فرانسه هم نمی خواد خلاصه با خانمش عزمشا جزم میکنه که برای کبک اقدام کنه و مدارکا آماده میکنه و برای اداره مهاجرت کبک می فرسته و دوباره کلی پول واسه ترجمه و درخواست و.... میده ولی روزی که مدارک به اداره مهاجرت کبک میرسه متوجه میشه همون روز قانون مهاجرتشون عوض شده و باید برای فرانسه امتحان TEFQ بدند و قانونم شامل حالشون می شه خلاصه این پسر قصه ما از رو نمیره و با خانمش استاد خصوصی زبان فرانسه میگیرند و هر هفته سه جلسه بعد از کار و با خستگی تمام از اینطرف شهر میرند اونطرف شهر کلاس فرانسه و کل زندگیشون فرانسوی می شه و یکبار هم امتحان میدند ببینند این امتحانه چه جوریه و این روند یکسال طول می کشه تا اینکه متوجه می شند که دوباره قوانین عوض شده و برای نمره زبان فرانسه باید B2 بگیرند که واقعاً گرفتنش کار حضرت فیله و دوباره ناامید می شند اتفاقاً اردیبهشت 92 با همدیگه می رند مشهد و تو حرم امام رضا پسره دیگه ملتمسانه از خدا می خواد که خدا گره این کار مهاجرتشونا باز کنه و خیر زندگیشونا در اون قرار بده و دقیقاً اون روز که داشته دعا می کرده 1 می بوده و پسره اصلاً یادش نبوده که نتایج لاتاری اون روز اعلان می شه خلاصه بر می گردند خونه و بعد از چند روز می بینه که می تونه برای آلمانم اقدام کنه ولی باید فقط 6 ماه آلمانی بخونه که در اون لحظه می خواد همه موهای سرشا یکی یکی بکنه ....یکشب قبل از تولد خانمش یادش می یاد که نتایج لاتاری را اعلان کردند و اون چک نکرده ببینه قبول شده یا نه برگه ثبتنامشا می زاره تو کیفش و با نا امیدی میزاره فردا تو شرکت چکش کنه آخه 6 سال بود که ثبت نام کرده بود (خودش و خانمش) و برنده نشده بودند .فرداش تو شرکت یادش می افته که چک کنه ببینه قبول شده یا نه که یکهو می بینه که صفحه ای که باز شد با سالهای پیش فرق داره و خداوند بهترینها را براش خواسته اونم شب سالگرد تولد خانمش و چه هدیه ای بهتر از این و اونجاست که با عمق وجودش این موهبتا درک می کنه و با همه سلولهای بدنش درک می کنه که خدا چه لطفی بهش کرده و پس از اینهمه سختی جوابشا داده حالا بگذریم داستانهای بعدشا که چه جوری بدون اینکه بخواد آپارتمانشا بفروشه 100 میلیون تومان برای تمکن مالیش جور شد،چه جوری رفت دبی و ابوظبی و اومد ... که خودش یک کلیله و دمنه است ولی با نثر سطح پایین من و حالام که کلیرنس خورده و 105 روزه که منتظره از ته قلبش ایمان داره که همه کاراش درست می شه و همه چیز OK می شه پس اصلاً نه نا امیده نه نگران فقط می دونه که باید کمی صبر کنه تا زمانش فرا برسه فقط دلش برای کسایی که مثل خودشند و لاتاری هم قبول نشدند می سوزه و باهاشون احساس هم دردی میکنه.
ببخش که طولانی شد و سرتا درد آوردم ولی من نتونستم خلاصه تر از این بنویسم تا بتونم احساس یکی مثل پسر قصه که وقتی می فهمه یکی لاتاری قبول شده و رفته 4 تا ویزا گرفته ولی به خاطر بچه اش که از دوستش دور می شه مهاجرت نکرده را منتقل کنم.پیروز و سر بلند باشی دوست عزیزم
2014AS17$$ ,نامه دوم 21 اکتبر،مصاحبه :16 دسامبر ابوظبی،کلیرنس با برگه آبی،آپدیت ها 16 دسامبر،16 ژانویه ،10 فوریه و خودم 29 می،1 ژوئن خودم،کلیر :2 ژوئن،دریافت ویزا 26 ژوئن،ورود به آمریکا 27 نوامبر لس انجلس