کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
آرشیو سفرنامه هاي 2010
(2010-04-08 ساعت 14:04)f.o نوشته:  اول از همه عید و به همه تبریک می گم البته با یکم تاخیر که می دونم که همه درک میکنن.می دونید دیگه مهمان بازی های عیدو... از این حرفها حالا فکرش و بکن که ویزاتم درومده باشه ......من که از 10 20 روز قبل از عید واقعا درگیر بودم و وقتی هم که اومدم همش باید از اونجا حرف میزدم (پز میدادم) وای که چه حالی داره وقتی میبینی که عیدیت با همه متفاوته همه سعی می کنن که عیدی بهتری بدن ... راست می گفتن که گیرین کارت کلاس داره....شوخی بسه می ترسم بچه های لاتاری 2011 اعتراض کنن و از من ایراد بگیرن که چرا می گم گیرین کارت کلاس داره.بابا شوخی کردم.هیچ چیز تغییر نمیکنه هیچ چیز زندگی ادامه دارد.
می دونم که حرفهام تکراری ولی چه کنم که باید به هر ترتیب این دین رو ادا کنم منم به این سایت. هر چند که واقعا دلگیرم از بعضی از بچه ها ولی خب شاید یه عده محدودی بعضی چیزهایی که می نویسم براشون مفید باشه.این بود که تصمیم گرفتم که سفرنامم رو بنویسم.از اونجایی که همه سفر نامه ها شبیه همه من ترجیح میدم در کنارش از طنز استفاده کنم که یه خورده خنده روی لباتون بیاد .البته با اجازه بزرگترا.....

من به همراه مامان وباباو برادرم روز14 مارچ با پرواز ترکیش راهی انکارا شدیم.البته اجازه بدید برگردم به عقبتر چون خیلی از بچه ها از ماجرای برنده شدنشون گفتن منم دوست دارم که براتون بگم.دقیقا یادم روزی که رفتم برای لاتاری عکس گرفتم دختره که از من عکس گرفت گفت دستش خیره و دفعه قبل هم یه خانواده برنده شده بودن و ارزو کرد که ایشالا که منم برنده بشم ومنم که حسابی از این حرفش خوشحال شده بودم کلی قربون صدقش رفتم حالا یکی نبودمنو بگیره .انگار برنده شده باشم می خندیدم .وقتی عکسام ظاهر شد چون عکسم خوب شده بود دوستم که همرام بود گفت حتما برنده می شی.که اقا ه صاحب اونجا خندید و گفت خانم مگه به عکسه.حسابی حالم رو گرفت .ولی چند روز پیش که واسه گواهینامه بین المللی باید عکس می گرفتم رفتم اونجا و تا دیدمش انگشتم رو کردم تو چشش که یادته اون روز چی گفتی و حالا تحویل بگیر من برده شدم که هیچی دارم میرم.بیچاره تعجب کرد و کلی بابت حرفاش معذرت خواهی کرد.
دقیقا 1 هفته بعد از دادن امتحانای اخرین ترم دانشگام زمانی که داشتم به ادامه راه تحصیلیم فکر می کردم و ارزو می کردم که کاش حداقل اروپا برم واسه درسم که فهمیدم برنده شدم.یادم نیمساعت قبل از اینکه نامم رو ببینم با خودم گفتم"جوابهای لاتاری هم اومد و ما برنه نشدیم شانس ما رو ببین" که مامانم صدام کرد که یه نامه داری و منم که اصلا برام مهم نبود نیمساعت بدش دیدمش و اونجا بود که وقتی پاکت و دیدم فهمیدم و از هیجان گریه می کردم و بازش می کردم.خلاصه درسی که من از زندگیم گرفتم این بود که ایمان بزرگترین چیزی که ما رو در رسیدم به اهدافمون یاری میکنه. و برای همین تمام سعی خودم رو میکنم که از این فرصتی که به دست اوردم بهترین استفاده رو بکنم.

خب برمی گردیم به پروازمون به ترکیه من با یه زوج که با اونها از میتینگ در تهران اشنا شده بودم که اقای س.م عزیز و به همراه خانم گلشون بودن قرار گذاشتم و از تهران با هم رفتیم که چقدر خوش گذشت.اعت 7:30 دقیقه البته حدودا حالا کسی نگه که 8 رو چرا 7:30 گفتی؟؟؟ خلاصه پوریا ی عزیزه همراه رانندشون اومدن دنبالمون با یه اتوبوس که اکثرا هتل ددمان بودن .... وقتی رسیدیم چون اتاق خالی نداشتن تا ساعت 12 در لابی نشسته بودیم که هوا هم البته بسیار خوب بود بارون میاومدکه البته اونقدر ریز بود من 1 ساعت تمام بیرون بودم بدون چتر و خیس نشدم.از لابی و محیط اونجا که قبلا باتون گفتم که البته همون زمانی که من اونجا بودم (گزارشات زنده بود).من 4 شنیه مصاحبه ام بود.1 شنبه رسیدم و 2 شنبه وقت دکتر داشتم.پوریا جان اونجا هستن و واقعا کمک بزرگی هستن از لحاظ اطلاعات و دکتر و خلاصه وجودش موثر هست.من فرداش ساعت 8:30 بعد از صبحانه که البته اینم بگم که حتما نباید چا شت باشید اماده در لابی منتظر نشستم .بعد پوریا امد دنبالمون و به اتفاق باقی کسایی که گرین کارتی بودن با ون رفتیم دکتر. اول 50 دلار دادم.بعدش هم ازمایش خون که البته یه کم درد داره.بعد عکس از قفسه سینه و بعد هم یه عالمه ایرانی منتظر که همه دارن غصه می خورن که چرا این کارا رو و این پولها رو در کشور خودمون خرج نمی کنیم. بعد از اون همگی رفتیم هتل و ساعت 2 برای معاینه دکتر برگشتیم.من که رفتم خانم دکتر اونگان معاینم کرد و گفت باید 2 تا واکسن بزنید منم تا گفتم چرا من ابله و.... گرفتم .یه دفعه گفت نه و ربطی نداره انقدر همه بهش اعتراض کرده بوده درسش رو بلد بود تا دهنم رو باز کردم جوا بم رو داد.منم گفتم اگه دردم اومد حسابی سر وصدا راه می ندازم که درد هم نداشت.ولی جالب بود که به یک خانمی گفته بود اگه جای ابله رو نشون بدی واکسن نمی زنم.ولی به من اونطوری گفت.بعدش هم که180 تا دیگه دادم.اینم بگم که دکتر انگلیش حرف میزد.البته فارسی هم بلد بود منم تا اونجایی که می تونستم انگلیسی هر جا هم که کم می اوردم فارسی حرف میزدم.پس نگران این هم نباشید.بعد از دکتر پاسم و سی دی عکس از قفسه سینم رو دادم به پوریا و رفتم خرید.(سعی کنید موقع خرید پاستون همراهتون نباشه) چون دکتر در خیابان تونالی بود و جایی بود که به خوبی میشد خرید کرد. البته نسبتا گرون بودن.من خیلی خرید کردم که به شخصه پشیمونم و توصیه می کنم که زیاد خرید نکنید چون این پولها واسه امریکا خیلی به دردتون می خوره.

فرداش هم که پوریا جان خودش جواب ازمایش ها رو گرفت و بمون تحویل داد.همون روز اول هم که رسیدیم رفتیم سفارت رو پیدا کردیم و چشمون به جمالش روشن شد.3 شنبه هم رفتیم انکا مال واقعا خوش گذشت.تفاوت در زبانها و طرز برخوردها واقعا تجربه جالب بود.مخصوصا که همش بادی لنگویج بود.خیلی وقتها مغازه دارها بمون می خندیدن و خیلی وقتها ما و هیچ وقت به این فکر نکردم که من از کشوری میام که فرهنگ 2000 ساله داره..... از این حرفها.چون من نقطه ضعفی نداشتم و می دونستم که این چیزا طبیعی هستش.

3شنبه شب که 4 شنبه سوری بود ووووو کلی ما هم اونجا حال کردیم من تا ساعت 3 بیدار بودم ودقیقا بعد از اون غش کردم.روز قبل از مصاحبه معمولا همه ساعت 9 می خوابن.کلی ریلکس میکنن ولی بنده تا ساعت 3 شب در حال پای کوبی بودم و به یاد ایران و بچه ها ی ایران بودم و......

ساعت 5 صبح مثل مغازه ساعت فروشی که همه ساعتا با هم زنگ میزدن اتاق ما اونطوری بود.موبایل من اول بعد داداشم بعد مامانم از اتاقشون زنگ زدو اسمس از ایران و رسپشن هتل... خلاصه همه بیدار و سعی داشتن منو بیدار کنن.منم یه زره استرس داشتم ولی بر حسب تجربه زیاد توجه نکردم.بعد از صبحانه رفتم در هتل تاکسی گرفتم باید بگی" امریکا سفارتی" من ساعت 7:30 اونجا بودم و5 لیر بیشتر نشد. که البته بسیار سرد بود تا جایی که انگشتای پام در استانه انجماد بود.خلاصه 8 در باز شد.گفت گرین کارت یها و منم 4 یا 5امین نفر رفتم. اتاق اول بازرسی.بعد دوباره صف وارد اتاق دوم می شی و تحویل مدارک هست.و یه شماره و برگه ای به شما می ده که در مورد روش اثر انگشت گرفتن هستش.شماره من 401 بود برای اثر انگشت یه خانم خوش برخورد هستش و بار دوم که برای پولهست یه خانمی که زیاد خوش برخورد نیست .اما بار سوم من تا اون زمان استرس نداشتم چون خیلی سریع پیش رفت ولی برای مصاحبه م بینشون فاصله افتاد.فاصله بین اینکه شمارم اعلام میشد 2 یا 3 دقیقه بود ولی برای بار اخر فکر کنم نیم ساعت طول کشید که یک قرن بود .در حال غش کردن بودم از استرس که شمارم افتاد و یه خانمی بود که ایرانی حرف زد.گفت دستت رو ببر بالا و قسم بخور که من بش گفتم چنتا اشکال دارم که حتی نگذاشت توضیح بدم و گفت می دونم و معمولا پیش میاد واسه ایرانیها و نگران نباش.حالا شاه بخشیده شاهقلی نمی بخشه.من حالا اسرار که نه لطفا اشتباهتم رو درست کنید.اخه من اچ اخر اسمم رو نگذاشته بودم و گفتم حالا ویزام هم اشتباه میزنن .خلاصه به جایی رسید که پاسم رو نشونم داد و گفت این درسته و منم گفتم اوکی اوکیییییی. بعدش گفت کار می کنی گفتم تازه درسم تمام شده.گفت اره دیدم .قبلا چی که بازم گفتم نه و اینم بگم قبل از اینکه شما رو صدا بزنن افیسر پروندتون رو می خونه.تمام برگه هایی که براشون فرستادیم تیک قرمز خورده و چک شده. بعدش شروع کرد تایپ کردن چیزی و بعد گفت برو یوپی اس و تمام. منم که از لابی هتل شروع کردم به تعریف که چه اتفاقایی افتاد تا اتاق مامان و بابام.تا عصر من در حال حرف زدن بودم و کلی بم تبریک گفتن.بعد 2 روز هم یوپی اس ویزامو اورد.که البته شب قبلش در سایتش اسمم اومده بود.

فرداش هم که عید بود و همه در لابی جشن گرفتن که ما فقط نیم ساعت اولش بودیم باید میرفتبم فرودگاه بعد از اون هم
هوای سردو
فرودگاه خلوت
و هواپیمای خالی
باور بکنید اگه یه اتوبوس بود همه به راحتی جا می شدیم.بعدشم که ساعت 3 ایران
و 5 خونه و.. زندگی ادامه دارد
امیدوارم نوشته هام لبخند رو لباتون اورده باشه و همینطور مفید باشه.با ارزوی موفقیت برای همه.و البته اینم بگم که من بلیطم رو برای امریکا گرفتم و اوایل اردیبهشت می رم.برای همه دعا می کنم و از همه تشکر مکینم.واقعا این سایت نقش بسیار مهمی داشت در این پروسه مهم و حساس.اگه سئوالی داشتید خوشحال می شم کمکی بکنم
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: mohsen324 ، POURIA RAHVARI ، ساسان ، m.amjadi ، aadine ، sara1981 ، shgh57
(2010-04-09 ساعت 21:09)sasan نوشته:  درود
بچه هاي عزيز به سلامتي من و خانومي هم ويزامون رو گرفتيم
ممنون از بابت تمام كمكهاي شما عزيزان و ادمين عزيز
يه سري مطالب كوچك رو عنوان ميكنم شايد به دردتون بخوره
اين سفر نامه دوم من هست . قبلا سفرنامه اول رو نوشتم
1-ما روز 12 فروردين با قطار رفتيم كه به نظر من خيلي بد بود هرچند كه من آدم رمانتيكي هستم و از اين جور سفرها بسيار خوشحالم ولي به دليل رمانتيك نبودن قطار ايران و اون كشتي در ياچه وان بشدت خسته شدم و مريض پس به نظر من اتوبوس بهتره و البته هواپيما از همه بهتر
2- ما هتل ارگن رفتيم از ايران رزرو كرده بوديم قبلا هتل رويال بوديم كه خوب اونجا بهتر بود ولي هتل ارگن هم خوب بود و تميز بود شبي 50 دلار براي 2 نفر
3- روز دوشنبه رفتيم سفارت و روز چهار شنبه با پست پاسها رو آوردند
4- با هيچ كسي كه نميشناسيد توي تركيه رفاقت نكنيد . بلايي سر ما اومد كه واقعا خدا رحممون كرد وگرنه .... . پس با كسي از ايراني ها كه نميشناسيد رفاقت نكنيد ( نميشه داستان رو اينجا گفت وگرنه حتما مينوشتم )
5- هر روز كه بخواهيد ميتوانيد به ايران برگرديد . از طريق مترو ميرويد ايستگاه آشتي و همون جا ترمينال اتوبوسها هست و در رو ز 2 تا اتوبوس بسيار راحت ( اتوبوس ترك ) شما رو تا مرز بازرگان مياره با 60 لير و بعد اتوبوس براي تهران هست با 15 هزار تومان
اتوبوسهاي ترك هر روز در ساعتهاي 3 و 7 به مرز بازرگان مياند
6- بسيار بسيار مراقب پاكتهاتون باشيد همچنين پاستون
7- اينبار به دليل شناخت غذاها و محيط آنكارا ، غذاهاي بهتري خورديم و ارزانتر

قصد من در اين سفر اين بود كه تا جايي كه امكان داره هزينه ها رو پائين بياريم كه خوب موفق شديم

موفق باشيد و اگر سوالي بود من در خدمتم

بدرود
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: ساسان ، Eskandari ، sh-b ، sanaz2010 ، aadine ، MPU
(2010-04-27 ساعت 20:47)soheilbadami نوشته:  موضوع : سفر نامه انکارا
مقدمه
با پوزش از دیر شدن این سفرنامه. من هم بنوبه خود سعی کردم تا چند کلامی ادای دین کنم و راجع به پروسه لاتاری خودمان تا زمان مصاحبه بنویسم. اول میخواستم مفصل تر باشد اما اولا تایپ فارسی ضعیفی دارم و زحمت این کار را باید به همکار محترم بدم دوم اینکه دیدم مطالب شاید تکراری
یا خیلی شخصی باشد
القصه ما بعد از ارسال ده سال پیاپی فرم لاتاری با انواع دستی و انلاین در سال یازدهم برنده شدیم و از شدت تعجب شاخها را روی سر احساس میکردیم. چرا ؟ چون به عمر 40 ساله یک ادامس بادکنکی هم برنده نشده بودیم و این واقعا لذت بخش بود و قسمت و لطف خدا. من سالیان بود که همه
را تشویق به رفتن میکردم و خودم هم جور های دیگه اقدام کرده بودم ولی امریکا خوب چیز دیگری بود مضافا اینکه تعداد اقوام و دوستا ما در اونجا اندازه وطن است- نگید پز داد ها.. خیلیها دیگه هم مثل ما هستن
این اتفاق وسط وانفسای تابستان تهران بود با اون وضع ... خلاصه مشاهده نامه ک سی سی فی ال وسط ال حیات و باقی ماجرا ..
وضعم خیلی جالب شده . 5 سال پیش برای کانادا اقدام کردم درست در تیر ماه نوبتم شده دوباره کلی مدارک درخواست کردن. قانون عوض شده و رشته من رو دیگه احتیاج ندارن ولی عطف به ما سبق نمیشه با این حال نامه میدن که اگه انصراف بدی پولت رو پس میدیم.
با مهاجر سرا اشنا میشم مثل اینکه لاتاری نه توش نیس.
دلو میزنم دریا کیس کانادا رو بعد از 5 سال انتظار پس میدم (الان پولم رو هم گرفتم – خرج انکارا شد)
به این سایت مهاجر سرا کلی مدیونم- دست همشون (باعث بانیها ) وهمتون درد نکنه
در ادامه میخوام فقط نکات و توصیه های مهم سفر به انکارا و وقایع مربوطه رو باز گو کنم و امید وارم که مفید فایده باشه- نکاتی که شاید کمتر بهش پرداخته شده و بیشتر حواشی است – سفر نامه نودی !90

فرودگاه اینجا :
وسط تعطیلات نوروز به سمت فرودگاه – خیابان خلوت – فرودگاه تقریبا هیچکس. با تنها پروازی که با دو برابر قیمت تهیه شد یعنی همای عزیز به سمت آنکارا- ساعت پرواز خیلی خوب است همینطور ساعت رسیدن- برعکس ترکیش البته ترکیش هم مزایای خودش رو داره.
هتل رویال منطقه کاواک دره – کوچه بالایی هتل بست وسترن- یک هتل معمولی – دنج تقریبا اختصاصی با اتاق کوچک که واقعا دونفره است و ما سه نفریم – یک تخت اضافه یعنی جای لولیدن نیست. وسائل نو و تمیز در حد قابل قبول و کامل – اینترنت بی سیم – صبحانه خیلی خوب – پرسنل عالی – جمهوری برقرار-
از پنجره اتاق سرک می کشم- پرچم آمریکا کمی دورتر در اهتزاز – خیابان هتل تا به ددمان برسی (500 متر) مرکز آرایش و پوست و مو
ما باید 10 روز اینجا زندگی کنیم چون بلیط برگشت زودتر نیست. هوا پس ناجوانمردانه سرد است.
آنکارا –
کلاردشت رفتید؟ وسعتش را در 30 ضرب کنید، شهر پستی و بلندی- من شهرهای اصلی ترکیه را رفته بودم غیر از آنکارا. اینجا آرام تر و خلوت تر است – حمل و نقل ضعیف تر، هوای بهتر ولی سرد – خرید و سیاحت کمتر – آدمها ریلکس – پای پیاده
- بدترین مشکل اما زبان – طرف یک شیشه آب به من می ده – بهش می گم سردشو بده – کلد ! – ادای سرما را در می آرم- چنان نگاهم می کنه که داره بهم می گه هرچی گفتی خودتی و جد و آبادت ولی می خنده و تمام.
راستی تامام یعنی همه چی- اوکی – بسه – می شه – کم تر نمی شه – دیگه بیشتر نده – همین که گفتم و .......... (خانم ساشا فضولی نشه !) . با همه اینها ولی بازهم ناراحت کننده نیست. مشکل زبان تو آنتالیا و ازمیر خیلی کم تره.
در مجموع همه چیز خوب است ترکیه را خیلی دوست دارم. به فرهنگ آدم ها غبطه می خورم. هنوز مثل ما عربیزه نشده – ماشینت چیه – گوشیت چیه – شماره اش رنده؟! با مترو اومدی؟!!!! ای وای ...........
غذا:
به نظر من ترکیه غذا نداره- هروقت می رم گشنه برمی گردم- از مک دونالد، برگر کینگ و ..... که بیزارم.
اما یه جای خوب یعنی چند تا تو این 10 روز پیدا کردم- یکی اش خیلی آشناست- کافه بار اونگان! – یعنی همون تقریبا زیر مطب به طرف پارک – غذای خوب و مناسب. کوفته آت – تاووک شنیسل با برنج – ساندویچ مایدن (ماهی) – ولی نوشیدنی قیمت غذا .... بابا بار هست ناسلامتی ها.1 رستوران خوب دیگه- منقل کباب – اولین خیابان سرپایینی پائین تر از رامادا توی تونالی خودمون – یا از اونطرف آخر خیابون روبروی هتل بست خودتون، قیمت ها متوسط روبه بالا . یکی دیگه رستوران لوک با موسیقی زنده هرشب – غذای فرنگی خوب و نوشیدنی – همون چندتا بالاتر از منقل کباب به سمت تونالی.
حالا غذای خلقی و دونر و سلف سرویس و اینها می خواهید – یا همون تونالی را رو می رید بالا تا آخرش که چراغ قرمزه و تقاطعه (عکس موقعیت اونگان) یک سلف خلقی دست چپه با دو تا مغازه ارزون فروش لباس و کفش.
پیاده یا با ماشین بلوار آتاتورک رو می رید پایین تا مترو کیزیلای – یک تقاطع بزرگ به اسم zya – یک ساختمان بلند زرد دست چپ اونطرف خیابونه – می ری اونطرف آتاتورک – از زیر گذر مترو هم می شه – دم یه پارک سر در میاری اسمش گوون (قوه) هست. خیابون کناری رو می گیری میری جلو – اووووه ، چه خبره اینجا ترمینال اتوبوس و دورموش به همه نقاط شهر – دست راستش سه چهارتا دونر کبابه – خلقی – قیمت پایین – کیفیت خوب – فقط بگو تندش نکنه (ترکیش چیه؟ نمی دونم)
حوالی بیوک آرشان به پایین هم یعنی اول کیزیلای پر از کافه و بار هست. این نقشه ای هم که بچه ها زحمت کشیدند رو پرینت بگیرید و دنبالتون باشه. من که بدون نقشه هیچ جا نمی رم.
خرید:
خوب خرید کردن مثل همه جا وقت و انرژی می خواهد- کفش راحت هم می خواد- پول حسابی هم که معلومه – ما چون وقت زیاد داشتیم خوب خیلی جاها هم سرکردیم اما چند جا هست که مناسب تر از جاهای دیگه می شه توش خرید کرد. اینها بیشتر لباس های اسپرت با قیمت پایین تر ولی کیفیت خوب دارند- راستش دنبال لباس کلاسیک و شب نبودیم. این جور لباس ها همه جا موجود نیست و قیمت ها هم که خوب. بالاست.
یکی از جاهایی که بالا گفتم یک فروشگاهه که به تعداد زیاد و زنجیره ای توی شهر هست به اسم Lcwikiki که تقریبا همه چیز توشه – دم دست ترینش روبروی پارک اونگان توی کمرکش یک کوچه باریک که تابلوش از برخیابون تونالی معلومه- یکی هم کیزیلای اول خیابون مشروطیت دست چپ – فروشگاههای کلکسیون هم تقریبا همین طورند، یکی توی تونالی- باز یکی هم کیزیلای-
راجع آنکامال- نمی دونم چی بگم- به نظر من هدر دادن وقت و انرژی – ولی اگه مال براتون جالب هست که هیچ ولی این مرکز کلا brand هست با قیمت های نجومی و مغازه های خالی از مشتری- به هرحال اگه اصرار دارید برید. از حوالی سفارت تو آتاتورک با 17 لیر با تاکسی- اقتصادی اش هم- مترو کیزیلای- خط قرمز- ایستگاه چهارم یعنی آکوپرو- اگه پیتزا دوست دارید طبقه آخر انکا سری به pizza hut بزنید بدنیست-
ولی اگه ایستگاه سوم مترو هم پیاده شید ULUS – کلی مغازه برای خرید می بینید البته بیشتر عمده فروش هستند ولی تکی هم هست- شنیدم که در همون منطقه خیابون شکرلی اگه برید دست فروش ها و عتیقه فروش و بساطی هم زیاده ولی اگه زبان نمی دونید مایه معطلی است.راستی اون ساختمون زرد که گفتم سر تقاطع Zya قسمت زیرش یک پاساژ سه طبقه که فقط کیف و کفش هست- رسیدید حتما برید توش-
زیرگذر مترو کیزیلای هم پر از مغازه های ارزون فروشی است. البته دقت کنید که اجناس معمولا تک سایز و یا بقول خودشون Problem داره- ولی اگه حوصله کنید چیزخوب با قیمت واقعا پایین می تونید بخرید.
مغازه های راسته آتاتورک در محدوده کیزیلای هم هست که قبلا دوستان گفته اند.
لیدرها :
اگر گردشگر حرفه ای نیستین یا تجربه سفرتون کم هست، لیدر داشته باشید به نفعتون هست. ولی کلا لیدرهایی که در آنکارا هستند که من 4-5 تاشون را ملاقات کردم سرشون شلوغ هست. خیلی انتظار نداشته باشید که همه کاری براتون انجام بدن. تقریبا همه شون شما رو برای کارهای پزشکی می برن که تقریبا ساده ترین کار شما هست. اما گشت و گردش و خرید و پیدا کردن آدرس ها و غذا پیدا کردن و کارهای سخت با شماست. البته اونها هم تقصیر ندارند و نمی تونند دنبال همه باشن. چون تور یک پارچه که نیست. ولی درکل با اینکه ساکن آنکارا هستن اطلاعات خوبی راجع به اونجا ندارن و مثل اینکه بیشتر یک کار مشخص رو انجام دادن و تور گردان حرفه ای نیستن. به هرحال زحمت میکشن و همینکه حضور دارن خوبه.
مکان سیاحتی:
مکان سیاحتی زیادی رو ما نرفتیم الا مقبره آتاتورک- فضای بسیار زیبا- اگر وقت شد برای یک نصفه روز برنامه ریزی کنید. ارزشش رو دارد- از مترو کیزیلای- این بار خط آبی – دومین ایستگاه اسمش تاندوگان – یا ترمینال کنار پارک گوون با دورموش (مینی بوس)- دربستی هم هست، همون تاکسی دیگه !
داستان تکراری اونگان :
خانم اونگان به انگلیسی اولین سوال را می پرسد شغل شما؟ بهش می گم که مهندسم. می زنه دنده 5 و با سرعت 5 سوال در ثانیه به جلو – به آبله مرغون که می رسه می گم بله – استاپ می کنه مطمئنی؟ - بله، حتما؟ - بله –نشونه داری؟ - نه، ادامه می دهد. روی تخت معاینه چند مشت محکم به پک و پهلو. دوتا سوزن فوری آماده می کند. بهش می گم من یه خورده از سوزن می ترسم – قاه قاه می خندد (زهرمار!) می گه واقعا بامزه بود و سوزن ها را با سرعت نور تزریق می کند.
به عیال سوزن نزد – به پسر 2 تا می زند مثل من و یک تست توبرکولوز اضافه – کل حساب با خون و عکس صبح وچایی و آبمیوه طبقه 3، کلا 520 دلار برای 3 نفر – بابا خیلی خوب حساب کرد - اصلا ارزش نداشت که بخوام باهاش برا واکسن ها نبرد کنم. می آییم بیرون و همه راضی از چسب رازی – حالا می شه تو این پارک بغلی (دوقولو – دووگولول - ......؟!) لای کبوترها یه استراحتی کرد شاید هم یک افس بشه خورد ولی نه خیلی سرده .


اما مصاحبه:
من از مصاحبه مهاجرت خاطره خوبی ندارم- البته به سال ها پیش برمی گرده و قصه اش طولانی-
روز مصاحبه است و من کمی استرس دارم. 8:15 دقیقه میرسیم- حالا تقریبا خلوت شده- می ریم تو- کفش خانوم زیر دستگاه بوق می زنه- سکوریتی با لهجه شیرینش : Keshf Derar یعنی کفشاتو درآر- Befferma – کفش ها را پس می ده.
تو حیاط بعدی غوغائیه- از دست این هموطنان ارجمند- قربونشون برم یکی پولشو هتل جاگذاشته اون یکی مدارک را از ایران نیاورده- سرو صدا- استرس من اضافه می شه- خانمی که مدارک رو می گیره مودب و جدی- کاملا مشخص هست که یک گاردی در مقابل همه داره- لابد از بس هموطنان گرامی ...... بارش کردند یا توقع بی جا داشته اند- به هیچ وجه از دایره ادب و انصاف خارج نمیشه ولی کاملا جدی است. عکس پسرم رو رد میکنه باید دوباره بگیرید چون دندونش معلومه. پیش بسوی عکاسی.
زودتر از همه صدام می کنند- باجه نقص مدرک - دختر خانم پشت باجه اشتباه در ترجمه رو بهم نشون می ده- ای لعنت به این دارالترجمه و من که خوب چک نکردم. من هم به جمع قربونش برم ها اضافه میشم با این حواس جمع ! حالا استرسم زیاد تر شده. تاریخ تولد 1 سال جابجا شده.
ردیف آخر سالن که بشینی مصاحبه ها قابل استراق سمع است ولی من تو فکر خودم هستم. پشت باجه صدامون می کنند. خانمی موقر- سلام و احوال پرسی، پسر من از لهجه افیسر خنده اش می گیره- چشم غره من- قسم می خوریم- برگه آبی روی پرونده داره با من بای بای می کنه. سوال خاصی نداره- مهربان و مودب- راجع شغل من می پرسه وقتی دارم براش توضیح می دم می فهمم که زیاد فارسی رو خوب نمی دونه- حرفهاش رو هم من به سختی می فهمم- به اشتباه خودم راجع انتخاب زبان پی می برم- انگلیسی من بهتر از فارسی ایشون هست.
حالا اصل ای 134 رو ازم میخواد. بهش میگم اصله- چند بار امضا رو بالا پایین میکنه توی نور میگیره به 1 نفر دیگه نشون میده و نظرشو میخواد. پیش خودم فکر میکنم ... اخه اخوی-اسپانسر محترم نمیشد با 1 خودکار رنگ دیگه اینو امضا میکردی بالاخره باور میکنه .. هوبه.. هوبه... ترجمه عوضی رو هم قبول میکنه هوبه..
برگه 9 سوال رو می ده و می گه که هروقت جوابو فرستادی پروسه اداری شما شروع میشه. برگه آبی رو می ده و می گه مدیکال بچه و کپی پاسپورت اسپانسر را هم بعدا بیار. اب روی اتش .. تمام.

چند روز بعد دوباره می رم سفارت این بار بعدازظهر- باز شماره و این بار با دستیار محترم ملاقات دارم به فارسی صحبت می کند- دل رو می زنم دریا، می زنم کانال دو- به انگلیسی براش توضیحاتی می دم. از اینکه انگلیسی حرف می زنم خوشحال میشه. اول چیزها را پس می ده و می گه هروقت اومدی ویزاتو بگیری اینها رو بیار! - ولی راجع سوال من که یک خورده پیچیده بود و مطلبی بود که روز مصاحبه از فرط استرس بیخود فراموش کرده بودم که بیان کنم. کمی فکر می کنه- میکروفون رو می بنده- 2 نفر دیگه را صدا می زنه و کمی دورتر بخاطر من جلسه چند دقیقه ای می گذارن- برمی گرده و سوال منو با خوشرویی جواب می ده. اینبار زبان همدیگر رو بخوبی متوجه میشیم.
شرمنده میشم- پیش خودم فکر میکنم اگه من اونور شیشه بودم برخوردم چی بود؟ نمی گفتم آقا مشکل شماست خوتون فکری بکنید. ای داد.......
چند روز بعد......... برگشت به خاک پاک وطن و شروع چه کنم های جدید.
زندگی در گذر است.
موفق باشید و امیدوار
هم به کارتن هم به کلیرنس. این راهی است که همه با هم داریم میریم و بالاخره میرسیم با دیر و زود ولی بدون
دخالت سوخت و سوز .. انشااله..
وتشکر مجدد از همگی دوستان و مدیران محترم و محترمه.

(2010-04-22 ساعت 17:10)neli-basi نوشته:  دوستان عزیز سلام وقتش رسیده که ما هم دینمونو نسبت به بچه های مهاجرسرا ادا کنیم و سفرنامه مونو بنوسیم.از همه دوستانی که ما رو در این راه کمک کردن و با راهنمایی هاشون این مسیر رو برای ما هموار کردن بخصوص سراوین و علیرضا و محید تشکر می کنم.
ما روز دوشنبه 19 اپریل 2010 مصاحبه داشتیم و روز پنج شنبه با پرواز ترکیش تهران رو به مقصد انکارا ترک کردیم. با توجه به نوع دیپلم 11 ساله فنی حرفه ای همسرم که برنده اصلی بود خیلی نگران بودیم و برای همین تصمیم گرفتیم در این مسافرت هتل خوبی انتخاب کنیم و تا می تونیم خوش بگذرونیم که اگه خدای نکرده رد شدیم خیلی غصه نخوریم.برای همین از یه ماه قبل سفر هتل پنج ستاره Rixos رو که در بلوار اصلی آتاتورک قرار داره و تقریبا ربروی سفارته انتخاب کردبم.پرواز ترکیش ,این هتل به مدت شش شب نفری 720 هزار تومن شد.
صبح پنج شنبه که به انکارا رسیدیم مصطفی(کارمند تهران طراول)و پوریا اومده بودن دنبال مسافرای جزیره بهشت که شاید بشه گفت بیش از 30 نفر رو سوار کردن.مسافرای هتل ددمان و هتل ریکسوس با پوریا سوار مینی بوس شدن و به سمت هتل راه افتادیم.حدود 7-8 صبح به وقت انکارا یه هتل رسیدیم و وسایل رو تحویل امانات هتل دادیم تا اتاقهامنو تحویل بدن فکر کنم 5-6 خانواده همزمان با پرواز ترک رسیده بودیم.با توجه به اینکه ما همون پنج شنبه وقت دکتر داشتیم یعد از صرف صبحانه 45دلاری در هتل!به سمت مطب دکتر که با نقشه ای که در اختیارمون گذاشته بودن به راحتی قابل پیدا کردن بود راه افتادیم و یه ربع راه رفتیم و زودتر از 9 رسیدیم.چند نفری منتظر دم در واستاده بودن تا منشی ها درو باز کنن.کار آزمایشات پزشکی و عکس قفسه سینه همونطور که دوستان گفتن به راحتی انجام شد و در این مرحله حدود 100 دلار هزینه شد برای ما دو نفر.بعد رفتیم خیابون پایینی مطب دکتر که همون تونالی هیلمی هست و جای دوستان خالی برگر کینگ ناهار خوردیم و برگشتیم هتل اتاقمونو تحویل گرفتیم.بعد از ظهر هم خدمت آقای دکتر رسیدیم و نفری 2 تا واکسن نوش جان کردیم تا سرجمع هزینه های مدیکالمون به 460 دلار برسه.
هتل ریکسوس هتلی 16-17 طبقه ای لوکس بود که اتاق ما در طبقه 8 قرار داشت.چند تا عکس از هتل می ذارم.راستی بچه ها بجز اینترنت وایرلس که می گفتن مجانیه اینترنت توی لابی مجانی نیست و ساعتی 10 لیر هزینه شه و سه ساعت 15 لیره.ما که لپتاپ نداریم روزای اول از اونجا کانکت می شدیم اما بعد رفتیم کافی نت که ساعتی1.5 لیره.شیشه ها و خوراکی های توی مینی بار اتاق هم حداقل 4-5 برابر بیرونه
[عکس: Picture%20036.jpg]

[عکس: Picture%20021.jpg]

.\[عکس: Picture%20015.jpg]
خلاصه شنبه و یکشنبه به گشت و گذار گذشت و دوشنبه صبح ما ساعت 7 تو هتل صبحانه خوردیم و 7:45 دم در سفارت بودیم.در اصلی سفارت تو خیابون فرعی یه که روز یکشنبه ما تا جلوش رفته بودیم تا با اونجا آشنا بشیم.از در هتل تا سفارت 5 دقیقه راهه .هوای صبح زود یکم سرد بود و ما با پالتو دم در بودیم تا راس ساعت 8 آقاهه اعلام کرد نرمال ویزا ها همون صف بمونن و گرین کارتی یا برن صف سمت راست در سفارت.خلاصه بعد از چک شدن اسمامون تو لیست آقاهه, وارد سفارت شدیم و بعد از رد شدن از گیت پشت در دیگه ای صف بستیم تا دوباره به نوبت داخل رفتیم و یه خانمی 2 قطعه عکس-پاسپورتها-سند ازدواج و شناسنامه ها و کارتهای ملی و اصل آخرین مدرک برنده اصلی رو خواست به همراه مدارک مالی که همه رو تحویل دادیم پرسید اگه ترجمه ها رو نفرستادین بدین که ما همه رو فرستاده بودیم.خلاصه از این خان هم رد شدیم و وارد سالن کوچکی شدیم که به قول خودشون گنجایش 76 نفر رو داشت .شماره ما 403 بود .بعد گیشه هفت شماره ها رو دونه دونه برای انگشت نگاری صدا می کرد ما هم 5 یا ششمین خانواده ای بودیم که انگشت نگاری شدیم.تا انگشت نگاری تموم شد یه خانوم میانسال از پرسنل سفارت در حالیکه ما از داخل گیشه برانداز می کرد صدامون کرد و خواست تو فرمای سری اول که ما جای آدرس امریکامونو N/A نوشته بودیم اصلاح کنیم و آدرس بنویسیم که ما هم آدرس اسپانسرمونو نوشتیم و برگه رو بهش تحویل دادیم.در همین حین مهدی چشمش به فرمش افتاد که جلوی شغلش با خودکار قرمز نوشته بودن , Exc.و بقیه جاها تیک ریز داشت.دیگه فرصت فضولی بیشتر نشد و برگه ها رو تحویل دادیم و دوباره نشستیم.شروع کردیم به خیال پردازی که این چی بود مهدی به شوخی می گفت یعنی excellent و من می گفتم یعنی exception چون جزءلیست مشاغلی هست که بدون مدرک دیپلم 12 ساله هم با دو سال سابقه می تونه ویزا بگیره.
بعد گیشه 4 برای وایز پول صدا می کرد که این مرحله یعنی واریز 1550 دلار برای 2 نفر هم انجام شد و.ساعت حدودای 9 بود و دیگه سالن از جمعیت موج می ز د و جایی برای نشستن نبود و ما از این مرحله به بعد سر پا بودیم.فکرمون هم مشغول شده بود که اون چی بود جلوی شغلش نوشته بودن(شغلش مدیر فروشه)

2 تا گیشه که فکر کنم 5 و 6 بودن فارسی مصاحبه می کردن و مصاحبه ما هم فارسی بود .شماره ما رو حدود 9:20 صدا کردن .مصاحبه گر یه خانم حدود 40 ساله و جدی بود:
• -سلام
-سلام
• -دستاتونو ببرین بالا و قسم بخورین که هر چیزی که نوشتین و ادعا کردین درسته.
-اگه می شه قبل از قسم ما یکی از تاریخای فرم سری آخرمونو یه نگاهی بندازیم که اشتباه نداشته باشه
• -باشه
-(ما در حالیکه خیالمون راحت شد که همه چیز درسته)همسرم رو به خانم مصاحبه گر:من سربازیمو تو نیروی انتظامی گذروندم اینجا ARMY ترجمه شده مشکلی نیست؟
• -نه.می تونی با خودکار بالاش بنویسی نیروی انتظامی.شما شغلت چیه.
-مدیر فروش فروشگاه...
• -چه جور فروشگاهیه؟چی می فروشه؟
-لوازم خانگی مثل ....چون فارسیش خوب نبود متوجه نشد و من به انگلیسی براش توضیح دادم و اون شروع کرد تو کامپیوتر یه چیزایی تایپ کردن
• -ok (رو به همسرم)سربازی هم که گفتی رفتی درسته؟
-بله سرباز بودم در نیروی انتظامی مثل پلیس اینجا
• -Ok(رو به من) خانم شما کار می کنی؟کارت چیه؟
-بله در شرکت .... کار می کنم.کارم ...
• -ok مدارک اسپانسرتون فرمهای مالیاتی نفرستاده؟
-چرا فرستادن فرم w2 سال 2009 و بقیه مدارک در پرونده هست
• -(در حالیکه برگه w2 رو یه نگاهی انداخت،اصل مدارکمونو بجز مدارک کار مهدی بهمون پس داد و برگه آبی رو برداشت و شروع به پر کردن کرد)شما از 1-2 ماه دیگه در این آدرس چک کنید و فرم 1040 سال 2009 اسپانسرتونو هم بیارین.یکی بیاد کافیه.
-(ما در حالیکه از خوشحالی در حال انفجار بودیم)ممنون خداخافظ.راستی یادش رفت ازمون قسم بگیره

.نکات قابل توجه در سفارت و در کل در انکارا:
0-بعد ازپیاده شدن از هواپیما فری شاپ رو که TAX FREE هست یه سر بزنین که با دیدن قیمت ها در فروشگاهها پشیمون نشید.
1-بجز ما ایرانی ها همه لباسای راحت اسپرت و جین داشتن, حتی یه دختر ترک باشلوار ورزشی اومده بود که بلافاصه بعد مصاحبه رفت ups
2-خیلی به حرفتون اطمینان می کنن .تو اکیپ ما یه خانواده ای بودن که اسپل اسم خانومه تو پاسپورت با فرمهایی که فرستاده بودن فرق داشت ولی یه توضیح داد که چون اسپل صحیح اسمم اینه و این متداول تره وقتی پاسپورت جدید گرفتیم اسپلشو گفتم اینجوری بزنن و افیسر هم ازشون پذیرفته بود.
3-معاف بودن از سربازی و نداشتن کار دولتی همیشه به معنی درجا رفتن به ups نیست و یه خانواده با همین شرایط برگه آبی گرفت درحالیکه پرونده اش هم هیچ نقصی نداشت.(البته فقط ازش کپی پاسپورت اسپانسر خواستن.)
4-دو تا از خانواده هایی که ما می شناختیم و کیس لاتاری بودن با حساب بانکی و سند خونه برگه آبی گرفتن و افیسر قبولشون کرد.یکی با 42 میلیون پول برای 2 نفر و یکی با 52 میلیون برای 4 نفر
5-انکارایی ها خیلی خوش لباس و مرتب هستن و آدم از از بودن در بینشون لذت می بره.
6-آرایشگاه AKAY در خیابان AKAY نزدیک هتل ددمان واقعا سشوار کشیدنش حرف نداره ولی حواستون باشه یکشنبه ها تعطیله و با 5 لیر یه براشینگ حسابی می کنه.بعشی ارایشگاههای دیگه 10 لیره و هتل ما 25 لیر برای براشینگ می گرفت.روز قبل مصاحبه خیلی لازمه.
7-بجز رستوران منقل کباب و رستوران 49 که رو به روی همن یه رستوران ایرانی در انکارا و حوالی هتل بیوک ارشان هست به نام رستوران شبهای ایرانی که خیلی حال و هوای غذاهای ایرانی رو داره و قیمه هاش حرف نداره.هر وقت ازفست فود وغذاهای ترکی خسته شدین یه سر برین.
8-عوارض خروج همچنان 25 هزار تومن برای هر نفره و فعلا گرون نشده.
9- منطقه هتل بیوک ارشان خیلی شاده و شبا تا دیر وقت بارها موسیقی زنده دارن مخصوصا جمعه-شنبه-یک.شنبه
10- یکشنبه شب عروسی پسر یکی از سران ترکیه تو هتل ما بود و کلی بادیگارد و پلیس و عکاس اومده بود و اردوگان هم اومده بود و ما از نزدیک ایشونو زیارت کردیم. با اینکه هتل ریکسوس فوق العاده شیک و راحته ولی برای سنهای بالا یا بچه دارا مناسب تره. و آدم حوصله اش سر می ره ما که همش با دوستامون بیرون بودیمSmile
11-یه خانومی که روز سه شنبه تو سفارت مصاحبه داشت و فرزندش براش تقاضای گرین کارت داده بود همون سه شنبه UPS رفت و در کمال ناباوری چهارشنبه ویزاش اومده بود دم هتل.
12-خیابان تونالی شعبه برگر کینگ و فروشگاه CARFOUR ومک دونالد و استارباکس قهوه رو داره.فروشگاه میگروس هم تو انکاماله
13-اصلا فکر و ذهمنتون در گیر مصاحبه نباشه و جمعه شب و شنبه و یکشنبه رو شباشو برای دیسکو از دست ندین.مطمئنا حتما همه قبول می شید.به امید موفقیت تک تک شماها
14-این هفته ای که ما اونجا بودیم اکثر روزا بجز یه روز ابری و بارونی بود.پس کاپشن و یکی 2 تا لباس گرم با خودتون ببرین.
تشکر بسیار از R.F عزیز که زحمت ویرایش غلط های تایپی منو کشید.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: sh-b ، Monica ، R.F ، laili ، m.amjadi ، ساسان ، Farshid22 ، MPU
(2010-04-29 ساعت 14:41)زهره نوشته:  سفرنامه
حالا نوبت من هست که بخشی از دینمو به مهاجرسرا ادا کنم. اول از همه باید از مدیران و اعضای سایت تشکر کنم چون اگه کمکها و راهنمایی های دوستان واطلاعات سایت نبود شاید پذیرفته نشده بودیم.
ما 15 آپریل به آنکارا پرواز داشتیم، پوریا و مصطفی آمده بودند فرودگاه دنبالمون. ما هتل بیوک آرشان بودیم هتلش بد نبود قدیمی بود ولی تمیز بود کارکنانش هم فارسی بلد بودن. 70% -80% مسافراشم ایرانی بودن. خیابون بیرون هتل هم خیلی جالی خوبی بود برای وقت گذروندن. ما حدود ساعت 7 صبح رسیدیم هتل و همون موقع اتاق رو بهمون تحویل دادن. برای مدیکال 15 آپریل از دکتر اونگان نوبت گرفته بودم که خودش به من 17 آپریل نوبت داد ولی ما جمعه 16 آپریل رفتیم دکتر. اصلا وقت قبلی رو از ما نخواست و من ندیدم کس دیگری هم وقت داشته باشه، همه پاسپورتشونو میذاشتن توی نوبت و به نوبت صدا میزدن. از هتل ما تا دکتر 30 دقیقه پیاده راه بود، البته ما از خیابان تونالی میرفتیم که چون مغازه زیاد داره متوجه گذشت زمان نمیشدیم. از بلوار آتاترک که برید قبل از پارک کوقوقو، سمت چپ یک فرورفتگی هست که یک تابلو داره به نام DUZEN .
اول طبقه اول رفتیم و یک قطعه عکس گرفت و اسممونو یاد داشت کرد و گفت برید طبقه 5 . اونجا هم پاسپورتارو تو نوبت گذاشتیم و وقتی نوبتمون شد یک قظعه عکس دیگه ازمون گرفت و آزمایش خون دادیم و عکس ریه گرفتن. دوباره رفتیم طبقه اول و گفت ساعت 5 برای معاینه بیایید. ما توسط خانم اونگان معاینه شدیم و منو همسرم هر کدوم 3 تا واکسن خوردیم و هزینه دو نفرمون کلا شد 520 دلار. بعد از معاینه منشی گفت 2شنبه برای نتیجه بیایید.
شنبه و یکشنبه رو به گردش و تفریح با دوستای خوبمون گذروندیم, روز 2شنبه هم استرس مصاحبه اومد سراغمون و تازه یادمون اومد برای چی اومدیم آنکارا. سه شنبه صبح ساعت 7:20 پیاده بطرف سفارت راه افتادیم و 7:45 اونجا بودیم. درب ورودی سفارت موازی بلوار آتاتورک هست یعنی سفارت یک ساختمانه که 3 ضلعش آزاد هست یک ضلع توی بلوارآتاترک و یک ضلع کوچه کنارش و یک ضلع کوچه پشت که درب ورودی توی کوچه پشتی بود.حدود ساعت 8 درب باز شد و یک افسر به زبان ترکی گفت گرین کارتی ها یک طرف و ویزا معمولی یک طرف البته ما نفهمیدیم چی میگه فقط ویزا رو توی حرفاش میفهمیدیم چون ترکی حرف زد و حتی بعضی ها اشتباه واستاده بودن ما از افسر پرسیدیم گرین کارت و اون به سمت چپ اشاره کرد. خلاصه از دو تا در که صدای تق میداد رد شدیم و بعد از در دوم یک خانمی که فارسی خوب حرف میزد مدارکمونو گرفت: پاسپورت، اصل شناشنامه ، کارت ملی، آخرین مدرک برنده اصلی ، 2 قطعه عکس، مدارک مالی ،سند ازدواج، پاکت مدیکال. بعد پرسید مصاحبه فارسی یا انگلیسی که ما گفتیم فارسی و یک شماره بهمون داد و رفتیم توی سالن اصلی نشستیم. اول باجه 7 انگشت نگاری، بهد باجه 4 پول، و آخر باجه 5 مصاحبه. سریع رفت سر اصل مطلب و گفت دستای راستتونو بالا بگیرید و هر چی میگم تکرار کنید ما هم که حول شده بودیم دستامونو بردیم بالا و یکدفعه یادمون آمد یک جاهایی رو باید توی فرمها اصلاح کنیم سریع گفتیم فرم 230 همسرمو بده که دو تا تاریخو اصلاح کنیم (برای اشتباهات با کا سی سی مکاتبه نکرده بودم چون دیر فهمیدم) تاریخ سربازی یک ماه و چند روز اشتباه نوشته بودیم و تاریخ اخذ آخرین مدرک تحصیلی. وقتی به افسر گفتیم فرمو بده که اصلاح کنیم یک جوری نگاهمون کرد که انگار حوصله نداشت و توی دلش گفت اینا دیگه چقدر بیکارن. بعدش قسم خوردیم که راست بگیم. چون برنده اصلی من بودیم از من پرسید شغلت چیه گفتم مهندس عمران، گفت کجا کار میکنی گفتم فلان شرکت. پرسید چکار میکنید گفتم پروژه های آبی انجام میدیم. پرسید یعنی دولتی هست؟ چون کارهای آبی دولتی هست(نمیدونم چطوری به این نتیجه رسیده بود)، گفتم نه ما مناقصه شرکت میکنیم. گفت باشه حالا نمیدونم فهمید منظورمو یا نه. به همسرم گفت کجا کار میکنی ، گفت فلان شرکت. سربازی رفتی؟ بله اصلا نپرسید کجا (سربازی همسرم ارتش بود) و پرسید آدرس در امریکا دارید (چون قبلا نداشتیم و در فرمها ننوشته بودیم) و گفتم بله و گفت بنویس و وقتی من مینوشتم همش نگاه میکرد انگار عجله داشت. بعدش فرمو گرفت و برگه آبی رو داد و گفت سایتو بین یک تا 2 ماه دیگه چک کن و وقی شمارت اعلام شد یک نفر با پاسها بیاد.
ما اسپانسر نداشتیم و حساب بانکی بردیم(برای دو نفر) یک حساب با 42 میلیون و دو تا حساب که گردش مالی داشت با موجودی 5میلیون و 10میلیون. و یک سند خانه(آپارتمان). من با یک خانم توی مطب دکتر آشنا شدم که نامه دوم دوهفته قبل از مصاحبه به دستشون رسیده بود و چون با مهاجرسرا آشنا نبود از طریق ایمیل تاریخ مصاحبه نگرفته بود. سریع مدارکشونو ترجمه کرده بودن و آمده بودن. کارتهای ملی رو ترجمه نکرده بودن ولی همراشون بود. پوریا بهش گفته بود یک جایی هست که ببره ترجمه کنه، دیگه نمیدونم چکار کرد. درضمن عکس خانم با گردنبند بود که لیدرشون و پوریا بهش گفته بودن دوباره عکس بگیره چون سفارت ایراد میگیره. خانمهایی که هنوز نرفتن حتما حواسشون باشه بدون زیورآلات عکس بگیرن. و همچنین اسپانسر هم نداشتن و 52میلیون برای چهار نفر ازشون قبول کردن. و مورد دیگه ای که داشتن این بود که خانمه اسمشو توی فرمهای اولیه و 230 با یک spell نوشته بود ولی قبل از مصاحبه پاسپورتشو عوض کرده بود و اسمشو با یک spell دیگه نوشته بود و وقتی افسر ازش پرسده بود گفت برای اینکه فهمیدم این spell درست تره. و افسر قبول کرد. البته کار دولتی نداشتن و آقا سربازی هم نرفته بود ولی چک خوردن. یک خانم دیگه هم اونجا بود که کار دولتی نداشت ولی بهش چک خورد. خودش میگفت برای اینکه متولد قم بود چک خورده.
ما برای خرید به آنکامال رفتیم که برعکس اون چیزی که دوستان گفته بودن مرکز گرونی بود ولی جای قشنگی بود و ارزش دیدن داشت.
امیدوارم همه بچه ها زودتر ویزاشونو بدون دردسر بگیرن و سعی کنید توی هر مرحله ای از پروسه لاتاری که هستید بدون استرس و با آرامش کارها رو انجام بدید چون توی هر مرحله که باشید استرس خاص خودشو داره. و شک نکنید که همه موفق میشیم.
هر سوالی که داشتید در خدمتم و خوشحال میشم اگه بتونم کمکی کنم.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: Monica ، morteza_2010 ، m.amjadi ، ساسان ، sanaz2010 ، MPU
(2010-05-16 ساعت 11:29)azin نوشته:  سلام به همه دوستای گلم در مهاجرسرا، وقتشه که منم دینم رو به این انجمن ادا کنم و از همه بچه هایی که در این مدت با توضیحات خوبشون و امید دادنشون کمکم کردن، از صمیم قلب تشکر کنم! من سعی می کنم نکات مهمی رو که به نظرم میاد بنویسم تا مطالبم خیلی تکراری نشه، هر چند چون روند این پروسه برای همه یکیه، اکثر مطالب در سفرنامه ها تکراری میشه!

من با مادرم سفر کردم، چون قبلاً چند بار رفته بودم ترکیه و به محیط آنکارا آشنایی نسبی داشتم، اینه که خیلی در آنکارا اذیت نشدم! خصوصاً اینکه زبون ترکی استانبولی رو تقریباً اشنایی دارم و به راحتی می تونستم از عهده کارهام بر بیام! فلذا این قسمت سفرم یه خورده با بقیه فرق فوکوله!!! منظورم پرواز و هتل و ترانسفره! من از تبریز رفتم، پروازهای داخلی ترکیه Pegasus که از وان انجام میشه قیمت فوق العاده مناسبی دارن، وان به استانبول و بعد از اونجا به آنکارا، هتل هم در 200 متری میدون کیزیلای، میدون کیزیلای در ترکیه، موقعیتش تقریباً شبیه میدون ونک خودمونه یا میدون ولیعصر! این که میگم به لحاظ موقعیت جغرافیایی در شهرنیست، به لحاظ نزدیک بودن و در دسترس بودن همه چیز از جمله فروشگاهها و رستورانهای مناسبه! تا دم در سفارت هم با تاکسی که 10 دقیقه بیشتر نیست، با اتوبوس تقریباً 15 دقیقه! (10 دقیقه در اتوبوس+ 5 دقیقه پیاده روی) اونایی که تا حالا انکارا نرفتن، شاید بد نباشه با تور برن و هتل نزدیک سفارت بگیرن، (هر چند به غیر از هتل رکسوس، بقیه تقریباً مسافتی دارن تا هتل، آخه من از سفرنامه ها اینطور برداشت کرده بودم که هتل ددمان یا رویال تو خیابون سفارت هستند، در حالی که اینطور نیست! یک 10 دقیقه ایی پیاده روی دارن ! )

پس از روز مدیکال می نویسم:
دوشنبه 9:45 صبح وقت مدیکال داشتم، 9:10 رسیدم مطب، دیدم الی ماشاءالله غلغله ست! نمیدونم همیشه همینطور بوده یا روز ما خیلی شلوغ بود! خیالتون رو راحت کنم منشی های دکتر جز طبقه اولی ها، انگلیسیشون اصلاً خوب نیست! یه خورده کار میبره... اول میرین طبقه اول، پاسپورت رو میدین، اسمتون رو می نویسه، بعد می فرسته طبقه سوم یا پنجم،(معمولاً پنجم، اگه سرشون خیلی شلوغ باشه طبقه سوم هم همین کارا رو انجام میدن.) اونجا پاسپورت رو با یک قطعه عکس و کیس نامبرتون میگیرن و شما باید منتظر باشین تا Register بشین و صداتون کنن برای پرداخت پول! بعد هم ازمایش خون و عکس قفسه سینه! روز مدیکال ما (من ورزا) خیلی حاشیه داشت که از حوصله جمع خارجه! حالا شاید رزا جون تو سفرنامه اش نوشت! بعد که عکس قفسه سینه رو گرفتین، دوباره میرین طبقه اول برای گرفتن وقت معاینه دکتر! اینجا هزینه تون میشه 47.5$!

نکته 1:
حواستون باشه ترجیحاً پول رو به دلار بدین، من هم لیره همراهم بود و هم دلار، منشی گفت: ترجیحاً لیره بدین که شد 75 لیره، بعد تو هتل حساب کردم، دیدم به قیمت روز من دادم 51000 تومن، در حالی که به دلار می شد حدود 48500 تومن! ( حالا نگین طرف چقدر خسیسه ها! چون وجدانی به خودم قول دادم بابت همه دینی که به مهاجراسرا دارم، همه ریزه کاریها رو بنویسم، نوشتم، والله تفاوتش یه کم خنده داره!!)

نکته 2:
دوستانی که گفتن وقت گرفتن اینترنتی لازم نیست، نکته کار اینجاست که تا این لحظه شما نیاز به نشون دادن پرینت ایمیل دکتر ندارین و کارهاتون بر اساس زودتر دادن پاستون به منشی دکتر انجام میشه، اما برای وقت معاینه دادن در بعد از ظهر، منشی پرینت ایمیل رو می خواد و ازتون میپرسه که وقت سفارتتون برای کیه؟ و آیا وقت اینترنتی از دکتر گرفتین یا نه؟ اگه گرفتین پرینت ایمیل رو می خواد! پس سعی کنین پیشتون باشه!
ظهر 4:20 وقت من بود، خانم دکتره معاینه ام کرد، وقتی داشت کارت واکسنم رو پر میکرد، گفت آبله مرغون گرفتی؟ گفتم: ببین جانم؛ من یک برادر بزرگتر دارم که چند سالی ازم بزرگتره، ماشاءالله همه انواع بیماریها رو زمان کودکستان و دبستان گرفته، به منم هدیه داده، به لطف ایشون من همه انواع بیماریها رو به صورت خفیف گرفتم! اونم خندید و گفت برو رو تخت معاینه، معاینه کرد و بعدم گفت باید یک واکسن، دیفتری و کزاز بهت بزنم!!!! (جل الخالق) آخه من 2 تا تو کارت واکسنم داشتم، یکی Booster بود، یکی هم 5 اپریل زده بودم! خلاصه دیگه حریفش نشدم و خیلی خونسرد گفتم: olsun، (یعنی باشه دیگه، بزن!)
اینجا هم هزینه شد 120$ ، بایت معاینه و یک واکسن! باز هم بر اساس وقت مصاحبه، منشی دکتر میگه، برو فردا ساعت 3 بیا، جواب رو بگیر! (البته، بنده به دلیل خرید کردنهای مادر جان، فرداش ساعت 6 به زور خودمو رسوند مطب و جواب رو گرفتم!) بقیه اون روز و فرداش به گشت و گذار و خرید گذاشت که بعداً در نکته خرید براتون توضیح میدم!

روز مصاحبه:
بنده تمام، سفرنامه های 2010 رو خونده بودم و اصلاً فکر نمی کردم، روز مصاحبه اینقدر شلوغ باشه! فکر کنین از 5 صبح با مادر جان خبردار بودیم و 100 بار جلوی آینه برو و بیا و ...(اینجاهاشو خانمها بهتر درک می کنن که چی میگم!!!) 7:55 دم در سفارت بودیم و ماشاءالله فکر کنم دروغ نباشه، بالای 50 نفر اونجا بودن، چه صفی بسته بودن ایرانی های محترم!!! وای یعنی مامور ترکه، دیوونه شده بود، هی می گفت تو رو خدا، 2 تا صف بشین، یکی دست راست، یکی دست چپ!!! جلوی در ورودی رو باز بذارین!!! مگه در کت این ملت محترم می رفت!!! همین جوری وایساده بودن بروبر ماموره رو نیگا می کردن، اومدم نقش مترجم بازی کنم و با زبان شیرین فارسی خواهش کردم، آقایون، خانمها لطفاً 2 صف مجزا و کنار نرده و دیوار بایستید، دیدم نخیر!!! هیچ افاقه ای نکرد، همه برگشتن، به حالت پوزخندی نگاه کردن و... دوباره همون وضعیت!!! بیچاره ماموره هی می گفت : الله، الله...چرا اخه اینا متوجه حرف من نمیشن؟!! هر کسی هم از در سفارت بیرون می اومد، از خود ترکها یا آمریکایی ها یک چیزی به ماموره می گفت، یک نگاه تمسخرآمیز به جمعیت می کرد و سرش رو تکون میداد و می رفت...والله چی بگم؟ "از ماست که بر ماست!" تو صف سمت چپ نفر جلویی من یک پسر جوونی بود، من تا رسیدم ازش پرسیدم، صف گرین کارتیا اینطرفه؟ گفت بلی! چند دقیقه بعد شک کردم، دوباره ازش پرسیدم: اونم دوباره بلی گفت و یک لبخند مسخره تحویل داد که "ای بابا چقدر باهوشی تو، چند دفعه بگم!!!" خلاصه منم وایسادم، پشت سرم هم یک زوج اومدن که اونا هم از من پرسیدن و وایسادن!

نکته 3:
من به دلیل استرس، یادم رفته بود که تو سفرنامه ها اغلب بچه ها گفته بودن، صف گرین کارتیا دست راسته، اونایی که نرفتن یادشون باشه، اغلب موارد صف گرین کارتیا صف کنار نرده هاست،(سمت راست در) نه دیوار سفارت!
علی ایحال، ما نیم ساعتی وایسادیم و بعد متوجه شدیم ای بابا این آقا پسر باهوش اشتباه به ما آدرس داده و ما باید سمت راست می ایستادیم! خلاصه با کمال شرمندگی دوباره رفتیم ته صف سمت راست و این شد که حدودای 9:15 وارد سفارت عزیز شدیم! (جالبم این بود که این آقا پسر جلویی ما از همون صف خودشو غالب کرد و رفت تو...آی من تو این موارد حرص می خورم، ولی صدام در نمی یاد!!!)
دوباره صف در حیاط کوچیکه، بعد هم وارد گیت بازرسی!

نکته 4:
خانمها دقت کنن، شلوارشون کمربند فلزی نداشته باشه، یا کفشاشون توش فلز نداشته باشه، مثلاً پاشنه های فلزی و ... کمربند شلوار من جلوش یک تکه فلز داشت، گیت بازرسی چنان جیغی زد که خودمم ترسیدم، ماموره گفت از کفشاته؟! گفتم، نه احتمالاً از کمربنده! و مجبور شدم، جلوی ملت کمربند شلوار رو باز کنم و با رنگ و روی زرد و سرخ دوباره از گیت کنترل رد بشم!!! حالا دوباره بستن کمربند، اونم از زیر کت، خیلی کار جالبی نیست! نفر بعدی منم که خانم همون زوجی بود که در بالا گفتم، مجبور شد کفشاشو در بیاره و با ناخنهای پدیکور کرده، پا برهنه از گیت رد بشه!
دوباره میاین تو یک حیاط خلوت کوچیک، بازم حواستون باشه، 2 تا صفه!!! صف اولی مال ویزاهای توریستیه، صف دومی که ته حیاطه، البته به فاصله کم، صف گرین کارتیاست! آخه بعضیا اشتباه می ایستادن و بعد که نوبتشون می شد، می فهمیدن که...وارد یک اتاق کوچیک که 2 تا در به داخل سالن سفارت داره، شدیم، خانمه با لهجه خیلی خوب فارسی، مدارک رو می خواست! اصل شناسنامه+ اصل کارت ملی+ اصل آخرین مدرک تحصیلی+ مدارک اسپانسر2 تا عکس، بدو ورود بهش گفتم ترجمه ها رو قبلاً فرستادم و اونم همینا رو گرفت و یک شماره برای مصاحبه فارسی داد!

نکته5 :
در همین اتاق خانمه، کنارش 2 تا WC ، هست، (گلاب به روتون البته!!!)اونایی که خیلی استرسی هستند، مثل همین رفیق پشت سری ما، می تونن ازش استفاده کنن! (آخه، من ماشاءالله دور و برم، پر آدمهای مسن بود که بچه هاشون براشون اقدام گرین کارت کرده بودن و یکی گوشش سنگین بود و یکی نمی دونم... اینه که یه خورده به ریزه کاریها واردتر شدم دیگه، SO SORRY!!!!)
وارد سالن سفارت که شدیم،(توصیفش رو همه ملت اینجا نوشتن: سالن پر صندلی در ردیفهای 2 تایی و پشت به باجه های مصاحبه و پرداخت پول و...)! روز من اینقدر شلوغ بود که جا برای نشستن نبود و نصف ملت سر پا بودن، بعد از نیم ساعتی از ورود به سالن، شماره ام افتاد و رفتم باجه 7، اونجا یک خانمه ترکه نسبتاً چاق نشسته بود و خیلی خوش برخورد گفت Hello، بنده از استرس ناگهانی(خدائیش تا اینجاش آروم بودم)، فرمودم: سلام!!! اونم خندید و گفت سلام!!! (حالا، احتمالاً ته دلش گفته، IQ، نمیتونه یه Hello بگه، می خواد بره U.S. )، اونجا انگشت نگاری شد و در پایان گفت مرسی، گفتم Thank you!!!!( لطفاً نخندین، سر خودتون میاد، میبینین ادم چه حالی داره، خصوصا من که یک اشتباه فاحش در تاریخ تولدم داشتم و در فرمهای اینترنتی به جای September زده بودم November و...)، و اومدم دوباره نشستم، کلی خودم رو آروم کردم که خجالت بکش و این حرفها...(خدا وکیلی من نه سر کنکور لیسانس، نه ارشد، نه در هیچ مصاحبه کاری و ...نه حتی قبل ورود به سالن سفارت چنین استرسی نداشتم که اونجا بهم وارد شده بود!!!) مضطرب نشین، فقط خودتون، به خودتون دلداری بدین که نشد هم، آخر دنیا که نیست... نیم ساعت بعد از انگشت نگاری، دوباره شماره ام افتاد برای پرداخت پول! اینجا دیگه خیلی relax بودم و پول دادم و کلی هم با دختره خوش و بش کردم به ترکی استانبولی! بعد ازش پرسیدم، میشه با این افسره مصاحبه کننده ترکی استانبولی، مصاحبه کرد؟ اونم خندید، گفت؛ نه اونا فقط فارسی یا انگلیسی صحبت می کنن!!!دوباره نشستیم و این دفعه دیگه خدائیش هر دفعه این شماره می افتاد رو تابلو و می گفت Ding، من قلبم یک متر می پرید جلو ، تا می دیدم، شماره من نیست، دوباره برمی گشت سر جاش، تا اینکه بالاخره شماره اعلام شد و با قلبی که درجاش نبود و با یک لبخند ملیح رفتم جلو باجه:
این دفعه گفتمHello ، گفت سلام، حال شما کوبه؟!(خدائیش گفت، کوبه؟ It means : خوبه) ، گفتم: خیلی ممنونم، شما چطورین!!؟!! (از اینجا به بعد دیگه من نبودم!!! )گفت مرسی! بعد گفت دست راستتون رو ببرین بالا قسم بخورین! گفتم، ببخشید، من اشتباه دارم، باید اصلاح کنم! با تعجب نگاهم کرد و گفت: چی بوده؟ گفتم: در تاریخ تولد، خانمه اخمهاش رفت تو هم عجیب!!! منم دیدم، سکوت کنم دیگه تمومه!!! بستمش به رگبار، گفتم : من موقع ثبت نام، خیلی عجله داشتم، شهریور رو به جای تبدیل به سپتامبر زدم نوامبر، اشتباه کردم! نیگام کرد، هیچی نگفت، دوباره گفتم: ببینید، من خیلی هول بودم، تو تبدیل ماهها اشتباه کردم! گفت: چه کسی فرمها رو براتون پر کرده بود؟ گفتم: خودم، پر کردم! گفت: خودتون پر کردیم و اشتباه کردین؟گفتم، بلی، معذرت می خوام! دوباره سرشو انداخت پائین، این دفعه دیگه، حق به جانب نیگاش کردم، گفتم، ببینید، من به kcc ایمیل زدم، اطلاع دادم! اونا هم گفتن در پرونده ام درج میشه! به خود شما هم نامه نوشتم، اطلاع دادم! بعد انگار خوشحال شده باشه، گفت، ببینم نامه ها رو؟ منم که الی ماشاءالله کاغذ و مدرک و پرینت برده بودم! گذاشتم جلوش، پرینت ایمیل kcc رو خوند و دوباره گفت: کوبه= خوبه! بعد گفت حالا قسم بخور! گفتم نه،چیزه، بازم اصلاحات دارم، آخه! یعنی دیگه بنده خدا می خواست منو بزنه که باز دوباره چی شده؟! گفتم، آدرس محل تحصیلهام رو یادم رفته بنویسم! گفت اونا مهم نیست! قسم بخور! منم دیدم دوباره کش بدم و حرف بزنم، میگه، اصلاً تو مثل اینکه نمی خوای قسم بخوری!!! خلاصه قسم رو خوردیم ، پرسید: الان چیکار میکنی؟ گفتم: دانشجوام! گفت چه رشته ایی؟گفتم! در کامپیوترش نوشت و بعد پرسید: شما استاد بودید؟ گفتم: بلی قبلاً 2 سال تدریس کردم، گفت کجا؟ جواب دادم! بعد دست کرد، از لای پرونده ام برگه ابی رو در آورد، به همراه یک برگه 9 سئوالی و... خلاص!
چند تا نکته اضافی در حاشیه:

نکته 6:
سعی کنین حداقل چند تا لغت در حد اولیه،از زبون ترکی استانبولی یاد بگیرین، خیلی به درد می خوره، خصوصاً در مطب دکتر و موقع خرید! تو خود سفارت حتی! حالا دچار استرس نشینا که ای بابا ما هیچی بلد نیستیم! گفتم در حد اولیه! برای من که فوق العاده مفید بود!

نکته7:
اگر بیماریه خاصی دارین، یا جای زخم و جراحتی، بد نیست 4 تا لغت تخصصی مربوط به بیماریتون رو به انگلیسی بدونین! مثلاً من، رو دستم یک خال کوچیک قرمز خیلی کمرنگ دارم، مادرزادیه! روز معاینه، تا دکتر دیدش، گفت: این چیه؟ گفتم خال congenital ! هیچ مشکلی هم نداره! خندید، پرسید، همانژیومه؟! گفتم، آره! بعد پرسید رشته ات چیه؟ جواب دادم! اینو از این جهت میگم که معمولاً وقتی پزشکا میبینن طرفشون از وضعیت خودش اطلاعات خوبی داره، خیلی گیر نمیدن! بعد هم در خصوص واکسنها طوری وانمود کنین که اصلاً براتون مهم نیست و نمی ترسین! اگه بدو ورود شروع کنین به توضیح که : آی من، فلان، بیماری رو گرفتم و آی نمی دونم، آبله نزن و...اینطوری بیشتر شک میکنه! (تجربه شخصی همراه با رزا جان!)

نکته 8:
اونایی که مشکل تاریخ تولد دارن، مثل من، ابداً نگین که فرمها رو کسه دیگه ایی پر کرده و من اشتباه نکردم! کارمندهای سفارت مردمان خیلی صادقی هستن، وقتی رک میگی، من اشتباه کردم و معذرت می خوام، ازت قبول می کنن! من از روزی که متوجه اشتباهم شدم، تقریباً با کل ملت مهاجر سرا که این اشتباه رو داشتن و ویزا گرفتن، مکاتبه کرم، و وقتی یکی از بچه ها به خاطر 25 روز اشتباه در ثبتش رد شد، خیلی حالم بد شد!!! ولی در مجموع الگوریتمی که برای اصلاح این اشتباه دستم اومد، این بود:
1- مکاتبه با kcc قبل از کارنت شدن!(قبل کارنت شدن خیلی مهمه ها، کیس رد شده بعد از کارنت شدن مکاتبه کرده بود!)
2- فرستادن نامه به افسر کنسول همراه مدارک سری دوم و اعتراف به اینکه قصد تقلب نداشتین!!
3- روز مصاحبه قبل از قسم خوردن، بگین که خودم اشتباه کردم و معذرت می خوام!

نکته 9:
سعی کنین خیلی رسمی لباس بپوشید، عکس قضیه صادق نیست، یعنی اینطور نیست که کسی تیپ اسپرت پوشید، ویزا نمی گیره! اما به نظرم هر کس متناسب با سن و موقعیت کاریش، یک لباس رسمی در شان خودش بپوشه، خیلی در دید افسر تاثیر میذاره! من مشابه این مطلب رو در سایت یکی از مهاجرها خونده بودم، با عنوان اداب مصاحبه در سفارت آمریکا و به نظر خودم هم رعایت کردنش خیلی تاثیر داشت! Esmail عزیز هم در این زمینه خیلی کمکم کرد که همین جا ازش و همسرش تشکر می کنم!

نکته 10:
اگه اهل خرید هستید، آنکامال جای فوق العاده ایه! (باز هم به نظر من)! چون همه Brand های معروف ترک اونجا شعبه دارن! قیمتهاش هم به نظرم مناسب بود! خصوصاً در حراجی های اونجا! اگه حوصله ندارین با مترو 4 ایستگاه برین، در همون بلوار اتاتورک از میدون کیزلای به سمت سفارت، سمت چپ خیابون، تقریباً اکثر مغازه ها، شعبه های همون Brand های معروفن، مثل Levi's، Mavi، LC Waikiki ، Collins و... تو خیابون هیلمی تونالی هم همینطور! من که از خریدهام راضی بودم!
در پایان از اینکه، سفرنامه ام اینطور حجیم شد، واقعاً شرمنده!!! اینا همش تجربه و نظر شخصی بود، ان شاءالله که برای بقیه دوستان خیلی خیلی بهتر از این پیش بره! در ضمن فرم 9 سئوالی رو اینجا می ذارم برای بچه های ارشد و به بالا، فکر کنم بیه خورده با اون فرم 7 سئوالی که قبلاً دیدیم فرق کرده، ضمن اینکه رزومه هم نخواستن! باز هم هر چیزی که فکر کردین، از قلم افتاده و من می تونم کمکی بکنم، خوشحال میشم کمک کنم! از همه دوستانی که این مدت بهم کمک کردن، امید دادن، راهنمایی ام کردن، از صمیم قلب تشکر می کنم! سلام مخصوص به رزای عزیز و مامان گلش!

بچه ها، برای همه کلیرنسی ها دعا کنیم !
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: ساسان ، m.amjadi ، suntino ، MPU
سلام

محسن جان به دلیل درخواست خود حامد از من سفرنامه اش رو از توی پستی که گذاشتی حذف کردم و اینجا قرارش میدم و عدم تایید رو براش انتخاب می کنم.

(2010-03-11 ساعت 19:43)hamed_gh نوشته:  سلام به همه دوستان
قول داده بودم سفرنامه ام رو حتما بنویسم ولی این چند وقت اینقدر کار پیش اومد که اصلا نرسیدم . با توجه به تذکر آیین نامه ای 2 تا از دوستان که شرط اصلی ویزا گرفتن نوشتن سفرنامه است آستین رو بالا زدم تا قدری از دینی که به سایت مهاجرسرا و عزیزانش دارم رو کم کرده باشم .تو این سفرنامه سعی کردم بیشتر به جزییات روز مصاحبه بپردازم که تو سفرنامه های قبلی کمتر بهش پرداخته شده. پس بزن زنگو ...

ثبت نام
یادم میاد پارسال بود که یکی از دوستام گفت :حامد لاتاری نوشتی ؟ مارو میگی !گفتیم چی هست اصلا . یارو بعد اینکه کلی بهمون خندید توضیح داد که قضیه اینه .منم گفتم باید پول بدیم گفت نه گفتم :حالا بیکار شدم ثبت نام میکنم .شب اومدم خونه داشتم تو مرحوم 360 میچرخیدم یاد این قضیه افتادم . با توجه به اینکه عکس مناسبی نداشتم و قضیه رو اصلا جدی نگرفته بودم یه عکس تو 360 داشتم همون رو برداشتم و ثبت نام کردم !!!! . و این شد که اینجوری شد Wink

دریافت نامه قبولی
تو اردیبهشت بود که با دوستم از دانشگاه اومدیم خونه که پروژه سازه های بتنی رو انجام بدیم ،وقتی رسیدم خونه سرایدارمون گفتم یه نامه اومده واستون گذاشتم در خونه . وقتی نامه رو ورداشتم دیدم روش خارجکی نوشته اول فکر کردم کاتلوگه !!! بعد روشو خوندم گفتم اِاِاِ یعنی میخوان بهمون ساندویچ کنتاکی بدن !!! تو خونه نامه رو وا کردم حالا هرچی میخونم کمتر میفهمم (به کل قضیه لاتاری رو فراموش کرده بودم) .تازه وقتی دادم به دوستم و اون خوند و قضیه رو گفت فهمیدم این نامه چی میگه و بعدش ...
(از اینجا به بعد رو نمیتونم بنویسم چون مطمئنم همه شما هم مثل من 2 روز بعد از دریافت نامتون رو بیاد نمیارین ، من که کاملا هنگ بودم Cool)

جمع آوری مدارک و ترجمه
من اول میخواست مثل خیلی از دوستان ترجمه هارو ببرم میدون انقلاب ولی با توجه به اینکه مسافت زیادی رو هربار باید میرفتم دیدم به صرفه نیست و به دارالترجمه پارسیان در میدان تجریش رفتم .اولش که دفتر درب و داغونشون رو دیدم یکم نگران شدم ولی الان خیلی راضیم که اونجا بردم .
مشکل بعدی گرفتن دیپلم و پیش دانشگاهی بود که مدرسه من میگفت بدون کارت سربازی نمیدیم . این مشکل هم با استفاده از بند پ حل شد و اونارو گرفتم .من تنها مدرکی رو که برابر اصل کردم کپی پاسپورت بود که شعبه دادگستری واقع در ابتدای خیابان دربند رفتم که با 80 تومن برابر اصل کردند .(که در ادامه میگم که حتی اونهارو هم از من نخواستند).من برای کارت واکسن پاستور تجریش رفتم و برای mmr هم کلینیک 16 آذر رفتم .هپاتیت رو هم که قبلا زده بودم .البته من برای احتیاط دو واکسن دیگه آنفولانزا و مننژیت رو هم زدم .

قبل از مصاحبه
مهم ترین نگرانی من قبل از مصاحبه بحث خروج از کشوربا توجه دانشجو بودنم بود که خدارو شکر این مشکل با یه عطر happy clinic و یه بسته شکلات mercy حل شد !!!نگرانی بعدیم این بحث بود که چون کیس نامبرم پایینه زود کارنت میشم و حتی با کلیر تا فارغ التحصیل شدنم زمان زیادی طول میکشه . به همین دلیل در یک حرکت آکروباتی وقت مصاحبه ام رو 4 ماه و 10 روز از تاریخ اولیه عقب انداختم که خوشبختانه سفارت ابوظبی به راحتی قبول کرد و آخرین مشکل هم بحث شیرین اسپانسر بود که شخص نزدیکی رو پیدا نکردم و با امید به خدا بدون اسپانسر رفتم . من با برادرم و شوهر خواهرم که در بندرعباس زندگی میکنن جمعه شب از بندرعباس پرواز داشتیم.
حالا میرسیم به قسمت جالب سفر من . (به دوستانی که ناراحتی قلبی دارن توصیه میکنم از اینجا به بعد رو نخونن Tongue ).برادر و شوهر خواهر من تا 10 دقیقه قبل از پرواز پاسپورت نداشتن !!! حالا خودتون بزارین جای من !! 30 دقیقه قبل پرواز خارجی من تنها اومدم فرودگاه بدو بدو کارت پرواز و عوارض رو دادم ،فقط 10 دقیقه به یارو گذرنامه دارم توضیح میدم که اجازه خروج من چرا این شکلیه ،یهو داداشم میاد 7 8 میلیون میزاره تو جیبه من میگه چاره ای نیست تو باید تنها بری ،موبایلم شارج نداره ، ... سرتون رو درد نیارم خلاصش اینکه اینا 10 دقیقه قبل از پرواز پاسپورتاشون میرسه به دستشون و کارت پرواز میگیرن و میان داخل و ما که آخرین مسافرا بودیم با خود خدمه پرواز که داشتن گیت رو میبستن اومدیم سوار هواپیما شدیم .هورراا .حالا مشکل بعدی فرودگاه امارات !! پشت ویزا من چک نویس یه ویزا دیگه بود .حالا 3 تا عرب زبون نفهم رو هم افتاده بودن بحث میکردن که قضیه این ویزا دومی چیه بلاخره بعد نیم ساعت من بیچاره رو ول کردن . آخرین قسمت استرس سفر ما این میشه که ما تو تاکسی نشسته بودیم هنوز نمیدونستیم هتلی که برامون رزرو کردن اسمش چیه و کجاست !!! (دعا میکنم خدا این مشکلات رو نصیب هیچ عضو مهاجرسرایی نکنه ...آمین)

آزمایش پزشکی
فردا اون روز یعنی شنبه با توجه به عکس های دوستان از کلینیک ،مطب رو پیدا کردیم . مطب کناره مترو سیتی سنتره .اونجا که برسین ساختمان الوحده با اون پوستر تاج محل مشخصه. وارد که شدین سوار آسانسور میشین میرین طبقه اول .از آسانسور میرین دست چپ و دوباره دست چپ .انتهای راهرو مطب دکتر سلیمان .دوستانی که میرن پلی کلینیک اصلا تو ذوقشون نخوره لطفا !پلی کلینیک یه مطب و اصلا شبیه اسمش گندش نیست !! منشی ازم کیس نامبر و اسم و فامیل رو خواست و کارت واکسن رو گرفت .چند دقیقه بعد یه هندی با لهجه افتضاح صدام کرد واسه عکس قفسه سینه . اون روز دکتر نبودش و سمینار قطر رفته بود واسه همین دستیار دکتر که یه خانم چشم بادومی بود کار آزمایش رو انجام داد .درباره سایتمون و اینکه همه میگن بریم پلی کلینیک باهاش صحبت کردم .کلی حال کرد .خودش گفت مید ایست بچاپه !! اگه اونجا میرفتی 700-900 درهم می افتادی . البته جالب اینکه اونجا هم مثل اونگان یه واکسن حواله ما کردن که مثل اینکه واسه سرفه و اینا بود .نمونه خون رو هم گرفت . ازش پرسیدم که چه جور آدمایی رو تایید نمیکنین گفت کسی که سرطان پیشرفته داشته باشه ، روان پریشی حاد (اینو مطمئن نیستم چون یه کلمه خیلی تخصصی گفت ) و ایدزی ها . آخری که گفت قضیه قانون جدید رو گفتم اونم گفت راستشو بخوای ما اصلا کسی رو رد نمیکنیم هرچی داشته باشه می نویسیم و باقیش به سفارت بستگی داره .تو مطب دکتر با راننده ای که یه کیس دیگه مهاجرتی رو آورده بود مطب صحبت کردیم و قرار شد فردا صبح بیاد دنبال ما و ما سه نفر رو با 500 درهم دربست کامل ببره ابوظبی برگردونه .از نکات مثبت دیگه ابوظبی و پلی کلینیک اینه که ما نشستیم اونجا و نتیجه آزمایش مارو 20 دقیقه بعد دادن و واسه من سوال چه آزمایش خونی 20 دقیقه ای جوابش حاضر میشه

روز مصاحبه
صبح روز مصاحبه کت و شلواری را که فقط عروسی تا عروسی از تو کمد در میاوردم رو پوشیدم و 3 تایی راه افتادیم ابوظبی .تو راه هم با لپ تاپ سفرنامه هارو داشتم میخوندم .بعد از 1.5 ساعت رسیدیم محله سفارت های ابوظبی . نکته جالب اینکه سفارت ایران کنار هم هستند و با هر کدوم به مشکل بر خوردین میتونین برن تو اون یکی Big Grin و از اینجا به بعد مهم ترین روز زندگی من بعد از روز تولدم شروع میشه ... اولین چیزی که شاید تو ذوقتون بخوره خود سفارت که اصلا حس سفارت ایالات متحده آمریکا رو بهتون نمیده و البته داخل سفارت هم اصلا حس خاک آمریکا رو نداره . یه ساختمون به شکل نصف هرم که با خرپشته روش شکل یه کشتی رو تداعی میکنه .ما ساعت 8.15 رسیدیم سفارت .وقت مصاحبه من ساعت 10 بود ولی با این وجود صف شلوغی بودش اونجا.دو ردیف نیمکت اونجا وجود داره که یکی برای مهاجرتی ها و دیگری غیر مهاجرتی ها است .اون روز هیچ کیس لاتاری نبود و همگی خانوادگی و نامزدی بودن .یه نکته خنده دار یه دختره اومده بود واسه ویزا ازدواجی ، یه آلبوم عکس آورده بود که عکس تو حموم و دسشتوییشون رو هم آورده بود .منو میگی داشتم میمردم از خنده بعد یه هندی گنده اومد نامه دوم من با وقت جدید مصاحبه ام رو که با ایمیل بود نگاه کرد و گفت بشین تا ساعت 9:30در واشه . راستی اون روز فقط منو یه نفر دیگه کت و شلوار و کراوات پوشیده بودیم و من واقعا فهمیدم اصل مرتب بودن است نه کت و کراوات .خلاصه اینکه کت و شلواره خیلی مارو اذیت کرد . یه نکته کم اهمیت اینکه چون جا نبود من روی صندلی غیر مهاجرتی نشستم و این باعث شد با 10 دقیقه تاخیر اجازه ورود به من بدن.ساعت 9:30 گروه گروه اجازه ورود داده میشه .ابتدا یه هندی با ردیاب دستی قبل از اینکه وارد بشین چکتون میکنه . سپس وارد یه اتاقک میشین که عین نگهبانی ادارات خودمونه .اونجا از یه گیت ردیاب ثابت عبور میکنین و موبایل خودتون رو تحویل میدین و رسید میگیرین . بعد جلو یه در می ایستین که نگهبانی که پشت در هست با یه صدای تق در رو براتون وا کنه ( هه هه فکر کردین فقط آنکارا تق تق داره Big Grin )در که وا بشه خودتون رو تو اتاق انتظار میبینین .همونجوری که گفتم چون اون روز شلوغ بود نگهبان 7 تا 7تا اجازه میداد از اون اتاق خارج شیم. از اونجا که خارج میشین وارد حیاط سفارت میشین که با یه راهرو چمن کاری شده به جلو هدایت میشین .سپس وارد یه بانک میشین !!! بله دقیقا مثل یه بانکه . اول از یه گیت ردیاب ثابت دیگه عبور میکنین و به آخرین پیشخون سمت چپ میرین .اونجا هم صندوق و هم نوبت دهی . از من نامه دوم و ایمیل وقت جدید رو گرفت و شماره بهم داد . میشینین تا شمارتون رو یکی از 4 باجه سمت راست که مخصوص ویزا مهاجرتی است بیفته . یکیش که خالی بود و تو بقیه 2 خانم ایرانی و یه هندی بودن . یکی از اون خانوم ها خانم دلاران بود(اینو از بقل دستیم پرسیدم) که البته تپلی بود Big Grin و هردو این خانم ها راحت فارسی صحبت میکردن .(آها تا یادم نرفته به همه عزیزان ابوظبی توصیه میکنم دستشویی سفارت رو از دست ندن !! خیلی جا دار و دلباز بودش ( . حالا شانس منو ببینین که افتادم با اون هندیه !! همون اولش گفت میتونی انگلیسی صحبت کنی ما هم جو خاک آمریکا گرفته بودتمون با یه لهجه ای داشتم صحبت میکردم که خودم کف بر شده بودم . شروع کرد گرفتن مدارک . نکته خیلی جالب اینکه هیچ گونه اصل مدرک از من نگرفت !!! کل مدارکی که از من گرفت اینا بود :ترجمه شناسنامه ،ترجمه دیپلم (ترجمه پیش دانشگاهی رو نگاه کرد و برگردوند) ،اصل پاسپورت (کپی هم نخواست ) ،2تا عکس (که عکس قبلی منو از رو فرم DS کند و عکس جدید رو چسبوند) و در آخر گفت فرم اسپانسر . حالا منو میگی یه مثنوی ننه من غریبم حفظ کرده بودم که به یارو تحویل بدم بخاطره حساب بانکیم تا گفتم من اسپاسر ندارم ولی bank statement دارم گفت مشکلی نیست . !!!من یه موجودی حساب 34 میلیونی برده بودم با یه وکالتنامه خونه . البته من یه زرنگی کوچیک هم کردم که وکالتنامه رو زیر گواهی موجودی گذاشتم که حتما هر دو رو داده باشمتا اون رو هم تو پروندم بزاره .اون یارو هم اینارو گرفت گذاشت لای پرونده و یه فیش داد گفت برو صندوق پرداخت کن .رفتم صندوق پرداخت کردم .راستی پول رو هم به دلار میتونین بدین ،من از یارو پرسیدم دلار بدم یا درهم گفت هرکدوم که پول خرد داری بده ،عین راننده تاکسی های خودمون برگشتم نشستم تا اینکه بعد 20 دقیقه همون شماره ای که از اول گرفته بودم رو یه باجه دیگه افتاد . یه الهی به امید تو گفتیم رفتیم سراغ باجه واسه مصاحبه اصلی . اونجا تنها جایی بود که من یه آدم آمریکایی تو سفارت آمریکا دیدم !! همه کارکنان غیر آمریکایی بودن . دیدم یه زن سیاه ،خپله ،بی حوصله ، بد اخلاقی روبرومونه Sad از اونا که اگه یه دختر تو دنیا مونده باشه و اونم این باشه خودمو میکشم تا به دخترای اون دنیا برسم ولی اینو نمیگیرم Tongue . بگذریم ، اول انگشت نگاری کرد . بعد گفت قسم بخور .گفتم زکی ، فرمامو بده میخوام چند جاشو اصلاح کنم .اصلاح که تموم شد گفت قسم بخور .ما به هم به گربه همسایه قسم خوردیم . بعد سوال پرس شروع شد . کلا تا جایی که یادم میاد از من این چندتا سوال رو پرسید :1-تاریخ تولدت 2-شغلت چیه :گفتم دانشجو بدبخت . در این لحظه یهو گفت فرمای پزشکیت تو پروندت نیست !! منو میگی حالا توهم زده بودم که فرم پزشکی چیه ، از کجا باید دانلود میکردم ، تو نامه دوم هم که نبود ، چرا بچه های مهاجر سرا چیزی نگفتن پس ... تا اینکه از توهم در اومدم فهمیدم منظورش مدارک پزشکی . که البته من هم دم دستشویی جا گذاشته بودم !!!  پاکت وا کردم و فرمارو بهش دادم .3- گفت مدرک دیگه ای غیر دیپلم داری گفتم پیش دانشگاهی هم هست .اونم بهش دادم نگاه کرد پس داد .4-کجای آمریکا میخوای بری و چرا :گفتم میرم شیکاگو پیش دوستم .گفت کافیه 5- سربازیت چطوریه :گفتم نرفتم .گفت پس چیکار میکنی گفتم چند ماه دیگه معاف میشم گفت واسه چی گفتم بخاطر شماره چشم .6-چند دفعه لاتاری شرکت کردی منم گفتم دفع اول بود . همین !! من بیچاره هم کلی متن حفظ کرده بودم که به شغل میرسه شروع کنم بگم کارم دولتی بود و خیلی خفن با دولت در ارتباطیم و شبا شام با محمود میخوریم و اینا تا کلیرنس بهم بخوره که بازم وقت بیشتری داشته باشم واسه آمریکا رفتن که نپرسید Sad یهو گفت کیس شما اوکی و بهت تبریک میگم و پاسپورتت میمونه فردا ساعت 2 بیا بگیر. و یه کارت سبز کوچولو ،از اونا که تو خیابون میخوای به دختر شماره بدی ته کیف پولت پیدا میکنی داد و گفت خوش اومدی به سلامت !!.منم دوباره عین اون موقع که نامه اومده بود هنگ اومدم بیرون . فرداش دوباره اومدم و با همون بازرسی ها وارد بانک شدم !! این دفعه فقط چند دقیقه نشستم تا اون یکی خانم ایرانیه اومد پشت باجه ها و اسامی رو خوند . منم پاسپورتمو که همه صفحاتش سفیده و معلوم نیست یه ویزای مهاجرتی آمریکا توش چیکار میکنه رو گرفتم به همراه یه پاکت کرمی رنگ ،که بعدا یادم اومد این همون پاکت زرد معروفه که اصلا هم زرد نیست.

در انتها باید بگم که همه سختی مصاحبه فقط فقط یه چیزه ... اونم همراه بردن عکس قفسه سینه هست و دیگر هیچ !!!. من بعد از مصاحبه به حرف اون دوستمون رسیدم که میگفت ویزاتون آماده ست فقط دارین میرین بگیرینش و واقعا هم همینطور بود واسه همین اصلا اصلا استرس و نگرانی نداشته باشین .
یه چند تا نکته هم خلاصه میکنم و بهتون میگم :
1-ما هتل مرقبات پلازا رفتیم که برای سه نفر با تریپ مجردی خوب بودش و از همه مهم تر تو منطقه خیلی خوبی بود .
2-رو کارت واکسن حساسیت نشون ندین بالاخره یه واکسن بهتون میزنه دکتر
3-من نه تو فرودگاه و نه موقعی که رفتم نظام وظیفه وثیقمو بگیرم به ویزام گیر دادن .البته من اجازه خروجم برای امارات بود و قانونا نباید مشکلی هم میداشتم .
4- من با توجه به بد قلقی هایی که آنکارا در میاره و هلو بودن ابوظبی ، به دوستان ابوظبی رو پیشنهاد میکنم .
5- به دوستانی که دوبی میرن حتما توصیه میکنم مدینه جمیرا ، مرکاتا ، emirates mall ، wild wady رو برن . تور صحراگردی (safari) هم خیلی حال میده .
6-تو سفارت هم یه مقدار اسباب بازی هست و هم قهوه به قیمت 3 درهم میدن ،من هردوتاش رو امتحان کردم Big Grin
7- توصیه میکنم ماشین کرایه نکنین !! من خودم میخواستم بگیرم ولی با اون چیزی که دیدم واقعا خدارو شکر میکنم نگرفتم چون حتما تصادف میکردم . همه ماشین ها شوتی رانندگی میکردن .انگار همه شهر قبلا تاکسی خطی بودن .
8- مسیر دوبی تا ابوظبی خیلی خسته کنندست اگه تنهایید یه چیزی واسه خوندن همراتون ببرین

ااااه چقدر وراجی کردم . ببخشید سرتون رو درد آوردم .فقط میگم امیدتون به خدا باشه ویزاتون رو حتما گرفتین .بازم سوالی باشه در خدمتم .


در انتها لازم میدونم از همه عزیزانی که تو این مدت با راهنمایی های بی دریغشون منو یاری کردن تشکر بکنم . چون اگه این دوستان عزیز نبودن خیلی کارمون سخت میشد و حتی غیر ممکن و به همشون میگم..... ایول ایول بچه های مهاجرسرا رو ایول ...
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: MPU
(2010-06-09 ساعت 18:57)msnazi نوشته:  سفرنامه ما به آنکارا. (برای دیدن سفرنامه با عکس به وبلاگ سر بزنید withoutu-turn.blogspot.com)
ایران
ما دو ساعت قبل از پرواز در فرودگاه امام خمینی با تعداد قابل توجهی از بستگان حاضر بودیم. برای پرواز بهتره دو ساعت قبل در فرودگاه باشید. عوارض خروج از کشور چند روز قبل از پرواز ما از ۲۵ هزار تومان به ۵۰ هزار تومان افزایش پیدا کرده بود. محدودیت حمل بار برای پرواز ما ۲۵ کیلوگرم بوم. با این حال بار هر دوی ما رفتنی به ۲۵ کیلوگرم نرسید. عملیات دادن کارت پرواز و تحویل بار و گذشتن از گیت‌های فرودگاه زمان بر است. هواپیمایی ترکیش هواپیمایی گرون قیمتی است. بخاطر اینکه اسم «ترکیش ایرلاینز» خیلی خراب نشه پروازهای ارزانتر را با نام «آنادولو جت» انجام می‌دهند. ما هم سوار بر یکی از هواپیماهای آنادولو جت شدیم. کیفیت مهمانداری و صندلی‌ها قابل قبول بود. اما هواپیما خوب نبود. داخل هواپیما وقتی به ترکی صحبت می‌شد خنده‌ام می‌گرفت. نمی‌دونم چرا ترکی برای من اینقدر جالبه؟ از شنیدن هر کلمه جدید خنده‌ام می‌گرفت. اون موقع جرات صحبت کردن به ترکی نداشتم و می‌ترسیدم خراب کنم. با مهماندار‌ها هم انگلیسی صحبت می‌کردم. موقع رفت به ما صبحانه مختصری دادند و بعد از یک ساعت و نیم به آنکارا رسیدیم.
استقرار در آنکارا
ما صبح خیلی زود به ترکیه رسیدیم و با ترانسفر توری که گرفته بودیم به هتل رویال رفتیم. چند ساعتی در لابی منتظر ماندیم و صبحانه خوردیم تا اتاق را به ما تحویل بدهند. هتل رویال هتل خوبی است و نسبت به تعداد ستاره‌های آن سرویس خوبی به مسافرها می‌دهند. ما ابتدا به یک اتاق رفتیم که تخت بچه هم داشت! خیلی تعجب کردیم اما گفتیم شاید اتاق دیگری نبوده. اما بعد از گذشت چند ساعت متوجه شدیم در اتاق نمی‌توان زندگی کرد. سیستم تهویه هوا خراب و اتاق به شدت گرم بود. تو فکر تماس با رسپشن بودیم که ناگهان پوریا راهواری (مسئول امور تور در آنکارا) زنگ زد و ما هم مشکل را بهشون گفتیم و بعد از چند ساعت یک اتاق دیگر به ما دادند که تخت بچه نداشت و خیلی هم خنک‌تر بود.
بعد از استقرار کامل و گذاشتن لباس ها در گنجه و چیدن لوازم نمی توانستیم به هیچ چیز جز خواب فکر کنیم. کل دیشب را بیدار بودیم و در هواپیما هم نتوانسته بودیم درست بخوابیم و شدیداً نیاز به خواب داشتیم. بعد از اینکه از خواب بیدار شدیم به دنبال ناهار در خیابان‌ها سرازیر شدیم و اولین ناهار در آنکارا را خوردیم و بعدش هم خیابان‌گردی...





برنامه روزانه
برنامه روزانه ما در آنکارا به این ترتیب بود: صبح از خواب پا می‌شدیم و صبحانه می‌خوردیم و می‌رفتیم خیابان گردی، ناهار می‌خوردیم و برمی‌گشتیم هتل. بعدازظهر استراحت کوتاهی می‌کردیم و دوباره به خیابان‌ها می‌رفتیم و گردش و خرید می‌کردیم. شب هم یک شام می‌خوردیم و بعدش به هتل برمی‌گشتیم. هر بار که از خیابان‌ها به هتل برمی‌گشتیم با چهار دست پر از لباس برمی‌گشتیم و گوشه اتاق انبار می‌کردیم .
غذاها
غذاهای ترکی مشهور هستند و نیازی به معرفی ندارند. ما با شناخت قبلی و تعریف دوستان مهاجرسرایی غذاها را انتخاب می‌کردیم. اغلب غذاهای ترکی گوشتی هستند و معمولاً حجم زیادی هم دارند. ما از کوفته خیلی خوشمان آمد. اسکندر کباب را نباید از دست بدهید و دونر یک غذای روتین در ترکیه است. کوفته به دو صورت ساندویچ و آبکی وجود دارد. نوع آبکی آن خیلی خوشمزه است. هرجای دنیا هستید یک رستوران ترکی پیدا کنید و کوفته آبکی (خودشون می‌گویند Sulu Köfte) را امتحان کنید.



رستوران‌های ترکی غالباً دارای دو بخش داخلی و بیرونی هستند. قسمت داخلی در فضای سربسته است و در قسمت بیرونی هم میز و صندلی‌ چیده اند. البته این میز و صندلی ها به هیچ وجه مزاحم راه پیاده‌ها نیستند.
معمولاً در قسمت داخلی کشیدن سیگار ممنوع است اما در قسمت بیرونی ممنوعیت وجود ندارد. کشیدن سیگار برای ترک‌ها گاهی از کشیدن نفس هم مهمتر است. اگر شما هم به ترکیه بروید یا رفته باشید متوجه همت جمعی مردم برای ممنوعیت کشیدن سیگار در اماکن عمومی (در اینجا اماکن عمومی سربسته یا indoor) می‌شوید. در اکثر اداره‌ها و ساختمان ها تابلویی نصب شده که گفته کشیدن سیگار در این مکان ممنوع است و جریمه آن ۶۲ لیر است. به نظر می‌رسد این قانون به طور جدی اجرا می‌شود. چون ما قانون شکنی ندیدیم.
حضور فعال انواع برند‌های غذا در ترکیه برای ما خیلی جالب بود. شاید هم این جذابیت برای ما بود که در ایران زندگی می‌کردیم و برای افراد مقیم کشورهای دیگر جذابیتی نداشت. پرطرفدار ترین برند‌ خارجی، برگر کینگ بود که همیشه رستوران‌هایش شلوغ بود. طبقه آخر آنکامال هم همه برند‌ها مثل مک‌دونالند٬ پیتزا هات٬‌ کی اف سی٬ پیتزا دومینو و.... حضور داشتند و یک سالن بسیار بزرگ مخصوص این رستوران‌ها بود. اینجا من یاد گفته‌ای افتادم که می‌گفت «ما نفت داریم چینی‌ها کارخانه دارند و آمریکایی‌ها برند». نکته جالبی که دیدیم این بود که مک‌دونالند کوفته‌ی سنتی ترکیه را بصورت ساندویچ می‌فروخت! حساب کنید در این روند نقش مک‌دونالند دقیقاً چیست؟ غیر از مواد اولیه و کارگر و مشتری، حتی فرمول ترکیب غذا هم ترکی بود. اما سود به جیب مک‌دونالند می‌رفت!!! به این می‌گویند جهانی‌شدن یا به تعبیری؛ استعمار نوین!



ترکها به جای خوردن غذا بیشتر چای و نوشیدنی(!) می‌نوشیدند و سیگار می‌کشیدند. اصولاً وقت زیادی رو در رستوران‌ها و میکده‌ها می‌گذرانند. ما در جای خوب آنکارا معمولاً تردد می‌کردیم. اما شب‌ها بعد از ساعت ۱۰ جوانان مستی رو می‌دیدیم که کنار پیاده‌رو در تاریکی نشسته بودند و شیشه در دست با دوستان خود صحبت می‌کردند. گاهی هم همان شیشه را به زمین می‌کوبیدند و می‌شکاندند. با همه این اوصاف نگاه چپ به کسی نمی‌کردند. البته پلیس هم دائما در محله‌ها گشت می‌زد و با بلندگو تذکر می‌داد.
زبان
ترکها ترکی حرف می‌زنند! دقت داشته باشید که ترکی با آذری متفاوت است. درست است که کلمات مشترک زیادی با هم دارند اما به همین مقدار هم با زبان فارسی و انگلیسی و عربی کلمات مشترک دارد و قواعد دستوری زبانش هم با فارسی و آذری متفاوت است. بهتر است قبل از سفر به ترکیه کمی ترکی یاد بگیرید. مردم عادی خیلی کم انگلیسی می‌دانند و اگر با آنها بخواهید فقط انگلیسی صحبت کنید به همه کار‌هایتان نمی‌توانید به خوبی برسید.
اگر آذری بدانید و کمی هم مطالعه کنید می‌تواندی در حد ابتدایی ترکی یاد بگیرید. ما با تمرین قبلی توانسته بودیم خیلی از کلمات کلیدی را یاد بگیریم و در حدی که کارمان راه بیفتد ترکی حرف بزنیم. گاهی هم از Google translate کمک می گرفتیم و هر روز دایره لغاتمان بیشتر می شد. طوری که روزهای آخر وقتی با یک ترک شروع به حرف زدن می‌کردیم مجبور بودیم یادآوری کنیم ترکی زیاد نمی‌دانیم و بخواهیم که آرامتر و ساده تر صحبت کند.
مردم
ما هر جا بخواهیم از مردم ترکیه یاد کنیم به نیکی یاد می‌کینم. شاید دیگران تجربه متفاوتی داشته باشند اما ما خیلی مردم ترکیه را دوست داریم. آنها خیلی آرام و خونگرم و متمدن بودند. بعنوان مثال وقتی ما از کسی آدرس می‌پرسیدیم جواب ما را با حوصله می‌دادند. این در حالی بود که ما زبان همدیگر رو درست متوجه نمی‌شدیم و فهماندن آدرس به ما برایشان خیلی سخت بود. حتی وقتی از یک مرد جوان آدرس سفارت آمریکا را پرسیدیم ایشون با اینکه آدرس را درست نمی‌دانست رفت برای ما از یک راننده تاکسی نشانی را پرسید و ما را تا سفارت همراهی کرد. درحالی که مسیرش کلاً در جهت مخالف ما بود.

از شانس خوب ما در مدتی که ما در آنکارا اقامت داشتیم روز ملی استفلال ترکیه و جشن‌های بزرگداشت آتاتورک برگزار می‌شد. خیلی از مغازه‌دارها و صاحبان مشاغل یک پرچم ترکیه به صورت عمودی بالای سردر مغازه یا ساختمان نصب کرده بودند. این پرچم‌ها به طور خودجوش توسط خود مردم نصب می‌شد و بعضی از خانه‌ها هم حتی پرچم ترکیه را نصب کرده بودند. در مقابل ساختمان آنکامال چند گروه رقص دبستانی برای مردم اجرا می‌کردند.



در رستوران‌ها و مراکز خرید رفتارشان خیلی خوب و مناسب بود. حتی وقتی ساعتها لباس پرو می‌کردیم و دست آخر می‌گفتیم نمی‌خواهیم هیچ نگاه خاصی به ما نمی‌کردند یا وقتی برای خرید غذا گارسون بیچاره را نیم‌ساعت سوال پیچ می‌کردیم با لبخند ما را راهنمایی می‌کرد. نکته جالب دیگر استفاده کم مردم از موبایل بود. مثلاً دختر و پسرهایی که باهم قرار داشتند هم حتی با موبایل دائم به یکدیگر زنگ نمی‌زدند.

رفت‌وآمد در شهر
برای رفت‌وآمد در شهر ما بیشتر پیاده‌روی می‌کردیم. به دلیل این که برای خرید یا خوردن غذا بیشتر به بلوار آتاتورک و خیابان مشروطیت و کیزیلای می‌رفتیم. اما اگر می‌خواستیم به جاهای دیگر شهر برویم از مترو استفاده می‌کردیم. در مقایسه با تهران، قیمت بلیط مترو بالا است. یک بلیط رفت و برگشت ۳.۷۰ لیر قیمت دارد.






پیشنهاد من این است که اگر دو یا چند نفر هستید و قرار است بیش از یک بار از مترو استفاده کنید یک بلیط ۱۰ باری بخرید که هزینه‌ها کاهش پیدا کند. اتوبوس و مینی بوس‌ها هم در بلوارهای اصلی شهر تردد می‌کنند و در ایستگاه‌ها می‌توانید منتظر آنها باشید. روی اتوبوس‌ها و مینی‌بوس ها غیر از مبدا و مقصد جاهای معروفی که بین راه می‌روند هم نوشته شده. مثلاً مینی‌بوسی که از جلوی آنکامال رد شود حتماً رویش نوشته شده "آنکامال". کرایه تاکسی نسبت به ایران خیلی گرونتر نیست. اگر با راننده‌های تاکسی صحبت کنید به شما تخفیف هم می‌دهند. اما بخاطر ترافیک سنگین خیابانها در ساعات آخر روز بهتر است از مترو استفاده کنید.

معاینه پزشکی
ما قبلا از سایت دکتر اونگان وقت گرفته بودیم. روی برگه نوبت‌ نوشته بود 8:30 اونجا باشیم. ما پیاده تا مطب دکتر رفتیم و با کمی تاخیر، یک ربع به ۹ به مطب رسیدیم. مطب در یک ساختمان اداری-تجاری واقع در بلوار آتاتورک قراردارد. آسانسور و راه پله بعد از یک راهروی کوتاه قرار دارند. چند مغازه لباس‌فروشی و فرش فروشی هم در این راهرو وجود دارد. دفتر دکتر اونگان در طبقه اول واقع شده. بعلت فاصله زیاد طبقه اول تا همکف (به اندازه یک و نیم طبقه) توصیه می‌کنم منتظر آسانسور بمانید. یک خانم منشی چاق که فارسی را تقریباً خوب حرف می‌زند افرادی که تازه وارد می‌شوند را راهنمایی می‌کند. ابتدا پاسپورت‌ها را می‌گیرد و متقاضی‌ها را به آزمایشگاه طبقه سوم می‌فرستد. یک برگه به شما داده می‌شود که باید به آزمایشگاه ببرید. آنجا هم یک خانم منشی که فارسی بلد است برگه را از شما می‌گیرد و می‌گوید منتظر باشد تا صدایتان کنند. ما هم نشستیم و منتظر ماندیم. ابتدا برای گرفتن نمونه خون صدا می‌زنند، سپس جهت گرفتن عکس قفسه سینه. البته کسانی که کودک داشتند مراحل بیشتری را باید طی می‌کردند. هزینه آزمایشگاه برای هردوی ما ۹۵ دلار شد. پس از دریافت هزینه به متقاضی‌ها گفته می‌شد چه ساعتی جهت انجام معاینه پزشکی مراجعه کنند. آزمایشگاه با مطب دکتر خیلی هماهنگ است و کارها را به صورت روتین انجام می‌دهند. به طوری که وقت دکتر را آزمایشگاه به ما اعلام کرد. نوبت دکتر ما ساعت ۳:۲۰ اعلام شد. در این فاصله ما فرصت داشتیم به کارهای روزانه و خوردن ناهار بپردازیم.





بعدازظهر به مطب دکتر رفتیم. افراد زیادی در مطب منتظر بودند. طوری که که همه صندلی‌ها پر بود و ما مجبور بودیم سرپا منتظر باشیم. به نظر من لازم نیست حتما راس همان ساعت آنجا حاضر باشید. دکتر تا همه را معاینه نکند نمی‌رود. البته اگر خیلی دیر بروید شاید برود! دکتر از من سوالات همیشگی که چه امراضی داری و آیا جراحی داشتی یا خیر رو پرسید. چون انگلیسی صحبت می‌کردم هرچقدر خواهش کردم افاقه نکرد و همان آمپول گرون‌قیمت را زد! به سحر هم واکسن آبله مرغان را زد. بعد از معاینه هم باید چند دقیقه منتظر بمونید تا هزینه را دریافت کنند و نتایج را بدهند. نتایج یک پاکت مهر و موم شده به همراه یک CD است.
سفارت
وقت مصاحبه ما ۸:۱۵ بود. ما ساعت ۸ جلوی در سفارت رسیدیم و دیدیم افراد زیادی جلوی در با گردن های کشیده منتظر هستند از بالای سکو چیزی بشنوند. روزی که ما رفتیم هیچ صفی وجود نداشت و مامور جلوی در سفارت اسم‌ها را از روی لیست صدا می‌زد. بعضی‌ها که به زور می‌رفتند جلو را هم به داخل راه ‌داد. تعداد افراد متقاضی ویزای توریستی خیلی زیاد بود و مامور برای حفظ عدالت به ازای هر ۵ متقاضی ویزای توریستی یک متقاضی گرین‌کارتی را داخل می فرستاد. در نهایت وقتی شماره‌ها در سالن سفارت اعلام شد تازه من فهمیدم که هرچقدر هم زودتر به داخل سفارت بروید به نوبتی که در سیستم آنجا وجود دارد صدایتان می‌زنند و اصطلاحاً "زرنگ بازی" کمکی به کسی نمی کند. مامور سفارت از کسانی که به داخل راه می‌داد می خواست در یک صف قرار بگیرند تا به نوبت وارد اتاق بازرسی شوند. درب اتاق بازرسی دارای قفل الکترونیکی بود و به محض اینکه نفر قبلی می‌رفت و اتاق خالی می‌شد ماور بازرسی درب را باز می‌کرد و از پشت شیشه با دست اشاره می‌کرد که "بیا تو"! بعد از ورود کیف‌ها را از اسکنر اشعه ایکس رد می‌کنند و از متقاضی‌ها می‌خواهند که از گیت رد بشوند. گوشی و کمر بند و اجسام فلزی بزرگ را نیز باید تحویل بدهید. سفارت یک سالن بزرگ برای انجام روند مصاحبه دارد. جلوی ورودی سالن هم صف بود و باید کمی منتظر می‌ماندیم. یک خانم جوان که فارسی را به خوبی صحبت می کرد مدارک را می‌گرفت و شماره می‌داد. ما کارت ملی‌ها را نبرده بودیم و ایراد گرفت. اما گفت بنشینید و منتظر بمانید.
در سالن انتظار تعداد ۷۲ صندلی وجود دارد که پشت به باجه‌های مصاحبه است. دوستان قبلاً به من گفته بودند مثل بانک است. اما بانک‌ها برای مشتری صندلی دارند در حالی که آنجا ما باید ایستاده کارها را انجام می‌دادیم. در همین حین نام سحر را صدا زدند و گفتند به باجه 7 برود. وقتی رفتیم باجه 7 فرم DS-230 را به سحر داد و گفت که دوباره این فرم را پر کند. فرم را با استرس زیادی پر کردیم. فکر می کردیم اشکال مهمی در کار است. بعد از تکمیل فرم آن را به همان باجه تحویل داده و دوباره منتظر ماندیم. دوباره شماره ما با شماره باجه ۷ افتاد. رفتیم جلوی باجه ۷ که انگشت‌نگاری را انجام دهیم و دوباره منتظر ماندیم. بعد از مدتی دوباره شماره ما با باجه ۴ نمایش داده شد. رفتیم و پول پرداخت کردیم. دست آخر شماره ما افتاد برای باجه ۵. خیلی نگران نبودیم اما بازهم ترس داشتیم. من سعی می کردم آرامش خودم را حفظ کنم. رفتیم جلو. آفیسر روزبه‌خیر گفت و ما هم سلام کردیم.


دست راستتون را بالا بگیرید و هرچیزی من می‌گویم تکرار کنید
- ما چند نکته هست که باید به شما بگوییم.
- (با پوزخند) باشه. بگید
- من موقع ثبت نام قسمت اول فامیلی‌ام رو تو middle name نوشتم. اون موقع اصلاً نمی‌دونستم middle name چی هست؟
-(با خنده) آّه! من هم همین مشکل رو دارم. تو آمریکا همه قسمت آخر فامیلی منو بعنوان فامیلی حساب می‌کنند. (تو کامپیوتر نگاه کرد) اشکالی نداره...
- پس این مشکل من در آمریکا بازهم پیش میاد. نه؟!
-(با خنده) آره... شاید...
- مشکل بعدی ما اینه که اسم مادر سحر یک جا با دو تا O نوشته شده یکجا با OU...
- (دیگه نگاه نکرد) اشکال نداره... مهم نیست. حالا هرچیزی من می‌گویم تکرار کنید.
-(من دست چپم رو اول گرفتم بالا با چشم اشاره کرد اون دست و سه تایی خندیدیم. راستش از قصد این کارو کردم کمی بخندیم) باشه. برو بریم
- من هرچه در این مصاحبه می گویم و هرچه در این فرمها نوشته‌ام عین حقیقت است
- (صدای من و سحر) من هرچه در این مصاحبه می گویم و هرچه در این فرمها نوشته‌ام عین حقیقت است
رو به من
- شما محسن هستید؟
- بله من محسن هستم.
- تاریخ تولد شما چند است؟
- تاریخ تولد من - - - است.
- شغل شما چه هست؟ منظور از IT اینجا نوشتید چه بوده؟
- من تخصص کامپیوتر دارم. مهندس نرم افزار. Engineer (اینو که گفتم فهمید)
- شما چطور از سربازی معاف شدید؟ (تو ترجمه کارت معافی نوع معافی رو زده «موارد خواص» براشون شک برانگیز شده بود)
- شانسی! تو سال گذشته گفتند هرکس سه برادرش خدمت کرده باشد معاف است و من هم معاف شدم!
- شما سه برادر دارید؟!
- بیشتر! (با خنده) ۵ تا خدمت کرده دارم و ۲ تا خدمت نکردند. رو هم ۷ تا!
- (در حال خنده) این برگه را امضا کنید
- این برگه برای چیه؟
- در آمریکا مردها از ۱۸ تا ۲۶ باید برای سربازی ثبت نام کنند!
- (با خنده) نمی‌خوام! من معاف شدم حالا اونجا باید سربازی کنم؟! عجب کاریه!
- (با خنده) باید امضا کنید تا کار شما انجا شود.
- (در حال امضا) باشه دیگه. البته من ارتش آمریکا را دوست دارم.
- اما من دوست نداشتم و حالا اینجا هستم!
- من هم سفارت رو دوست ندارم. دوست دارم بعنوان مهندس کار کنم. (بازم نفهمید مهندس چیه!) Engineer
- آها! (خنده)

رو به سحر
- سحر شما هستید؟
- بله
- تاریخ تولد شما چند است؟
- تاریخ تولد من - - - است.
- شغل شما اینجا دانشجو نوشته شده است. دانشجو چه رشته‌ای هستید؟
- مهندسی پزشکی. Biomedical Engineering
- درس شما تمام شده؟
- دو ترم مونده. البته قبل رفتن تمام نمی‌شه... (حرفهاش ناتمام ماند)
- باشه. فهمیدم

دوباره رو به من
- اسپانسر شما چه رابطه‌ای با شما داره؟
- باید توضیح بدم؟
- نه لازم نیست (اینجا معلوم میشه مجبور نیستید همه چیز را براشون توضیح بدید)

بعد یک نگاهی به ما کرد و پروند را بست. ما برگه آبی را دستش دیدیم و حسابی خورد تو ذوقمون. اما بعد دیدیم همون برگه را به همراه پاسپورت‌ها گذاشت لای پرونده و یک کش انداخت دورش و گفت "تبریک میگم! این قبض را به UPS بدهید". بدون اینکه بپرسیم "یعنی ما قبول شدیم؟"... گفتیم "می‌شه پاسپورت ها‌رو زودتر به ما بدید؟"(رو که نیست...) گفت "ما همه سعی‌مون رو می‌کنیم." تشکر کردیم و رفتیم UPS.
تو صف UPS به سحر گفتم بپرسد تکلیف کارت ملی من چی‌ میشه؟ اون موقع فکر می‌کردیم فقط کارت ملی سحر رو نیاوردیم. و کارت ملی من اونجا گم شده (چقدر پیش دیگران بهشون بد و بیراه گفتم!). اونها هم گفتند "اگر اینجا پیدا کنیم با پاسپورت‌ها براتون پست می‌کنیم.".
نوبت من که رسید برای UPS، قبض را گرفت، آدرس را پرسید و پرسید "چندتا پاسپورته؟" با مامور UPS ترکی صحبت می کردم و به همین دلیل وقتی اسم من را پرسید و گفتم «محسن» نگاهم کرد و با تعجب پرسید "شما ترک نیستید؟!" من هم گفتم "خیر"!
از سفارت اومدیم بیرون. کمی که دور شدیم سحر گفت "جیغ نکشیدیم چرا؟" گفتم "هنوز دیر نشده"... دوتایی جیغ بلندی کشیدیم و پریدیم بالا...
بازگشت به تهران
بعدازظهر روز مصاحبه، بسته ویزا را از طریق سایت UPS ردگیری می‌کردیم. نگران بودیم نکند تا عصر روز بعد که ترانسفر از جلوی هتل حرکت می‌کند پاسپورت ها به دستمان نرسد. فردا صبح از خواب که بیدار شدیم سایت UPS را چک کردیم. نوشته بود بسته ما در مرکز پخش شهر آنکاراست. مطمئن شدیم که همان روز ویزا به دستمان می‌رسد. تا ساعت ۱۲ وسایل را جمع کردیم و اتاق را تحویل دادیم. چمدان‌ها را در لابی هتل گذاشتیم و تا ساعتی که ون UPS بیاد در لابی نشستیم. حدود ساعت ۱ بعدازظهر پاسپورت ها را با اهدای ۱۰ لیر به عنوان شیرینی تحویل گرفتیم. همانجا متوجه اشتباهی در پاسپورتم شدم. وضعیت تاهل من رو مجرد زده بودند! یک عکس از ویزای داخل پاسپورت انداختم و برای سفارت میل کردم. بعد از ظهر رفتیم بیرون و آخرین ناهار را در ترکیه خوردیم و ساعت ۵ برگشتیم هتل.




با ترانسفر به فرودگاه آنکارا رفتیم. جلوی درب فرودگاه خانم مسنی را دیدیم که وسایل زیادی داشت و دست تنها بود. در حالی که کمکش می‌کردیم دیدیم چه روحیه جوانی دارد! در سالن انتظار فرودگاه برای ما کلی داستان از سفر به آنکارا و خرید‌های خود تعریف کرد. حتی همه بسته‌هایش را باز کرد تا به ما کفش ها و لباس هایی که خریده بود نشان دهد. چون سیگار می‌کشید گفت "شما از گیت رد بشید، من آخرین لحظه میام". در فروشگاه DUTY FREE فرودگاه چرخی زدیم تا زمان تحویل بار و اخذ کارت پرواز شد. هنگام سوار شدن به هواپیما مردم بازهم جلوی پلکان هواپیما ازدحام کردند و کلی شلوغ پلوغ شد.
ساعت ۳ به وقت تهران به تهران رسیدیم. خانواده‌های ما به مثال کسانی که فرندانشان از المپیک؛ با مدال برمی‌گردند؛ برای ما گل آورده بودند و ما را حسابی خجالت زده کردند...
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: nasr ، ساسان ، MPU
(2010-06-10 ساعت 01:47)Eskandari نوشته:  اینم سفرنامه من. امیدوارم حوصله داشته باشین!!

رفت به آنکارا:

ما برای ساعت 9 صبح جمعه از ارومیه تا وان رو بلیط اتوبوس رزرو کرده بودیم. صبح که رسیدیم ارومیه به یه تعاونی سر زدم و خواستم همین جوری یه آماری بگیرم. اونا گفتن که اگه بخوای به پرواز امروز ساعت 4 بعداز ظهر وان به آنکارا برسی باید قبل از 7.5 راه بیافتی. خلاصه با یه جریمه بلیط رو عوض کردیم و بلیط 7.5 رو با چونه و با تخفیف از اون یکی آژانس گرفتیم(هر نفر 15 تومن). اینو اضافه کنم که اتوبوسای این مسیرا اصلا از مسافرکشی درآمد ندارن و بیشتر به جنسایی که تو صندوق دارن (مثل پیاز و موز و روسری Sad!!!) امید بستن واسه همین قیمت شدیدا با چونه میشکنه!!

ساعت 7.5 به سمت مرز راه افتادیم. یه ایست بازرسی قبل از مرز بود که اتوبوسها رو میگشت و پاسها رو چک میکرد و می پرسید که از کجا میای و به کجا میری. خیلیا می گفتن واسه گردش میریم و اصلا کاری به کارشون هم نداشت. نوبت به من که رسید، ترسیدم بگرده و مدارکو این چیزا رو ببینه یهو گفتم واسه ویزای دانشجویی میرم سفارت(گفتم شاید این گیرش کمتر از گرین کارت باشه). اینطور شد که نیم ساعتی اتوبوس معطل من شد و آقاهه هر چی آمار میتونست از من کشید بیرون(از شماره تلفن و آدرس و...واسه خودم همونجا پذیرش دانشگاه هم جور کردم و اسم دانشگاه رو هم دادم بهش Big Grin). شاید بهتر بود منم میگفتم میرم گردش...!
توی مرز 12 تومن عوارض خروج رو دادیم و یه ساعتی تو صف مهر خروج و ورود وایسادیم و بالاخره رد شدیم. تا مرز حدود 1 ساعت راه بود. اما تا مرز رو رد کنیم ساعت نزدیک 11 شده بود. بعد از مرز 4-3 باری پلیسای ترک ماشین رو نگه داشتن و بازرسی پاسپورت و جنسای اتوبوس و... تا اینکه نهایتا دوروبر ساعت 4 رسیدیم وان و از اونجا بلافاصله فرودگاه و پرواز به آنکارا که ساعت 5.5 به وقت ایران بود. اینم اضافه کنم که بلیط رو همون روز به شاگرد راننده گفتیم و اونم به وان زنگ زد و بلیط واسه ما رزرو کرد. صندلیای پای بوفه هواپیما افتاد به ما و البته با قیمت بالا(130 تومن). من بلیط رو یه هفته قبلش نگاه کرده بودم که میشد با 70 تومن خرید اما همون روز با 130 تومن خریدیم.
یه چیز رو اضافه کنم: شیشه های اتوبوس ما یه جورایی که انگار از منطقه جنگی اومده باشه شکسته بود(البته جدار بیرونیش). دلیل رو که پرسیدیم گفتن که بعد از ا..ع..د..ا..م اون چند نفر توی کردستان، هر چی اتوبوس ایرانی که از این مسیر مخصوصا شهر Yuksekova رد میشه سنگ بارون میشه. یه بازرسی قبل از این شهر بود که ما بیشتر از نیم ساعت معطل شدیم تا یه ماشین پلیس ترک همراه اتوبوس ما بیاد و مثلا ما رو تا رد شدن از شهر اسکورت کنه. سنگ پرونی رو هم به عینه دیدیم. واقعیت داشت. جاده تا وان خیلی خوب نیست ولی خوب مناظر قشنگی داره.
جمعه عصر بعد از 1.45 ساعت پرواز رسیدیم به آنکارا (بوئینگ 737 با 192 مسافر که نصفشون ایرانی بودن بعلاوه یه لشگر پیرزن و پیرمرد بالای 80 سال آلمانی فوق العاده شلوغTongue). با اتوبوس خط 442 رفتیم مرکز شهر(ایستگاه kizilay) با 4 لیر که البته روی تابلو نوشته بود 3.75 لیر. رفتیم هتل بویوک ارشان و با چونه مبلغ رو آوردیم پایین تا نفری شد 23 دلار(البته پنج نفر بودیم. یه اتاق دبل و یه 3 نفره). خود هتل خیلی جای تعریف نداشت ولی من از شلوغی اطرافش خیلی خوشم میومد. پر از کافه و بارای عجیب غریب و رستوران و ...آدمای جالب بود.

مدیکال:

صبح شنبه رفتم مدیکال. اصلا به وقت قبلیم هم توجهی نکرد. البته خیلی خلوت بود. 47.5 دلار واسه عکس و آزمایش خون بعلاوه یه عکس 3در4 طبقه سوم و 130 دلار بعلاوه یه عکس و کارت واکسن هم به مطب آقای دکتر. جناب دکتر هم همزمان که داشت آمپول رو آماده میکرد مثلا با ما گرم گرفته بود و از خاطراتش میگفت که یه وقت من به آمپوله گیر ندم بگم این چیه. منم اصلا نپرسیدم که مثلا واکسن 60 دلاری که زدی اصلا چی بود(واقعا هم نفهمیدم چی بود). قرار شد نتیجه رو هم ساعت 3 روز دوشنبه برم و بگیرم.
صبح دوشنبه که از هتل میخواستیم بریم بیرون یه خانم و آقای مسن شیرازی آمار مطب رو از ما گرفتن. گفتن که سه شنبه وقت داریم و یکی از ما 100 تومن خواسته تا ما رو ببره اونجا. مام به رگ مراممون برخورد و بهشون گفتیم که همین الان پاشین باهم بریم مطب. گفتم شاید نتیجه منم آماده باشه و اونم بگیرم. باهاشون تا مطب پیاده رفتیم و محل سفارت و مطب رو که 15 و 20 دقیقه پیاده تا هتل فاصله داشتن رو نشونشون دادم. به مطب که رسیدیم فوق العاده شلوغ بود اما با وجود این بدون پرسیدن اینکه وقت قبلی هم دارن یا نه، اونا رو قبول کردن و کارای مدیکالشون انجام شد. جواب منم آماده نشده بود و مجبور شدم بعد ازظهرش یه بار دیگه برم واسه جواب. اینو نوشتم که تاکید بکنم وقت مطب اصلا مهم نیست.

مصاحبه:

من یه خورده قوه تخیلم زیادی کار می کنه واسه همین یه تجسمی از فضای سفارت واسه خودم داشتم که تا نود درصد غلط از آب دراومد. بگذریم. صبح سه شنبه ساعت 8 جلوی سفارت بودم. با وجودی که اکثر بچه ها توی سفرنامه هاشون محل صف گرین کارتیهارو گفته بودن اما بازاشتباه وایسادم و افتادم آخرای صف(رو به در که وایسید سمت راست صف گرین کارتیاست). ساعت 9 رفتیم داخل سالن و اون خانم خوش اخلاق ایرانی رو که همه یادش میکنن، مدارک رو از ما گرفت. بالاخره من نفهمیدم مدارکی که با پست فرستاده بودم رسیده بود دستشون یا نه. چون جواب کانفرمیشنش رو هیچ وقت نگرفته بودم. ترجمه ها رو هم چون کپیش رو داده بودم، اونجا اصلش رو دادم بعلاوه دو تا عکس دیگه. بچه ها نوشتن که عکسای اضافه رو برمیگردوندن. منم چهارتا عکس در مجموع دادم و چون هیچ چی بهم برنگردوندن شک برم داشت که اصلن مدارکم رسیده بوده دستشون یا نه.! در مورد مدرک هم بگم که فقط آخرین مدرک تحصیلی رو میخوان. چون من مدرک لیسانسم رو هم با خودم برده بودم اینقد گفتم که اینم آوردم که خانومه مجبوری گفت باشه بزار اونم بمونه.! راستی اون در که تق تق میکنه رو هم زیارت کردیم!!!

خلاصه رفتیم نشستیم. بعد از 25 دقیقه شماره افتاد(شماره 413، امیدوارم نحس نباشه...) و رفتم باجه 7 واسه انگشت نگاری. 5 دقیقه بعدش بازم شماره افتاد و رفتم پول رو دادم باجه 3. بعد از این حدود 1.5 ساعت معطل شدم تا شمارم دوباره بیافته. اعصابم داشت به هم می ریخت. اومدم نشستم جلوی باجه ups که رفت و آمد زیاد بود و یخورده هیجان داشت. مکالمات دست و زبانی دو تا خانومه با مراجعان سرگرم کننده بود(ببخشید ... جالب بودTongue). صدای مصاحبه افرادی که پشت باجه ها هم بودن خوب می شد شنید. راستش اول فکر کردم صدای رادیویی چیزیه که بلندش کردن و خیلی عجق وجق فارسی حرف میزنه. ولی دیدم سوالاش و حرفاش تکراریه تازه متوجه شدم که صدای افیسرا هستش که از بلندگو پخش میشه.

ساعت 11 و ربع بالاخره شماره افتاد و رفتم باجه 6. خانم خوش برخورد و مهربونی بود که با لهجه قشنگی فارسی حرف میزد. کل مصاحبه ام 2 دقیقه نشد. اونقدر زود تموم شد که الان کلی فکر کردم و بعضی جزئیاتش تازه یادم اومد. بعد از احوالپرسی بلافاصله گفت دست راست بالا و تکرار کن. بعد هم فرم DS230 رو داد که امضا کنم و بعد از کارم، تحصیلاتم و سربازیم پرسید که کجاها بودم و گفت که مدارکم کامله و فقط یه سری کار اداری میمونه که با جواب دادن به برگه 9 سوالی شروع میشه (راستش تازه الان فکر وخیال برم داشته که نکنه اینا یه چیزایی یادشون رفته باشه. چون خیلی زود و راحت گفت که مدارکت کامله و خیلی از سوالا رو که از دیگران میپرسید از من نپرسید). اصل مدارکم رو هم بهم داد و بعد هم خداحافظی. راستی اضافه کنم که من فقط با گواهی بانکی 18 میلیونی رفتم و یه کوچولو استرس داشتم بخاطر احتمال قبول نکردن اون که خدا رو شکر اصلا حرفش هم به میون نیومد. توی برگه آبی من فقط قسمت مراحل اداری رو علامت زد و حتی جلوی پاسپورت رو هم علامت نزد..؟؟؟ دقیقا یادم نمیاد ولی فکر کنم گفت که از 6 تا 8 هفته دیگه سایت رو چک کنم!!!Sad

{الان که اینا رو مینوشتم چک کردم دیدم تأییدیه ایمیل جواب 9 تا سوال رو که 6 روز بعد از مصاحبه براشون فرستادم رو برام فرستادن یعنی 2 روز بعد از فرستادنش. خدارو شکر رسید!! }

برگشت از طریق استانبول:

اون روز تا غروب توی آنکارا گشت زدیم و بعد راه افتادیم سمت استانبول تا 3-2 روزی هم اونجا باشیم و بلیط برگشت رو هم به مبلغ لیر 155 توی آنکارا گرفته بودیم از استانبول به مقصد شهرKars . یه شهر که 4-3 ساعتی تا مرز بازرگان فاصله داشت. خلاصه وار بنویسم که با متروی Ankaray رفتیم تا ایستگاه آشتی و با اتوبوس تا استانبول رفتیم (هر نفر 20 لیر). جاده تا استانبول اتوبان و فوق العاده صاف و بی دست انداز بود جوری که حرکتش رو میشد با هواپیمای رفت مقایسه ش کرد. هرچند هواپیماهه یکی دوبار توی چاله افتاد و مارو نصفه جون کرد ولی اتوبوسه نه. شاگرد اتوبوسه هم هی میومد و میرفت و مخصوصا تمیزی اتوبوس رو خیلی کنترل میکرد. هرچند وقت یه اسپری میاورد و هی فیس وفیس مثلا اتوبوس رو خوشبو میکرد. یه بار هم یه اسپری آورد و کف دست مسافرا پاشید که نفهمیدیم واسه تمیزیه یا ضد عفونی کردن یا چیز دیگه(البته هر کی میخواست می پاشید). نسکافه و چای و آبمیوه هم سرو میکرد...

روز جمعه ساعت 11.25 پرواز از استانبول به Kars بود که بعد از 2 ساعت رسیدیم. توی ایستگاه شهر کارس سرویسای مخصوص فرودگاه بودن که تا Igdir و Dogubayazit میومدن. ما سرویس dogubayazit رو سوار شدیم با 25 لیر. چک نکردم ببینم ارتفاع شهر کارس چقدره ، چون از فرودگاه که اومدیم بیرون تو یه جاهایی هم سطح جاده برف هم بود!! مناظرش آدمو یاد مغولستان مینداخت ..(البته توی فیلما). دشتهای سبز و مرتفع و خنک که آدمیزاد که سهل بود، جک و جونور هم نمی شد توش پیدا کرد. مسیر رو هم کاملا میشد احساس کرد که سرپایینیه. از دور چند تا قله پر از برف مشخص بودن(من عاشق کوههای بلند برفدارم!) که سمت چپیه احتمالا مال ارمنستان بود و بزرگتره هم که روبروی مسیر حرکت بود و واقعا ابهتی داشت آرارات بود.
ساعت 2.20 سوار مینی بوس شده بودیم و حدودای 2.5 ساعت هم کشید تا برسیم ایقدیر(نیم ساعت هم واسه نهار وایساد). توی این مسیر هیچ نشانی از تمدن وجود نداشتSad!!! از ایقدیر تا دوغوبایزید اوضاع فوق العاده بی ریخت بود. کل اسفالت رو برداشته بودند و داشتن جاده گردنه دار رو که آرارات رو دور میزد عریض میکردن. حدود 45 دقیقه فکر کنم کشید که برسیم دوغوبایزید اونم توی جاده خاکی. اونجا هم بلافاصله سوار یه ون شدیم به سمت مرز با 5 لیر(این همون ونه که فکر کنم آقا محسن هم سوارش شده بود و حس مسافر قاچاقی بهش دست داده بود. واقعا وضعیت ون و راننده و ... نحوه سوار شدن ما و جا گرفتن اسبابامون توی بغلمون بیشتر از این حسی به آدم نمیده). حوالی ساعت 6 مرز بودیم.
یه شانس خیلی خیلی بزرگ اینجا نصیب ما شد و فقط بگم که رد شدن ما از مرز و گمرک واقعا کمتر از 5 دقیقه شد. فوق العاده خلوت بود. بدون توقف هم فقط راه میرفتیم و سختی کارمون کشیدن ساک پشت سرمون بود. دو جا هم مامورای ایرانی تا گفتن که چی داری و ساکتو باز کن، قبل از اینکه زیپ ساک رو بکشیم خودشون بیخیال شدن. انگار حوصله نداشتن. ساعت 6.5 از گمرک رد شدیم و یه دفعه ساعت شد هشت (جل الخالق). با مینی بوس گمرک تا اولای شهر اومدیم. خواستیم بریم ترمینال که دور و بریا (مخصوصا راننده های سواری ها) گفتن که ترمینال الان بسته س و ماشین نیست. مجبور شدیم تا تبریز رو با سواری بیایم و بعدش هم اتوبوس.

چند تا نکته قصار هم بگم:

- آنکارا به نظر من خیلی باکلاس تر از استانبول اومد. شهرهای بزرگ و توریستی به نظر من یه خباستهای ذاتی دارن...نمیدونم چرا این حس رو داشتم ولی انگار توی آنکارا که بودم وقتی می فهمیدن ایرانی هستیم با احترامتر برخورد میشد اما توی استانبول گاهی وقتا برخوردای بدون احترام هم میشد. البته بگم استانبول جاهای دیدنیش زیاد و فوق العاده اس. اگه رفتید حتما سوار کشتیهای تور تنگه بسفر هم بشید. عالیه. شروع حرکتش ساعت 10.5 صبح از اسکله Eminonu هستش و چند جای دیگه هم سوارمیکنه و کل تنگه رو از دریای مرمره تا دریای سیاه رو یه دور میزنه و ساعت 4.5 برمیگرده.

- اون دوستی که میخواست تجارت آفتابه تو آمریکا بکنه؛ تو همین ترکیه جای آفتابه، پارچ اونم از نوع مدرج (از 1.5 تا 2 لیتر) گذاشته بودن. حالا چرا مدرج دیگه نمیدونم!!

- ماشینا توی ترکیه یه صدای خاصی داشتن. شاید سوختشون کلا فوق میکرد. مثلا صدای مگان اونا به نظر از مگان ما بیشتر میومد. اگه کسی چیزی میدونه بگه لطفا. پمپ های بنزینشون هم کلا خالی و تقریبا هر چند صدمتر یه دونه بود.

- توی این چند روز که ما اونجا بودیم، نه که با اسرائیل دعواشون شده بود، کلا خیابونا پر پلیس ضد شورش و ... بود اونم واسه حدود 20 نفر آدم که از این کوچه میزدن و از اون یکی در میومدن بیرون و کل شهر رو اسکن میکردن. یه شعار شون رو هم مینویسم که موزون بود به نظرم: ABD Itine sahip chik ! (باید با ریتم بخونیدا. اینو که می گفتن یه سگ هم اونور واق واق میکرد و واسه ما شده بود خنده بازار)

- چقدر عکس و مجسمه و جمله قصار از آتاتورک زیاده. نمیدونم اونام زورکی میزنن به در و دیوار، یا اونطور که من احساس کردم باغرور ازش یاد می کنن!!

- دوروبر هتل چند تا مغازه جونور فروشی بود. اگه به نگهداشتنش هم علاقه ندارید برید ببینید. خیلی دیدنی هستن. از اردک و خرگوش تا سوسمار و آفتاب پرست و...

- یه خیابون سنگفرش به موازات خیابون مشروطیت ولی به سمت ایستگاه مترو(سمت شمال) بود که شبیه بازار مکاره بود. همه جور فروشنده و هنرمند و آوازه خوان و ... کنار خیابون بودن و همیشه هم شلوغ بود.

دیگه تموم شد. ببخشید زیاد شد و سرتونو درد آوردم.

از تک تک دوستان عزیز مهاجرسرا بابت زحماتشون و اطلاعات بسیار مفیدشون تشکر می کنم.

به امید موفقیت همه
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: majid_229997 ، sanaz2010 ، Shahoo52 ، ساسان ، MPU
(2010-04-24 ساعت 07:17)farzad101 نوشته:  بیا ری اهورا مزدا

بخش اول سفرنامه

مقدمه
این سفرنامه را تقدیم می کنم به موسس و بانی وب سایت مهاجرسرا و تمامی عزیزانی که با دل و جان از خود مایه و وقت گذاشته و از لذت راهنمایی و اشتراک دانسته ها و تجربیات خود با دیگران برخوردار شده اند و بنده به شخصه دست تمامی آنان را که یک ایرانی واقعی هستند به دور از اعتقادشان می بوسم و امیدوارم با نوشتن این سفرنامه ذره ای از دینی که نسبت به آنان داشته ام را ادا کرده باشم . باشد که اهورا مزدا خدای بزرگ به آنها شادی و تندرستی ببخشد.
قبلا عذرخواهی میکنم اگر مجبور شدم به علت کمی وقت کمی از سفر نامه رو حذف کنم شاید بهتره و کمتر هم وقت شمارو بگیره به هر حال این بخش اول که تونستم تایپ کنم . برو بریم .
معرفی::
ما یک خانواده چهار نفری هستیم . من مهندس صنایع و در یک شرکت مهندسی کار می کنم و خانمم لیسانس فیزیک و دبیر دبیرستان است .با یک پسر 6 ساله و دختر 16 ساله . پدر و مادرم و تنها خواهرم سیتی زن و در آمریکا زندگی میکنند و برای اقامت ما هم اقدام کرده بودند و لی چون فعلا دوست نداشتیم ایران را ترک کنیم دعا می کردم هر چه دیر تر کارمان درست شود و شایدهمینجوری 5 سال دیگر گرین کارت می گرفتیم و در عین حال گاهی از سر تفریح لاتاری را هم پر می کردیم ! راستی ما زرتشتی هستیم . حالا چرا اینو میگم نمی دونم !! شاید بخاطر اینکه کسانی که این سفرنامه رو می خونن شرایط مارو بهتر بدونن! Rolleyes
شرح حال :
حدود ما ه جولای پارسال بود که نامه اول به دستمان رسید و به نام خانمم بود به من که سر کار بودم زنگ زد و اول کمی شک کردیم ولی وقتی متن را خواند یقین کردم که درست است و همسرم در لاتاری گرین کارت برنده شده . به هیچ کس غیر از پدرو مادرم نگفتیم و خیلی برامان ناآشنا بود پر کردن فرمها حدود یک ماه وقت گرفت و تازه وقتی فرستادیم مهاجرسرا را با جستجو در اینترنت پیدا کردم و عضو شدم . اول آنکارا را برای مصاحبه انتخاب کرده بودیم ولی به علت اینکه با دوبی بسیار آشنا بودم و بارها سفر کرده بودیم با ای میل تقاضا کردم که به ابوظبی تغییر یابد که انجام شد.
بلافاصله پس از کارنت شدن به کی سی سی ای میل زدم و تاریخ مصاحبه که 20 آپریل 2010 بود را دریافت کردیم و با توجه به این که سه شنبه بود به پلی کلینیک زنگ زدم و در مورد مدت زمان انجام آزمایشات با توجه به اینکه بچه داشتیم سوال کردم که پاسخ این بود که روز یکشنبه باید برای آزمایش پزشکی برویم پس برنامه ریزی کردیم که صبح یکشنبه آزمایشات را انجام دهیم و بلیط را برای شب شنبه 28 اردیبهشت گرفتیم که شب استراحت کنیم و صبح اول وقت برویم پلی کلینیک.
جهت هتل هم هتل Novotel که یک هتل چهار ستاره است و درست با پلی کلینیک 300 متر فاصله دارد و من بر حسب کارم در ماموریتهام دو مرتبه آنجا بوده ام را انتخاب کردیم و از خواهرم که آمریکا است خواستم که وجه هتل را با کردیت پرداخت کند . خلاصه بلیط و یزا و هتل انجام شد

نکته : هزینه هتل هرشب 140 دلار و بلیط ایران ایر هر نفر 237 هزار تومان و ویزا شد نفری 85 هزار تومان

شروع سفر :

قبل از را افتادن به سمت فرودگاه یکبار دیگر مدارک لازم جهت مصاحبه را با چک لیستی که درست کرده بودم چک کردم و همه مدارک را در یک فولدر پاپکو که خیلی جالب بود و انگار برای همین کار درست شده بود و 8 تومان خریده بودم قرار دادم و در یک کوله پشتی گذاشتم که همیشه همراهم باشد خلاصه همه چیزمان بود!!
با توجه به اینکه پرواز ساعت 7 بود ساعت سه و نیم بعدازظهر حرکت کردیم به سمت فرودگاه تا با در نظر گرفتن ترافیک آن ساعت به موقع برسیم که خوشبختانه از مسیر تونل توحید و نواب رفتیم و ترافیک نبود . به محض رسیدن به فرودگاه براحتی بار ها را تحویل دادیم چون زو د رسیدیم و ابتدای پذیرش مسافر بود. پس از عبور از گیت پاسپورت و مرز هوایی وارد سالن ترانزیت شدیم جایتان خالی از آن چای و کیک های ارزان قیمت ! خوردیم و با اینترنت تو مهاجر سرا با یکی دو تا تبریک و پاسخ بساط را جمع کردیم و از گیت شماره 21 سوار هواپیما شدیم . وقتی سوار شدیم اتفاق جالبی افتاد و آن این بود که صندلی من 21A بود و به علت تشابه با شماره گیت که 21 بود و روی کارت بوردینگ درج شده بود کلیه هموطنان گرامی لطف داشتند و یکی یکی می آمدند و به من می گفتند که این صندلی ماست!! خلاصه برای حدود سی چهل نفر تو ضیح دادم که این شماره گیت است و شماره صندلی کمی آنطرفتر نوشته شده !! البته بنده خیال ندارم آی کیو کسی را زیر سوال ببرم ولی قبلا این اتفاق برایم نیفتاده بود !! جالب اینکه قبل از اینکه برسیم هم کسی جایمان نشسته بود و داشت برا خودش با کمال راحتی آهنگ گوش می داد !!!با همان استدلال ! Shy این هم از مزیت های سفر کردن با ایران ایر بود. پرواز ساعت هفت و نیم با کمی تاخیر حرکت کرد.
بگذریم قبل از پرواز کلی به پسرم از مزیت های ایران ایر گفته بودم چون می گفت بابا این چرا از این بازیها نداره و یه کمی هم قراضه است !! و گفته بودم که تو ایران ایر یا جوجه کباب یا چلو کباب می دن و غذاش خیلی بهتر از پرواز اماراته ضمن اینکه بالاخره ایرانیه دیگه !! البته یه آقاهه اون جلو نشسته که گاهی چش غره میره ولی خیلی کاری نداره !
خلاصه پس از پرواز و گرفتن ارتفاع و ثابت شدن وضعیت دیدیم مهماندارها تشریف آوردند و شرو ع کردن به پرت کردن غذاهای آماده !! یه تکه سینه مرغ یه شامی و یک ناگت مرغ ! از همون غذای معروف ایرانی خبری نبود فکر کنم بدلیل تحریم ها اونا هم وارد نمی شه !! و اون سوالای معروف که سون آپ می خوری یا کوکا ؟ و بعد به شما زمزم میدن !!! که من گفتم سون آپ و همومن زمزم لیمویی عزیز بود .درست همزمان با غذا خوردن هم کادوی اسباب بازی بجه ها رو دادن که تکلیف خو د را انجام داده باشن ! حالا بیا به بچه بگو بجای بازی بیا غذاتو بخور !!
خلاصه من دیگه بیشتر از پرواز نمی نویسم ولی ماجرایی بود، سرتان درد می گیرد. نفر بغلیمان هم که کفشهایش را کنده بود و عطر دل انگیزی در طول سفر به مشام می رسید !!
فرودگاه دوبی
پس از رسیدن .به فرودگاه دوبی اول رفتیم برای اسکن چشم که کسانی که ویزا دارند باید قبل از چک پاسپورت و ویزا انجام دهند ماموران محترم اسکن چشم هم که ماشالله با چشمانشان خانمها را کاملا اسکن می نمایند!! به خانمم گفت که این پسر شماست ؟ و این دختر شماست ؟ چقدر خوش تیپن مثل خود شما !! کلی هم به دخترم گیر داد و صحبت کرد . خلاصه پس از اسکن چشم ، و پس از صف طولانی پاسپورت وارد دوبی شدیم و در سالن چمدانها از فروشگاه نوشابه های مبتذل خریدیم که استرس رو با خوردن اینها از یاد ببریم و اگر هم ویزا دادن جشن بگیریم !! چمدانها هم بلا فاصله آمد و با یک تاکسی ون ظرف 5 دقیقه به هتل رسیدیم حدود ساعت 11 شب بود دیگه برای اینکه هزینه مدیکال را پرداخت کنیم نیاز بود که همین شب درهم بخریم رفتیم سیتی سنتر که پیاده دو سه دقیقه راهه تا این هتل و صرافی اش باز بود .
دیگر خیلی خسته بودیم برگشتیم هتل . بابت غذای عالی ایران ایر هم کمی معده ام ترش کرده بود خلاصه شب را خوابیدیم و صبح ساعت 8 با صبحانه عالی هتل شرو ع کردیم که بسیار عالی و شیک است و چند تا عکس هم در تاپیک عکسهای کاربران گذاشتم اگر کسی در این هتل اقامت می کند حتما با صبحانه بگیرد و از دست ندهد میوه جات انواع پنیر و سوسیس و بیکن و ..... جایتان خالی.

آزمایش پزشکی :

پس از صبحانه با عجله کن عجله کن های من ساعت 9 دم در پلی کلینیک بودیم ولی کمی دیر تر در را باز نمود یک خانم خارجی هم جلوتر از ما آمده بود که پاسپورتش را نیاورده بود و با کلی غرغر رفت و ما شدیم نفر اول . خانم منشی گفت که کار ما مجموعا 3 ساعت طول می کشد و باید تا ساعت 12 آنجا باشیم ما هم که جاره ای جز اطاعت نداشتیم و نشستیم . این خانم منشی محترم پاسپورتها و نامه دوم و سابقه واکسن ها را گرفت و شرو ع کرد به پر کردن فرمهای ما و کارکنان که دو نفر دیگر بودند نیز خمیازه کشان آمدند و شرو ع کردند . عکس ریه که یک آقای هندی می گرفت و باید لباس بالا تنه را در بیاوری و ایستاده عکس بگیری البته خانمها با یک لباس مخصوص ولی زیرش چیزی نباید باشد .
اون یکی خانم هم هی صدا میزد وخون می گرفت و مدارک واکسن ها و فشار خون و قد را چک میکرد و از ما پایین فرمها امضا می گرفت و به من گفت که با توجه به واکسنهایی که زدی باید زن و شو هر هر کدام دو و اکسن دیگر یعنی سیاه سرفه و مننژیت را بزنیم و دخترم علاوه بر اینها باید واکسن سرطان گردن رحم را هم بزند (قیمت این یکی 650 درهم بود و برای خانمهای 18 تا 28 میزنن ولی نمی دانم چرا به دختر 16 ساله من زد ) .پس از این عملیات ساعت حدود ده و نیم آقای دکتر سلیمان النیال که اهل سوریه است تشریف آوردند . بعد ما را صدا زد هر چهار نفر با هم وارد شدیم بسیار خو ش برخورد و شوخ بود از خانمم که برنده اصلی بود شروع کرد همان سوالات معروف را میکرد و او هم جواب می داد سابقه غش ؟ بیماری قند؟ سابقه عمل جراحی؟ سابقه بیماری قلبی ؟ تیرویید ؟ اقدام به خودکشی ؟ دوروبر اتاق هم پر بود از عکسهای مختلف از عکس کودکی خودش تا عکس با بشار اسد و امیر دوبی همراه با گواهی ها و افتخارات مختلف و گواهی who is who .
خلاصه پس از اینکه خانمم روی تخت خوابید با گوشی نفس را چک کرد و با دست تیروییدش را معاینه کرد . خودش واکسن را زد سپس نوبت من بود که به سوالات پاسخ دادم و و قتی گفتم سابقه عمل جراحی نداشتم گفت درو غ میگی چون ختنه شدی !!! و یک عمل جراحی است ! عکس قفسه سینه مان را هم که میدید به قلبمان اشاره کرد و گفت این قلب مامان است که عاشق باباست و قلب بابا را که نشان داد گفت این یکی عاشق همسایه است !!

یرای دخترم و پسرم هم همین سوالات و معاینه تکرار شد و فقط پسرم واکسنی نخورد ولی دخترم که سه تا واکسن داشت تا سه روز از درد می نالید و فحش می داد (البته به من!) معاینه ها که تمام شد دکتر گفت که واکسن سرطان گردن رحم دو تا تکرار دارد و تکرار بعدی یک ماه است و ما بهتر است واکسن دوز بعدی را بخریم و داخل یخ به تهران ببریم و خودمان بزنیم و دوز بعدی شش ماه بعد است و در آمریکا میزنید که ما هم همینکار را کردیم و داخل یخ خریدیم و به تهران آوردیم و خلاصه من به عمرم اینقدر هزینه واکسن نداده بودم !!

بعد که بیرون آمدیم منشی گفت تا آماده شدن نتیجه آزمایش خون باید صبر کنیم و جواب را بگیریم که ما چون هتل نزدیک بود گفتیم میرویم و عصر می آییم جواب را می گیریم خلاصه ساعت 11:45 رفتیم هتل .
عصر جهت گرفتن پاسخ مراجعه کردم و پاکت دربسته که عکسها هم داخلش بود را تحویل گرفتم و از منشی تشکر کردم و گفتم ما یک وب سایت داریم و در آنجا همه از شما تعریف می کنند و منشی گفت که از بعضی از مراجعین ایرانی شنیده که یک کلینیک ایرانی هست که فقط برای معاینه 950 درهم می گیره .
خلاصه هزینه ما چهار نفر با احتساب آن واکسن گران کلا شد 3100 درهم که با واکسن دوز بعدی که خریدم شد 3750 درهم .

نکته : شماره و آدرس پلی کلینیک برای دوستان :

0097142959444

Alwahda building
Above ibn Sina Phrmacy , Opp. to new Dubai Islamic Bank , Deira- Dubai – UAE

برای پسر 6ساله ام که فقط معاینه داشت و عکس و واکسن نداشت فقط 300 درهم گرفتند
خلاصه ما نزدیک 1 میلیون تومان هزینه واکسن و معاینه دادیم که به نظر من دیگر اسپانسر و گواهی تمکن مالی معنی برای گرفتن ویزا ندارد همینکه این هزینه ها را می دهی یعنی تمکن مالی داری !!
با گرفتن پاسخ مدیکال ما کم کم آماده شدیم برای مصاحبه پس فردا . امروز که مهاجرسرا را چک می کردم دیدم بچه ها اکثرا کلیرنس خوردن و ابوظبی مثل اینکه بنا را گذاشته بر ایراد گرفتن حالا ببینیم چه می شود . دو سه مرتبه دیگر هم وب سایتو چک کردم بچه ها لطف کرده بودن و روحیه داده بودند که بسیار با ارزش است و تشکر کردم سعی کردم در مورد واکسن به بچه ها نتیجه را بگویم
شب رفتیم سیتی سنتر و برای اینکه سوراخهای واکسن و دردش یادمان برود یه کت شلوار پیرکاردین که تخفیف 75 درصد خورده بود خریدم و خانم و بجه ها هم حسابی خرید کردن و شب زودتر خوابیدیم که ساعت 7 با خانم ملیکاکه قبلا شمارش رو بچه های مهاجرسرا داده بودند قرار داشتیم که بیاید دنبالمون . جهت پرداخت پول سفارت شب در صرافی دلار را تبدیل به در هم کردیم صرفی اینقدر خوشحال شد که یه لیوان بهمون کادو داد !!
در حالی که این کار اشتباهی بود و بعدا فهمیدیم این درهمی که در نامه دوم نوشته درست نیست و مقدارش با نر خ تبدیل ارزهر روز فرق می کنه و اگر نفری 775 دلار بدهیم بهتر است خلاصه ما 160 درهم به ضررمون شد ما نفری 2896 در هم دادیم در صورتی که در نامه نوشته بود 2745 درهم (حالا هی به ما میگن قسم بخور که هر چی نوشتی درسته !!)Big Grin
خلاصه پس از گرفتن درهم ها از صرافی آنرا در کیف کمری خانم گذاشتیم و با گرفتن بستنی رفتیم به هتل که بخوابیم . پس از صرف بستنی یکدفعه متوجه شدیم که کیف کمری حاوی پول نیست و شرو ع کردیم به گشتن اتاق و اصلا اثری از کیف نبود آخر تمام پولمان در آن کیف بود و دیگر چیزی نداشتیم ساعت 11 شب بود و صبح زود برای مصاحبه باید میرفتیم . دیگر دست و پایم میلرزید باور نمی کردم همه چیز اینطور خراب شود با این همه برنامه ریزی آخر من ساعت 11 شب تو دوبی 3500 دلار از کجا بیاورم . صبح زود پرداخت کنم ؟ چه کسی باور می کند ؟ از بس مردم تقلب کرده اند چه کسی باور می کند؟ مغزم دیگر کار نمی کرد . خانمم گفت پاشو برو مسیری که آمدیم را ببین شاید جایی افتاده . پیش چشمم تمامی داستان به سرعت گذشت اینهمه تلاش هفت هشت ماه ، واکسن ها ، ترجمه ، معاینات ، مهاجرسرا ، و غیره همه تمام شد چون خانمم همیشه حواسش جمع تر از من بود دیگر باور کرده بودم که حتما کیف گم شده همه جا را گشتیم چمدانها پشت مبلهای اتاق و .... نا امید ماامید بودیم که یکدفعه دست کردم پشت چمدان و دیدم زمانی که در چمدان را یاز کرده ام کیف افتاده پشت چمدان !!! فقط یه ده دقیقه ای نشستیم تا حالمان دوباره عادی شود !! این را نوشتم که بگویم در شرایط استرس ممکن است چیزی جلوی چشم باشد ولی آنرا نبینیم !! حالا دیگر باید می خوابیدیم که صبح زود ساعت 5 بیدار شویم و چون هتل ساعت ششو نیم صبح صبحانه می دهد بخوریم و ساعت 7 صبح با خانم ملیکا راه بیفتیم به سمت سفارت
شب را به هر صورتی بود سر کردیم و صبح خود به خود ساعت چهارونیم بیدار شدم و همگی ساعت 6 بیدار بودیم ، خانم ملیکا ساعت شش و پانزده دقیقه زنگ زد که ما خواب نمانیم و گفت که پایین منتظرمان است ساعت شش و نیم جهت صبحانه عال هتل رفتیم و ساعت 7 حرکت کردیم .


سفر به ابوظبی

اتومبیل شاسی بلند کادیلاک ( شبیه پرادو ) بود جادار که فقط ما بودیم و بصورت دربستی ما چهار نفر را میبرد ( نفری 130 درهم ) که جمعا 520 درهم برای رفت و برگشت دادیم . البته جا برای دو نفر دیگر هم هنوز بود . خلاصه راه که افتادیم تازه دیدم که خانم ملیکا دارد دنبال پمپ بنزین می گردد !! تا بنزین بزند یاد وسواس خودم افتادم که قبل از هر سفری یا زمانی که باکم کمی خالی میشد شب دیر وقت هم که شده می رفتم و باک را پر می کردم که صبح با استرس روبرو نشوم ! به هر حال پس از جستجوی بسیار سر راه وارد یک پمپ بنزین شدیم .

ادامه در چند روز آینده .....

(2010-04-26 ساعت 23:35)farzad101 نوشته:  ادامه سفرنامه :

بله دوستان وارد پمپ بنزین شدیم که قربان صدقه پمپ بنزینهای خودمان رفتم که با ماشین که وارد می شوی باک هر طرف که باشد بنزین می زنیم بعضی مواقع آنقدر شیلنگ را می کشیم که کش می آید خلاصه چون باک ماشین خانم ملیکا طرف مخالف بود مجبور شدیم صفی که ایستاده بودیم را عوض کنیم و دوباره تو صف بغلی بایستیم تا در جهت موافق بنزین بزنیم حالا حرص و جوش ته دلم را ببینید که ساعت هفت و نیم است و ما باید 10 حتما سفارت با شیم !!
راستی یادم رفت بگویم که صبح که می خواستیم راه بیفتیم من پوشه مدارک را برداشتم که برویم که یکدفعه خانم ملیکا گفت پاسپورتها رو برداشتین ؟!!! واقعا جالب بود چون اصلا حواسمون به این مدرک مهم نبود و هی لیست مدارک ترجمه شده را نگاه میکردیم یعنی واقعا بگم اگر خانم ملیکا نبود ما بدون پاسپورت می رفتیم خوب برگردیم سر پمپ بنزین پس از بنزین زدن تازه پسره شرو ع کرد تمیز کردن شیشه ماشین و با آهستگی تمام و خونسردی اینکار هم تمام شد و بسلامتی حرکت کردیم به سمت ابوظبی . راستی اونایی که از صدای مرضیه خوششون میاد حتما با خانم ملیکا برن که کل آهنگهارو تا ابوظبی گوش بدن و دوره کنن !!!Wink البته من آهنگهایی که دوست داشتم رو موبایلم داشتم و لی بچه ها ی این دورو زمونه رو که میشناسین اگه بذارن لباس به تنتون باشه شانس اوردید همه چیز آدمو می گیرن موبایل من هم مستثنی نبود و یه تعارف زدیم که رفت !!Sad
جاده نسبتا خوبی بود و البته حجم ماشینها هم کم نبود بین راه یک هتلی ساخته بودند بصور دوار (یک چرخ و فلک را تصور کنید ) که خانم ملیکا هم برایمان توضیح می دادند. بچه ها روی پای من خواب رفته بودند و خانمم صندلی جلو با راننده صحبت می کرد . می گفت که این جاده حساب کتاب ندارد و اگر تصادفی رخ دهد بسیار ترافیک می شود و راه بسته می شود و یکدفعه هم برای مسافری که داشته این پیش آمده و دیر رسیدن به سفارت.
یه نکته جالب اینکه که از زمانی که وارد مرز ابوظبی میشوید رنگ آسفالت تغییر می کند و کمی دون دون قرمز در آسفالت هست که رنگ آسفالت به قرمزی میزند و تا ابوظبی ادامه دارد.
ساعت حدود 9 صبح بود که به ابوظبی وارد شدیم و بعد از حدود 10 دقیقه روبروی سفارت بودیم . سفارت درست در ابتدای شهر واقع شده و در کنار چند سفارتخانه دیگر مثل یمن و عربستان است . ساختمان مثلثی شکلی دارد که قبلا بچه ها ازش عکس گرفته و در سایت گذاشته اند و من می خواستم اینکارو بکنم که تا گفتم خانم ملیکا رنگ از روش پرید و گفت اصلا این کار را نکن و خیلی خطرناک است ما هم که هیچ ریسکی را قبول نمی کردیم عکسی ننداختیم .
روبروی سفارت پیاده شدیم و چند قدم پیاده رفتیم تا به محل صف و انتظار رسیدیم افراد در صفوف جدا روی صندلی های مو جود زیر سایه بان نشسته بودند یک طرف برای ویزای تحصیلی و معمولی و یک طرف برای ویزای اقامت نشسته بودند ما چون جا نبود در صف ویزای معمولی نشستیم . در ورودی کمی با این صف فاصله داشت و دو نگهبان هندی آنجا بودند جلو رفتم و به یکیشان گفتم که ما برای ویزای اقامت هستیم حالا باید چکار کنیم گفت که بشین من خودم میآیم چک میکنم و حواسم به نوبت افراد هست . من هم رفتم نشستم و موبایل را دادم پسرم که آهنگ سوسن خانم را گوش دهد تا آرام باشد و بهانه نگیرد . هوا هم بر خلاف انتظار بسیار بهاری بود و نسیمی می وزید و من انتظار گرمای بیشتری را داشتم . البته یک کولر متحرک ( پرتابل ) مثل پنکه هم بود که خاموش بود و معلوم بود در زمان گرما از این استفاده می شود و افراد تو صف خنک می شوند .

ورود به سفارت آمریکا :

افراد تو صف پس از چک شدن پاسپورت توسط این نگهبان و چک وسایل توسط نگهبان دوم به ترتیب وارد میشدند . حدود 10 دقیقه که گذشت ما را هم صدا کردو پاسپورت ما را که چک کرد هول شدم دستم خورد به هدفون موبایلم و از جاش بیرون آمد و آهنگ سوسن خانم با صدای بلند پخش می شد از هولم نمی توانستم قطعش کنم پس از یه یک دقیقه ای با بدبختی و در حالی که نگهبان روبروی ایستاده و مرا نظاره می کرد قطعش کردم( خند ه حاضرین ) میگم همان موقع به ذهنم رسید اگه یک کلیپ برای این آهنگ با افراد حاضر در صف هم درست می کردیم بد نبود ها!!! بخصوص با این نگهبان جدی !Big Grin
خلاصه پس از چک پاسپورت نگهبان دوم به ما گفت که وسایل خود را درون کیفتان بگذارید با باتوم مخصوص چک شدیم و وارد ساختمان شدیم بلافاصله کیفمان را از زیر دستگاه رد کردیم و از گیت بازرسی مثل فرودگاه رد شدیم و دوباره با باتوم ما را چک کردند !! فقط مدارک را گذاشتند ببریم تو .

پس از طی یک مسیر که دو طرف پوشیده از شمشادهای بلند بود وارد سالن اصلی شدیم که همانطور که بچه ها قبلا گفته بودند مثل سالن بانک می ماند و حدود11 تا باجه دارد . تا وارد شدیم نگهبان ما را به سمت باجه صندوق که درست در سمت چپ در ورودی قرار داشت هدایت کرد . خانم آمریکای بسیار خوش برخورد که حسابی سلام علیک کردیم و نامه دوم ( دعوت به مصاحبه ) را از زیر شیشه رد کردیم و دید و یک شماره به ما داد ( شماره 10 بودیم ) و گفت بفرمایید بشینید ما صداتان می کنیم . جا زیاد بود و رفتیم یه جا تو ردیفهای آخر پیدا کردیم و نشستیم . سالن نسبتا بزرگی بود که باجه ها در سمت چپ در و از بغل صندوق شرو ع می شدند و به ترتیب بغل هم بودند و در سمت رو برو هم صندلیها دو ردیف دو ردیف روبروی هم بودند و ردیف ها با با جه ها نود درجه زاویه داشتند یعنی اگر می خواستید باجه ها را ببینید باید سرتان را به پهلو می گرداندید . در دو گو شه بالای سالن دو تلویزیون ال سی دی قرار داشت که کانل وی او ای انگلیسی را پخش می کرد . دو تا تابلوی دیگر هم بود که شماره اعلام شده و شماره باجه مربوط به آن شماره را نشان می داد . البته هر باجه خودش با بلند گوهم شماره را صدا می زد . یک گوشه سالن هم یک پسری که بعد فهمیدم بنگلادشی است چای و قهوه و چند تا چیپس کوچک و کیک مافین می فروخت که طبق توصیه بچه ها تا تمام نشده جند تا شیرشکلات و آب میوه و کیک ازش خریدم و آوردم که بچه ها بخورند . به دستشویی هم سر زدم در مردانه دو تا دستشویی بود یکی فرنگی و یکی ایرا نی . Smile
برای شستن دست هم در کنار آینه دستشویی دستورالعمل داده بود که چطور دستها را بشوریم و بعد شیرآب را با دستمالی که دستمان را خشک کرده ایم ببندیم .Shy

تحویل مدارک :

بعد از گذشت حدود 20 دقیقه شماره ما را هم صدا کرد و رفتیم به باجه 9 . یک آقای با ریش ! شبیه همین برادر های خودمان ! بود که زیاد هم به آمریکایی ها نمی خورد فکر کنم عرب بود و شروع کر د به تحویل گرفتن مدارک من هم که مدارک رو برای هر نفرمان در کاور جداگانه همراه با دو عکس گذاشته بودم رو تحویل دادم . از خانمم که برنده اصلی بود شرو ع کرد اول گفت کپی پاسپورتها که شو که شدم گفتم کپی پاسپورت در مدارک ذکر نشده بود و من ندارم یه نچ و نوچی کرد و شرو ع کرد، اصل ترجمه ها را برداشت و کپی ها را پس داد و اصلا هم کاری به اصل مدارک نداشت . آزمایش مدیکال ، ترجمه شناسنامه و کارت ملی ، سند ازدواج ، مدرک دیپلم ، مدرک لیسانس ، گواهی کار که به انگلیسی بود و ترجمه نکرده بودیم و هیچ مهر وزارت خارجه و دادکستری هم نداشت ، گواهی تمکن مالی بانک پارسیان ، به ترجمه سند منزل که رسید گفت این چیه ؟ گفتم این " سند منزل است و جزو دارایی فردی " است . فرم گواهی تمکن مالی بانک پارسیان هم به مبلغ 100 هزار دلار بود.
بعد پوشه دیگری برداشت و مدارک مرا تحویل گرفت و بعد مدارک پسر و دخترم برای هرکدام پوشه جداگانه و روی هر کدام یک چک لیست وجود داشت که جلوی مدارکی که بود رو تیک میزد و پایینش امضا کرد که چک کرده است . از ما پرسید که برای مصاحبه با زبان انگلیسی مشکلی ندارید که گفتیم مشکلی نیست و بالای فرم مان نوشت English بعد گفت حالا نوبت پرداخت است .

یک فرم کاغذی به ما داد که رویش مبلغ را نوشته بود و یهویه چیزایی یادم افتاد که یکی از بچه ها قبلا نوشته بود که مبلغ درهم حتما آن چیزی نیست که در نامه ذکر شده و حتی دلیلش این هم نیست که مبلغ افزایش یافته و دلیلش تفاوت نرخ تبدیل دلار به در هم است که در زمانی که آن نامه دوم نوشته و تایپ شده کمتر بوده و حالا بیشتر شده . پایین فرم پرداخت نوشته بود که مبلغ را می توانید به دلار ، درهم و یا با کردیت پرداخت نمایید . به هرحال همانطور که نوشتم اگر به دلار می دادیم حدودا جمعا 160 درهم به نفعمان بود.

خلاصه گفت تشریف ببرید صندوق و پرداخت کنید ودوباره با قبض پرداخت شده برگردید اینجا . ما هم پول را کامل و با پول خرد پرداخت کردیم خانم صندوقدار که همان خانم خوش اخلاقی بود که شماره را داده بود داشت بال در می آورد و کلی تشکر کرد که پول را درست دادیم .
با قبض پرداخت شده برگشتیم به باجه و به ما گفت که بنشینید صداتون می کنن .

رفتیم نشستیم و پسرم هم با اسباب بازی هایی که در کف سالن روی یک موکت گذاشته بودند بازی می کرد که لگو های چوبی بود و یگ سری کتاب داستانهای انگلیسی مختلف ، که واقعا کار خوبی بود و بچه سرگرم شد .همینطوری که منتظر بودیم هم مرتب باجه ها شماره ها را صدا می کردند چند تا هنوز داشتند مدرک می گرفتند و چند تا مصاحبه می کردند . مصاحبه در همان سالن و پشت همان باجه ها انجام میشد و از پشت شیشه و باید سعی می کردیم که حرفها را خوب بفهمیم . در همین حین چند تا خانواده و اشخاص مصاحبه می شدند من دو نفر را دیدم با برگه سبز و یک خانواده را دیدم که برگه آبی گرفتند و خیلی خوشحال بودند مثل اینکه من به هیچ چیزی بغیر از برگه سبز فکر نمی کردم . ما که نشسته بودیم بعضی از صحبتهای مصاحبه آنان را می شنیدیم مثلا بعضی ها فرم اسپانسر ایراد داشت ، بعضی ها می گفتند ما فردا با ای میل می فرستیم و غیره .

پس از حدود یه چهل دقیقه ای انتظار حدود ساعت یازده و نیم ما را صدا زد و همانطور یکه قبلا بچه ها نوشته اند بصورت اتفاقی صدا می زد و نه به ترتیب شماره شاید دلیلش این بود که بعضی افراد که می خواستند فارسی مصاحبه شوند باید صبر می کردند تا باجه مذبور خالی شود.

مصاحبه :

خلاصه ما صدا شدیم . شماره ده به باجه هفت ، همان عددی که دوست دا شتم !!یعنی هفت . خانم آمریکایی لاغر اندام آمریکایی حدود 45 ستاله با مو های قهوه ای نسبتا کوتاه و چشمان سبز (ببخشید س.ب.ز !!) . و سعی می کرد صمیمی و خوش اخلاق جلوه کند و لبخند بزند ! و جالب اینکه اینهایی که مصاحبه می کنند ویا مدارک میگیرند ایستاده هستن و صندلی ندارن !!
اول از ما خواست که قسم بخوریم که هر چی که نوشته ایم توی فرمها حقیقت و درست است راستش دلم میخواست یه بار دیگه فرمارو بخونم و بعد قسم بخورم و دو دل بودم که یهو جو گیر شدم و دستمو مثل بقیه بالا بردم و قسم خوردم ، آخر ما از فرمایی که فرستاده بودیم هیچ کپی نداشتیم و نمی دونستم اگر اشتباهی داره البته 99 درصد اطمینان داشتم ولی به هر حال قسم خوردیم و بعد انگشتان هر دو دستمان را اسکن کرد اول جهار انگشت هر دو دست رو روی دستگاه گذاشتیم و بعد شصت دو دست را ، به پسر کوچکم گفت I am sorry ! تو خیلی کوچیکی !!
خلاصه تو این سفر از اسکن دست و چشم و غیره گذشتیم کاش یه دستگاهی بود کل بدنمان را اسکن می کردیم ویه دفعه جزو مدارک می گذاشتیم !! شوخی کردم . خانم کنسول محترم به انگلیسی از خانمم شرو ع کرد پرسید
بالاترین مدرک تحصیلی ات چیه که گفت لیسانس فیزیک از دانشگاه ....... و آنرا تایپ کرد
س : شغل شما چیه ؟ ج : دبیر فیزیک س: در چه مقطعی درس می دهی ج: دبیرستان
س: خصوصی یا دولتی ج : خصوصی ، ما اقلیت هستیم و اصولا زیاد در اداره های دولتی کار بهمون نمی دن
س: در آمریکا کجامیری کدام ایالت ؟ ج : تگزاس س: چرا ؟ج : مادرو پدر شوهرم آنجا هستند
بعد یهو شرو ع کرد به گشتن مدارک فکر کنم به خودش گفت این پدر و مادر شوهرت چرا اسپا نسر شما نشدن و پس فرم اسپانسر کجاست ؟ خودمو آماده کردم که توضیح بدهم ما می خوایم رو پای خودمون باشیم و اسپانسر نمی خوایم تازه ما باید اسپانسر اونا بشیم و ما که بی سواد نیستیم که اونجا انگل اجتماع باشیم من کلی گواهی از هزار جا دارم و از موسسه مدیریت پروژه آمریکا هم مورد تایید هستم که بنده خدا اصلا هیچی نگفت که من چیزی بگم !!
نوبت به من رسید پرسید شغل شما چیست که گفتم و گفت شرکت خصوصی و یا دولتی که گفتم خصوصی .
س: چه تاریخی سربازی رفتی ؟ ج : یه کم زدم رو سرم و فکر کردم تاریخ شمسی یادم بود ولی میلادیش یادم نبود و گفتم توی فرم که نوشتم بیست سال پیش بوده ( حالا همه انارو با انگلیسی لهجه آمریکایی صحبت می کنم و تو دلم گفتم چیه می خوای منو تست کنی تاریخ که جلوته تو فرمه !) گفت آهان
س: تو سربازی چیکار می کردی ؟ ج: کار دفتری تو بیمارستان
و همه اینارو تند تند تایپ میکرد و از بچه ها هم هیچی نپرسید که دخترم با لهجه کار درستش جواب بده و خودشو تخلیه کنه !بیچاره کلی می خواست پز بده که نشد !! ! فکر کنم گفت این بچه ها که ماستشونو می خورن و کاری ندارن !!
بعد بلافاصله گفت که مدارک شما تکمیله ( یعنی اصلا تاملی نکرد و بررسی نکردو انگار قبلا دیده بود ) و ادامه داد : "ولی" ( اینو که گفت یه دفعه دستم رو رو پیشونیم مالیدم و یه فوتی کردم و نفسم را خالی کردم که یعنی فهمیدم می خوای چی بگی ) به من اشاره کرد و گفت ویزای شما نیاز به یک مرحله اداری داره که باید انجام بشه و من نمی تونم بگم که چقدر طول می کشه ممکنه از دو هفته تا چند ماه طول بکشه ولی اگه بخواین قول بدم نمی تونم قول بدم ولی از دو هفته تا دو ماه شاید طول بکشه و چون قیافه درهم مارو دید گفت ولی خبر خوب اینه که ویزای خانم و بچه ها حاضره و می تونم همین الان پرینت بگیرم و فردا بیاید بگیرید !! ( تغییری در قیافه ما ندید !!) و خیلی سعی داشت که دلداری بده و جوری می گفت که انگار مجبوره این کار انجام بشه ! و به نظر من همینطور هم بود و زمانی که آومد برای مصاحبه انگار از قبل همه چیزو آماده کرده بود . این رفتارش رو خانمم هم تایید کرد و نظر اونم همین بود .
خلاصه گفت شما دو راه دارید اگر می خواهید ویزای خانم و بچه ها روالان بدم و فردا بیاید بگیرید و شما خودت بعدا هر وقت شماره تونو تو سایت دیدی بیایی جداگانه ویزا رو بگیرید .اگر شمار ه تون تو سایت بود یک روز یکشنبه پاسپورت را بیاورید و روز پنجشنبه با ویزا تحویل بگیرید یا اینکه می توانید صبر کنید و باهم بگیرید که در هر دو صورت لازم نیست خود شما دوباره بیاید و یک نفر امین شما هم می تواند پاسپورتها را بیاورد و تحویل دهد و تحویل بگیرد . ( منم یه حوری بهش نیگا میکردم که یعنی حا لا باهات قهرم که ویزا ندادیو باید از دلم در بیاریو ....)
خلاصه ما گفتیم که صبر می کنیم تا با هم بگیریم . گفت به هر حال این ریسک وجوددارد که اگر مرحله اداری بیشتر از 30 سپتامبر 2010 طول بکشد کیس شما باطل شود و البته خوشبختانه هنوز خیلی مانده و و قت داریم که ما هم قبول کردیم و گفتیم صبر می کنیم . گفت پس چون می باید دلیلی برای پرینت نگرفتن ویزای خانم و بچه ها در برگه آبی ذکر کند دلیلش را مینویسد " موجود نبودن پاسپورت" که هر زمان پاسپورت موجود بود برویم و ویزا را بگیریم .
برای من هم جداگانه یک برگه آبی داد و در آن ذکر شده که مرحله اداری می بایست انجام شود

بازگشت به دوبی:

خداحافظی کردیم و حدود ساعت 11:45 دقیقه از سفارت بیرون آمدیم و چون احتمال کلیرنس رو می دادیم خیلی ناراحت نشدیم و آمادگیشو داشتیم که همه اینهارو مدیون دوستان مهاجرسرا و اطلاعاتی که از آنان گرفتیم هستیم .
بیرون سفارت خانم ملیکا منتظر مان بود و برایش تعریف کردیم و سوار شدیم و به سمت دوبی حرکت کردیم . در را ه در مورد قیمت هتل تو دبی و رزرواسیون سوال می کردیم که خانم ملیکا می گفت همه این کارارو انجام می دهد اگه بخواهیم حتی گفت که آژانسهایی رو می شناسد که پاسپورتها رو در تهران تحویل می گیرند و ویزا رو می گیرن و دوباره بهمون تحویل میدن . بنابراین اگر نخواستیم دوباره خودمون بیایم می تونیم اینکارو بکنیم یا اگر با یک فرد امینی پاسپورت را به دست ایشون برسونیم می تونه اینکارو برامون بکنه و البته هزینش رو می گیرن .

. حدود ساعت 2:30 بعد از ظهر جلوی هتل بودیم . و 520 درهم را پرداخت و خداحافظی کردیم .

این چند روزه هتل هم پر شده بود از انگلیسی ها و آلمانی ها و لهستانی ها مثل اینکه با بسته شدن فرودگاههای اروپا اینا هم مجبور بودن تو دوبی بمونن تا باز بشه . خلاصه استخر که دیگه جا نداشت و پر بود از این انگلیسی ها از صبح تا شب تو استخر بودن و ول نمی کردن برعکس ایرانی ها که می رن خرید اینا تو استخر و جلوی آفتاب بودن . از صبح زود می آمدند تختهارو می گرفتن که کسی نگیره و تا شب تونجا می موندن . دفعه قبلی من تو ماه رمضان این هتل بودم و خیلی خلوت و عالی بود . اینقدر تمیز است که کفش برق می زند و آب استخرش آدم را هوس می اندازد که یک شیرجه ای بزنی .
خوب کم کم به ا نتهای سفرنامه می رسیم . ببخشید پر حرفی کردم و البته مجبور شدم به دلایل مختلف بخشی از سفرنامه رو حذف کنم . امیدوارم که تونسته باشم کمکی کرده باشم .

چند نکته دیگر :

1.در دوبی آزمایشات پزشکی راحتتر انجام می گیره بخصوص اونایی که بجه دارن و راه تا ابوظبی هم خیلی نیست که آدم خسته بشه 150 کیلومتره و ماشینا عالیه حتی اتوبوساش هم عالیه . من شخصا خوشحالم که مصاحبمون تو ابوظبی بوده .
2.استفاده از خدمات شخصی که تجربه داره مثل ملیکا خانم بسیار بهتره و از ریسک کم میکنه چه بسا اگر ایشون نبود ما پاسپورت رو تو هتل جا می گذاشتیم
3.برای مدارکتون چک لیست درست کنید و اونارو در پوشه های مجزا برای هر نفر جدا بگذارید همین که منظم هستید برای خودتون هم خوبه .
4.با وضعیت ظاهری مرتب و تمیز برین مصاحبه و آگر زبانتون خوب نیست زمان تحویل مدارک بگین که می خواین فارسی مصاحبه کنین .
5.گرچه نباید استرس به خود راه بدبد ولی همین ورود به ساختمان سفارت و مصاحبه استرس میاره و دست خود آدم نیست من خودم تاپ تاپ قلبم رو می فهمیدم قبل از اینکه صدامون بزنن.
6.اگر خیلی می خواهید نزدیک روز مصاحبه وجهت آزمایش بروید حتما از پرواز امارات که تاخیر کمتری داره استفاده کنید . البته اگر از نظر هزینه مشکلی ندارید یا اینکه دور روز جلوتر برین.

7. و تلفن خانم ملیکا در دوبی برای عزیزان 00971503861006


تندرست و شاد و پیروز و سربلند باشید .
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: ساسان ، Shahoo52
(2010-06-25 ساعت 17:00)nader نوشته:  سلام به همه دوستان با اقبال وعزيز مهاجرسرا،
در مورد سفرنامم ،گرچه بعضی از دوستان سفرنامه خودشونو کامل نوشتن ولی از اونجائیکه باید دین خودمونو به مهاجرسرا ادا کنیم مابقی سفرنامه رو میگذارم...
البته چون بچه ها لطف کردند و درمورد سفارت ومصاحبه به اندازه کافی نوشتند ونوع مصاحبه منم چیز جدیدی نداشت بهتره از موضوعات جانبی که میتونه جذاب باشه بنویسم....
دوستانی که بعد از انجام معاینه یا مصاحبه وقت اضافی دارند ومیخواهند ازش استفاده کنند میتونن از چندتا مکان دیدنی و تاریخی بازدید کنند یا برند به مراکز خرید....
يكي از جاهائی که دیدنش برای کسانیکه اهل شعروادبیات هستن جذابه قونیه خانه ومقبره مولاناست، شما میتونید با یک تور یکروزه که حدود 60-70 دلار میشه برید واونجارو ببینید،قونیه حدود 3-5/3 ساعت با آنکارا فاصله داره، آقای پوریا راهواری این هماهنگی رو انجام داد وجاتون خالی سفر یکروزه خوبی رو داشتیم که عکساشو گذاشتم.
جای دیگه که طبیعت بسیار زیبایی داره و خودم فرصت نکردم برم که حتما" دراین سفر خواهم رفت cappadokieh (کاپادوکیه) هست واونجاهم حدود 3 ساعت با آنکارا فاصله داره و خیلی دیدنیه ، طبیعت بسیار زیبایی داره....
معمولا" بین کارهایی که باید در آنکارا انجام بدیم یعنی چک پزشکی وسفارت فرصت یکی دو روزه هست که اگه نخواهیم وقتمونو تو آنکارا به خرید وگشت بگذرونیم بشه این مناطق زیبا وجذابو دید...
برای خرید هم من 4-5 تا از مرکز خریدهاشو رفتم که آنکامال بنظرم از همش بهتر بود، اگه مارک پوش باشید جای خوبی هست با قیمتهای نسبتا" خوب یا حداقل بهتر از ایران...، خیلی هم راحت با مترو میتونید برید ...
ایستگاه kizley دربلوار آتاترک حدود 10-15 دقیقه پیاده از هتل ددمان راه هست واز اونجا 4تا ایستگاه بعد پیاده میشید که روبروی آنکامال هست وبرگشت هم به همین ترتیب ، ضمنا" نزدیک ایستگاه kizley صرافی هم هست که با قیمت خوبی change میکنه ...
البته اگر قیمتهای مناسبتر بخواهید مرکز خرید outlet جای خوبی هست که اکثرا" تو حراج هست ولی حدود 20 دقیقه تا نیم ساعت با هتل ددمان یا رکسوس فاصله داره که با حدود 20 لیر کرایه میشه رفت اونجا ...،طبقه پائین این مرکز خرید mango هست که چون همیشه حراج داره خانمها با ولع تمام درحال خرید هستند بنابراین اگه میخواین به خانمهاتون خوش بگذره وخودتونم کمتر پول خرج کنید حتما" برای خرید یکسری بهش بزنید...
یک رستوران نسبتا" خوب وتمیز هم بهتون معرفی کنم که خودم چند دفعه اونجا رفتم بنام mangal که اولش با یک نون خوشمزه وپیراشکی گوشت ازتون پذیرایی میکنه ودر انتها هم یک سماور چای با دسر خوشمزه ترکی، این رستوران هم حدود 10 دقیقه با ددمان فاصله داره و تو خیابان bestekar هست ،اگر بپرسید نشونتون میدن و یک نقشه مختصر از جاهایی که مورد نیاز هست گذاشتم، تو تاپیک بعدی بازم مینویسم....
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان:
(2010-07-13 ساعت 19:00)setare_ghotbi نوشته:  با سلام خدمت همه دوستان
ما حدود دو هفته قبل از مصاحبه با اين سايت آشنا شديم و با توجه به مشكلات زيادي كه داشتيم اگر راهنماييهاي دوستان نبود به احتمال زياد موفق نمي شديم. اكنون مايليم خلاصه اي از تجربيات خود را در اختيار دوستان بگذاريم تا دين خود را نسبت به اين سايت ادا كنيم. در ضمن ما بدون FBI check ويزامون را گرفتيم و اومديم تهران. اين را هم بگم دوستاني كه مشكل خاصي ندارند صددرصد ويزا مي گيرن و كساني كه مثل ما مشكل داشتن هم اگر مشكلشون را خوب مديريت كنند انشاله ويزا مي گيرن. البته اگر كار دولتي داشته باشين يا سربازي يا سفر خارج از كشور رفته باشين يك FBI check مي خورين كه مساوي با ويزا و يك سفر ديگر به آنكارا مي باشد.
خيلي از مطالب را دوستان در سفرنامه شون نوشتن و ما سعي مي كنيم كه به مسائلي كه دوستان كمتر اشاره كرده اند بپردازيم.
1- اشتباهات و مشكلات
الف) اشتباه تاريخ تولد
تعداد افرادي كه اين مشكل را دارند كم نيست. حالت اول عده اي هستند كه تاريخ تولد واقعي با تاريخ تولد شناسنامه شان فرق دارد و ممكن است اشتباها تاريخ تولد واقعي خود را وارد كرده باشند. حالت دوم عده اي هستند كه با توجه به اينكه سال 2008 ثبت نام كرده اند سال كبيسه بوده، اگر از روي تقويم سال 2008 تاريخ تولد خود را به ميلادي تبديل كرده باشند تاريخ تولدشان را يك روز اشتباه وارد كرده اند. حالت سوم (كه البته من مثال عيني نديدم) مربوط به كساني است كه تركيبي از حالت اول و دوم برايشان پيش آمده باشد يعني اشتباها تاريخ تولد واقعي (غير شناسنامه اي) خود را يك روز عقب تر وارد كرده باشند. مشكل ما از نوع دوم بود يعني تاريخ تولد من 20 شهريور مطابق با 11 سپتامبر بود ولي از روي تقويم سال 87 اگر نگاه كنيد اين تاريخ معادل با 10 سپتامبر مي باشد و من اشتباها 10 سپتامبر را وارد كرده بودم. بهترين راه حل براي هر يك از اين حالتها اين است كه قبل از مصاحبه به KCC ايميل بزنيد و مشكل را صادقانه توضيح بدهيد. در اين صورت مشكلي برايتان پيش نخواهد آمد. در غير اين صورت اگر مثل ما به زمان مصاحبه نزديك شده ايد و فرصت اين كار را نداريد بايد به افيسر توضيح بدهيد. اگر مشكل شما از نوع دوم باشد، خوشبختانه خيلي از افيسرها از اين موضوع آگاه هستند و مشكلي براتون پيش نمي ياد. البته ما براي احتياط يك صفحه از تقويم سالهاي 86 تا 89 را پرينت گرفتيم كه در آن نشان مي داد كه در سال 87، 20 شهريور منطبق با 10 سپتامبر و در سالهاي ديگر منطبق با 11 سپتامبر مي باشد كه البته لازم هم نشد.
لينك
فقط دقت كنيد اگر مصاحبتون فارسي هست اونها زياد فارسي بلد نيستند پس سعي كنيد خلاصه و مفيد صحبت كنيد و از كلمات و جملات ساده استفاده كنيد و گرنه آنها گيج مي شوند و دچار مشكل مي شوند.

ب ) گذشتن وقت مصاحبه
در كيس نامبر سه عدد صفر بعد از AS وجود دارد كه در اعلام مصاحبه حذف مي شود كه ما اطلاع نداشتيم. با توجه به اينكه ما نامه دوم را هم دريافت نكرده بوديم، زماني مطلع شديم كه زمان مصاحبه مان گذشته بود. به سفارت آمريكا در آنكارا ايميل زديم و گفتيم كه نامه دوم را دريافت نكرده ايم و زمان مصاحبه مان گذشته. آنها هم نامه دوم را ايميل كردند و زمان جديد براي مصاحبه به ما دادند.
ج ) ازدواج بعد از قبول شدن در لاتري
من پس از قبول شدن در لاتري ازدواج كردم و به سفارت ايميل زدم و آنها گفتند كه فرمهاي مربوطه را پر كنم و بفرستم. من هم همين كار را كردم و روز مصاحبه هم مشكلي پيش نيومد.
د ) آزاد كردن مدارك تحصيلي
اين قسمت پر دردسرترين قسمت كار ما بود. من و همسرم آخرين مدرك تحصيليمون كارشناسي ارشد از دانشگاه دولتي بود و براي آزاد كردن آنها مي بايست ابتدا مدرك كارشناسي و بعد مدرك كارشناسي ارشد را آزاد كنيم و در ضمن تمام وامهاي صندوق رفاه و همچنين هزينه آموزش رايگان را پرداخت كنيم كه حدود هشت ميليون براي دوتامون هزينه شد. البته اونها اصل مدرك كسي را مي خواهند كه در لاتري قبول شده و مدرك همسرم را از ما نخواستند. ولي بهتر است ريسك نكنيد چون سليقه آفيسرها متفاوت است. لينك زير اطلاعات خوبي در مورد آزاد كردن مدرك بهتون ميده.
http://www.applyabroad.org/wiki/index.php/
2- تهيه بليط رفت و برگشت
الف) مسافرت با هواپيما
از آنجا كه ما با اتوبوس رفتيم اطلاعاتمان در اين مورد بر اساس شنيده هايمان هست. براي اطلاعات بيشتر از دوستاني كه با هواپيما رفتند سوال كنيد.
اگر در High Season نباشيد و يا اينكه بليط خود را حداقل يك ماه قبل بگيريد آنگاه هزينه رفت و برگشت هواپيما با ايران اير حدود 250-350 هزار تومان مي شود ولي در غير اين صورت هزينه ها به حدود 600-700 هزار تومان و بيشتر خواهد شد. اگر با تركيش بريد كه گرونتر هم مي شه.
ب) مسافرت با اتوبوس
رويال سفر با اتوبوسهاي VIP كه فكر كنم 24 تا صندلي داره، روزهاي شنبه و سه شنبه به آنكارا حركت دارد (البته اگر دير بجنبيد گيرتون نمياد) و هزينه رفت 60 هزار تومان و برگشت 80 دلار مي باشد. ما رفتنه 40 ساعت و برگشتنه 32 ساعت تو راه بوديم. بيشتر بستگي به اين دارد كه مرز بازرگان چقدر شلوغ باشد. رفتنه ما چهار ساعت و برگشتنه 1 ساعت معطل شديم. شركت سيروسفر هم با اتوبوسهاي معمولي حركت داره ولي آمار دقيق را ندارم فقط مي دونم رفتنه 35 هزار تومان هست ولي اتوبوسهاي معمولي خيلي مشكله (شايد بقيه شركتها هم VIP داشته باشند ولي من اطلاع ندارم) . يك نفر به نام آقا مجيد تو دفتر ايران اير (روبروي گيت شماره چهار سفارت، 100 متر بالاتر) هست كه بليط برگشت را بايد با اون هماهنگ كنيد. همون روز كه رفتيد آنكارا بليط برگشت را براي روز بعد از مصاحبه O.K كنيد وگرنه گيرتون نمياد. اگر مجبور شديد بيشتر بمونيد بعد مي تونيد بليط را جابجا كنيد. اگر خواستيد با اتوبوس بريد به نكات زير توجه كنيد.
ب-1- براي هر نفر يك پتوي مسافرتي و يا يك لباس گرم ببريد چون ممكن است تو اتوبوس سردتون بشه.
ب-2- ميوه به خصوص ميوه هايي كه رفع تشنگي مي كنند همراه ببريد چون خيلي بدردتون مي خوره. بهتره كه بجاي آب از اونها استفاده كنيد (حتما مي دونين كه براي چي مي گم).
ب-3- مي تونيد سفرنامه هاي دوستان را پرينت بگيريد و تو اتوبوس بخونيد يا يك كتاب مناسب يا موزيك هاي مورد علاقتون را ببريد تا در مواقع لازم از اونها استفاده كنيد.
ب-4- بهتره نان و چند تا كنسرو جوشانده با خود ببريد و توي راه بخوريد. غذاهاي مارك مائده بد نيستن. بهتره از غذاهايي كه تشنگي ايجاد مي كنند يا نفخ زياد ايجاد مي كنند استفاده نكنيد. اولي را بخاطر خودتون و دومي را بخاطر همسفراتون.
ج) مسافرت با قطار
فقط مي دونم كه شست ساعت طول مي كشه. براي اطلاعات بيشتر از دوستاني كه با قطار رفتند سوال كنيد.
3- رزو هتل
ما تو هتل ازيلهان بوديم كه يك هتل سه ستاره بود. از نظر ما كه خيلي خوب بود. موقعيت جغرافيايي خيلي خوبي داشت و به سفارت و دكتر نزديك بود و تميز هم بود و پر از ايراني. همچنين اينترنت وايرلس با سرعت خوب و رايگاه هم داشت چيزي كه اكثر هتلهاي سه ستاره ندارند. البته مطمئنا اگر پول بيشتري بدهيد و هتلهاي چهار و پنج ستاره بگيريد بهتره، بسته به جيبتون داره. ما از ايران يك اتاق دو نفره معمولي را شبي 62 دلار گرفتيم. وقتي رفتيم اونجا ديديم اتاقهاي دو نفره معمولي شبي 50 دلار و دو نفره لوكس شبي 60 دلار هست. تفاوت اتاقهاي لوكس با معمولي اينه كه اتاقهاي لوكس اير كانديشن دارن و حمامشون هم وان داره و نوسازتر هستند. به نظر من ارزش 12 دلار اضافه را داره. تو هتل ازيلهان سر قيمتها نمي شه چونه زد. در مورد هتل به نكات زير دقت كنيد.
3-1- اگر هتل هم رزو نكنيد هتل اونجا گيرتون مياد نگران نباشيد و پول اضافه نديد. اگر خيلي محتاط هستيد مي تونيد براي يك شب از ايران رزو كنيد و براي باقي شبها اونجا تمديد كنيد من تضمين مي كنم دچار مشكل نمي شيد. در ضمن يك نفر به نام آقا مجيد تو دفتر ايران اير تو آنكارا (روبروي گيت شماره چهار سفارت البته 100 متر بالاتر) هست كه مي تونيد با اون تماس بگيريد و ايشون با همون قيمتي كه هتل مي گه براتون اتاق رزو مي كنه. البته نمي دونم از ايران چطور بايد بهش پول داد.
3-2- تو يخچال هتل تعدادي نوشيدني مي گذارند براتون كه بهتره وسوسه نشيد و بهشون دست نزنيد چون پاتون گرون حساب مي كنن و اگر خورديد به حسابتون رفته حتي اگر بخريد و جاش بزاريد.
3-3- آب جوش توي بعضي هتلها مجانيه ولي تو ازيلهان بايد دو لير بدين. بهتره يك آب جوش كن ساده پلاستيكي از بازارچه نزديك هتل بخريد پنج لير و خيالتون را راحت كنيد. اينجوري هر وقت خواستيد مي تونيد چاي بخوريد و همچنين كنسروهاتون را گرم كنيد. البته حدود 15 دقيقه طول مي كشه تا آب را جوش بكنه.
4- تفريح و گشت و گذار در آنكارا
تو آنكارا كمتر كسي را پيدا مي كنيد كه انگليسي بلد باشه. بهتره يك كتاب راهنماي زبان تركي استانبولي در سفر بگيريد يا اينكه از گوگل ترنزليتور كمك بگيريد و بعضي لغات را در موقع لزوم ياد بگيريد. يك نقشه آنكارا خيلي مي تونه كمكتون كنه كه بهتره از ايران تهيه كنيد. اگر موبايلتون GPS داره و بتونيد نقشه آنكارا هم دانلود كنيد كه بهترين حالته. البته من نتونستم نقشه آنكارا توي موبايل را پيدا كنم.
براي تفريح در آنكارا مي تونيد به مقبره آتاتورك، پاساژ آنكامال، آكوا پارك، مقبره مولانا در قونيه و بازارهاي اطراف ميدان كيزيلاي بريد. يك نفر ترك كه فارسي هم خيلي خوب بلده به نام عباس آقا (05352238326) هست كه تور راه مي ندازه. اگر حدود 15 نفر بشيد نفري 15 دلار و اگر حدود 4 نفر بشيد نفري 20 دلار مي گيره و شما را از ساعت 10 صبح تا 6 عصر چند جاي ديدني مي گردونه. مي تونيد تماس بگيريد و اطلاعات بيشتر را از خودشون بپرسيد. البته اگر خودتون بريد خيلي ارزونتر مي شه ولي خوب با تور هم خيلي راحت و خوبه.
4-1- مقبره آتاتورك
جاي فوق العاده قشنگيه. خيلي هم نزديكه. از ايستگاه متروي كيزيلاي با خط آبي كه بريد سه ايستگاه راهه.
4-2- آنكامال
اگر دنبال لباسهاي مارك دار و قشنگ و البته گرون هستيد مي تونيد از متروي كيزيلاي بريد.
4-3- آكوا پارك
ما نرفتيم و البته خيلي قصه خورديم. يك پارك آبي مختلط هست. مي گن فوق العاده هست. از صبح مي تونيد بريد تا عصر. البته شنيدم بايد با يك پارتنر باشيد. همچنين شنيدم كه چهار شنبه ها ارزون تر هست. از دوستاني كه رفتن بپرسيد.
4-4- مقبره مولانا
بيرونه شهره آنكارا هست. ما كه قسمت نشد بريم. اگر با تور بريد حدود 70-100 دلار هزينه داره. كساني كه رفتن راضي هستند. مي تونيد از همون عباس آقا بپرسيد.
4-5- بازار كيزيلاي
پاتوق هر شب ما اينجا بود. پر از رستوران و ميكده. غذاهاشون خيلي خوشمزه و نسبتا ارزون هست. يك چيزايي مثل صدف هم مي فروشن كه پيشنهاد مي كنم امتحان كنيد. ما كه معتادش شده بوديم. ذرت هاي آب پزشون هم خيلي خوشمزه هست.
4-6- بلوار آتاتورك
براي خريد لباس به نظر من بهترين جا همون بلوار آتوتورك و همچنين خيابان تونالي هست. اگه خوب بگردين مي تونين لباسهاي خوب و با قيمت خوب پيدا كنيد.
5- غذا خوردن در آنكارا
به نظر خيليها غذاهاي تركي خوشمزه هستند ولي خوب شايد بهتر باشه چند تا كنسرو از اينجا ببرين. چون نمي شه همش غذاي بيرون را بخورين. فقط كنسروهايي كه مي برين اينجا بجوشونيد كه اگر بعدا نتونستيد اين كارو بكنيد دچار مشكل نشويد. البته همون طور كه قبلا گفتم اگر يك آبجوش كن پنج ليري بگيرين مشكلتون حل مي شه. اونجا كنسرو لوبيا، تن ماهي و دلمه گيرتون مياد كه اگر تاريخ توليدشون 2010 باشه خوشمزه هستن.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: sanaz2010 ، گاتا
(2010-07-19 ساعت 00:41)R.F نوشته:  سفرنامه من

اول از همه ببخشید از تاخیر!
خوب بریم سر سفرنامه. من تمام سعی خودم رو کردم که سفرنامه ی جمع و جوری بنویسم ولی خوب زیاد موفق نشدم!! بیشتر ترجیح دادم مراحل رو با ذکر مدارک و ... توضیح بدم تا سفرنامه ی کاملی باشه برای دوستان عزیزی که هنوز نرفتن البته قسمت هایی هم تو خودسانسوری حذف شدن!
(حالا 2 خط پایین تر رو بخونید. بعضی جاهارو گذاشتم که خودتون سانسور کنید و نخونید!!)به هر حال امیدوارم این سفرنامه بتونه ذره ای از لطف و کمک مهاجرسرا و دوستان رو جبران کنه.


*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*


[عکس: attachment.php?aid=1509]
***راهنمای خواندن سفرنامه : نکات مهم و متن اصلی به صورت Bold هستن و اگه وقت داشتین قسمت پایینشون حاشیه و نظرات شخصیمه که می تونید بخونید.


[عکس: attachment.php?aid=1525]
پرواز:
روز 1شنبه ای اواخر اردیبهشت ماه, من به همراه مامان ساعت 6 صبح با پرواز ترکیش به آنکارا رفتیم. هواپیما با 30 دقیقه تاخیر ساعت 6.30 حرکت کرد و از اونجایی که تور از جزیره بهشت گرفته بودیم،‌ پوریای عزیز تو فرودگاه آنکارا منتظر بود و مسافرینش رو به هتل ها برد.
*از اونجایی که در این ایرلاین مسافرین زیادی رفت و آمد ندارند یه هواپیما کوچیک تو این خط هست. فاصله بین صندلی ها واقعا کم بود و اگه می خواستید مثل من یه خوابی کنید سخت در اشتباه بودید! البته هواپیمایی که برگشتیم بهتر از رفتنی بود. راستی یه چیز جالب!! وقتی از هواپیما پیاده میشین و وارد تونلی میشید که به فرودگاه متصلِ یک بوی بسیار مطبوع به مشامتون خواهد خورد!!!!!!! چیه؟ این همه به به و چه چه کردین که چقدر سر سبز این اطراف و.. الکی که نبوده. کود دادن پاش! خلاصه ما که از این استقبال بویایی بسیار شگفت زده شدیم!


[عکس: attachment.php?aid=1529]
هتل:
هتل ما ددمان،بلوک ب بود. بزرگ ترین نعمت هتل ددمان از نظر من اینترنت نا محدود و رایگانش هست. صبحانه اش خوبه و اگه هوا بارونی نباشه و بتونید تو تراسش بشینید و صبحانه میل کنید که چه بهتر. اتاقاش هم سیف باکس داره و سشوار(اینو میگم چون قبلا بعضی ها گفتن نداره!)
* ما حدود ساعت 10 رسیدیم هتل و رسپشن به پوریا قول داد که دیگه تا ساعت 12 12.30 اتاق ها رو تحویل بدن .اما چه خیال باطلی!! ما تا ساعت 2.30 تو لابی هتل نشسته بودیم! اتاق های همسفرها کم کم حاضر شد و آخرین نفر ساعت 2 بهش اتاق رو دادن اما ما هر چی میگفتیم هی می گفتن هنوز اتاق حاضر نشده. من نمی دونم نفر قبلی تو اون اتاق چی کار کرده بود که هی آماده نمیشد!!(البته اتاق خوبی بود چون به خاطر کنج بودنش بزرگتر از اتاق های دیگه بود.) دیگه خودتون خستگی و بی خوابی این ساعت ها رو حساب کنید! تنها ناجی من تو این ساعت های بی کاری تو لابی, اینترنت هتل بود! که همون اول رفتم یوزر و پسوورد مربوطه رو گرفتم و راهش انداختم!


[عکس: attachment.php?aid=1512]
صبح روز مدیکال:
مدارک مورد نیاز: پاسپورت - 2قطعه عکس - کارت بین المللی واکسن - پرینت وقت دکتر – برگه ی شماره کیس(تو نامه دوم)
برای رسیدن به مطب دکتر از هتل ددمان پیاده می تونید برید. تاکسی هم میشه با 5 تا 6 لیر. با اینکه وقت دارید اما به ساعتش توجه نکنید،‌ چون برای کارهایی که صبح باید انجام بدید(آزمایش خون و عکس قفسه سینه)برگه ای که وقت گرفتید رو نمی بینن(البته بعدا از ما خواستن.پایین تر هست.) بلکه به ترتیب پاسپورت ها که مراجعه کننده ها میدن صدا می کنن. پس بهتره همون اول وقت اونجا باشید.


* من ساعت 9 صبح با آذین عزیز تو مطب قرار داشتیم.تو مطب خود دکتر 1 عکس رو دادم و بعد هم پاسپورتم رو دید و داد که امضا کنم( امضای تو فرم اول رو کردم.) بعد هم فرستادمون طبقه 5. متاسفانه اون روز واقعا روز شلوغی بود و ما زمان زیادی رو معطل شدیم. که البته یکی از دلایلش بی دقتی منشی های عزیز بود! اونی که پاس هارو میگرفت از راست میچید رو میز پشت سرشون و اونی هم که پاس هارو برمیداشت تا صدا کنه،‌ باز از راست برمی داشت!! که البته از اونجایی که آذین عزیز کاملا به زبان ترکی مسلط بود رفت وقتها رو درست کرد و کلی هم به منشی ها کمک کرد!!

خوب وقتی نوبتتون میشه و صداتون کردن باید برید و مبلغ 50$ بپردازید.(به لیر هم میگیرن.) مرحله اول آزمایش خون هست تو همون سالنی که هستید انتها گوشه سمت چپ یه پارتیشن هست و پشتش یه پرستار و یه صندلی که شما روش می شینید و ازتون خون میگیرند. خون گرفتنش بدون هیچ درد و خیلی راحت هست.
رو به روی همین جا یه اتاق هست که وارد میشید و پروندتون اونجا روی یه میز قرار گرفته شده و به نوبت برای انجام عکس قفسه سینه افراد وارد یه اتاق دیگه تو همون جا میشن. وقتی نوبتتون شد وارد میشید،‌ بعد از تعویض لباستون با کاور سبز رنگ،‌ پرستار راهنماییتون میکنه تا رو به روی محل مربوطه باستید،‌ میگه نفس نکش و بعد چند ثانیه تموم میشه. بعدش دیگه کار تو این طبقه تموم شده. باید به مطب دکتر برگردید و برای عصر اون روز وقت بگیرید. بر خلاف اینکه طبق گفته ی دوستان بدون وقت هم میشه رفت از ما برگه وقتمون رو خواستن. مصاحبه من که 5شنبه بود ساعت 5:30 وقت دادن و به آذین که 4شنبه بود 4:30.


[عکس: attachment.php?aid=1513]
معاینه پزشکی :

من ساعت 5 رفتم دکتر و نزدیک ساعت 6 نوبتم شد. دکتر اونگان اومد بیرون پروندم رو گرفت،‌ یه نگاهی کرد و گفت رزا! منم پاشدم و دنبالش وارد اتاق شدم. شروع کرد به سوال کردن و تیک زدن تو پرونده. (اولش با مخلوط فارسی , ترکی انگلیسی حرف زدم اما خودش فارسی در حد اینکه کار راه بیفته بلده و نیازی به زحمت کشیدن ما نیست!!) در مورد بیماری و جراحی و .. همینجوری تند تند تیک میزد واسه خودش!
معاینه چشمش در حد یه سوال بود : چشمات خوب میبینه؟! – بله!

این بخش که تموم شد گفت خوب پاشو برو اونور! من گفتم اوه ! الان که می خواد واکسن بزنه و طبق تجربیاتی هم که از سفرنامه ها داشتم که تا بیای حرف بزنی واکسن رو زده،‌ قبل اینکه پاشم شروع کردم به توضیح دادن که من بچه بودم آبله مرغون گرفتم تازه بعدش هم زُنا گرفتم ،‌ همه ی مریضی هایی که بچه گی گرفتم رو گفتم و بعد هم چون کمی حالت سرماخورده گی داشتم و کاملا مشهود بود به اون هم اشاره کردم که خیالم راحت بشه آنفولانزا هم نمیزنه! کارت واکسنم هم کامل بود و گفتم دیگه عمرا بتونه به من چیزی بزنه و الانه که دکتر اونگان تسلیم میشه و تقاص همه ی واکسن هایی که به بچه ها زده رو ازش پس میگیرم!!=))
اما دکتر نگاهی کرد و گفت می ترسی؟! گفتم نه،‌ ولی خواستم بدونید که همه چی کامله کامله! :-"
گفت خوب حالا برو رو تخت! فعلا وقت معاینه بود. یه معاینه ساده کرد و گفت پاشو رو اون صندلی بشین! گفتم Oo!! و خودشم رفت تا واکسن آماده کنه!!
گفتم می خواین چی بزنید؟! اومد سمتم با 2 تا واکسن! و بعد هم در یک حرکت آکروباتیک در حالی که دو تا واکسن تو یه دستش بود اولی رو زد به بازوم و سریع واکسن دوم رو زد 5cm پایین ترش! و نگفت که چه واکسنی هم زده! دیفتری-کزاز (واسه بار 3!) وآبله مرغون!! بعد هم اومدم بیرون و 180$ دادم وگفتن فردا ساعت 3.30 به بعد میتونی بیای بگیری. ماهم فردا رفتیم و منشی گفت مشکلی نبود و پاکت و سی دی رو تحویل داد.

* همونطور که قبلا هم دوستان در سفرنامه هاشون اشاره کرده بودن! من هم تایید میکنم که ایشون هیچ واکسنی تزریق نمیکنه! فقط یه سوزن میکنه تو دست آدم و در میاره همین! اصلا هیچی وارد دست آدم نمیشه و به ثانیه هم نمیکشه. جالبه وقتی پرسیدم به خاطر سرماخوردگیم و ضعیف شدن بدنم با این واکسن ها ممکن تب کنم؟ خندید! میخواستم بگم والا ما هر وقت واکسن زدیم گفتن امکان تب هست, حالا این واکسنای شما الکیه دیگه اون یه چیز دیگس!
من که اصلا از دکتر خوشم نیمد. چون همون روز یکی از همسفرهام پیش خانوم اونگان رفته بود و اون 1 واکسن که زده بود،‌ تا اومده بود دومی رو بزنه همونجا سریع عذر خواهی کرده بود و گفته بود نباید رو یه بازو بزنم! من به دلایل پزشکی که میشه یا نمیشه کار ندارم اما این که اونجوری دکتر زد واقعا خیلی بد بود. و جای واکسن دومی که زده بود خون اومد و تا چند روز کاملا کبود بود. بد زده بود خوب!! تازه من اون موقع فکر کرده بودم واکسنش یکیش دیفتیری کزاز هست ولی الان که اومدم واسه سفرنامم دوباره کارت واکسنم رو چک کنم دیدم آبله مرغونه! باز شاکی شدم از دست دکتتتتتتتتتتتتر!

[عکس: attachment.php?aid=1514]
سفارت:
*خوب مصاحبه من روز 5شنبه ساعت 8:15 بود و صبح ساعت 8 جلوی سفارت بودم. اولش تقریبا صفی در کار نمود و همینجوری همه ایستاده بودن. بعد که مامور مخصوص در رو باز کرد و گفت گرین کارتی ها سمت راست و بقیه سمت چپ تا ما (من و2تا از هم هتلی ها) بیایم بریم جلو،‌دیدم ای دل غافل! موندیم ته صف! بگذریم که کلی هم گفتم بجنبید،‌ باید بریم اون جلوها ! ولی خوب نشد.(البته بعدا معلوم شد فرقی نداشت.میرسیم به اونجام!) خلاصه بعد کمی ایستادن مامور گفت مسن ها و کسانی که بچه دارن می تونن برن تو و باز هم ما ایستادیم.
بلاخره مامور شروع کرد از روی لیست اسامی رو صدا کردن. اول چند نفر رو از صف دست چپ صدا کرد و بعد شروع کرد سمت راست و نفر دوم از این صف نوبت من بود. برگه یی که تو نامه دوم بود (تعیین زمان مصاحبه) رو ازم نخواست و فقط پاسپورت رو نگاه کرد و رفتم تو!
یه نیمچه حیاط بود که پشت نفرات جلویی ایستاده بودم و دونه دونه میرفتن داخل یه اتاقک. وقتی وارد اتاق شدم کیف مدارکم رو گذاشتم تو دستگاه رد بشه و خودم هم از جای مخصوص رد شدم.( در صورتی که گوشی،‌فلش و ... همراهتون باشه ازتون میگیرن و یه شماره میدن و برگشتنی تحویل میگیرید.)
بعد از اینجا باز وارد یه حیاط دیگه شدم که همون چند نفر جلوم بودن. جلومون یه در بود. (اطرافش هم شیشه ای که داخل دیده میشد.)
خانومی که تو بود کار هر کس رو که میکرد تق در رو میزد که باز بشه و نفر بعدی بره تو.
نوبت من شد و تق! خانوم ایرانی خوش برخودی بود و گفت مدارکت رو بده. گفتم اصلِ ترجمه هارو فرستادم. گفته همه رو؟ گفتم بله و اصل شناسنامه،‌ کارت ملی،‌ پاسپورت،‌ دیپلم و پیش و فوق دیپلم و کارت دانشجویی رو دادم. گفت آخرین مدرک تحصیلیت چیه؟ گفتم فوق دیپلم . اما الان دانشجوی لیسانسم و تو فرم هام ذکر کردم. بعد گفت گواهی یا تاییدی از دانشگاهت داری؟ گفتم نه،‌ کارت دانشجوییم و ترجمش هست. گفت باشه . بعد هم گفت فارسی یا انگلیسی؟ فارسی. شمارم رو بهم داد. بعد وارد سالن شدم. یه سالن بود با چندین ردیف صندلی رو به دیوار!! که یه تلویزیون به دیوارش بود و داشت اخبار به زبان ترکی با صدای خیلی کم پخش می کرد!

وقتی می خواید بشینید حواستون به چند نکته باشه. اگه ترجیح میدید قبل مصاحبه اطرافتون آروم باشه و آرامش داشته باشید نزدیک قسمت بازی بچه ها نشینید. تو صندلی ردیف ها ی اول هم نشینید چون دستگاهی که شماره رو نشون میده و بوق میزنه اون بالاست و بعد یه مدت گردن درد میگیرید!
برای اولین بار که شماره افتاد باجه 7 و برای انگشتنگاری. بعد مدت بیشتری نشستم و شماره افتاده باجه (3 بود یا4؟!) برای دادن 775 $ . دوباره نشستن و بلاخره شماره برای بار سوم افتاد و باجه 6. رفتم جلو باجه. افیسرم همون خانومی بود که فارسی رو بانمک حرف میزنه! صدای بلندگوش بلند بود و کسانی که اطراف ایستادن همه چی رو میشنیدن. (جلوی باجه صندلی برای نشستن نیست و باید بیاستید. البته جا برای گذاشتن مدارک و دست هست!)

[عکس: attachment.php?aid=1535]
و لحظه موعود فرا میرسد:

اول از همه قسم. گفتم چند جا فرق بین فرم اولم هست و گفت بگو. گفتم و دونه دونه از رو فرم اولم خط زد و درستش روبالاش نوشت.( تو قسمت تحصیلی اسم دانشگاه و ...با ترجمه ها تطبیق نبود و ...)
خوب حالا قسم بخور. اون می گفت و من تکرار می کردم. می تونم بگم تو زمانی که من قسم میخوردم اصلا پلک نزد و صاف داشت تو چشمام نگاه میکرد.(
اونها واقعا روانشناس های ماهری هستن و اگه دروغ بگید یا لغزشی داشته باشید متوجه میشن. تو کیس ما البته اصولا دروغ و ... که نداریم. اما تو کیس های ازدواج به چشم خودم دیدم که یکی که ازدواج صوری بود رو بهش شک کردن و برگه آبی گرفت تا مدارک بیشتری بیاره.)
خلاااااااااصه! قسم که تموم شد شروع کرد به نگاه کردن فرم و مدارک.
قسمت تحصیلی رو نگاه کرد:
-چی کار میکنی؟ -- دانشجوام.
برگه های اسپانسر رو نگاه کرد و اسم اسپانسر رو نمی تونست بخونه و گفتم.
نگاه به برگه های مالیاتی.
- برگه مالیاتیش کو؟! --W2 هست.
- نه, این نه. اون یکیش. -- 1040؟
- آره. اون رو نداری؟ -- نه.
- اوکی.( فکر کردم بی خیال شد!)
فرم دوم رو نگاه کرد. -تا حالا امریکا رفتی؟ --نه.(و این آخرین سوالش بود!!)
میکروفن رو قطع کرد و رفت عقب و با افیسر کناری صحبت کرد!! کمی از اندکی بیشتر, مونده بودم که چی شد که رفت مشورت کنه!
بعد چند ثانیه اومد جلو و فرم هارو مرتب کرد و من برگه آبی رو دیدم و گفت از 2 تا 5...( اینجا در همین هزارم ثانیه بقیش رو خوندم که میگه 2 تا 5 هفته ی دیگه سایت رو چک کن! واقعا مونده بودم که کیس من که موردی نداشت! نه شغل دولتی نه چیزیییی . کلیر واسه چییییییییی؟!) که ادامه داد 2تا 5 شنبه بیا فرم 1040 رو بده! (آخیششششششششششششش .اینو که خودم می دونستم ممکن گیر بدن! یادتونه همیشه حرف این بود که کارمند W2 و کارفرما 1040. اما جدیدا گیر دادن و تقریبا از اکثر بچه ها جفتش رو می خوان.)
-- میشه امروز واستون بیارم؟ -میتونی؟ --بله. میگم اسپانسرم بفرسته. به سفارت می تونه فکس کنه؟
- نه. خودت بگیر و 1 به بعد بیار. --خودتون هستید؟ -شاید نباشم. همکارام هستن و ازت میگیرن . اینم رسید پولت همرات باشه. -- مرسی. -لبخند --لبخند!
برگه آبی رو گرفتم. تو یه قسمت فرم که نوشته بود برگه مالیاتی 1040 وW2 ضربدر قرمز خورده بود. صفحه اولش هم کنار پاسپورت ضربدر بود.


*زود اومدم بیرون رفتم هتل و زنگ زدم اسپانسر. واسم ایمیل کرد. تو هتل پیرینت گرفتم و ساعت 1 رفتم دم سفارت. بعد مدتی که مامورش اومد و باز هم صف بود . برگه آبی رو نشونش دادم و گفت برو تو. ما برگه آبی هارو زودتر راه دادن + یه سری دانشجوی ترک که مصاحبه داشتن.( اون چند روز که اونجا بودم بعضی هارو که مصاحبشون صبح بود رو انداختن ظهر. البته هیچ کدوم کیس لاتاری نبودن. نوبت که بهشون نمیرسید میگفتن 1 به بعد بیاین. احتمالا به خاطر شلوغی بود.)
رفتم تو. همون مراحل قبلی. دوباره شماره گرفتم و رفتم تو نشستم. 1 نفر جلوم بود و بعد شماره ی من افتاد. رفتم باجه 6 یه خانم دیگه بود. انگلیسی حرف میزد. برگه آبی رو دادم وفرم ها. فرم هارو حتی نگاهم نکرد. گفت پاسپورت. دادم و برگه ای که مربوط به UPS بود بهم داد. و تمام
رفتم UPS. ( میتونید از قبل کارت هتل رو بگیرید و شماره اتاقتون رو روش بنویسد و اونجا نشون بدید.) البته وقتی گفتم ددمان خودش آدرس رو زد. پرسیدم کی میاد؟ گفت ایشالا شنبه. چه ساعتی؟ 10 به بعد هتل باش.(اینارو من واسه تمرین ترکی, ترکی حرف میزدم اونم واسه تمرین فارسی, فارسی!!!!)


[عکس: attachment.php?aid=1528]
: UPS
پستچی 2 روز بعد یعنی شنبه حدود 12.30 ظهر اومد . اگه تو لابی هم نباشید به اتاقتون زنگ می زنن. در کل هم وقتی قبض ups رو گرفتید از روی سایتش میتونید راحت چک کنید که بسته کجاس و کی تحویل داده میشه به پستچی و ...

پرواز برگشتمون هم شنبه شب ساعت 11.30 بود.


[عکس: attachment.php?aid=1536]
متفرقه :
در مورد خرید و غذا و ... هم قبلا زیاد گفتن. منم چندتا مورد رو مروری و کوتاه میگم.
**تمام برند ها همه جا شعبه دارن , خیابان آتاتورک و تونالی برای خرید خوبن. مرکز خرید آنکامال هم همینطور.
*غذا هم نزدیک ترین فست فودها به ددمان همون Burger King و Macdonald و.. هست تو خیابان آتاتورک. اگه رفتین آنکامال طبقه پایینش یه رستوران غذای ترکی بود که اسکندر کبابش عالی بود.
منقل کباب هم تو تونالی خوب بود. البته رستوران شیک و .. نیست, بیشتر شبیه سفره خانه و رستوران سنتی ایناس.
یه simit sarayi هست که خیلی simit های خوشمزه ای داره.(simit نون معروف ترکیه هست.) اینجا انواع نون های خوشمزه رو داره. غذا هم داره. اگه ترجیح میدید پیتزای خود ترکیه رو نخورید , اینجا پیتزاهای خوشمزه ای داره و با ذائقه ما هم سازگارتر. جاشم به ددمان خیلی نزدیک بود. از ددمان که بیاین بیرون و وارد خیابونش بشید. خیابون رو که بیاید پایین می رسید به یه 4راه مانند .بعد سمت چپ اونور خیابون هستش. 2تا در داره که دومین درش تو خیابونی که میریم سمت سفارت و .. باز میشه.
**اگه تونستید حتما سری به مقبره آتاتورک بزنید. واقعا قشنگِ.یه باغ بزرگ و موزه و مقبره و بنای زیبا و ... .
تو یه قسمت هدایایی که پادشاهان و سران کشور های مختلف به آتاتورک هدیه دادن هست . شما شمشیر زیبایی که رضا شاه هدیه داده رو خواهد دید. و همینطور چند نامه با خط خوش به زبان فارسی , عکس و ...

*در آخر بگم که ترکیه کشور زیبایی هست. استانبول شهر توریستی تر و تاریخی تری هست و آنکارا به خاطر پایتخت بودن سیاسی تر. و مسافرانی هم که به آنکارا میرن بیشتر برای سفارت و .. هست.
مردمان ترک انسان های مهربانی هستن و اهل کمک کردن و راهنمایی. در مورد زبان با اینکه خیلی هاشون انگلیسی بلد نیستن اما وقتی سوالی بپرسین هر جور شده کمکتون میکنن. من تا جایی که بلد بودم با کمک گرفتن از مامان سعی میکردم باهاشون صحبت کنم تا بتونم زبانشون رو بیشتر یاد بگیرم و خیلی هم لذت میبردم. امیدوارم دوستان دیگری هم که میرن نهایت لذت رو از این سفر مهم! ببرند.


[عکس: attachment.php?aid=1539]
تقدیر و تشکر :
از ادمین عزیز واقعا ممنون به خاطر تاسیس این سایت عالی تا ما, هم به جواب همه ی سوالامون برسیم و هم دوستان فوق العاده خوبی پیدا کنیم.
از دوستان مدیر به خصوص ساسان و لیلی عزیز و همینطور تک تک بچه ها که تو این 1 ساله واقعا به من و بقیه کمک کردن ممنونم.
سفرنامه ها و پاسخ دوستان همه توش نکاتی بود که واقعا دونستنشون لازم بود و دلیل اینکه اکثرمون هم بدون مشکل ویزامون رو گرفتیم همین همدلی و کمکی بود که همه بدون چشم داشتی به هم انجام میدادن.
تشکر ویژه هم از دوستای خوبم شادی عزیزم , نامی و شاهین که بی نهایت به من کمک کردن و امیدوارم بتونم جبران کنم.


و این بود حسن ختام سفرنامه ی من.
به امید بهترین ها برای دوستان مهاجرسرا.
رزا
چشم انتظاری جاذبه ای قوی دارد. منتظر چیزهایی باش که می خواهی شان, نه چیزهایی که نمی خواهی

شماره کیس: 2010AS000016XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه: May 2010  
تاریخ دریافت ویزا: فردای روز مصاحبه
تشکر کنندگان: seravin ، emadziaei ، ساسان ، merdax ، MPU
(2010-07-20 ساعت 01:36)dr4mir نوشته:  
دوستان عزيز سلام

بلاخره بعد از يك سال تلاش به آخر خط رسيدم.من امروز بدون ويزا ولی با يه دنيا تجربه و خاطرات خوب از آنكارا برگشتم.

قبلا هم اشاره كرده بودم كه به احتمال زياد برگه صورتی، گلبهی يا قرمز را خواهم گرفت و با همين آمادگی عازم شده بودم و متاسفانه همين هم شد.

قصد نوشتن جزييات سفر رو ندارم چون قبلا اكثر نكات گفته شده و قرار شده همسفر های عزيزم؛ ساشا و افسان سفرنامه كامل رو بنويسند.من در چند پاراگراف شرح قضيه رو می نويسم كه برای شما تجربه من در عدم صدور ويزا تكرار نشه.

دوستان، من در زمان ارسال اطلاعات بعد از 10 دوره ثبت نام كاغذی و الكترونيك از طريق فرمهای اينترنتی به اميد اينكه در چند هفته آينده اين امر صورت می پذيرد بصورت متاهل ثبت نام كردم در حالی كه در اوون تاريخ هنوز رسما عقدی صورت نگرفته بود.

همين اشتباه لعنتی باعث ابطلال كيسم شد.در حالی كه بعدا متوجه شدم كه حتی پس از قبولی هم امكان ازدواج هست و موارد زيادی رو ديدم كه هر دو زوج ويزا دريافت كردند با وجود اينكه كه در زمان ثبت نام مجرد بودند.

متاسفانه من در طول يكسال موفق به ازدواج نشدم.موضوع رو چندين نوبت به KCC اطلاع دادم و برام جواب فرستادن كه فرمها قابل قبول است و برای شما زمان مصاحبه تعيين خواهد شد.يكم دلگرم شدم كه شايد اين اشتباه من رو چشمپوشی كنند ولی افسوس . . .

حالا سفرنامه مختصر بنده:

- من ساعت 5 با ايران اير پرواز داشتم. با 3 ساعت تاخير سوار فوكر 100 شديم كه انصافا مثله هواپيمای اسباب بازیه ولی در مجموع پرواز قابل قبولی داشتيم.

- بعد از 2:25 دقيقه پرواز با آنكارا رسيدم.ما ترانسفر داشتيم از جزيره بهشت كه منتظر ما بود كه بعد از 15 دقيقه ساير مسافرها جمع شدند و به سمت هتل رفتيم.

- از فرودگاه تا شهر تقريبا 40 دقيقه طول مي كشيد.در ضمن ما ساعت 11 به وقت آنكارا اوجا بوديم و اتوبوسهای HAVAS به تعداد زياد مشغول سرويس دهی بودند.هتل ما هتل رويال بود(من و ساير بچه های مهاجرسرا كه اونجا بوديم راضی بوديم.به نظر من 8 از 10 رو ميشه بهش داد.)
SafeBox، اينترنت رايگان (در اتاق و در لابی)، محل مناسب ( تا سفارت 5 و تا دكتر 15 دقيقه پياده روی، محله تقريبا آرام، امنيت خوب، پرسنل مودب و مهربان كه 2 نفر هم انگليسی صحبت می كنند و صبحانه خوبی هم داره ولی استخر در حال بازسازی است)

- فردای اوون روز با بچه ها رفتيم برای مديكال.مطب خيلی شلوغ بود.ما مدارك رو تحويل داديم به نوبت برای عكس قفسه سينه و آزمايش خون رفتيم.اوون روز استثناء چون شلوغ بود دكتر بعد از آزمايش معاينه و واكسن رو انجام می داد ولی روال كار اين است كه بعد از آزمايش وقت می گيريد و عصر مراجعه می كنيد.يك روز بعد هم جواب رو دريافت خواهيد كرد.
توصيه من به دوستان اينكه سعی كنيد مديكال رو خيلی دقيقه 90 انجام نديد چون احتمال تكرار آزمايش وجود داره و ممكنه به وقت سفارت نرسيد( مواردی رو ديدم و عكس خود من هم تكرار شد.)
در ضمن آزمايش خون تنها شامل تست سيفيليس(VDRL) و مواد مخدر (VDIZ) است و هپاتيت (HBs AB)و ايدز (HIV Ab) از پروسه حذف شده است(خيالتان راحت !)
استفاده از قرص كديين دار پاسخ دراگ تست شما رو مثبت خواهد كرد.اكيدا از خوردن آن قبل از آزمايش خودداری كنيد.اين موضوع رو خود دكتر اونگان زمان معاينه به من گفت.

و اما مصاحبه

با هزار اميد آرزو ساعت 6 بيدار شدم (البته اصلا اوون شب خوابم نبرد) و ساعت 7:30 سفارت بوديم.تا سفارت 5 دقيقه بيشتر راه نبود.اين زمان تا آماده شدن بچه ها برای رفتن صرف شد.

من با ساشا در يك زمان وقت داشتيم.تو مسير كلی با هم حرف زديم و خنديدم كه به موضوع مصاحبه فكر نكنيم.

ساعت 8 وارد شديم و بعد از عبور از گيت وارد ساختمان شديم.از جزييات اين قسمت فقط دو نكته با مزه رو بهتون بگم كه اگر اونجا رفتين دقت كنيد باعث ميشه از استرستون كم بشه:

بعد از گيت بازرسی وارد محوطه حياط كه شديد روبروی شما روی ديوار يك تابلو سيگار كشيدن ممنوع نصب شده در اين تابلو دود سيگار بجای اينكه به سمت بالا برود بصورت معكوس پايين می رود.

نكته بعدی اينكه هيچ وقته به لوگويی كه در اوون تصوير يك عقاب هست توجه كرديد؟ در اوون عكس عقاب پاهاش رو 180 درجه باز كرده. من فكر ميكنم به همين دليل يك آرم بين پاهاش چسبودن كه پشتش معلوم نشه و اسلامی باشه !

خلاصه وارد شديم.مدارك رو تحويل داديم و نشستيم تا شماره اعلام بشه.

دوستان از زمانی كه مدارك رو تحويل می ديد تا زمانی كه شماره شما اعلام ميشه پروندتون بررسی و رای نهايی آماده ميشه و هنگامی كه شما مقابل باجه فرا خوانده ميشين كار تمام شده است و فقط چند سوال فرماليته از شما خواهد شد.

( دوستان اگر دلشو رو نداريد از اينجا به بعد رو نخونيد.لازم به توضيح است كه اين اتفاق به صورت نادر تنها در چند مورد انگشت شمار آن هم به علت اشتباهات فاحش رخ داده و در 99% موارد ويزا برای كيس لاتاری صادر خواهد شد.پس نگران نباشيد چون خود من هم می دونستم به احتمال زياد برگه صورتی رو خواهم گرفت)

پای باجه كه رفتم به ميز جولوی آفيسر نگاه كردم. برگه صورتی رو ديدم كه بالاش اسمم نوشته شده بود.نيازی نيست حالم رو براتون بيان كنم.Sad

گفت دستت رو بالا ببر و قسم بخور گفتم من مشكلی دارم در پرونده كه می خوام اعلام كنم.

گفت می دونم، قسم بخور بعدش بگو( خواستم بگم تو كه می خوای همين برگه رو به من بدی ديگه قسم واسه چی بخورم كه يك لحظه متوجه شد كه من دارم برگه رو مي بينم و اونو گذاشت زير برگه ها).

قسم كه خوردم براش موضوع رو توضيح دادم و نامه های پرينت شده رو هم بهش دادم.ولی اصلا به حرفای من توجه نمی كرد و فقط داشت مدارك رو نگاه می كرد.در آخر هم گفت :
It’s a BIG MISTAKE برگه صورتی از زير مدارك بيرون اورد و گفت " من بايد اينو به شما بدم.اين يك قانون است و I’m so sorry "

بهش گفتم شما به من ok داده بوديد. چرا قبلا به من اطلاع نداديد كه كيس من باطل ميشه؟يه برگه زرد رنگ با آرم و نوشته KCC به من نشون داد و گفت KCC از ما خواسته كيس شما رو باطل كنيم.اگر سوالی داريد از KCC بپرسيد و Sorry,Sorry

به همين راحتی آرزوه های منو بر باد داد . . .

يك لحظه فشارم افتاد به سختی تونستم خودم رو جمع كنم و روی پام وايسم. و با ساشا به هتل برگشتيم.می خواستم همون روز با پرواز عصر برگردم ولی دوستان خوبم با من بودند و نگذاشتن تو اوون حالم تنها بمونم.می دونيد تمام برنامه هام بهم خورده بود و نقشه ها نقش بر آب شده بود ولی چاره چيست كه قسمت اين بود.
ولی در طی چند روز بعد در كنار دوستان آنقدر بهمون خوش گذشت كه طعم تلخ مصاحبه تعديل شد.

جاهاي ديدنی كه دوستانم حتما با جزييات براتون خواهد نوشت رو خلاصه می نويسم.
- مراكز خريد آنكامال و خيابان تونالی
- پارك آبی ( در كنار هتل بيوك آنادلو) كه در خارج شهر و نزديك فرودگاه است.ورودی 25 لير دارد.
- مسجد كجا تپه
- بنا ياد بود و موزه آتاترك با نام Ataturk Anit Kabir
- شهر بازی و پارك و درياچه مصنوعی كنارش ( فكر می كنم گنجليك پارك اسمش باشه)

راستی برای تماس با ايران از كارت " آسيا كارت " استفاده كنيد.( 20 دقيقه با ايران می تونيد صحبت كنيد)

هرچند كه خيلی ناراحتم ولی نا اميد نيستم و راه های ديگه رو امتحان خواهم كرد.

در آخر از تمام دوستانم در اين سايت كه در طول مدت اين يك سال در كنارشون بودم.و همسفر های عزيزم ساشا و افسان كه سفر رو جدای از قسمت عدم صدرو ويزا به سفری بياد ماندنی تبديل كردند بسيار متشكرم و برای همتون آرزوی بهترين ها رو دارم.

بازهم به اينجا سر خواهم زد و به سوالات دوستان پاسخ خواهم داد.
زنده باد آزادی
امير - تيرماه 89

چشم انتظاری جاذبه ای قوی دارد. منتظر چیزهایی باش که می خواهی شان, نه چیزهایی که نمی خواهی

شماره کیس: 2010AS000016XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه: May 2010  
تاریخ دریافت ویزا: فردای روز مصاحبه
تشکر کنندگان: ساشا ، sam_hash ، kianoush ، MH5160 ، jam_14051 ، ساسان ، MPU ، mahdi/sh
(2010-07-22 ساعت 12:46)ساشا نوشته:  سلام دوستان
این سفرنامه نوشتن از مصاحبه سخت تره!

همه چیز از اون روز شروع شد که من پاکت نامه سفید رو توی دستم دیدم ....
از چند سال قبل من سفرنامه های وبلاگ سعید رو میخوندم و پیش خودم فکر میکردم یعنی میشه منم یه روز مثلا برم مطب دکتر اونگان؟!! الانم باورم نمیشه که من رفتم مطب دکتر اونگان!!

قبل از اینکه من اصلا بدونم چیزی به اسم لاتاری وجود داره یک روز صبح که خواب بودم توی خواب دیدم که من در حال سفر هستم و هواپیمای ما در جایی توقف داره و باید پرواز مون رو تعویض کنیم بعد اومدیم و پرواز بعدی رو سوار شدیم و حرکت کردیم و بعد از توقف دوباره هواپیما، به مقصد رسیدیم و باید از دری رد میشدیم که هر کسی رو راه نمیدادن و من در فکر بودم که چطور باید از در رد بشم که دستم رو توی جیبم کردم و دیدم یک بلیط ورودی برنده شدم و خیلی خوشحال شدم و اونو به نگهبان دم در نشون دادم و رفتم تو وقتی برگشتم به عقب نگاه کردم دیدم همه دوستان بچگی و عزیزانم دارن از پشت نرده ها به من نگاه میکنند و من خیلی ناراحت بودم که چرا اونا نتونستن بیان..... در همین حین با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم.... دوستم بود گفت میایی بریم برای لاتاری عکس بندازیم؟ - لاتاری چیه؟ - مگه نمیدونی؟ - نه. – بابا یه سایته .....

یکسال بعد از گرفتن نامه .....

بعد از کلی انتظار برای کارنت شدن بلاخره در بولتن ماه june شماره ام کارنت شد. برای بلیط رفتم به آژانس نمایندگی ترکیش و برای وان به آنکارا رفت و برگشت البته رفت پرواز معمولی و برگشت پرواز اوپن 146000 تومان پرداخت کردم. هتل رویال رو هم با دوستم افسانه جان از آژانس جزیره بهشت شبی 95 دلار رزرو کردیم. روز موعود رسید و من با یک اتوبوس ترک از ارومیه به مقصد وان راه افتادم. البته اتوبوس ترک برای حمل اجناس بود نه مسافر و فقط تعداد کمی مسافر داشت. اگر کسی خواست از این راه بره همون اتوبوس های ایرانی رو سوار بشه. من چون زبان ترکی استانبولی رو کاملا مسلط هستم با اونها رفتم چون اتوبوس های باری و مخصوصا ترک رو توی مرز و بعد از مرز توی پاسگاههای خودشون کمتر معطل میکنن. حدودا یکساعت بعد به مرز رسیدم و تا بیام خروجی رو که 12000 تومان بود بریزم و بیام اونور دیدم اتوبوس قبل از من مرز رو رد کرده و اونور پارک کرده اینطوری بود که من ساعت 8 از ارومیه راه افتاده بودم و ساعت 9:30 اونور مرز درترکیه بودم. اگر کسی خواست سریعتر بره میتونه تا مرز با آژانس بره حدودا 12000 تومان قیمتشه و از اونجا سوار اتوبوس ها یا ون ها بشه اگه نمیخواد توی مرز معطل کنه. ولی اتوبوس های ایرانی که 7:30 راه میافتند به پرواز ساعت 4 به وقت ترکیه میرسند ولی اونجا باید بگین که ساعت 4 پرواز دارین و هزینه اش هم 20 تومانه.
چون اتوبوس من از شهر یوکسک اُوا به بعد باید مدام توقف میکرد من پیاده شدم و ازم هم پولی نگرفتند و برام صبحانه هم خریدند. تصمیم داشتم سوار ون ها بشم که یک اشتباه مزخرف کردم! سوار مینی بوس شدم که تازه میخواست مسافر بزنه و اصلا حساب اینو نکردم که ون ها کوچکترند و سریعتر پر میشند و در ضمن مینی بوسها کارت میخورند و از سرعت 90 یا 100 تا بالاتر نمیتونند برند و معطلی زیاد دارند بعکس ون ها. خلاصه 1.5 ساعت من معطل شدم ولی خودکرده را تدبیر نیست.... یعد از 3.5 ساعت به وان رسیدم و یک تاکسی دربست گرفتم و 25 دقیقه مونده به پرواز رسیدم فرودگاه ( مسیر تا فرودگاه با تاکسی 6-7 دقیقه هست) انقدر از دست خودم عصبانی بودم که اصلا این قسمت از مسافرت رو نمی خوام یادم بیارم به فرودگاه که رسیدم مثل کسی که 3.5 ساعت نفسش رو حبس کرده باشه یکهو یک نفس راحت کشیدم . پرواز بدی نبود 1:30 ساعت طول کشید. مخصوصا از روی دریاچه زیبای وان که تماشاش لذت بخش بود و باعث شد هرچی استرس کشیده بودم از بین بره پذیراییش خیلی مختصر بود حتی اتوبوس های سیر و سفر ایران بیشتر از این از آدم پذیرایی می کنن!

فرودگاه آنکارا فرودگاه مرتبیه و از در که بیرون میایین اتوبوس های هاواش رو میبینین که مسافر میزنن. برای رفتن به منطقه ای که سفارت ها هستش کلا گزینه خوبیه چون همین مسیر رو باید حداقل 60 لیر بدید تا برسید به هتل ولی با هاواش بعد اینکه سوار میشید مسیر طولانی نیم ساعته رو طی می کنه و بعد در ایستگاه "اولوس" نگه میداره و همه اونجا پیاده میشن هزینه اش هم 10 لیره. بعد میتونید با تاکسی به هتل مورد نظرتون برید من به هتل رویال رفتم و هزینه اش هم شد 12 لیره که با تاکسیمتر حساب میشه البته میشه چونه زد ولی من دیگه حالشو نداشتم! ساعت 7 بود که رسیدم هتل.

فردای آنروز با افسان و دکتر امیر برای مدیکال رفتیم لابراتوار düzen ( کلمه düzen به معنای نظم و ترتیب هست) اونجا آقای امیر حسام و خانواده محترمشون رو هم دیدم. منتظر شدیم پرستار برای خون گرفتن مارو صدا کرد رفتم نشستم و باهاش احوالپرسی کردم و گفت : شما چرا اینقدر خوب ترکی صحبت می کنید اصلا معلوم نیست که شما خارجی هستید. منم براش توضیح دادم که من آذری هستم و با ترکها کار می کردم و دوستان ترک زیاد دارم. کلا این چند روزه اونقدر این سوال رو از من کردن و من هم این جواب تکراری رو دادم که دکتر امیر و افسان با اینکه ترکی اصلا نمیدونستند وقتی کسی دوباره این سوال رو می کرد میفهمیدند و خنده شون می گرفت ومی گفتند تو بهتره روی کاغذ اینو بنویسی و اینجور مواقع بدی بخونن!! وقتی پرستار داشت از دکتر امیر خون میگرفت حواسش به صحبت با من مشغول بود و یکهو سوزن رو کرد توی دستش و از ترس رنگش سفید شد و گفت بپرس ببین بیماری چیزی ندارند این آقا؟ منم بهشون گفتم که ایشون دندونپزشک هستند و هر 6 ماه تست میدن و پرستار بیچاره خیالش راحت شد. بعد عکس قفسه سینه گرفتند و شانسی که ما آوردیم این بود که دکتر همون موقع توی مطب بود و ویزیت می کرد فکر کنم بخاطر جمعیت زیاد اونروز بود که ممکن بود بعد از ظهر وقت نکنه همه رو ویزیت کنه. منشی وقت ها رو از اینترنت چک میکرد و بلاخره رفتیم پیش دکتر و اول همون سوال تکراری... بعد شاکی بود از دست مریضهایی که وقت ندارند و گفت من 36 تا مریض برای امروز دارم و دیگه وقتی ندارم به بقیه بدم و اینطوری آدم کلافه میشه که اصرار میکنند برای ویزیت. سوالهاش همون ها بود.

ترکها یه مثلی دارن وقتی میخوان بگن ما اهل هیچ خلافی نیستیم میگن سیگارا آلکل کومار ( ق.مار) یُک ( نیست) یعنی اهل سیگار و الکل و ق.مار نیستم! وقتی دکتر از من پرسید سیگار میکشی یا نه؟ الکل چطور؟ منم یکهو به شوخی گفتم سیگارا آلکل کومار یُک . و دکتر خنده اش گرفت ولی با خودش حتما گفت این مزه پرونی ها دلیل نمیشه اون دو تا آمپول رو نوش جان نکنی!! و اومد زد نامرد! [عکس: 2mo5pow.gif]
بعد هم چند تا مشت و لگد به پهلوها : تا تو باشی ادای ما ترکها رو درنیاری!!
[عکس: looksmiley.gif]
منم دست از پا دراز تر اومدم بیرون... قبلش پرسید کی مصاحبه داری؟ گفتم پس فردا گفت فردا بعدازظهر بیا جوابو بگیر.
اینو قبلا هم گفتم ولی حالا بازم اینجا میگم بچه هایی که کزاز رو یک یا دو بار زدند باید کلا 3 تا مهر واسه کزاز داشته باشند وگرنه اونگان یکی دیگه میزنه. خلاصه تا 3 نشه بازی نشه ....

روز مصاحبه همون چیزهایی که روتین بچه ها گفتند بود. با دکتر امیر وایستاده بودیم توی صف. ماموره اومد 20 نفر ویزایی رواسمشو خوند و ما انگار برگ چغندر بودیم اونجا! البته من به دکتر امیر توضیح دادم که اونجا حتما صف یه دونه ایهاست که سریعتر هم میرند تو!! Tongue

بعد اینکه همه اون 20 نفر ویزایی که اکثرا ترکهایی بودند که برای دوره زبان میخواستند برن آمریکا رفتند تو ما وارد شدیم ... تق و تق ! ( این تق و تق صدای دره بود. آخه همه سفرنامه ها تق تق می کردند و من هم عقده شده بود برام! )
خانومی که مدارک رو میگرفت من با هاش ترکی صحبت کردم و بهم گفت مصاحبه ترکی باشه یا انگلیسی ؟! بعد یکهو خودش گفت : ای وای ببخشید برای ایرانیها ترکی مصاحبه نمی کنیم. فارسی یا انگلیسی؟

رفتیم توی سالن نشستیم . ما اصلا باجه 7 نرفتیم و ویزایی ها میرفتند اون باجه و ما گرین ها همونجا قبل از شروع به مصاحبه، انگشت نگاری میشدیم. یک آقا و خانم مسن هم بودند که آقاهه خیلی وقت پیش آمریکا درس خونده بود و من فکر کردم حتما ویزا میدن بهش ولی برگه آبی گرفت یک زن و شوهر عراقی هم بودند که من اول فکر کردم ترکند و یک نوزاد داشتند که نعوذ بالله یکم زشت بود و من به دکتر امیر گفتم طفلی بچه چقدر زشته! بعد اون آقای عراقی به بچه اش نگاه کرد و گفت شما ایرانی هستید؟!! من واقعا همین جا از هموطنانم عذر میخوام که چهره ایرانی جماعت رو سیاه کردم آخه چه میدونستم یارو فارسی بلده؟! [عکس: shame.gif]

یک دختر خانم هم بود که قبل از برنده شدن مجرد بود و بعد ازدواج کرده بود و اصلا نمی دونست که به شوهرش هم ویزا میدن همین جور شانسی به آفیسر گفت من ازدواج کردم میشه شوهرم هم بیاد ؟ اگه بیاد به اونم گرین کارت میدین؟! اونام گفتند هرچند وقت کمه ولی باشه بگو فلان روز بیاد....
بعد من رفتم پای باجه 3 پول مسئول اون باجه یک دختر خانم ترک هستش .و بعد دوباره پای باجه 6 انگشت نگاری و بعد قسم خوردم و فقط سوال کرد شغلتون چی هست گفتم مهندس کامیوترم. سخت افزار. – کجا کار میکنید؟ - ... – دولتیه؟ - بله. – آمریکا فامیل دارید؟ - 2 تا دایی دارم. – پرونده شما کامله و فقط یک پروسه اداری باید طی بشه .... از اول هم اون برگه آبی رو گذاشته بود و من دیدم. اصلا از قبل برگه تون لای پرونده تونه مثل دکتر امیر که بیچاره همین که رسیده بود پای باجه برگه قرمزش رو دیده بود. بعد دکتر امیر رفت و من براش دعا میکردم ولی آفیسر با برخورد خوبی بهش برگه قرمز داد و گفت من باید به شما برگه قرمز بدم و این یه قانونه. صحنه بدی بود. اصلا نفهمیدیم چطوری اومدیم بیرون از سفارت ...
روز بدی رو گذروندیم و من همش فکر می کردم برگه قرمز چقدر ویران کنندست و ما باید به دوستانمون که این اتفاق براشون میفته تسلی بدیم نه اینکه نمکی هم روی زخمشون بپاشیم. همون شب که من از فشار مصاحبه راحت شده بودم حس خاصی داشتم مثل کنکور که بعدش احساس خلا می کنین. انگار که یکسال با فکری زندگی کردید که امروز دیگه تموم شده و دیدن صحنه تصادف یک گربه با یک ماشین باعث شد تا فشار این یکسال بصورت گریه بزنه بیرون و با افسان و دکتر امیر رفتیم داخل برگر کینگ و من 15 دقیقه داشتم گریه میکردم و اصلا نمی دونستم برای چی؟! [عکس: 6asmnhy.gif]

توی هتل ما نادیا از بچه های مهاجرسرا با پدر محترمشون هم بودن که از آشنایی باهاشون خیلی خوشحالم. همین طور مادر آقا ساسان که توی هتل الیت پالاس بودند رو دیدیم که هر دوی این دوستان ویزاشونو گرفتند و من همین جا بهشون تبریک میگم. واقعا به همه مون خیلی خوش گذشت. در ضمن نادیا جان مامان جون بهت سلام میرسونه!
برای غذا هم اطراف هتل چند جا رفتیم. آخرین شب هم رفتیم همون خیابون که دوستان گفته بودند غذای 5 لیری خوردیم!

برای زنگ زدن به ایران من کارت تلفن آسیا کارت گرفتم و از اتاق هتل مستقیما شماره ها رو طبق دستورالعملش وارد کردم و صحبت کردم و از رسپشن هم پرسیدم و چک کرد و گفت مبلغی برامون بابت پول تلفن ثبت نشده. یعنی همون 5 لیری که بابت خرید کارت تلفن دادین همونه. این کارت ها یکنوع هم دارند که برای تماس با اروپا و آمریکاست که بجای آبی قرمز رنگند و به بجای 19 دقیقه 17 دقیقه باهاشون میتونید با ایران صحبت کنید.

فردای اونروز بعد از مصاحبه افسان ما به آکوا پارک رفتیم واقع در بیرون شهر و متعلق به هتل بویوک آنادولو هتل ( آنادولو یعنی مام میهن و بویوک یعنی بزرگ ) کلا درآنکارا 2 تا پارک آبی وجود داره که این که مارفتیم بزرگتر و قشنگتر بود. میخوام جای همه دوستان رو خالی کنم در اونجا چون واقعا نصف لذت سفر ما به پارک آبی بود. دوستانی که میخوان اونجا برن بدونن که این مکان خیلی دوره و با تاکسی صرف نمی کنه ولی سرویس های رایگان داره ساعت 10 و ساعت 11 رفت و ساعت 6 و ساعت 7 عصر هم برگشت که باید با هتلتون هماهنگ کنید برای رفتن به محل ایستگاه سرویسهاش. هزینه اش هم نفری 25 لیره و فکر کنم خانوادگیه.

برای برگشت به ایران هم رفتم تا ایستگاه اولوس و از اونجا هر نیم ساعت یکبار یک اتوبوس به سمت فرودگاه میره حواستون باشه که برنامتون روتنظیم کنین سر نیم ساعت بعدی اونجا باشین و تا پرواز هم وقت کافی داشته باشین نیم ساعت هم طول میکشه برسین فرودگاه. وقتی میرسین فرودگاه ایستگاه اول برای پروازهای خارجی نگه میداره و بعد چند متری میره جلو ایستگاه دوم برای پروازهای داخلیه. بعدش هم از فرودگاه یه تاکسی می تونین بگیرین حدودا 20 لیر میگیره و میرین ترمینال ( اتوگار) سوار اتوبوس های مستقیم به ارومیه میتونین بشین. ولی من بازم حوصله نداشتم معطل بشم. البته مرز سرو مرز خلوتیه و معطلی نداره. سوار اتوبوس شدم تا یوکسِک اُوا از اونجا هم یک ون دربست گرفتم چون بازم حوصله معطلی نداشتم 20 لیره هم کرایه اون شد تا مرز . مرز رو که رد کردم اومده بودند دنبالم و 50 دقیقه بعد رسیدم خونه ام.

هزینه های من : 237000 تومان هتل ( اتاق دبل تقسیم بر 2 ) برای 5 شب
146000 بلیط هواپیما
12000 خروجی
0 لیره از ارومیه تا یوکسِک اُوا + 20 لیره برگشت
15 لیره اتوبوس از یوکسِک اُوا تا وان رفت +15 لیره برگشت
20 لیره تاکسی تا فرودگاه + 20 لیره برگشت
10 لیره هاواش تا اولوس + 10 لیره برگشت
12 لیره تاکسی از اولوس تا هتل + 12 لیره برگشت
180 دلار + 47.5 دلار دکتر اونگان
819$ سفارت

من میخوام چند تا از جاهای دیدنی آنکارا رو اینجا براتون بنویسم تا شاید بدردتون بخوره.
-Armada
kepa
Kent Park
این سه تا محلیه برای نشستن و خوردن و تفریح و یکسری مغازه داره برای خرید. برای رفتن به اینجا ها باید اتوبوس خط 100. Yıl
( به معنای صدمین سال) رو سوار بشید یا با تاکسی برید.
Atakule ( کوله به معنای برجه – برج پدر ) حالت تاریخی داره.
Ankara Kalesi ( قلعه آنکارا) اینجا هم حالت تاریخی داره وجای خیلی قشنگیه- پر از اشیای قدیمی و باستانیه.
Gençlik Parkı ( پارک جوانی) این پارک یک استخر خیلی بزرگ داره و در کنارش لونا پارک داره برای بزرگسالان و بچه ها.
Aqua Park پارک آبی که توضیح دادم. البته شما میتونید اون یکی هم برید که داخل شهره ولی کوچیکتره.
می تونید برید پارک جوانی رو بینید بعدش سر ساعتِ سرویسها از روبروش ( میدان اپرا) سوار دُلموش ها بشید برید آکوا پارک.
ببخشید که اینقدر طولانی نوشتم....
از همسفرهای خوبم چه در راه آنکارا و چه در راه گرفتن ویزا و رفتن به آمریکا در مهاجرسرا تشکر می کنم و برای همهتون آرزوی موفقیت می کنم و بابت کمکهایی که بهم کردید و همین طور ادمین عزیز که اینقدر بی توقع امکانات این سایت رو برای بالا بردن آگاهی ما فراهم کردند تشکر می کنم.

خواهر کوچکترتون ساشا [عکس: dancegirl2.gif]
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: ساشا ، گاتا ، laili ، mina_s ، zk-mm ، new king ، ساسان ، dr4mir ، MPU
(2010-08-28 ساعت 03:34)هموطن نوشته:  سلام بر همه دوستان
ما الان تقریباً دو هفته از مصاحبه مون می گذره ولی من انقدر به این سایت مدیونم که در این مدت همه اش دنبال یه فرصت بودم زودتر سفرنامه مون رو بنویسم تا شاید نکته ای از اون به درد هموطن دیگه ای بخوره:
ما در هتل هوستون اقامت داشتیم، به سفارش یکی از دوستان از این سایت به صورت اینترنتی هتل رزرو کردیم:
http://www.berimsafar.com/
البته بماند که مرحله آخر رزرو درست انجام نشد و ما مجبور شدیم با آژانس شهرزاد که صاحب این سایت هست تماس بگیریم (http://www.shahrzadtravel.com/) و اونا لطف کردن و واچر هتل رو برامون ای میل کردن.
هتل هوستون چند تا ویژگی داره، یکیش اینه که ایرانی نداره! یا حداقل ما ندیدیم، تقریباً اول خیابان تونالی قرار گرفته و کمتر از 5 دقیقه پیاده روی تا مطب دکتر اونگان فاصله داره. این ویژگی برای کسانی مثل ما که یه بچه هم دارن و چندبار باید به دکتر مراجعه کنن (ما چهار بار رفتیم) خیلی به درد می خوره، کلاً هتل در جای خوبی قرار گرفته و دور و برش پر از رستوران های خوب، فروشگاه و سوپرمارکته، این محله یه جورایی منو یاد گیشا می انداخت که همیشه تا دیروقت شب بیداره و زندگی توش جریان داره، خود هتل هم خیلی تر و تمیزه، با صبحانه خوب و اینترنت وایرلس مجانی توی اتاق، حموم و دستشویی اتاق ها هم دیوار شیشه ای داره، که برای زوج های جوون ممکنه لحظات رومانتیک ( یا به قول آرش دیپلماتیک! ) دلپذیری به وجود بیاره ولی برای ما که یه پسربچه شیطون هشت ساله داریم این ویژگی حسابی باعث دردسر ( و البته تفریح و خنده ) شده بود، خلاصه گلاب به روتون در این مدت از دست بنده زاده نشد که یه انگشت تو دماغمون بکنیم!
ما صبح پنج شنبه طبق قرار قبلی رفتیم مطب دکتر، اما اون جا فهمیدیم انقدر این روزا سرشون شلوغه که هر کسی زودتر بره زودتر کارش انجام می شه و اصلاً به اون وقت رزرو کامپیوتری اهمیت نمی دن، دوستانی که بچه دارن به این نکته توجه کنن که روزهای پنج شنبه تست واکسن سل رو انجام نمی دن، چون باید سه روز بعد نتیجه اش رو ببینن و یک شنبه ها تعطیل هستن، ما صبح پنج شنبه آزمایش فیزیکال شدیم و واکسن زدیم ( دوتا من و سه تا همسرم که آبله مرغون نگرفته بود ) و بعد از ظهر همون روز عکس قفسه سینه ازمون گرفتن، فردای اون روز هم برای تست سل پسرمون مراجعه کردیم، دو تا عکس تمام و نیم رخ هم از قفسه سینه ایشون هم انداختن و قرار شد دوشنبه برای گرفتن پاکت ها و سی دی های مربوطه دوباره مراجعه کنیم. تقریباً تمام نکات آزمایش پزشکی در سفرنامه های دوستان هست و من برای این که تکراری نشه خیلی خلاصه اضافه می کنم که ما قبل از سفر با زدن واکسن های ضروری و نامه از دکتر برای واکسن هپاتیت که چند سال پیش زده بودیم، کارت واکسنمون رو از انستیتو پاستور گرفته بودیم، کارت واکسن پسرمون رو هم ترجمه کرده بودیم که به دردمون خوردن. مجموعاً هزینه آزمایش پزشکی ما سه نفر 630$ شد. روز دوشنبه هم دکتر با خط کش، برآمدگی جای تست واکسن رو روی دست پسرمون اندازه گرفت و ظاهراً مشکلی نبود که حدود سه ربع بعد، پاکت ها و سی دی های ما رو تحویل دادن. پاکت ها که مال زمان مصاحبه است، ولی سی دی های در بسته رو برای هنگام ورود به آمریکا می دن، علاوه بر اون یک کپی از نتیجه واکسن های پسرمون دادن که در یکی از مطالب همین سایت خوندم حتماً باید با سی دی ها همراهمون باشه تا واکسن اضافه در آمریکا نخوریم.
و بالاخره در روز موعود که سه شنبه باشه ساعت 8 صبح، خیلی تر و تمیز و مرتب جلوی در سفارت بودیم. ولی چشمتون روز بد نبینه از ازدحام و شلوغی که منو یاد جلوی سفارت افغانستان در خیابون عباس آباد انداخت. پسر ما هم که در این چند روز به دوری از ایرانی ها عادت کرده بود و همه چیزو به زبون می آورد، بلند بلند گفت : " عجب خر تو خریه این جا!!! " که با نگاه چپ چپ هموطنان مواجه شدیم. یه ذره که وایستادیم مامور جلوی در اسم چند نفر رو خوند که برن تو، این طوری خیالم راحت شد که بر اساس اسامی وارد می شیم ولی زهی خیال باطل، این چند نفر از دیروز کارشون باقی مونده بود برای همین زودتر اجازه ورود گرفتن و بقیه که فکر کنم حدود پنجاه شصت نفر بودن باید با همان سیستمی! که پسرم گفت وارد می شدن. کم کم چشممون که به شلوغی عادت کرد متوجه شدیم، کنار دیوار تقریباً به صورت یک صف، اهالی ترکیه ایستادن. مامور جلوی در به صورت یک در میان، چند نفر از اسامی اونا رو می خوند، بعد که از در شیشه ای داخل می شدن، چند نفر ایرانی را راه می داد. جالب این که اونا احتیاجی به صف نداشتن چون اسمشون خونده می شد، با این وجود صف بسته بودن، ولی ما بدون هیچ صفی تموم فضای جلوی در رو اشغال کرده بودیم. خلاصه سرتون رو درد نیارم بالاخره بعد از مراحل آشنای بازرسی و تحویل مدارک تقریباً ساعت نه و نیم وارد سالن مصاحبه شدیم، ساعت یازده و نیم هم شماره مون اعلام شد برای مصاحبه. مصاحبه کننده دختر خوش برخوردی بود که بعد از مراسم سوگند همون سوال معروف برای چی می خواین برین آمریکا رو پرسید. اول مصاحبه من یه کم هیجان زده بودم نمی دونم چرا! اما بعدش اوضاعم رو به راه شد. مصاحبه مون خیلی مختصر و خلاصه با چند تا سوال از من و همچنین از همسرم در مورد کارش به انجام رسید و برگه آبی داده شد به دستمون تا ما هم به جمع منتظران اعلام کیس نامبر در سایت بپیوندیم. جالب این بود که وقتی بیرون اومدیم با این که جزو آخرین نفرات مصاحبه بودیم جمع زیادی از هموطنان ( همونایی که اول صبح با هزار کلک و ترفند سعی می کردن زودتر وارد شن ) کنفرانس گرفته بودن و تجربیاتشون رو با هم در میون می ذاشتن. از جمله آقای مسنی بود که به همراه خانواده همون اول صبح جلوی سفارت عکس یادگاری انداخته بودن که حسابی باعث دردسرشون شده بود و با التماس و خوهش و تمنا و چک مدارک و تماس با هتل و پاک کردن عکس جلوی مامور امنیتی سفارت ولشون کرده بودن. منظور این که یادتون باشه کنار سفارت هوس عکس یادگاری نکنین!
در مدت اقامتمون تو آنکارا جای شما خالی این جا ها هم رفتیم:
آنیت کبیر ( یا همون مقبره آتاتورک و موزه اش) ورودیه ندارد، از هتل ما تا آن جا حدوداً 15 لیر با تاکسی
شهر بازی آنکارا ( که مجبور! شدیم دو شب بریم ) ورودیه کمتر از یک لیر برای هر نفر، هر کدام از بازی ها 3 لیر برای هر نفر، از هتل ما با تاکسی ده، دوازده لیر
آنکارا کاله (قلعه) یا آنکارا حیصاری، بازمانده قلعه و محله قدیمی آنکارا، از این لحاظ که تمام شهر زیر پایتان است دیدنی ست، ورودیه ندارد، با تاکسی از هتل ما حدوداً 15 لیر، مرکز خرید اجناس سنتی و زیورآلات مثل سنگ های تزئینی و از این قضایا هم هست، یک موزه دیدنی هم در همان محل هست که از وسایل حمل و نقل قدیمی تا اسباب بازی های قدیمی در آن به نمایش گذاشته شده و برای پسر ما خیلی جالب توجه بود، ورودیه اگر اشتباه نکنم 10 لیر برای هر نفر
آکوا پارک (پارک آبی) که خارج از شهر بود، با تاکسی قرار گذاشتیم بدون تاکسیمتر با 35 لیر ما را به آن جا ببرد، ورودیه برای ما سه نفر 85 لیر، بازی ها رایگان ولی برای خوراکی باید کارت شارژ شود

با آرزوی موفقیت برای همگی شما

(2010-08-26 ساعت 21:07)BABAK نوشته:  سلام
ما ديروز مصاحبه داشتيم برگه آبي گرفتيم كلا مصاحبه 3 دقيقه بيشتر طول نكشيد 3تا سوال كرد اول شغل دوم سربازي كجا بودي و از دخترم پرسيد كه چند سالته همين و بس بعدش گفت كه مراحل اداري بايد انجام بشه شمارتون تو سايت اعلام شد بياين ويزاتونو بگيرين توضيحا من اسپانسر نداشتم فقط مانده حساب بانكي برده بودم تاريخ تولد دخترم و خانمم 1 روز اشتباه بود
و اسم خانمم هم يه حرف كم داشت كه گفت مهم نيست فقط هول بود كه ما قسم بخوريم زود نفر بعدي رو صدا كنه كلا چيزي كه من فهميدم اينه كه اينا فقط ميخوان بدونند شما هموني هستي كه تو لاتاري برنده شدي و كلكي تو كار نيست با چيزاي ديگه هم كاري ندارند استرس بيخودي هم به خودتون راه ندين بهش گفتم من دخترم رو هنوز مدرسه ثبت نام نكردم گفت من درك ميكنم و ما تمام سعي مون رو ميكنيم كه ويزاي شماها تا 30 سپتامبر صادر بشه

(2010-08-24 ساعت 13:49)m.amjadi نوشته:  دوستان عزیزم
میخوام براتون سفرنامه کوتاهی بنویسم، امیدوارم مفید باشه،
من و خانمم روز یکشنبه 8 آگوست با پرواز ایران ایر به سمت آنکارا پرواز کردیم، و در هتل ریکسوس اقامت کردیم. ریکسوس هتل بسیار خوبیه ( 5 ستاره ) و امکاناتش عالیه، ولی اینترنتش مجانی نیست، مثلا من معمولا سه ساعت که حداقل زمان بود، شارژمیکردم، 10 لیر میشد، ولی سرعتش عالی بود. اتاق های بسیار لوکس و استخر سر پوشیده سقف شیشه ای به همراه فضای روباز بزرگی برای آفتاب گرفتن که در مجاورت استخر قرار داره، از خصوصیات این هتل است. از همه مهم تر فاصله بسیار نزدیک با سفارت که حدود 5 دقیقه پیاده روی داره وتا مطب دکتر حدود 15 تا 20 دقیقه پیاده روی داره، خلاصه ما که از این هتل خیلی راضی بودیم.
روز دوشنبه 9 آگوست ما رفتیم مطب دکتر، توضیح نمیدم چون تقریبا تکراریه، فقط اگه آبله مرغون قبلا گرفتین، یه جایی یه لکه ای روی بدنتون نشون بدین واکسن نمیخورین، مثلا خانمم روی دستش یه لکه کوچک داشت که هیچ ربطی هم به آبله مرغون نداشت، واکسن نخورد ولی من جایی پیدا نکردم نشون بدم، خوردم.Big Grin
خلاصه فرداش 10 آگوست ساعت 3 بعدازظهر رفتیم جواب دکتر رو گرفتیم.
و اما روز مصاحبه ...
جونم براتون بگه که مصاحبه ما چهارشنبه 11 آگوست مثل همه ساعت 8:15 بود. من شب قبل از مصاحبه تا ساعت 3 صبح خوب خوابیده بودم ولی بعد از اون تا صبح نخوابیدم، نمیدونم چرا اینجوری شده بودم به هر حال یک سال انتظار زمان کمی نبود. خلاصه بعد از دوش گرفتن و حاضر شدن و صبحانه خوردن به همراه خانمم، راهی سفارت شدیم. با اینکه قبل از ساعت 8 اونجا بودیم، دیدیم که یه سی چهل نفری جلوی سفارت ایستادن (پیش خودم گفتم اینا حتما همون چند ساعتی که من خوابیدم رو هم بیدار بودنTongue)، ما هم رفتیم ته صف ایستادیم. بعد از چند دقیقه یکی از گاردهای دم در، صف رو جدا کرد و ما رفتیم داخل و مدارک رو تحویل دادیم و شماره گرفتیم و رفتیم نشستیم، ساعت حدود 8:30 بود. ما صندلی های ردیف آخر نشسته بودیم، دقیقا پشت به باجه 6 که بعدا فهمیدیم همه مصاحبه ها در همون باجه انجام میشه و همه صحبت های رد و بدل شده رو شما میشنوین. شماره ها یکی پس از دیگری اعلام میشد، اول انگشت نگاری بعد از چند دقیقه پرداخت پول و بعد از مدتی مصاحبه، همه شماره های بالا و پایین ما رفتن ولی شماره ما اعلام نشد. خیلی نگران شده بودیم و داشتیم دچار استرس میشدیم چون ساعت حدود 10:30 بود و تقریبا هشتاد در صد سالن خالی شده بود و هنوز خبری از شماره ما نبود. یکدفعه دیدیم شماره ما رو زدن برای باجه 6 که مصاحبه بود، گفتیم خدایا، نه انگشت نگاری، نه پرداخت پول، یه دفعه مصاحبه؟ جریان چیه؟
رفتیم جلوی باجه، سلام و احوال پرسی کردیم، خانم محترم من رو به اسم کوچک صدا کرد و گفت: یک اتفاق خیلی عجیب افتاده و اون اینه که کیس شما با واشینگتن کانکت نمیشه، نمیدونم چرا؟ خیلی خیلی متاسفم، لطف کنید بازم بشینید و منتظر باشین، ایشاا.. که درست میشه. منم گفتم : مرسی از این که گفتین، ما خیلی نگران شده بودیم.
رفتیم و دوباره نشستیم، با خودمون گفتیم کیس ما به واشینگتن چکار داره؟ با این حال خیالمون راحت تر شده بود.
حدود ساعت 11:30 بود که دیدم یکی اسمم رو صدا میکنه، دیدم همون دختر مصاحبه کننده است، خلاصه بعد از کلی عذرخواهی کردن گفت: متاسفانه مشکل حل نشد، اولین باره این اتفاق می افته، اگه امکان داره فردا براتون وقت بذارم تا دوباره بیاین، بازم خیلی متاسفم. منم گفتم که اشکال نداره، فقط ما شنبه صبح زود پرواز داریم، آگه فردا ویزامون رو بگیریم برای UPS به مشکل میخوریم، اونم گفت: اشکال نداره، نگران نباشین. و بازم کلی عذر خواهی کرد و ما دست از پا درازتر برگشتیم هتل. کلی نگران برنامه هامون بودیم چون شنبه صبح پرواز داشتیم برای ازمیر و کوش آداسی، و اگه قرار بود بدون کلیرنس ویزا بگیریم و پاسمون میرفت UPS، بدون پاسپورت نمیتونستیم بریم.
خلاصه زدیم به بی خیالی، اون شب یکی از بچه هایی که در جا ویزا گرفته بود و هتل ما بود، یک شیشه تکیلا گرفت و مارو مهمون کرد و ...... Wink
صبح روز پنج شنبه 12 آگوست مجددا رفتیم سفارت، بعد از طی کردن همه مراحل اولیه رفتیم تو سالن نشستیم سر جایی که دقیقا دیروز نشسته بودیم، و بعد از چند دقیقه شماره ما اعلام شد برای انگشت نگاری، جفتمون یک نفس راحتی کشیدیم، بعد از انگشت نگاری پرداخت پول و بعد از آن ساعت 9:15 دقیقه اولین نفر برای مصاحبه باجه 6.
بدون هیچ گونه استرسی رفتیم جلوی باجه، تا دختره ما رو دید زد زیر خنده و من پرسیدم همه چی ردیفه؟ گفت: واقعا دیروز نمیدونم چی شد، خیلی اتفاق عجیبی بود. و دوباره کلی معذرت خواهی کرد. قسم خوردیم و ازم پرسید: سربازی رفتی؟ گفتم نه – کارت چیه؟ توضیح دادم – شرکتت خصوصیه؟ گفتم بله – تحصیلات؟ مهندسی کامپیوتر-
ازخانمم پرسید کارت چیه؟ خانمم گفت طراح لباس و برای خودم کار میکنم – قبلا آمریکا بودی؟ خانمم گفت پنج سالم که بود یکبار بودم و .....
دخترخانم آمریکایی محترم گفت: همه مدارکتون کامله و چون شما شنبه صبح پرواز دارین، فردا بعد از ظهر ساعت چهار بیاین و ویزاتون رو بگیرین.
به همین راحتی، و دوباره کلی از ما عذر خواهی کرد، خیلی باهاش دوست شدیم و فهمیدیم که رشته اش سینما است و بخصوص تحقیق میکنه روی سینمای ایران و بخاطر همین هم فارسی خوب صحبت میکنه و در این مورد با هم صحبت کردیم و خلاصه کلی هم دوست شدیم. Big Grin
فردای اون روز جمعه 13 آگوست ساعت چهار رفتیم سفارت و رفتیم داخل، پرنده پر نمیزد و بعد از دو دقیقه، یک خانم محترم دیگه اومد و گفت: من تعجب میکنم که چطور به شما گفتن خودتون بیاین و مدارکتون رو بگیرین، و منم به شوخی بهش گفتم ما فامیل سفیر هستیم.Big Grin و اونم کلی خندید و پاسپورت و مدارکمون رو بهمون داد و گفت همینجا بشینین و خوب همه چی رو چک کنین، و ما هم تشکر کردیم و چک کردیم، همه چی درست بود و خوشحال و خندان از سفارت اومدیم بیرون.
اون شب همه دوستانی که اونجا آشنا شده بودیم و مارو شبای قبلش مهمون کرده بودن، رو مهمون کردیم توی یک بار بسیار زیبا در خیابان فلسطین. حتما برین خیابان فلسطین که با حال ترین و با کلاس ترین رستوران ها و بارها اونجاست، به اصطلاح بالا شهر آنکاراست.
روز شنبه صبح هم رفتیم کوش آداسی و شش شب اونجا بودیم و بعداز اون دو شب رفتیم استانبول و الان دو روز که برگشتیم، و گفتم سریعا سفرنامه ام رو بنویسم، تا شاید ذره ای از محبتهای بی دریغ دوستان عزیزم در مهاجرسرا رو جبران کرده باشم و با تمام وجودم برای همه شما دوستای گل آرزوی موفقیت میکنم و بهترین آرزوها رو براتون دارم.
قربون همتونSmile

(2010-08-23 ساعت 23:41)siralex نوشته:  سلام دوستان عزیز
ما هم می خواهیم با 20 روز تأخیر سفرنامه مون رو بنویسیم. ما تو این سایت خیلی کم نوشتیم ولی سوالا و جوابای دوستان رو می خوندیم و استفاده می کردیم. حالا هم شاید با این سفرنامه بتونیم دین خودمون رو ادا کنیم و به بقیه کمکی کنیم.
وقت سفارت ما 2 آگوست بود. ولی برای 25 جولای بلیط گرفتیم چون قیمت بلیط نسبت به چند روز بعد خیلی ارزون تر بود. هتل سگمن 3 ستاره رو انتخاب کردیم که حدود 50 متر با ددمان فاصله داره. ( شبی 60 دلار برای دو نفر). 26 جولای وقت دکترمون بود. ساعت 11:30 نوبت داشتیم ولی وقتی ساعت 9 صبح اونجا بودیم، مشخص شد هرکس زودتر بیاد کارش زودتر انجام می شه. مدیکال هم همونطور که همه دوستان گفتند بود و چیز جدیدی نیست که بگم. فقط خانم من در طول روز قبل برای سردرد 2 قرص استامینوفن کدئین خورده بود. صبح موقع آزمایش خون پرستار گفت مهم نیست ولی بعد از ظهر که برای معاینه پیش دکتر رفتیم به دکتر گفتیم و اون هم گفت خوب شد گفتید و به آزمایشگاه میگم که مشکلی براتون پیش نیاد. در مورد واکسن هم خانمم جای آبله مرغان را نشان داد و بهش واکسن آبله مرغان نزد.
27 جولای ساعت 3 جواب آزمایش رو گرفتیم و چون 5 روز تا وقت سفارت فرصت داشتیم، همون روز ساعت 11 شب با اتوبوس رفتیم کوش آداسی و بعدش ازمیر رفتیم و نهایتاً یکشنبه 1 آگوست به آنکارا برگشتیم و دوشنبه صبح عازم سفارت شدیم...
ساعت 7:45 آنجا بودیم و حدوداً 10 نفر جلوی ما بودند. 8:45 وارد سفارت شدیم. همان روالی که دوستان قبلاً گفته اند طی شد: گرفتن اصل و یک نسخه ترجمه مدارک جلوی ورودی سفارت، گرفتن شماره، انتظار، اعلام شماره برای انگشت نگاری، اعلام شماره برای واریز پول، و بالاخره ... اعلام شماره برای مصاحبه! مصاحبه ای که نزدیک 1 سال فکرمون رو به خودش مشغول کرده بود... مصاحبه خیلی سریع پیش رفت. 2 سوال از من در مورد شغلم و خدمت که شغلم آزاد بود و معاف هم شده بودم و 2 سوال از همسرم در مورد شغلش و تحصیلاتش. (خانمم برنده اصلی بود) که در شرکت خصوصی کار می کرد و الان در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد هست. فرمهایی رو که سری اول پر کرده بودیم امضا کردیم، بعد یک کاغذ کوچیک بهمون داد و گفت... برید UPS و ویزاتون 3-5 روز کاری دیگه براتون فرستاده می شه... خیلی لحظه شیرینی بود. امیدوارم همه تجربه اش کنند.
بعد اصل مدارک رو بهمون پس داد. فقط دقت کنید که مدارک رو کنترل کنید که چیزی جا نمونه. البته اگر هم جا بمونه براتون می فرستند. آدرس هتل رو به UPS دادیم و ... تمام. دوشنبه مصاحبه انجام شد و 3 روز بعد یعنی پنجشنبه 5 آگوست پاسپورتامون اومد. همان روز عازم استانبول شدیم، یک روز در استانبول ماندیم و شنبه صبح به تهران برگشتیم.
اگر سوالی داشته باشید خوشحال می شیم کمک کنیم. فقط باید بگم این پروسه خیلی ساده تر و راحت تر از اونیه که بخواین فکرتون رو مشغولش کنید. ان شاء الله همگی موفق باشید.

(2010-08-16 ساعت 12:49)fatemehtm نوشته:  سلام
میخوام سفرنامه ام را به آنکارا بنویسم
میدونم یه کم دیر نوشتم ولی سرم خیلی شلوغ بوده به هر حال این دینی هست که باید نسبت به همه کسانی که این سایت را راه اندازی کردند و کمک بزرگی به همه ما کردند ادا بشه تا بتونه کمک بیشتری به بچه های سالهای بعد و دوره های بعد تر بشه .
به نام خدا
ما 05 آگوست پنج شنبه مصاحبه داشتیم ولی به خاطر دخترم که تست سل داشت باید واسه معاینات پزشکی 4 روز زودتر میرفتیم در نتیجه با توجه به تعطیلات شنبه و یکشنبه دکتر محترم ما مجبور شدیم واسه یک هفته قبلش یعنی 5 شنبه بلیط بگیریم و واسه همون روز 5 شنبه هم دکتر لطف کرد و ساعا 11:55 به ما وقت معاینه داد یعنی ما بلافاصله پس از رسیدن و گذاشتن وسایل در هتل که خودش ماجرایی داره به مطب دکتر رفتیم آزمایش خون و عکس قفسه سینه را گرفتن و برای بعد از ظهر دکتر وقت معاینه داد خلاصه خسته و کلافه برگشتیم هتل .
و اما هتل
ما اول از ایران هتل رویال را که یه هتل مثلا 4 ستاره هست را گرفته بودیم و 3 شب هم اونجا به خیر و خوشی اقامت کردیم و از انجایی که وقت اضافه به مرحمت دکتر انگان زیاد داشتیم سری هم به هتل ددمان زدیم و دیدیم که کلاه بزرگی سرمون رفته و با یه ستاره کمتر چه امکاناتی را از دست دادیم از همه مهمتر لابی با حالش که پاتوق صبحها و عصرهای ایرانی های گلی بود که واسه ویزا اومده بودن و حسابی دوستای خوبی برای هم بودن
خلاصه خیلی راحت تصفیه کردیم و به هتل ددمان کوچ کردیم .
حالا برگردیم به دکتر انگان گرامی . بعد از ظهر رفتیم واسه معاینه اول همسرم را صدا کردن و بعد از 15 دقیقه با یه پنبه روی بازوش اومد بیرون و پس از بازجویی فهمیدم که فقط یه واکسن آبله مرغان نوش جان کرده و بعد نوبت بنده شد . رفتم داخل خانم دکتر نشسته بود کلی ازم سوال پرسید و من هم جواب دادم و بعد هم کارت واکسنی را که تو پاستور کامل کرده بودیم را دید و گفت باید 2 تا واکسن بزنم آبله مرغان و کزاز . وقتی اینو شنیدم کلی عصبانی شدم و شروع کردم به بحث کردن که من آبله مرغان را میزنم چون تا حالا نگرفتم ولی کزاز را تو پاستور زدم و نمیذارم بزنی ایشون هم کلی برای من توضیح داد که حرفت درسته ولی ومهلت اعتباره واکسنت گذشته (در صورتیکه من و همسرم با هم این واکسن را تزریق کرده بودیم ) خلاصه آخر سر دیدم خیلی داره ناجور میشه و مجبور شدم تن به واکسن بدم اما همونجا داشتم واسش توضیح میدادم که واکسن کزاز تا 10 سال اعتبار داره و اون بیچاره هم کلی هول کرده بود .
خلاصه بعد از 2 تا واکسن و معاینه اومدم بیرون و بعد نوبت دخترم شد اون هم معاینه کرد و واسه فردا جمعه وقت تست سل و واکسن داد که 3 تا واکسن برای دخترم در نظر گرفت . البته چون واکسنهاش تکراری نبود من چیزی نگفتم (آنفولانزا- مننژیت- آبله مرغان)
روز بعد تست سل به راحتی انجام شد و آقای دکتر 3 تا واکسن را با هم مخلوط کرد و به بازوی دخترم زد و بعدش هم یه صورت آدمک دور تست سل دخترم نقاشی کرد و بعد هم گفت دوشنبه واسه نتیجه تست بیایید مطب و تمام .
تو این فاصله 3 - 4 روز ما کلی آنکارا را گشتیم شانسی که ما داشتیم همراهی یه دوست خوب با ما بود که ایرانی ساکن اونجا بود و ترکی را بهتر از فارسی اش صحبت میکرد و واقعا به ما کمک کرد مخصوصا با این ترکا که انگلیسی اصلا نمی فهمن آدم کلافه میشه
دوشنبه بعد از ظهر ما برای پک تست سل به مطب رفتیم و خانم دکتر دور محل تست را که جاش یه دایره کوچیک قرمز رنگ شده بود را با خودکار علامت گذاشت و با خط کش اندازه گرفت . حدودا 9 میلی متر بود و گفت ok و تمام. ما یه نفس راحت کشیدیم و پاکت دخترم را هم گرفتیم و رفتیم تو پارک قو که کنار مطب دکتر انگان بود و دخترم حسابی اونجا بازی کرد . (از این جهت نفس راحت کشیدیم چون شنیده بودیم که تست سل ایرانی ها بزرگتر از معمول میشه و بچه را میفرستن عکس قفسه سینه ) خلاصه از دوشنبه تا پنجشنبه کلی حال کردیم و تمام فروشگاههای آنکارا را که شانس ما همه شون مخصوصا مارکهای معروف به قول خودشون ایندریم و به قوله ما تخفیف زده بودن جارو کردیم و تقریبا 1.5 میلیون خرید کردیم( بیچاره شوهرم Sad ) .
و اما روز مصاحبه
با اجازه تون شب که نتونستیم بخوابیم از هول اینکه خواب بمونیم و به مصاحبه نرسیم 10 جا سپردیم تا بیدارمون کنن ولی خودمون زودتر از همه بیدار شدیم . تند تند آماده شدیم و یه صبحانه کوچولو خوردیم و به حساب خودمون ساعت 7 حدودا یک ساعت و ربع زودتر رفتیم که اولین نفر باشیم ولی فکر کنم بعضی ها شب را همانجا خوابیده بودن و مانفر 10 یا 12 بودیم . از در بونه اونجا زودتر رفته بودیم (: . کم کم ساعت 8 که شد صف ترکا و ایرانیها کامل تر شد و در وا شد و 5تا ایرانی و 10 یا 15 تا ترک وارد میشدن . (هوای هم وطناشون را دارن دیگه ) خلاصه سری سوم ایرانیها ما وارد شدیم افسر ورودی اسممون را تو لیست پیدا کرد و های لایت کرد و وارد حیاط کوچک 6 متری معروف شدیم و منتظر صدای تق معروف و دلنشین و بعد هم بازرسی و بعد ورود به حیات بزرگتر و منتظر ماندن جهت ارائه اصل مدارک .
وقتی نوبتمان شد همه اصل مدارک را دادیم و به ما یه شماره دان و گفتیم که فارسی مصاحبه میکنیم و رفتیم داخل و منتظر ماندیم تاشماره مون اعلام بشه . راستی یه برگه راهنمای انگشت نگاری هم همون خانومه که مدارک را گرفت به ما داد .
اول انگشت نگاری و بعد پول را دادیم و بعد هم مصاحبه .
و اما مصاحبه :
یه خانم میانسال آمریکایی بود که فارسی هم تقریبا با لهجه خوب حرف میزد اول سوگند خوردیم و بعد برگه هایی را امضا کردیم و بعد اول از من و بعد از همسرم پرسید شغلتون چیه و آیا تا حالا به آمریکا رفتید ما هم جواب دادیم و بعد گفت تمام مدارکتون کامله و برگه آبی و برگه 9 سوال را به من داد و گفت ابن 9 سوال را جواب بده و سریعا بع آدرسی که انتهای برگه آبی بود بفرست به محض رسیدن پاسخ این 9 سوال پروسه کلیر شما شروع میشه و گفت که این یه پروسه کاملا اداری هست و باید طی بشه .
جالب اینه که 9 سوال را به من دادن با اینکه مدرک من لیسانس هست و به همسرم که مدرکش از من بالاتر هست ندادن . ما خوشبختانه 7 سوال را قبلا پر کرده بودیم چون احتمال میدادیم که به ما سوالات را بدهند ولی 9 سوال را نه . البته 9 سوال امسال یه خورده تغییرات کرده بود که ان شاالله اونو میذارم رو سایت .
خلاصه ما اومدیم هتل و سریعا 9 سوال را پر کردیم و فرستادیم یه ایمیل هم در جواب به ما دادنکه رسیده و وارد پروسه اداری شدین .
ببخشید خیلی طولانی شد و ببخشید که بعضی موارد را خیلی توضیح ندادم چون اکثر دوستان در سفر نامه هاشون اشاره کرده بودن و تکرار مکررات بود .
در هر صورت از اون روز ما داریم سایت را چک می کنیم تا ببینیم کلیر شدیم یا نه .
امیدوارم هر چه زودتر کلیر بشیم و ویزا را بگیریم .
به امید دیدار همه تون در آمریکا
اگه سوالی بود در خدمتیم
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: MPU




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان