ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
محمد رضا جان. چیزهایی که من در دانشگاه یاد گرفتم مثل کوبول, فرترن, پی ال وان و اسمبلی 370 الآن به موزه تاریخ پیوسته است. حتی چیزهایی که سه سال پیش میدانستم بدرد الآن نمیخورد. بنابراین ما بطور مداوم باید در حال مطالعه و یادگیری و تجربه های جدید باشیم. این قانون کار در امریکا است زیرا به محض اینکه فرد لایق تری پیدا شود شما کار خود را از دست خواهید داد. شما فکر میکنید اگر من میخواستم به اطلاعات دانشگاه و یا چیزهایی که در ایران میدانستم بسنده کنم آیا شغل دیگری غیر از امور ساختمانی در انتظارم بود؟ متاسفانه بعضی از ما با اینکه هوش و توانایی خوبی داریم ولی کمی تنبل هستیم . ترجیح میدهیم بجای اینکه یک ساعت در روز مطالعه کنیم وقت خودمان را جلوی برنامه تلویزیونی بگذرانیم. البته تفریح بسیار خوب و لازم است و نظر من فقط درباره اوقات تلف شده است که حتی بخشی از آن میتواند به وقت تفریح ما هم اضافه کند. ما میخواهیم در کشوری زندگی کنیم که مهد پیشرفت است و اگر قرار بود همه کسانی که کار کلیدی دارند مثل بسیاری از ما باشند و به مطالعه و پیشرفت و خلاقیت و تلاش اهمیت ندهند وضعیت این کشور هم شبیه به وضعیت ایران میشد. کسانی که 28 سال تلاش کرده اند و مدارج علمی گرفته اند باید از خودشان سوال کنند که ایراد کارشان کجاست که نمیتوانند شغل مناسبی پیدا کنند. اینجا همانطوری که قبلا گفتم کاری وجود ندارد که مدرک پروفسوری شما را قاب کنند و بزنند به دیوار و به شما بگویند فقط این ورقه ها را امضا کن. اینها کار کاذب است که متاسفانه در کشور ما و مخصوصا در جاهای دولتی بسیار زیاد است. در ایران فردی که یک مدرک قلابی خریده است کارش چندان با فردی که دکترای واقعی دارد تفاوت نمیکند. چون آنکسی که دکترای واقعی گرفته است هم هیچوقت از اطلاعاتش بطور عملی استفاده نکرده است و همان اطلاعات هم قدیمی شده است. من وقتی در این کار استخدام شدم بعد از اینکه تستهای تئوری و عملی را پشت سر گذاشتم تازه من را سه ماه به نیویورک فرستادند تا یک دوره تخصصی برای کارم بگذرانم. و من در این مدت دو سال دائما در حال گوش کردن کنفرانسهای علمی و خواندن پایان نامه های دانشگاهی مرتبط به کارمان هستم تا بلکه راندمان و دقت کار را بالا ببرم. زیرا اگر غیر از این باشد شرکت ما نمیتواند با شرکتهای دیگر رقابت کند و اولین کاری که خواهد کرد این است که کار مرا به یک فردی میدهد که قابلیت مورد نظر آنها را داشته باشد. (البته این اتفاق بهرحال در امریکا خواهد افتاد و هیچ تضمینی برای امنیت شغلی وجود ندارد). اینجا کارمند دقیقا مثل بازیکن فوتبال لیگهای اروپا است. آیا اگر شما 25 سال فوتبالیست باشید و همه مدرکهای مدرسه های فوتبال را هم داشته باشید دلیل میشود که بارسلونا شما را بجای مثلا رونالدو استخدام کند؟ ولی اگر شما بازیکن قابل قبولی در تیم خودتان حتی در دسته سه باشید تیمهای رقیب همواره بدنبال استخدام شما خواهند بود البته تا زمانی که بازدهی مورد نظر آنها را دارید. استخدام در امریکا یعنی اینکه یک توپ جلوی پای شما می اندازند و میگویند بازی کن. نژاد, مذهب, قومیت, گرایش سیا.سی, مدرک های رنگ و وارنگ و هیچ چیز دیگری غیر از بازی شما با توپ و البته اخلاق قابل قبول در استخدام شما موثر نیست. و البته شانس هم عامل موثری است که تا حدودی میتواند در کار شما تاثیر بگذارد ولی نه آنقدر که مثلا شما با داشتن تخصص واقعی در یک کار (نه مدرک) مجبور شوید کار کارگری انجام دهید. امیدوارم این اطلاعات بدردتان بخورد و همه شما در کارتان موفق باشید.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,279
موضوعها: 5
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
95
تشکر: 0
4 تشکر در 1 ارسال
(2009-10-02 ساعت 19:49)mohammadrezaaa نوشته: از کسانی بودم که اگر بهم میگفتن آمریکا مشکلات خودشو داره کلی قاطی میکردم و میگفتم که من حاضرم برای آمریکا همهٔ سختیها رو به جون بخرم......دوستان حتما بیایید آمریکا رو ببینین ولی مثل من از کار خوبتون تو تهران استعفا ندین و وسایل زندگیتونو اگر ازدواج کردین حراج نکنین...میدونین زبون دوم در آمریکا چیه؟ زبان شیرین اسپانیش ...اینجا رو مکزیکیها و کلا اسپانیشها قرق کردن پس فکر کارگری رو از سرتون بیرون کنین چون شانس کمی دارین...تا رسیدید اینجا ندوید برید ماشین آنچنانی و لوازم منزل بخرین...پولتنو خرج نکنین...حتا شده از لوازم دست دوم که اینجا هر هفته تو راجیها فروخته میشه استفاده کنین...برای ۱ سال پول داشته باشین یعنی حداقل ۱۵ هزار دلار توی بانک....من که تو ذوقم خورد...ولی با تلاش درستش میکنم..راستی اگر تو ایران درامد خوب درین و در امدتون جوری هست که پس انداز هم میکنین خواهشاّ بیایید اول اینجا رو ببینین بد تصمیم بگیرین که کاملا مهاجرت کنین...موفق باشین
دلم می خواد محمدرضای عزیز که در تاریخ Oct-02-2009 اینطوری نوشتن، هر جای این کره خاکی که هستن بیان از وضعیت فعلیشون بگن.
آیا بالاخره پیروز شدن یا خدای ناکرده شکست را پذیرفتن.
اینجاست که حفظ ارتباط با مهاجرسرا ارزش بیشتری پیدا می کنه. ما در حال حاضر از بابت تجربه پر کردن فرمها، مصاحبه، کلیرنس، گرفتن ویزا، گرفتن SSN، و دریافت گرین کارت در حد اشباع هستیم، اما مسائل اینچنینی هنوز در ذهنمون مه آلوده.
[en] PD: Jan. 6, 2001
Visa: July 2012
F4
[/en]
ارسالها: 363
موضوعها: 7
تاریخ عضویت: Dec 2009
رتبه:
37
تشکر: 0
7 تشکر در 0 ارسال
2011-06-25 ساعت 04:05
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-06-25 ساعت 10:25 توسط nicole.gemini.)
تجربه تلخ زیاده.... ولی یکیش برای من این بوده که تصادف کردم.... در حین دنده عقب زدم به درب یک هوندا سیویک شونصدسال پیش، ...... راننده هم یک اسپانیش بد قلق که میخواست کلی ازم پول بگیره..... چون بهش گفتم که نمیخوام به بیمه گزارش کنم تا برای قرارداد بعدی ام بد نشه، اون هم میخواست بیشتر خسارت بگیره... که خوب شکر خدا بخیر گذشت.... راستی بدنیست بدانیم و آمادگی ذهنی داشته باشیم موقع تصادف چه کنیم و چه نکنیم.........
One day your life will flash before your eyes, make sure it's worth watching.
ارسالها: 363
موضوعها: 7
تاریخ عضویت: Dec 2009
رتبه:
37
تشکر: 0
7 تشکر در 0 ارسال
(2011-06-25 ساعت 08:33)nastaran86 نوشته: (2011-06-25 ساعت 04:05)nicole.gemini نوشته: ... چون بهش گفتم که نمیخوام به بیمه گزارش کنم تا برای قرارداد بعدی ام بد نشه...
اونجا هم همچين كاري به نفع هست؟؟
بله هست..
One day your life will flash before your eyes, make sure it's worth watching.
ارسالها: 74
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
9
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-07-07 ساعت 19:51
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-07 ساعت 19:52 توسط sasan.)
دوستان عزیز سلام
من تقریبا یک سالی میشه که تو آمریکا دارم زندگی میکنم
به نظر من تلخی هر اتفاق برای هر کسی متفاوته و این بر میگرده به نوع زندگی اون شخص در گذشته
ولی اگر شما هم مثل من توی تهرون و کلا ایران برای بدست آوردن یه لقمه نون سگ دو میزدید . باید بگم تلخترین اتفاقات در اینجا باز قابل تحمل هستش
ولی چیزی که از همون ابتدای ورود تا حالا داره بشدت اذیتم میکنه و و اصلنم نمیتونم فراموشش کنم و مثل همه به زندگیم ادامه بدم . همین وضعیت بشدت مادیگرایی این آمریکاییها هست.
به طور خلاصه بگم و اینجا قانون اینه که چقدر پول داری و چقدر در آمد داری . دقیقا به همون اندازه هم ارزش داری
من به طور کل مساله انسانیت رو در اینجا خیلی کم رنگ دیدم
نه اینکه بگم . تو تهرون همه دست هم دیگه رو میگیرند و همه به هم دیگه کمک میکنند . نه . ولی باز یه نیمچه انسانیت توی ما مردم شرقی هست
البته این خاصیت شهرها و کشورهای بزرگ و صنعتی هست ولی واقعا برای اون دسته از آدمهایی که هنوز توی ذهنشون مردی و مردونگی و وانسانیت و رفیق بازی و برادری و از این جور حرفها جایگاه داره .خیلی سخته
بعضی وقتها توی خلوت خودم چند قطره اشک میریزم و به یاد مهمون نوازیها و مهربونیهای هموطنهام توی ایران می افتم
ایرانیهای اینجا هم که حسابی آمریکایی شدند . البته فقط از این نظر
خلاصه کلام بهتون بگم که با ورود به اینجا متاسفانه روی کمک هیچ کس نمیتونید حساب کنید . مراقب باشید کسی شما رو هل نده . کمک پیشکش
ولی در مجموع اگر اینجا راه بیوفتید . واقعا جای خوبی برای پیشرفته
موفق باشید
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
ساسان جان, من هم دقیقا همین احساس را نسبت به امریکا داشتم ولی به مرور زمان متوجه شدم که تفاوت فرهنگی عامل اصلی این احساس است. مثلا وقتی همکارم جلوی من سانویچ می خورد و حتی یک تعارف هم نمی کرد من یک جوری می شدم و در دلم می گفتم که بابا اینها دیگر چه جانورهایی هستند و یا اگر به مهمانی می رفتم و ماشین نداشتم کسی پیشنهاد رساندن من را نمی داد و یا مثلا اگر یک امریکایی با یک نفر دیگر حرف می زد و جواب سلام من را نمی داد گمان می کردم که حتما یک کاری کرده ام و یا اینکه چیز اشتباهی گفته ام که ناراحت شده است در حالی که فرهنگ آنها به این صورت است که حرف خودشان را به خاطر سلام با دیگری قطع نمی کند. ولی در مورد مادی بودن امریکاییها چیزی که خیلی به چشم من می آمد این بود که مثلا اگر در ایران بین دوستان و همکاران می گفتم که فلان مشکل برایم پیش آمده است همه شروع به دلسوزی می کردند و می گفتند که اگر کمکی از دستمان بر می آید به ما بگو و حتی تعارف پول هم می کردند. هم ما و همه آنها هم می دانستیم که اینها فقط یک تعارف است و اگر شما فردا به همان همکارتان زنگ می زدید و می گفتید که پول بده حتی بهش بر می خورد که حالا ما یک چیزی در آن شرایط گفتیم تو چرا اینقدر پررویی؟! ولی در امریکا اگر به جمع دوستان و یا همکاران وارد شوی و بگویی که آهای ایهالناس من کار ندارم من پول ندارم شام بخورم من مریضم و غیره ممکن است هر کدام راه حلی به شما ارائه دهند ولی هرگز نمی گویند که بیا این ده دلار را بگیر و بگذار توی جیبت. اصلا در فرهنگ امریکایی چنین چیزی وجود ندارد و برای همین تعارف آن را هم نمی کنند مگر اینکه ما برویم گوشه چهارراه بایستم و کلاه خودمان را بگذاریم جلویمان که به ما پول بدهند. مثلا اگر من بیکار و بی پول باشم و با یک آدم پولدار برای نهار بروم بیرون او غذای خودش را حساب می کند و من هم باید غذای خودم را حساب کنم. بنابراین این اختلاف رفتاری و فرهنگی باعث می شود که مادیگرایی بیشتر به چشم ما بیاید در حالی که اگر مثلا آن امریکایی یک تعارف هم می کرد که آقا تو بمیری بگذار من حساب کنم این مادیگرایی کمتر به چشم ما می آمد.
گذشته از همه اینها چیزی که برای من جالب است این است که در جایی که من زندگی می کنم امریکاییها خیلی دوست دارند که فرهنگ ملت های دیگر را یاد بگیرند و حتی عمل کنند. مثلا الآن هر کسی که وارد اطاق من می شود یک خوراکی به او می دهم و کم کم یاد گرفته اند که اگر من هم وارد اطاقشان می شوم و مثلا بادام روی میزشان است به من آن را تعارف کنند و یا حتی با خودشان به اطاقم خوراکی بیاورند.
ولی در مجموع امریکا یک کشور سرمایه داری است ولی تفاوت آن با ایران این است که حرف اول را گردش سرمایه می زند نه انباشت سرمایه به خاطر همین اعتبار و ارزش مالی یک کارمند معمولی به مراتب بیشتر از کسی است که هزاران دلار در بانک پول دارد.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 74
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
9
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
مرسی آرش عزیز
من کاملا حرفهاتو قبول دارم . متاسفانه این واقعیتی هست که وجود داره
ولی باز باید بگم
من اینجا رو باز به این دلیل به ایران ترجیح میدم که لحظه به لحظه به اهدافم نزدیکتر میشم
اما به هر حال تا جایی که ازم بر بیاد تمام تلاشم رو میکنم که آرمانها م فدای سرمایه و پولم نشه
متاسفانه آدمها زود توی این شرایط حل میشند
بازم ممنون
بدرود
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
بله همونطور که ارش گفتن ما میتونیم نکات خوب فرهنگ خودمون رو اشائه بدیم. من خودم همیشه سعی میکنم که مثلا 1 چیزی به این جماعت تعارف کنم و اصرار کنم که بردارند. اول تعجب میکنن ولی خوشحال میشن حتی 1 بار یکیشون گفت که مردم شما همه سخاوتمندند یا تو اینطوری که گفتم 80 درصد اینطورن و خیلی بیش از من.به هر حال باید هر دو طرف از نکات مثبت هم برداشت کنیم که البته اول به نفع خود ماست.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
از یک بچه پولدار می خواهند که در مورد فقر انشاء بنویسد و او هم می نویسد که یک خانواده فقیری بودند که قصرشان سرد بود چون پول نداشتند نفت بخرند و ماشین هایشان هم بنزین نداشت و نوکرها و کلفت هایشان همه گرسنه و لاغر بودند و باغبان آنها هم گرسنه بود و نمی توانست به باغ آنها آب بدهد و همه درختان میوه آنها خشک شده بودند و ... این حکایت هم شبیه حکایت ما مهاجران به امریکا است و ممکن است تلخی های مهاجرت ما برای یک فردی که در ایران زندگی می کند بسیار مسخره به نظر برسد. زمانی که من در ایران زندگی می کردم اعتقاد داشتم که اگر یک نفر در امریکا زندگی کند و شکمش هم سیر باشد و یک سقف هم بالای سرش باشد یعنی اینکه بسیار خوشبخت است و بقیه چیزهایی که می گوید حتی ارزش شنیدن هم ندارد. البته آن زمان حق داشتم چون خودم همواره در حال تلاش برای امور اولیه زندگی بودم و نه تنها به جایی نمی رسیدم بلکه مجبور بودم حقارت ها و سختی های زیادی را هم تحمل کنم. ولی به نکته ای که توجه نمی کردم این بود که به هرحال تلخی, تلخی است! چه از سرد بودن یک قصر بزرگ بدون نفت حاصل شود, چه از شرمندگی در مقابل درخواست خرید یک کیف مدرسه از طرف فرزند, چه از ناجور بودن صندلی هواپیما و چه از بلد نبودن زبان و یا تلخی احساس تنهایی و دلتنگی در یک کشور خارجی.
تنها چیزی که از گذشت وقایع و شرایط زندگی برای یک انسان به جای می ماند و اهمیت دارد خطوط چهره او است که نشانگر شادی و یا غم او است. گهگاهی زندگی مثل حل کردن جدول حروف متقاطع است و لذت و شادی واقعی در تلاش برای کسب جواب به دست می آید و نه خود جواب. وقتی که جدول حل شد آن را به کناری می اندازید و دیگر به آن نگاه هم نمی کنید.
هنوز هم نمی دانم که آیا بودن در کنار مادربزرگم که سالهای آخر عمرش را سپری می کند لذت و رضایت بیشتری از زندگی به من می دهد و یا بودن در امریکا و داشتن امکانات رفاهی و تفریحی زندگی. این سوالی است که مشابه آن را بسیاری از مهاجران هر از چند گاهی از خود می پرسند.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 74
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
9
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوستان درود
آرش جان عزیز دست گذاشتی رو دلم
حرفی که جراتش رو نداشتم بزنم رو شما زدی
من یک عذر خواهی به بعضی از دوستان مهاجرسرا بده کارم
و اونم اینکه یکسال پیش که هنوز اینجا نبودم وقتی بچه های اینجا درد و دل میکردند و از یک موضوعی گلایه میکردند به خاطر شرایط استرس زایی که داشتم باور کنید که تو دلم به زمان و زمین فحش میدادم که ببین خدا به کیا رو کرده رفتند آمریکا و قدر اونجا رو نمیفهمند . حتی میگفتم بابا جان اگر خیلی دلت گرفته پاشو بیا ایران و اینقدر ننال و ...
اما ای دل غافل همون چیزی رو که منع میکردیم به سرمون اومد
واقعا بچه ها ببخشید و من از همینجا به تموم بچه های ایران میگم که تا خودتون توی جایگاه دیگران نیستید هیچ وقت جای اونها حرف نزنید
همیشه انسانها و خواسته ها و دلتنگیها و خلاصه فقرشون بنا به موقعیت جغرافیایی و روحی و شغلی و خلاصه خیلی پارامترهای دیگه تعریف میشه که واقعا درکش خیلی سخته و....
به هر حال امیدوارم هیچ وقت برای هیچ انسانی غم نباشه
بدرود
ارسالها: 358
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
31
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2011-07-12 ساعت 02:49)rs232 نوشته: که جدول حل شد آن را به کناری می اندازید و دیگر به آن نگاه هم نمی کنید.
هنوز هم نمی دانم که آیا بودن در کنار مادربزرگم که سالهای آخر عمرش را سپری می کند لذت و رضایت بیشتری از زندگی به من می دهد و یا بودن در امریکا و داشتن امکانات رفاهی و تفریحی زندگی. این سوالی است که مشابه آن را بسیاری از مهاجران هر از چند گاهی از خود می پرسند.
اگه بخوام در یک جمله مهاجرت رو معنا کنیم اینطوری مینویسیم:
مهاجرت یعنی از دست دادن خیلی چیزا برای بدست آوردن خیلی چیزا ! و کار به این نداره که ما خوشحالیم یا غمگین بالاخره این خصلت مهاجرته !
گاهی وقتا فکر کردن به خاطرات گذشته برای آدم خیلی لذیذه ! حالا بایدفکر کرد که یاد کردن همین خاطرات در هزاران مایل دورتر از سرزمین این خاطرات یعنی چه؟؟؟؟؟
به خاطر همین به نظر من مهاجرت یک امر بسیار بزرگه که واقعا به جرعت نیاز داره!
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع