ارسالها: 260
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
30
تشکر: 0
11 تشکر در 3 ارسال
با آروزي شادي و سلامتي براي همه
من از جمع بندي تجربه چند تن از دوستان و آشناياني كه براي مهاجرت رفته بودند به اين نتيجه رسيدم كه مهاجرت براي ايرانيان داراي چند فاز است.
مانند پياز لايه لايه است
1- قبل از مهاجرت و هنگامي كه اطرافيان مي دانند باعث غرور و افتخار است و شخص حس خوبي دارد و بي صبرانه منتظر رفتن مي باشد.
2- در اوايل مهاجرت بعلت مواجه شدن با فرهنگ جديد و امكانات فراوان دچار گيجي و منگي خاصي مي شود و در اين فاز اصلا متوجه نيست كه مهاجرت كرده و برايش مانند مسافرت مي باشد.
3- بعد از گذشت مدتي ( البته اين اين مدت براي افراد متفاوت است) دچار غربت و درد دوري از قوم و خويش مي شود . كه در اين فاز حي با خود فكر مي كند كه شايد در ايران مي ماندم بهتر بود و در طول اين فاز همش در اين فكر است . . . . . . .
4- اين فاز خيلي جالب است در اولين سفر به ايران و با مواجه با شرايط ذكر شده توسط دوستان دچار حالت دپرس شديد شده و ميفهمد كه عجب امتيازي در دست دارد كه مي تواند دوباره از اين فضا دور شود.
5- فاز پاياني: باز مي گردد به محل مهاجرت خود و ديگر پشت سرش هم نگاه نمي كند و حتي به ايميل دوستان هم جواب نمي دهد ( گفتم اين جمع بندي خودم است از دوستانم) و ديگر هيچ فكري راحع به اينكه شايد ايران بهتر بود نمي كند .
اگر بخواهم به تشبيه پياز برسيم از داخل به سمت بيرون لايه ها و در آخر لايه خشك و سفت بيروني و بدون بازگشت مي باشد. كه از هواي آزاد و خيلي چيزها استفاده مي كند. . . . . .
تجربه شکست خیلی بهتر از حسرت خوردن از دست دادن یه موقعیت هستش
نشویل - تنسی : جایی که من زندگی میکنم ، شهری کوچک ، با هزینههای متوسط ، وضعیت کار بد نیست
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
سلام و درود مجدد
اول از هرچیز آقای آرش، چنان دلم هوری از ترس ریخت که بیا و ببین!!!؛ راستش نه در مورد رفتنت به ایران؛ که به نظر من هر ایرانی خارج از کشور باید یک سفر؛ البته بعد از چند سال برود ایران؛نه فقط برای دیدن دوست و فامیل؛ بلکه برای اینکه این یک ذره وسوسه و خواهش دلی که هرازگاهی باعث دلتنگ شدنش میشود را خاموش کند و با نهایت استواری عقیده برگردد به سر زندگی و کارش.
راستش من هم هنوز هر از گاهی دلتنگ بعضی افراد و چیزهامیشوم؛ امــّّا وقتی خوب فکر میکنم؛ میبینم این دلتنگی من ناشی از خوشی به زیر دل زدن است و عجیب ما انسانها فراموشکاریم؛ یادمان رفته که همین شخصی که امروز دلتنگ او هستیم؛ چه ها درحقمان نکرد و نگفت؛ و ...
پس هر از گاهی بیاییم کتاب خاطرات زندگی خود را مروری کنیم تا به داشته های امروزمان قانع و راضی باشیم. و البته ایکاش میشد بدور از هر آنچه که دوست نداریم؛ میتوانستیم این سفرهای به ایران را فقط برای عزیزانی برویم که دوستشان داریم نه برای آنهایی که ما را برای خواست و اهداف خود میخواهند
برای من جالبه که این سخن را از هر ایرانی و حتی یک دوست مصری ام شنیده ام که این دلتنگی ها فقط در سفر اول بسیار مشهود است و پس از آن چنان همه ی شرایط را بر وفق دل خواهی دید که اینجا دلتنگ ایران میشوی و وقتی رفتی ایران و یکی دو ماه گذشت ؛ دلتنگ زندگی ات در آمریکا.
امــّّا داشتم میگفتم که از چی حسابی ترسیدم؛ راستش اینجور که شما (آرش) این نوشته ات را شروع کردی و بنا کردی از درس و کلاس بد بگویی و معتقد باشی که کهیر میگیری و ... یه دفعه با خودم گفتم نکنه که بخوای همین طور ادامه بدی و یه توصیفی هم در مورد ما معلـّّم ها داشته باشی و همین اول آشنایی؛ کارمان به جنگ و دعوا از نوع خشونت ایرانی بکشه !!؟؟
باشه حالا تا میتونی از درس و مدرسه بد بگو و فرار کن ؛ آخه یه روز تو هم توی دام ما معـلم ها می افتی و امیدوارم به تور خودم بخوری تا با هم یک دست و پنجه ای نرم کنیم و گوش کسی نشنود یه سور و ساتی راه بیندازیم و یه کباب آتشی مشتی مهمونت کنم
آرش جان خوشحالم که نوشته هایت با این استقبال خوب روبرو شده است و مرا تنبل کرده تا به عهدی که باشما در زمینه ی همکاری نویسندگی داشتم؛ کوتاه بیایم. هرروز موفق تر از دیروز باشید ارادتمند حمید ایالت میزوری
------------------
نیلوفر جان؛ دانسته باشید که خداوند فرصتی را برای شما فراهم کرده که حسرت میلیون ها ایرانی و غیر ایرانی است ؛ و اگر از آن استفاده نکنید ؛ بدون شک قدر نعمت و رحمت خداوندی را ندانسته اید.
اگر بدانید که چه افرادی با چه سختی های فراوانی؛ در تلاشند که بمانند و راهی بیابند تا سکونت دائم آمریکا را بدست آورند؛ مطمئن میشوید که شاید کمی از این دلتنگی های زود رستان در ایران ناشی از راحت بدست آوردن ویزاست. میدانم شما هم به نوع خود به سختی ویزا را بدست آوردید؛ ولی مطمئن باش؛ بسیاری افراد دیگر بسیار بسیار مشکلاتی را پشت سر گذاشته اند و هنوز هیچ.
برای نمونه شماها فقط یک بار استرس مصاحبه و برگه پرکردن و مهیـّا کردن مدارک را داشته اید؛ امــّا من باید برای هربار تمدید ویزایم؛ پس از سه سال این استرس ها را دوباره پشت سر بگذارم و حتی امید به دوباره گرفتن ویزا و برگشت دوباره ام هم ندارم و ....
در آخر این را بدان که هر رفاقت و دوستی ؛ حامل یک پیامی برای بهبود زندگی شما ست؛ پس اگر فرصت مهاجرت پیش آمد؛ یعنی دوره ی آن دوستی و نزدیکی ها به آن شکل به پایان رسیده و اکنون زمان تجربه ی « تازه ها» است. پس مرد میدان باش و به خودت فرصت بده تا تقدیری متفاوت برای خود رقم بزنید.
در آخر اگر لحن و کلامم شاید تند شد و یا سو تفاهمی ایجاد شد؛ نهایت عذرخواهی مرا بپذیرید
ارسالها: 322
موضوعها: 7
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
18
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2009-10-29 ساعت 01:36
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-10-29 ساعت 09:31 توسط matrix.)
usa.lover عزیز
اسم اون فیلم "فارست گامپ" هست با بازی تام هنکس که دیدنش رو اکیدا توصیه می کنم ضمنا برای کسانی که احساس میکنن فیلم براشون آموزنده هست فیلم
" The persuit of happiness" رو توصیه میکنم با بازی ویل اسمیت که تقریبا موضوعی داره که شاید به درد ما که داریم میریم آمریکا بخوره
( البته ببخشید میدونیم که تاپیک راجع به فیلم نیست)
Hope Never Die
شماره کیس: ***31
تاریخ دریافت نامه قبولی:may 2008
کنسولگری:abudhabi
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: july 2008
تاریخ کارنت شدن کیس:May 2009
تاریخ دریافت نامه دوم:31 may
تاریخ مصاحبه:14 july
دریافت ویزا: 30 september (روز آخر)
ارسالها: 13
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام بچه ها
من هم احساسم تقریباً مثل نیلوفر هستش. با این تفاوت که دلم فقط برای خانوادم تنگ میشه نه برای دوستان و دیگران.
با این وجود می خوام برم چون دیگه واقعاً خسته شدم از این همه دروغ و دورویی و ....
چی بگم، متاسفم....
نوید جان داستانت خیلی بامزه بود کلی خندیدیم
آقا حمید نوشته هاتون بسیار ادبی و زیباست
ارسالها: 223
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: Sep 2008
رتبه:
27
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
rs232 جان میگم خطرناک شدی میگی نه!!
با حاله، یک رفتار ما ایرانی ها خیلی عجیبه :
یک شخص رو تا موقعی که نظراتش همسو با اون چیزی که میخوایم هستش 100% قبول داریم و اون رو یک ناجی به تمام معنا و به دور از خطا میدانیم، امان از اون روزی که همان شخص از دیگر تمایلات خود سخن بگوید و خدایی نکرده 1% با اهداف آرمانی ما اختلاف نظر داشته باشد. به یک روزه تمامی احساسی که نسبت به اون شخص داشتیم عوض میشود.
واقعا باحاله...
در تمام دنیا مردم از الگو تبعیت میکنند. اما مردم عزیز ایران یک قابلیت دیگه هم دارند که الگو رو با خلقیات خویش همسو و سپس تبعیت کنند. ( عین این قانون هایی که هر روز از یکجا در میاد....)
......
بشخصه همیشه عادت دارم برای درک بهتر مسایل و مشکلاتم یک موضوع ساده تر اما شبیه به آن در طبیعت پیدا کنم، چون با تحیلیل اون تا حدودی میتونم به تحیلیل مسله خود بپردازم. مثال امروز ما هم همون موضوعی هستش که rs232 عزیز فرمود. عین همون دختر خانمی که در خانه ی پدری به دلیل کمبود فرهنگ، سواد و .... تحت فشار قرار داره و اولین پسر سوار بر اسبی که در دانشگاه ازش جزوه میگیره رو مرد آرمانهاش میدونه و یک دل نه 100 دل عاشق ایشون میشن.
مطمنا تا 10 سال دیگه هم شما نمیتونید این دختر خانم رو قانع کنید که برای مثال:
این پسر وضع مالی خوبی نداره، چون دختر خانم سریعا جبهه گرفته و با دلایل عجیب غریب سعی در توجیه کار خود میکند، برای مثال در خطاب به پدر و مادر چنین میفرماید: شما خودتان روز اول نان خوردن نداشتید ما هم مثله شما .....
خوب این دختر خانم تحصیل کرده هنوز درک صحیحی از دروان زندگی خویش نداره، اگر پدر و مادر ایشون از صفر شروع کرده اند اون ماله 30 ساله پیش بود که زمین تا آسمان با الان همه چی فرق میکرد، نکته ی مهم اینه که همیشه اگر 10 نفر از یک چاله پریدن و موفق شدن دلیلی بر کوچک بودن چاله نیست.
برای زندگی خودم همیشه از خدا میخواهم اگر قراره از کسی ضربه ای بخورم یا به خاطر اشتباهاتم مشکل یا بلای بر زندگی ام وارد بشه، هر چه زودتر انجام بشه بهتره، چون زودتر از اشتباهاتم درس میگیرم و بقولی وقتی 1000 تومان درم شکست بخورم خیلی بهتر تا وقتی 1000000 تومان دارم و شکست بخورم. بیشتر ما در زندگیمان طعم عشق و عاشقی دوران جوانی رو چشیده ایم. فرض کنید این دوران عشق و عاشقی در سن 45 سالگی شما رخ دهد. خوب حالا 1000 نفر توی سن 45 سالگی آدم رو نصیحت کنند بهتره با 18 سالگی؟؟
در دوران عاشقی توجیه شخص برای گذاشتن تمامی گزینه ها بر روی یک میز امری محال است، همانطور که خدمتتون مثال زدم، دختر و پسر جوان و وضعیت مالی یا ......... ، این عاشقی امریکا هم بعضی اوقات این چنین وضعیتی رو به سر مردم میبره، البته با این تفاوت که سن عاشقی اش تا 40 سال هم قد میده، اما همونطور که گفتم شرط عقل( و نه تنها احساس) اینه که تمامی گزینه های ممکن رو بگذاریم روی میز.
حالا این rs232 گرامی یک بحثی رو کرد که 1000 نفر جبهه ی مخالف گرفتند، یک نگاه اجمالی به پست های خودمون بیندازیم... واقعا خنده داره... عین اینه که به یک سرباز آموزش دیده ی آمریکایی بگی اگر از این دیوار بری اونور ممکنه تیر بخورری، خوب این که علم غیب نیست، خود اون سربازه اینها رو بهتر من و تو توی دوران آموزشی اش یاد گرفته. ایراد من اینجاست که چرا نمیخواهیم قبول کنیم ما انسانها در جامعه با هم فرق داریم.
نکته ی بسیار جالبی رو rs232 فرمودند، چرا کسایی که چند ساله آمریکا هستند از ایشون ایراد نگرفته اند؟؟؟
هرچند حالا میدونم الان 1000 نفر دیگه بسیج میشن که عرایض بنده رو زیر تیغ ببرند اما فقط این نکته رو فراموش نکنید، تنها شما نبودید که این مشکلات رو تحمل کردید.
بعضی ها مشکلات رو بر اساس کمیت طبقه بندی میکنند بعضی ها کیفیت. یکی از دلایل عمده ی تفاوت در موفقیت ما ایرانی ها در خارج از کشور هم همینه.
خسته شدم از تایپ، بعدا ادامه میدهیم.
من سوات ندارم امزا بزارم. نمیشه انگشط بزنم؟؟ په ای چه وب صاتی یه
ارسالها: 223
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: Sep 2008
رتبه:
27
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال